بخشی از مقاله

بزهکاری


مقدمه
عموماً مردم گمان مي كنند بين مشكلات رواني و بزهكاري رابطه نزديكي هست. اما بايد گفت به جز ارتباط بزهكاري با اختلال شخصيت ضد اجتماعي در ديگر موارد, اختلالات رواني با ميزانهاي بالاتر جرم و جنايت ملازمه ندارند البته گاهي روابط بسيار اختصاصي وجود دارد براي نمونه بزهكاري نادري چون مادر كشي با اسكيزوفرنيا و قتلهاي خانوادگي توام با خود كشي قاتل , با افسردگي و كشتن نوزاد با روان پريشي پس از زايمان مرتبط هستند در اين مقاله كوشش بر اين است كه بر پايه اطلاعات موجود رابطه بين عقب ماندگي ذهني و بزهكاري معلوم گردد.


تشخيص عقب ماندگي ذهني بر پايه تركيبي است از نارسايي هوش و عدم كفايت اجتماعي براي كاربرد روزانه باليني , عقب ماندگي ذهني بر پايه تقسيم بنديهاي سازمان جهاني بهداشت و انجمن روان پزشكان آمريكا به چهار طبقه تقسيم مي شود.
اين چهار محدوده بر مبناي آزمون هوش بهر (وكسلر) با ميانه 100 و انحراف معيار 15 است. عقب ماندگي خفيف ذهني , هوش بهر 50 _ 55 تا 70 عقب ماندگي متوسط ذهني , هوش بهر 35 _ 40 تا 50 _ 55 عقب ماندگي شديد ذهني هوش بهر 20 _ 25 تا 35 _ 40 و عقب ماندگي عميق ذهني هوش بهر پايين تر از 20 _ 25 را شامل مي شود.


جرم در معلولان ذهني , همچون كل جمعيت , در اصل پديده يي مرتبط با جنسيت مذكر است. بزهكار معمولي عقب مانده ذهني مردي است در ابتداي سالهاي دهه سوم زندگي , كه در محدوده نارسايي هوشي خفيف تا مرزي جاي دارد. از يك محيط شهري فقير بر مي خيزد , دوران كودكي او در محروميت و جو بي اطميناني گذشته است احتمال دارد كه سابقه يي از اختلال رفتار, محكوميت قبلي , و اقامت در موسسات درماني يا كانونهاي تربيتي داشته باشد و شواهدي از

اختلال روان پزشكي ( به جز عقب ماندگي) و اختلال شخصيت نيز در او به دست آيد . به اين ترتيب , بزهكاران معلول رواني ويژگيهاي مشترك زيادي با خلافكاران غير معلول رواني دارند. اما آنان با بيماران رواني بزهكار كه رفتار مجرمانه شان به طور عمده ثانويه به اختلال روان پزشكي است متفاوت هستند. گروه اخير در هنگام نخستين محكوميت خود مسنتر هستند. سوابق بستري بيشتري در بيمارستانهاي رواني دارند, موارد تهاجم در آنان فراوانتر است, دوره نگهداري آنان در

موسسات درماني _ تربيتي كوتاهتر است و در دوره پيگيري پس از آزادي , كمتر مرتكب جرايم سنگين مي شوند.
جرايم جنسي و آتش افروزي در معلولان ذهني نمود فراوانتر دارد جرايم شامل تهاجم شديد شخصيتي از جمله قتل كمتر ديده مي شود در بررسي 1160 بيمار عقب مانده ذهني كه به علت ارتكاب جرم محكوم به اقامت اجباري در بيمارستان شده بوند ديده شده كه يك سوم مردان اين گروه به علت جرايم جنسي محكوم شده بودند در حالي كه اين ميزان براي كل مرداني كه در مدت زماني مشابه به دليل ارتكاب همه نوع جرايم قابل تعقيب قانوني , زنداني شده بودند 5% بود در

بررسي ديگري در آمريكا معلوم شد كه از 1300 مورد آتش افروزي در طول يك سال, 50% آنها به وسيله معلولان ذهني صورت گرفته است در كل , هوش بهره بزهكاران جنسي به گونه يي چشمگير پايين تر از ديگر بزهكاران است حتي در بين عقب ماندگان ذهني آتش افروز, نيمي از موارد ايجاد حريق به وسيله يك سوم از زنان و مرداني انجام مي شود كه شديدترين درجه عقب مان

دگي ذهني را دارند. البته لازم به ذكر است كه در گروه معلولان ذهني بزهكار , اكثر جرايم به وسيله عقب ماندگان خفيف انجام مي شود و بزهكاري در ميان عقب ماندگان شديد ذهني نادر است.
بررسي بر روي گروهي از زندانيان كه داراي محكوميت كيفري يا حقوقي بودند نشان داد كه 6/2% آنان دچار عقب ماندگي ذهني و
6/11% داراي هوش مرزي هستند اين افراد بيشتر از ديگر زندانيان مرتكب سرقت شده بودند, سوابق شغلي ضعيفتر و بي ثباتي هيجاني افزونتري داشتند.
مجرمان دچار عقب ماندگي ذهني رويه بزهكارانه خود را زودتر از مجرمان بيمار رواني آغاز مي كنند , آنان از سرقت جزئي در ايام نوجواني شروع مي كنند و دامنه جرايم خود را به ورود به عنف جهت دزدي و سپس جرايم جنسي (كه در قياس با كل مجرمان ميزان بالاتري دارد) گسترش مي دهند.
تعريف بزه، بزهكار و بزهكاري
بزه عبارت است از اقدام به عملي كه برخلاف موازين، مقررات و قوانين و معيارهاي ارزشي و فرهنگي جامعه باشد. (فرجاد، ،1372 ص 69 ) .
بررسي هاي جرم شناسي نشان مي دهد كه هر معلولي علتي دارد و هيچ چيز به خودي خود به وجود نمي آيد. بنابراين هر جرمي هم داراي علت هاي سازنده اي است كه، برافراد جامعه اثر مي گذارد و آنان را به سوي ناسازگاري و ناهنجاري سوق مي دهد. پيامد اين سوق دادن ها: ارتكاب بزه است و كسي كه مرتكب بزه مي شود (بزهكار) ناميده مي شود. (ستوده و ميرزايي ، ،1381 ص 142 ) .
بزهكاري مجموعه اي از جرم ها است كه در يك زمان و مكان معين به وقوع مي پيوندد. در واقع بزهكاري شناخت عامل هايي است كه، جرم ايجاد مي كند. يا به عبارت ديگر مطالعه اين پديده مورد بررسي قرار مي گيرد، در حقيقت كليه پديده هاي اقتصادي، فرهنگي، بهداشتي، سياسي، مذهبي، خانوادگي و مانند آنها را در جامعه شامل مي شود، (ستوده و ميرزايي ص 143 ) .
در ايران بزهكاري به كل جرم هايي گفته مي شود كه، در صورت ارتكاب، به موجب قوانين قصاص، ديات، حدود و تعزيرات داراي مجازات هستند. حداقل سن بزهكاري در جامعه هاي مختلف فرق مي كند: حداقل سن در آمريكا ،7 انگلستان ،10 يونان ،12 فرانسه و لهستان ،13 اتريش ، آلمان ،

ايتاليا، بلژيك و يوگسلاوي 14 سال است . حداقل سن بزهكاري در زندان اصفهان 12 سال گزارش شده است. در كانون اصلاح و تربيت تهران و مشهد حداقل سن 10 سال بوده است . (كوراسوس ، ،1369 ص 605 ) .
از نظر اجتماعي بزهكاري را به سه دسته تقسيم كرده اند:
بزهكاري درباره اشخاص عادي جامعه مانند ضرب و جرح، تجاوز به عنف، كشتن به عمد يا غيرعمد.
بزهكاري برضد دارايي و مالكيت ديگران مانند دزدي، جعل اسناد.
بزهكاري برضد نظم عمومي مانند فحشا و خريد و فروش موادمخدر.


بزهكاري را نبايد منحصر به طبقه خاصي دانست. شايد عده اي راه فرار از قانون را بدانند و با حيله و دسيسه از چنگ قانون فرار كنند و طبعا جزو آمار محسوب نشود. آنچه مسلم است بزهكاري در تمام طبقه ها وجود دارد ولي ميزان آن در طبقه هاي پايين اجتماع بيشتر است. (فرجاد، ،1372 ص 170 )
عوامل زمينه ساز جرم در معلولان ذهني
عواملي كه زمينه جرم را در معلولان ذهني مهيا مي كند يا در آن مشاركت دارد به شرح زير است :
1 _ كاركرد نارساي شناختي : معلول رواني كمتر قادر به پيش بيني و استدلال درباره عواقب اعمال خويش است و توان كمتري براي مقاومت در برابر خواسته ها دارد و خيلي ساده تر به وسيله ديگران به ارتكاب جرم سوق داده مي شود تكانش و ري و تلقين پذيري ساده لوحانه از نشانه هاي هميشگي ارتكاب جرم در معلولان ذهني است.
2 _ ضايعه مغزي و ناهنجاري مخ : رابطه بين رفتار بزهكارانه با ناهنجاري مخ و تشنج صرعي از ديرباز مورد توجه بوده است. اكثر بررسي ها درباره مجرمان معلول رواني , فراواني زياد ضايعه مغزي را نشان مي دهد در يك بررسي راجع به مجرمان معلول رواني 9% آنان به صرع دچار بودند. در بررسي ديگر 30% مجرمان معلول رواني يا شواهد قطعي ضايعه نورولژيك و يا شواهد الكتروانسفالو گرافي از ضايعه مغزي داشتند, 15% دچار صرع قطعه گيجگاهي 15% ديگر داراي سابقه حاكي از ضايعه مغزي در هنگام تولد بودند. مكانيسم رابطه بين ضايعه مغزي و رفتار مجرمانه به خوبي معلوم نيست. در اين مورد چهار فرضيه قابل طرح است:
الف _ ضايعه مغزي هم مسئول صرع و هم مسئول رفتار ضد اجتماعي است.
ب _ صرع مسائل رواني _ اجتماعي ايجاد مي كند كه منجر به رفتار ضد اجتماعي مي شود.
ج _ عوامل مضر و مخرب رواني _ اجتماعي , منجر به شيوع بالاتر صرع و شيوع بالاتر رفتارهاي ضد اجتماعي مي شود.
د _ مشكلات رفتاري, استعداد ابتلا به بيماري از جمله صرع را ميافزايند كه ممكن است تاثيرات درمان دارويي از دراز مدت ضد صرعي نيز به آنان اضافه گردد.


در ضايعه مغزي منجر به رفتار بزهكارانه در معلول ذهني دو مكانيسم مستقل اما مرتبط را مي توان فرض كرد: نخست نارسايي در ياد گيري اجتماعي دوم , كاهش در مهارتكانه .
ضايعه وارد به قطعه پيشاني و سامانه ليمبيك , اضطراب اجتماعي را مي كاهد و موجب رفتار بي مهار از نظر اجتماعي ميشود, كاهش تحمل ناكامي و افزايش تحريك پذيري همراه با واكنشهاي بيش از حد و اغلب انفجاري نسبت به تحريك جزئي , از ويژگيهاي برجسته در مجرمان معلول رواني است.
3 _ نا بهنجاريهاي كروموزومهاي جنسي : رابطه بين كروموزومهاي جنسي اضافي با نارسايي خوش و تمايل به بزهكاري از ديده پژوهشگران پنهان نمانده است.
افرادي با ژنوتيپهاي xxy و xxy در قياس با افراد xy همسان و هم سن , سابقه بيشتري از محكوميت كيفري و نمره هاي پايين تري در آزمونهاي هوش دارند. طبيعت اين رابطه به خوبي معلوم نيست و به هر حال بسياري از افراد xyy و xxy بدون ارتكاب خطا در جامعه زندگي مي كنند.
4 _ سلامتي جسمي و رواني (به جز عقب ماندگي ذهني) بيش از نيمي از معلولان رواني مجرم دچار اشكالات جسمي همچون صرع, آسيب شنوايي , لكنت , آسم مزمن, ناشنوايي و گنگي , در رفتگي مادرزادي مفصل ران با لنگي چشمگير , جثه بيش از حد كوچك يا بيش از حد بزرگ مي باشند. اين اشكالات ممكن است سهمي در بيگانه شدن فرد از جامعه داشته باشد و مانع از فرايند اجتماعي شدن و يادگيري اجتماعي گردد, يا امكان دارد احساس حقارتي ايجاد كند كه

شايد به وسيله رفتار ضد اجتماعي جبران شود تصحيح اين اشكالات از رفتارهاي مجرمانه مي كاهد. در سابقه معلولان ذهني مجرم, در 25% موارد ارجاع به روان پزشك براي اختلالات رفتاري و مشكلات يادگيري و 30% بيماري آشكار روان پزشكي (از جمله روان پزشكي و روان نژندي) در حدي كه محتاج مراجعه به روان پزشك باشد موجود است.
5 _ عوامل رواني _ اجتماعي : عواملي چون طبقه اجتماعي _ اقتصادي پايين , ميزان بالاي جرم در همسايگي , خانه هاي آشفته , بيكاري مزمن , فقر , خاستگاه حاشيه شهر , روشهاي نادرست , پرورش كودك, تاريخچه خانوادگي جرم و آسيب شناسيهاي رواني ديگر كه با رفتار بزهكارانه در كل

مرتبط است در معلولان ذهني خلافكار نيز ديده مي شود در معلولان ذهني بزهكار , شيوع بسيار بالاتري از سوابق خانوادگي نامطلوب نسبت به معلولان ذهني غير خلافكار وجود دارد. در حدود 50% معلولان رواني خلافكار از خانواده هاي از هم گسيخته بيرون مي آيند 35% موارد هم گرچه در خانواده هاي گرم و با ثبات پرورش مي يابند اما تربيت نادرست به صورت لوس كردن و نياموختن مهار خواسته ها در آنان بارز است.
از نظر تبيين اين امور بايد گفت كه معلولان رواني آسيب پذيري بيشتري در برابر عوامل مضر و رواني _ اجتماعي نسبت به همسالان بهنجار خود دارند و امكانات جبراني آنان نيز در برابر اين عوامل كمتر است.
6 _ عوامل روان پويايي : مكانيسم هاي روان شناختي اغلب نقش مهمي را در ارتكاب جرايم به وسيله معلولان رواني بازي مي كنند انگيزه رفتار بزهكارانه اغلب كسب موقعيت است.
جوان دچار معلوليت خفيف رواني به وسيله مشاركت در جرم و خلافهاي جسورانه مورد پذيرش گروه همسالان قرار مي گيرد يا به عضويت يك دسته از جوانان ماجراجو در مي آيد و گاهي نيز در اين دسته مقام بالايي كسب مي كند كه به صورت ديگر براي او قابل حصول نيست. در مورد خلافهاي جنسي از آنجا كه جوان معلول ذهني نمي تواند مورد پذيرش جنس مخالف قرار گيرد و با توجه به ناتواني او در مهار كردن تكانه هاي خود و به علت عدم مهارت در رفتار عاطفي مناسب , زمينه براي بزهكاري جنسي پديدار مي شود. به علت اشكالات ارتباطي , نيات بي ضرر معلولان ذهني ممكن است سو تعبير شود جوانان دچار معلوليت خفيف رواني ممكن است ناكامي خويش را ز موقعيت پاييني كه به وسيله خانواده همسالان و جامعه به آنان تحميل شده است به صورت

اعمال بزهكارانه نشان دهند عمل بزهكارانه گاهي اوقات فريادي براي كمك خواهي در فردي است كه قادر به ارتباط به ديگران و بيان مشكل خويش نيست.
خوب است در اين جا اشاره يي نيز به معلولان ذهني مونث نيز بشود تعداد آنان در برابر مجرمان مذكر بسيار كمتر و در حدود يك چهارم است. در حدود نيمي از جرايم آنان را سرقتهاي جزئي تشكيل ميدهد
عامل هاي خانوادگي موثر در بزهكاري
تبعيض: بررسي هاي صورت گرفته نشان مي دهد كه، تبعيض در خانواده و توجه بيشتر والدين به برخي از فرزندان و توجه كمتر نسبت به برخي ديگر، سبب ايجاد عقده كمتري و احساس نفرت و بدبيني در كودك مي شود. به قول (ويتريج گروبرگ ولف) هم چشمي و رقابت موجود در خانواده تاثير مخرب فراواني در روحيه كودكان به جاي مي گذارد و موجب مي شود كودك خود را با برادران و خواهران ديگر مقايسه كند و براثر محبت بيشتر والدين در حق آنان احساس كمتري به او دست دهد.
خشونت: رفتار خشونت آميز خانواده پيامدهاي نامناسبي در تربيت كودكان برجاي خواهد گذاشت.
(رالف، ه،، اومجان) خانواده هاي پرخاشگر را علت اصلي انحراف و ناسازگاري كودكان و نوجوانان مي داند. به عقيده پاره اي از روانشناسان و كارشناسان آمريكايي، ريشه اصلي جنايت ها و خشونت ها در جامعه، اعمال خشونت و تنبيه هاي بدني است كه، والدين در مورد فرزندان اعمال مي دارند و اين باعث ايجاد عقده هاي رواني در آنان مي شود.


سن والدين: پدر و مادر خيلي مسن، فاقد واكنش ها و اعمال انعكاس ضروري هستند و نمي توانند وظيفه هايي را كه از نظر تربيت فرزندان برعهده دارند به خوبي به عمل آورند و آنان را براي يك زندگي سالم و پايبند به مقررات و ارزش هاي اجتماعي به بار آورند.
عقب ماندگي خانوادگي: خانواده هاي ايستا يا خانواده هايي كه مسير قهقرايي طي مي كنند، فرزندان خود را بدبين، غيراجتماعي و بالاخره عصيانگر به بار مي آورند. خانواده هايي كه با زمان پيش نمي روند. و انتظار دارند فرزند آنان نيز با راه و رسم قديمي و كهنه به زندگي ادامه دهند، موجبات ناسازگاري رواني فرزندان باجامعه را فراهم مي آورند، به قول (هابس) بسياري از كودكان پريشان حال و آشفته، از خانواده هايي هستند كه از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانه اند. به نظر وي كودك و خانواده وي مي بايد فعالانه در امور اجتماعي سهيم باشند.
بي سوادي: اگر خانواده نسبت به چگونگي نيازمندي ها و استعداد و عواطف فرزندان شان ناآگاه باشند، لطمه بزرگ و خسارت جبران ناپذيري متوجه شخصيت و سلامت روان كودك مي سازد. مقصود از آگاه بودن والدين، فقط خواندن و نوشتن زبان مادري نيست، بلكه پايين بودن سطح فرهنگ و ناآگاهي به مسايل علمي، پرورشي است كه زمينه ساز ارتكاب جرم به شمار مي رود.
انحراف والدين: انحراف والدين يا يكي از اعضاي خانواده و روال اخلاقي آنان، ارتباط مستقيمي با انحراف كودكان و نوجوانان دارد، خانواده اي كه براثر اعتياد به الكل و يا موادمخدر به فساد كشانيده شود كه فقط نمي تواند كودكان سالمي پرورش دهد، بلكه، رفتار و ويژگي آنان الگويي مي شود، براي كشانده شدن فرزندان به سوي ناسازگاري ها و انحراف هاي گوناگون.


طلاق و كشمكش خانوادگي: گسستگي خانواده تاثيري مستقيم و قطعي در بروز رفتار ضداجتماعي در كودكان دارد. (بولبي) معتقد است جدايي كودك از والدين، به خصوص مادر، موجب ناتواني در برقراري رابطه عاطفي سالم و صحيح به هنگام بلوغ مي شود. دكتر (هوير) روان شناس معاصر و پزشك بيماري هاي رواني، پس از بررسي هاي آماري ده كشور اروپايي مدعي شده است كه 88 درصد اطفالي كه مرتكب گناه مي شوند از خانواده هاي گسسته هستند. اين دانشمند با تحقيق هاي خود نشان مي دهد نزديك به 80 الي 90 درصد از كودكان منحرف يا مجرم از خانواده هايي هستند كه وضعي مغشوش و نابسامان داشته اند و شيرازه زندگي آنان از هم گسيخته

شده است. طلاق و گسيخته شدن خانواده، حتي بيش از نزاع موقتي ميان زن و شوهر، موجب ناراحتي اطفال و بزهكاري آنان مي شود و از علل استثنايي ارتكاب جرم به شمار مي رود. در كشور ما، طبق آمار كه پيش از سال 1353 تهيه شده ، بيش از 65 درصد كودكان كانون اصلاح و تربيت اطفالي بودند كه، با پدر و مادر خود اختلاف نظرها و تضادهاي فكري و ذهني داشته اند و اين اختلاف ها انگيزه عصيان آنان بوده است، «آدلس» معتقد است كه، نقص بدني، نازپروردگي كودكان و كودكان به خود رها شده، يعني كودكاني كه براثر جدايي پدر و مادر از يكديگر، يا براثر غفلت و بي اعتنايي نسبت به تربيت آنان از راهنمايي و تشويق محروم مانده اند، مفاهيم نادرستي از جهان مي يابند و در بزرگسالي دشمن اجتماع مي شوند، شيوه زندگي آنان سلطه پذيري به همراه نياز به انتقام جويي است.
ويژگي هاي نوجوانان بزهكار:
به طور كلي مي توانيم ويژگي هاي نوجوانان بزهكار را به گونه زير تقسيم بندي كنيم:
1 ، درصد بالايي از بزهكاران تمايل شديد خويش را به فعاليت هاي ماجراجويانه ابراز مي دارند.
2 ،معمولا افراد بي قرار و ناآرام و به دنبال هيجان مي گردند.
3 ، در صورتي كه پول در اختيار داشته باشند چندين بار در هفته به سينما مي روند.
4 ، تا ديروقت بيدار مي مانند.
5 ، دزدي هاي خويش را بيشتر در تاريكي شب مرتكب مي شوند.
6 ، كشيدن سيگار را خيلي زود آغاز مي كنند و غالبا از خانه و خانواده فراري اند.

 


7 ، شب را در كنار خيابان به صبح مي رسانند.
8 ، هر چند بزهكاران از لحاظ عاطفي كم ثبات تر از غير بزهكاران هستند ولي از نظر شخصيتي داراي انرژي زياد پرخاشگري، حادثه جويي و لجاجت بيشتري هستند.
روان شناسان معتقدند كه بزهكاران در مورد تنش هاي عاطفي و مشكلات خويش.
9 ، بيشتر با عمل و رفتار مقابله مي كنند تا درباره آنان بينديشند.
10 ، كمتر به اطاعت و تسليم در برابر بزرگسالان و به ويژه صاحبان قدرت تمايل دارند.
11 ، حالت دفاعي شديد دارند.
12 ، كمتر به ديگران وابسته اند.


13 ، به انگيزش هاي ديگران با سوظن و بدگماني مي نگرند.
14 ، بزهكاران قانون شكن ، بيشتر خودمدار هستند و ويژگي ها و گرايش هاي آنان از نقطه نظر سازگاري مطلوب در جامعه نامطلوب است.
15 ، در عين حال نيز كمتر احساس بي پناهي ، اضطراب و ترس از شكست در دل دارند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید