بخشی از مقاله
بزهکاری
خداوند منان راشاكرم كه به اين بنده ي كمترين، توفيقي عنايت فرمودند كه بتوانم درباره ي يكي از مسايل مهم جامعه ي ما چه از نظر حقوقي و اجتماعي تحقيق كنم . اين تحقيقي كه اينك از نظر شما بزرگواران مي گذرد، حاصل تلاش و مطالعه ي چندين كتاب در مورد جزا و جرم شناسي چه از نظر حقوقدانان و فقه هاي اسلام و نيز بررسي در سايت هاي اينترنتي و مقاله هاي حقوقدانان مطرح در اين موضوع بود البته اين تحقيق را شما به ديد يك دانشجوي ترم يك
حقوق مي بينيد من مطمئن هستم كه كم وكاستي هايي در اين تحقيق وجود دارد كه شما بزرگواران باآن برخورد خواهيد كرد كه انشاالله به بزرگي خود خواهيد بخشيد و در انتها جا دارد از يكايك بزرگواراني كه مرا در انجام اين تحقيق همراهي كردند بلخص اساتيد گرانقدر دانشكده حقوق جناب استاد طالبي و استاد فر هنگ تشكر و قدرداني كنم
مقدمه:
« اِلهي هََب لي كمالَ الا نقطاعِ اليك وَاَنِرْ اَ بْصارَ قلوبنا بِضياءِ نَظَرها اِليك حَتي تَخْرقَ اَبصارُ الْقلوُبِ حُجُبَ النُّور فتِصلَ اِلي مَعدَن العظمَتةِ وَ تصير اَرواحنا مُعَلَّقة بعز قدسك »(1)
در يك تعريف كوتاه و مختصر، جرم در معني عام كلمه فعل يا ترك فعل انساني است كه جامعه آن را به دليل اخلال در نظم اجتماعي به قيد ضمانت اجراي كيفري منع كرده است.
از اين تعريف چنين بر مي آيد :
نخست، جرم يك واقعيت انساني و اجتماعي است از بعد انساني شناخت اين واقعيت كنجكاوي پزشكان، روان پزشكان وحتي اديبان و نويسندگان را برانگيخته واز بعد اجتماعي ذهن جامعه شناسان و حقوقدانان را به خود مشغول ساخته است. اين دو جنبه اصالت وهمزمان پيچيدگي پديده ي جنايي را به وجود مي آورد .
دوم، اين پديده كه حاكي از تعارض ميان انسان و جامعه است واكنش اجتماعي را عليه بزهكار بر مي انگيزد . سوم، رفتارهاي انسان همانند مباني نظم اجتماعي در هر زمان و مكان دستخوش دگرگوني است و مبارزه عليه جرم بايد با اين دگرگونيها، شيوه ها وهدفهاي خود را تطبيق دهد. بنابرين، تحول واكنش جنايي عليه پديده جنايي واقعيتي انكار ناپذير است. (2)
(1) قسمتي از مناجات شعبانيه
(2) حقوق جزاي عمومي، اردبيلي محمدعلي
جرم شناسي نيز دانش نوخاسته اي است كه دوران كودكي خود را مي گذراند. سده اي بيش نيست كه اين دانش تجربي و تركيبي از مقام پندار و تفكر و انديشه وگفتار فارغ گرديده و به عمل پيوسته واز ذهني بودن به عيني شدن درآمده وراه امعان نظر، تجربه، آزمون وسنجش را در پيش گرفته است.
جرم شناسي يكي از جلوه هاي با شكوه و درخشان كنجكاوي ژرف و گسترده و همه جانبه دانشمندان ومتخصصان بشردوست است. جرم شناسي، دراين كنجكاوي، همه دانشهاي تجربي وانساني از روانشناسي، زيست شناسي، جامعه شناسي، علوم پرورشي، تاريخ، فرهنگ ملي،اقتصاد،آمار، بوم شناسي ورشته هاي ديگر از علوم را براي سعادت انساني و جامعه به خدمت خود درآورده است . به راستي جرم شناسي وعده گاه تمام علوم است.
عاليترين هدف هر جامعه پيشرو متكي برارزشهاي اخلاقي، شناخت انسان ، اين موجودناشناخته، وفراهم كردن بهترين شرايط تجلي حريت ونبوغ وخلاقيت واعتماد معنوي وتامين رشدهرچه بيشتر اخلاقي وسعادت اجتماعي آن جامعه متعالي است.
دراين زمينه جرم شناسي، در ميان همه دانشها، از لحاظ جامعيت مقامي ويژه و والا دارد مضافاً آنكه انسان وسعادت وسربلندي او هدف غائي انديشه وكار جرم شناسي است.
شناخت عوامل جرم زا ، پيشگيري از وقوع جرائم ونابه هنجاريها، گشودن گرههاي كورمشكلات اجتماعي،گندزدائي محيط زيست انساني وبهسازي آن، تشخيص حالت خطرناكي و اصلاح اخلاقي ودرمان تن وروان بزهكاران وپرورش مجدد آنان وجهه همت اين دانش تركيبي است .
جرم شناسي دانش پيشگيري ازجرائم ومخاطرات است. جرم شناسي تلاش مي كندتا جرم را در نطفه خفه سازد. جرم شناسي ، تولدي ديگر، وروزي از نو براي رهائي بزهكاران ونوسازي معنوي واخلاقي آنان است
جرم شناسي مي كوشد تا اجراي فرمان الهي : « عدل واحسان » (1) را واقعيت بخشد واين دو ركن لازم وملزوم زندگي اجتماعي بشر، كه متاسفانه ركن احسان آن تفكيك وبه دست فراموشي سپرده شده است يكجا مورد عنايت صميمانه قرار گيرد .(2)
تعريف جرم از ديدگاه جامعهشناسي:
جامعهشناسان معتقدند كه جرم يك پديده طبيعي دائمي است و در هر زمان و مكان اتفاق ميافتد. با تحولات اجتماعي تغيير نمييابد و نزد وجدان قاطبهي مردم زشت و ناپسند است و احساسات اجتماعي را متأثر ميسازد. دوركيم مينويسد: كه جرم پديدهاي طبيعي- اجتماعي است و از فرهنگ و تمدن هر اجتماع ناشي مي شود و هر عملي كه وجدان عمومي را جريحهدار كند جرم محسوب ميشود.
برخي ديگر معتقدند كه جرم عملي است كه در رابطه با رفتارهاي عادي اعضا گروه اجتماع، تقصير و خطا محسوب و رفتار غيرعادي و هنجار تقلي ميشود.
تعريف جرم از ديدگاه حقوقدانان:
عدهاي از حقوقدانان، معتقدند كه نقض قانون هركشوري در اثر عمل خارجي، در صورتيكه انجام وظيفه يا اعمال حقي آنرا تجويز نكند و مستوجب مجازات هم باشد جرم ناميده ميشود. برخي ديگر، هرفعل يا ترك فعلي را كه نظم، صلح و آرامش اجتماعي را مختل سازد و قانون نيز براي آن مجازاتي تعيين كرده باشد جرم ميدانند.
تعريف جرم از ديدگاه جرم شناسي:
جرمشناسي، ناسازگاري افراد را در اجتماع عمل ضداجتماعي و جرم مينامد. برخي ديگر معتقدند كه تعدي و تجاوز به شرايط زندگي، عمل ضداجتماعي است. در جرمشناسي نه تنها فعل يا ترك فعل را كه در قانون براي آن مجازات پيشبيني شده، بلكه هر عملي را كه مضر به وضع اجتماع باشد اعمالي كه در قوانين كيفري مجازاتي پيشبيني نشده است مورد بررسي و پژوهش قرار ميدهند.
رهيافت نظري جامعه شناسي جرم:
در تبيين آسيبهاي اجتماعي، بزهكاري و جرم تئوريهاي ارزشمندي از سوي جامعهشناسان و پاتولوژيستهاي اجتماعي ارائه شده است كه قبل از معرفي چند نظريه غالب در جامعهشناسي جرم و آسيبهاي اجتماعي به دو الگوي معروف اشاره ميشود. مدل رونالد آكرز (Ronal Akres) آكرز نظريههاي انحراف و جرايم را به چهار دسته عمده طبقهبندي مينمايد:
1- نظريه آنومي و بيسازماني اجتماعي
2- نظريه تضاد
3- نظريه برچسب
4- نظريه كنترل اجتماعي
مدل "دان گيبونز" (Dongibbons):
گيبونز در مباحثات جرمشناسي و بررسي آسيبهاي اجتماعي چهار ديدگاه نظري را معرفي مي كند كه عبارتند از: ديدگاه زيستشناسي، روانشناختي، جامعهشناسي و سنخ شناختي.
نظريه مرتون و كجروي اجتماعي (جرم):
نظريه مرتون كه در قالب (ساخت اجتماعي و بيهنجاري) معرفي ميشود اشاره به اين دارد كه ساختهاي اجتماعي فشارهاي خاصي بر روي برخي افراد وارد ميكند و آنها را وادار ميكند كه به كارهايي كه از نظر جامعه نيز مجرمانه است، دست بزنند. از نظر مرتون در بين عناصر متعدد ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي دو عنصر به لحاظ كجرفتاري از اهميت بيشتري برخوردار اند.
يك عنصر شامل اهداف يا مقاصد تعريف شده(Fined goaldo) است كه فرهنگ معين ميكند و در قالب آرمان و آرزوهاي اجتماعي بروز و نمود مييابد و دومين عنصر ساختار فرهنگي وسايل و ابزار پذيرفته شده (Acceptable modes).
براساس اين نظريه آنچه جامعه را متفاوت ميسازد ميزان تأثير رسمها و عادات و نارتهاي نهادي شده اجتماعي در رسيدن افراد به هدفهاي فرهنگي است. افراد يك جامعه ممكن است به هدفهاي توصيه شده توسط جامعه اعتقاد پيدا كنند اما جامعه براي رسيدن به هدفها از راههاي نهادي شده حمايت كافي نكند در چنين حالتي بخشهايي از راههاي جديد سعي ميكنند به اهداف دست يابند.
فقر و جرم:
از نظر جامعهشناسان، تنها هنگامي فقر و محروميتهاي ناشي از آن، جرمزا ميشود كه افراد فقير شيفتهي رسيدن به ارزشهاي فرهنگي مورد تأييد اعضاي جامعه باشند و براي رسيدن به آن با كساني وارد رقابت شوند كه فرصتهاي مشروع را به ميزان بيشتر در اختيار دارند در چنين وضعيتي رفتار ضداجتماعي آنان طبيعي خواهد بود.
نظريه برچسب و جرم:
طرفداران نظريه برچسب اجتماعي (Social labeling) بر اين عقيدهاند كه نخستين عمل بزهكاري از افراد بسياري صادر ميشود ولي تداوم آن به صورت يك بزهكار حرفهاي هنگامي اتفاق ميافتد كه جامعه برچسب بزهكاري به وي بزند (ادوين ساترلند ( Edwin sutherlaned) در كتاب ( اصول جرمشناسي) نظريه خودش را (با اختصار) چنين معرفي ميكند:
1- رفتار مجرمانه عملي است آموختني نه موروثي 2- رفتار مجرمانه از طريق كنش متقابل و ارتباطات با ساير افراد آموخته ميشود3- بخش قابل توجه يادگيري رفتار مجرمانه در قالب گروههاي شخصي و صميمي انجام ميگيرد 4- فرد زماني مجرم ميشود كه ميزان دسترسي فرد به قانونشكنان بيشتر از حافظان آن است 5- فرآيند كسب رفتار مجرمانه در ارتباط با الگوهاي مجرمانه همه مكانيزمهايي را در برميگيرد كه در يادگيري ساير رفتارهاي اجتماعي به چشم ميخورد.
جرم، علل و عوامل جامعهشناسي آن:
جامعهشناسان در تبيين جرم و بزهكاري بر مجموعهاي از علل و عوامل تأكيد ميورزند در يك تقسيمبندي كلي اين عوامل عبارتند از: عوامل طبيعي و اكولوژي، عوامل خانوادگي، عوامل فرهنگي، سياسي، اقتصادي و مذهبي، هرچند جامعهشناسان روي عوامل محيطي و اجتماعي وقوع جرم بيش از ساير عوامل تأكيد دارند.
كانون خانواده و بزهكاري جوانان از پژوهشهاي عملي و عيني جامعه سنجي خانواده چنين برميآيد: كانونهاي خانوادگي كه افراد بزهكار تحويل جامعه ميدهند اغلب در يكي از شش گروه زير قرار دارند:
1- در ميان چند تن از اعضاي خانواده، عدهاي تبهكار و منحرف بودهاند.
2- از هم پاشيدگي خانوادگي اعم از آنكه ناقص يا كامل، اتفاقي يا ارادي، براثر مرگ و مير پدر يا مادر يا هردو آنها, يا براثر جدايي و يا ترك خانواده باشد.
3- عدم مراقبت والدين از فرزندان در اثر جهالت، كوري يا ناتواني و عليلي.
4- فضاي نامطلوب خانوادگي در اثر: تبعيض، افراط در نازپروري يا خشونت، حسادت، كثرت عائله، مداخله ناروا و مفرط ساير اعضاي خانواده، سلطه بيجا و خشونت آميز يكي از اعضاي خانواده.
5- مشكلات مالي، عدم كفايت درآمد، بيكاري، كاركردن مادر در خارج از كانون خانوادگي و بيسرپرستي كودك.
2 نوشته شده در دوشنبه هشتم فروردين 1384ساعت 0:48 توسط امیر محمد پوری | نظر بدهید
گفتار نخست : نقش خانواده در پيشگيري از وقوع جرم
بسياري از جامعه شناسان و نيز روانكاوان عقيده دارند كه ريشه بسياري از انحرافات شخصيت را بايد در پرورش نخستين انسان جستجو كرد چه اگر منشاء غالب كجرويها و انواع متنوع بيماريهاي رواني بررسي شود، نقش پرورشي خانواده در كيفيت رشد شخصيت آشكار خواهد شد. نقش والدين قبل از تولد كودك شروع ميشود, همينطور لازم است والدين فرزندان خود را حتي بهتر از خود تربيت كرده و به سوي خير هدايت كنند. در اينباره حضرت علي (ع) ميفرمايد: "فرزندان خود را بر آن اساس كه تربيت شدهايد تربيت نكنيد كه آنان نسلي ديگر و براي زندگي در دوران ديگرند."
چه بسا جوانان و نوجواناني كه مرتكب جرمي ميشوند و والدين را عامل انحراف خود ميدانند.
خانواده از نظر اسلام بسيار مهم است و سنگ اول بناي حيات جامعه است. هرگونه اقدام و رشد اجتماعي در سايه خانواده حاصل ميشود.خانواده عامل ثبات و سازش اجتماعي نيز بوده لذا سعادت جامعه تا حدود زيادي در گرو آن است.
محيط خانواده چون دانشگاهي است كه در آن درس انسانيت و اخلاق و يا خلاف آن داده ميشود. خانواده ساحل روان و آرامشگاه فرزندان براي دستيابي به سلامت، نشاط و تكاپو است.
خانواده مركز شكلگيري و تشكيل عادات و كيفيت معلومات و تجارب است, روح و مغز طفل در محيط خانواده ساخته ميشود. تعاليم خوب و بد از خانواده و محيط آن ميباشد و زن و شوهر به عنوان نخستين معلمان كودكند و طفل را سروسامان و رفتار او را شكل ميدهند.
به طور وسيع، ديدگاه پيشگيري از جرم يك حوزه تخصصي براي آينده است. اما اين حوزه مطمئناً چالشي براي متخصصان، محققان و سياست گذاران است.
در پژوهشي كه از 800 كودك بزهكار به عمل آمد، معلوم شد كه 65 درصد مادران كودكان بزهكار طلاق گرفته يا در حال جدايي بودهاند. بررسي ديگر بر روي 200 نفر از جوانان 25-20 ساله در دو منطقه ايران، متمايز از نظر پارامترهاي اجتماعي، اقتصادي و مقايسه آن دو با يكديگر با استفاده از متغيرهاي مستقلي چون كنترل والدين بر رفتار فرزندان، رضايت فرزندان از خانواده، روابط كانون خانواده و علاقه و تعارض با اعضا در خصوص رفتار پرخاشگرانه به عمل آمده به اين نتيجه رسيده است كه در هر دو منطقه، رابطه مستقيمي بين روابطي كه در كانون خانواده ميگذرد و جرم جوانان آن وجود دارد. در مقايسه با دو منطقه، منطقه
حاشيهنشين به دليل آنكه تعارضهاي كانون خانواده در آن بالا بود، گرايشهاي بيشتري به كجروي در بين جوانان آن وجود داشت.
در كتابهاي مربوط به بزهكاري تأثير چهار زمينهي خانوادگي در شكلگيري رفتارهاي بزهكارانه مورد تأكيد قرار گرفته اند. از هم گسيختگي خانوادگي، غفلت خانوادگي و انحراف خانوادگي.
"هترنيگتون" و " كاكس"(1982-1978) در ارتباط با از هم گسيختگي خانوادگي در يك مطالعهي طولي عنوان كردند، يك يا دو سال پيش از طلاق بحران شديدي در خانواده ايجاد ميشود هترنيگتون و ديگران همچنين دريافتند كه كودكان به خصوص پسران در اين دوره نافرمان و پرخاشگر هستند و مشكلات رفتاري بيشتري در كلاس و عزت نفس پايينتري دارند (كاپالدي و پاترسون،1991) در رابطه با تعارض خانوادگي در تحقيقي كه ديگران(1996) در يك نمونه از 617 نفر از زنان 19 تا
87 ساله در "ورمونت" انجام دادند مشخص شد كساني كه در كودكي شاهد خشونت والدين بودند داراي ناراحتيهاي روانشناختي بيشتر و سازگاري اجتماعي پايينتري هستند.(بارنت،سيندي،ميلر،روبين،1997) همچنين وارن و جانسون (1989) در ارتباط با غفلت خانوادگي عنوان كردند، جواناني كه والدين از آنها غافل
شدهاند و يا كمبود محبت خانوادگي دارند احتمال بيشتري دارد كه درگير بزهكاري وخلافهايي مانند فرار از خانه و مدرسه شوند.جرم پديدهاي اجتماعي و جهاني است و تحت عناويني چون: سرپيچي، سركشي، رفتار انحرافي و ناپسند با خلقت بشر آغاز شده است. آدم و حوا، به علت ارتكاب به عمل نهي شدهاي چون خوردن شجره ممنوعه از بهشت رانده شدهاند و پسرشان قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند در هر حال جرم مسئلهاي است كه بشر هميشه با آن روبرو است جرم عملي است كه منجر به نقض قوانين ميشود جرم در معناي عام كجروي و انحراف از قانون است و در اصطلاح قضايي هرگونه عمل و اقدامي كه
مخالف با قانون صورت گيرد جرم محسوب ميشود.
پيشگيري:
پيشگيري براين اساس مبناي عقلاني دارد و مورد قبول همگان است كه از اتلاف نيروها و سرمايهها و نسلها جلوگيري بعمل ميآورد. در نظام حيات اجتماعي اسلام، پيشگيري از وقوع جرم مقدم بر اصلاح است امكان پيشگيري از جرم نيز وجود دارد چون از ديد علماي اسلام انسانها داراي فطرت و طبيعت خداجو هستند و امر تربيت پذيريشان بسياري از وقايع و مسائل را حل كرده و امور مورد انتظار جامعه را محقق خواهد ساخت.
همانطور كه گفته شد طبيعت آدمي خوب پذير و پندپذير است. تا حدود زيادي ميتوان او را به همانگونه ساخت و بعمل آورد كه مورد نظر است. انسان هيچگاه ذاتاً و فطرتاً منحرف آفريده نميشود. و اصولاً نفس ارتكاب جرم و انحراف آموختني است و طبيعي است كه امر پيشگيري و اصلاح نيز آموختني باشد. لذا مهم است كه خانواده و جنبههاي ايماني و اعتقادي افراد را تقويت كنيم زيرا بخش مهمي از علل مربوط به تن دادن افراد به جرايم، در خانواده است. اكثر تبهكاران و كجانديشان در خانوادهها نابسامان رشد و پرورش يافتهاند و آشفتگي در روابط زوجين و والدين و فرزندان موجب چنان وضع و حالتي شده است.
جلوگيري از وقوع جرم به حقيقت گامي است براي حفظ شخصيت و ارزش انساني، مصون داشتن انسانها در سقوطشان به دام خطر و بالاخره پيشگيري از افتادن جامعه به وادي سقوط و انحطاط ولي همهچيز از جامعهاي كوچك، چون خانواده شروع ميشود.
شيوههاي پيشگيري:
شيوههايي كه در پيشگيري به صورت مجموعه بايد مورد توجه و رعايت قرار گيرند متعددند و ما به نمونهاي چند در زير اشاره خواهيم داشت.
1- توجه به تربيت؛ مجرم يا منحرف را از ديدي ميتوان چنين معرفي كرد كه فردي تربيت نيافته است و يا لااقل اصول يك تربيت استوار و صحيح از همان كودكي در او القاء نشده است. بدينسان براي پيشگيري از وقوع انحراف ضروري است عوامل و ابزار تربيت مورد توجه قرار گيرند و خواستهها از آن طريق القا شوند بديهي است كه در اين راه خانواده, مدرسه و اجتماع نقش اساسي بر عهده دارند.
2- تقويت مذهب و اخلاق: مذهب عامل بازدارنده نيرومندي از جرائم و انحرافات است لذا نميتوان نقش آن را ناديده گرفت.
3- رعايت و اجراي قوانين: اجراي قانون بايد توسط نهاد خانواده و ساير نهادها به فرزندان آموزش داده شود تا فرزندان به اجراي قانون و رعايت آن هدايت شوند.
4- گسترش نظارت اجتماعي: برخي از تعاليم ما در مذهب تشيع حكايت از اين دارند كه حتي با تحكم بايد جلوي وقوع گناه يا انحراف را گرفت به هر قيمتي كه تمام شود چون اصل بر عدم نافرماني خدا يا معصيت است پس مردم را بايد بركار مردم ناظر كرد به گونهاي كه بتوانند يكديگر را زيرنظر گيرند.
پيشگيري و خانواده:
در حيات اجتماعي اصل بر اين است عملي صورت گيرد كه انحراف و آسيبي پديد نيايد و در صورت پديدآمدن مزمن نشود كه در آن صورت امكان ريشه كن كردن آن به سادگي پديد نخواهد آمد طرز فكر درباره پيدايش انحرافات اين است كه آغاز آن همانند بذري است كه در محيط مساعد يا نامساعد كاشته ميشود.
وقتي كه درباره آسيبهاي اجتماعي مطالعه ميكنيم، سرنخ خانواده را در آنها مييابيم. بنابراين ميتوان گفت انسانهاي سالم و رشد يافته در خانوادههاي سالم پرورش مييابند و آسيبهاي اجتماعي گوناگون از خانوادههاي ناسالم منشأ ميگيرد.
دامنه تحولات اجتماعي به لحاظ خطرها و آسيبهاي ناشي از خانواده براي همه جوامع به قدري قابل اهميت و نگرانكننده بود كه در جهت كاهش آن سال 1994 ميلادي از طرف سازمان علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسكو) به عنوان سال جهاني خانواده نامگذاري شد.
تعريف خانواده:
خانواده از نخستين «نظام نهادي» عمومي و جهاني است كه براي رفع نيازمنديهاي حياتي و عاطفي انسان و بقاي جامعه ضرورت تمام دارد و از همه نهادها اجتماعي طبيعي تر و خوديتر است.
خانواده در عين حال كه كوچكترين واحد اجتماعي است، هسته اصلي جامعه، مبنا و پايه هر اجتماع بزرگ است.
نهاد خانواده، جامعه نسبتا كوچكي را تشكيل مي دهد كه هر يك از اعضاي آن به نحوي بر ديگري تأثير مي گذارد. در چنين تأثير اخلاقي عاطفي و اجتماعي شكل مي گيرد.
خانواده به عنوان يك نظام پيچيده:
"هارلوك"، خانواده را به صورت يك سيستم پيچيده تعريف مي كند.
ابتدا زن و شوهر با تشكيل خانواده اين سيستم را بنيان مي نهند و سپس با ورود هر كودك و يا هر فرد ديگري (مثل پدربزرگ و مادربزرگ) اين سيستم پيچيده تر مي شود. در واقع با اضافه شدن هر عضو جديدي به افراد خانواده, بر ميزان روابط تعاملي افزوده مي شود. روابط كودك و والدين و ساير اعضاي خانواده، چون شبكه و نظامي در هم پيچيده است كه افراد آن در كنش متقابل با يكديگرند.جرم شناسان، محيط اجتماعي را بر اساس تأثير اراده در انتخاب آن و يا فقدان اراده و عوامل ديگر به گونههائي تقسيم كردهاند. خانواده در آن تقسيمات، نخستين محيط اجتناب ناپذير يا حتمي است كه اراده كودك در آن تأثير نداشته است. خانواده محيطي است كه طفل به ناچار در آنجا چشم به دنيا گشوده و در آنجا رشد خود را آغاز كرده است.
خانواده در اصطلاح جرم شناسان :
در اين دوران، كودك موجودي است كاملا وابسته به خانواده و بسيار نرم كه هنوز شخصيت او تكوين نيافته و آماده شكل پذيري است و به گفته سعدي شاعر پارسي گو، چوب تر را چنانكه خواهي پيچ» لوح ضمير كودك چون آئينه شفاف است كه هر گونه نقش نيك و بد در خود ميپذيرد، ميتوان او را راست يا كج، شجاع و يا ترسو، پرهيزگار يا تبهكاربارآورد.
نقش پدر در خانواده :
پدر نه فقط در تأمين امكانات اقتصادي و اجتماعي خانواده، نقش اساسي ايفا مي كند، بلكه وجود او در تعليم و تربيت كودكان نيز اهميت والايي دارد. تاكيد حضرت سجاد(ع) بر تربيت شايسته فرزند نشان دهنده چنين اهميتي است. آن امام بزرگوار خطاب به پسر خود مي فرمايد: «حق فرزندت بر تو آن است كه بداني او از توست، و رفتار نيك و بدش در اين دنيا با تو پيوند دارد» .تحقيقات اخير نيز نشان داده است كه تماس با پدر در سالهاي اوليه زندگي، در روابط آيندۀ پسران با همسالانشان تأثير فراوان دارد به اين علت، غيبت و يا فقدان پدر در كودكي آثار بدي بر روي فرزندان دارد. اين پسران در مقايسه با همسالان خود كه در خانوادههايي كه پدر حضور دارند، هستند حالات مردانه كمتري ابراز مي كنند و در عملكرد تحصيلي نا موفق ترند .
از سوي ديگر دختراني كه از پدر دور هستند از لحاظ خصوصيات شخصيتي و رفتاري با دختراني كه دركنار پدر و مادر زندگي ميكنند چندان تفاوتي ندارند. با وجود اين مهارتهاي ذهني و شناختي هر دو جنس تحت تأثير چنين شرايطي قرار دارد. در واقع حضور نظارت پدر در رشد مهارتهاي شناختي پسران و دختران هر دو مؤثر است؛ همچنانكه فقدان او در كاهش و نقصان اين مهارتها در هر دو جنس بي تاثير نخواهد بود.
نقش مادر:
پس از تولد مادر نخستين فرد خانواده است كه با كودك تماس مستقيم دارد. در واقع زندگي كودك با ارتباط زيستي ميان او و مادرش آغاز مي شود. اين ارتباط نه فقط در رفع نيازهاي كودك مؤثر است، بلكه بر حالات رواني و عاطفي وي نيز تأثير مي گذارد. اصولا رشد طبيعي و رواني كودك در درجه نخست به وجود مادر وابسته است.
مطالعات روان پزشكان درباره ناراحتيها و اختلالات عاطفي كودك نشان مي دهد كه بيشترين اختلالات ناشي از محروميت مادر است. كندي در سخن گفتن، پايين آمدن بهره هوشي, كاهش ميزان جنب و جوش، پرخاشگري، اختلال حواس و عدم آمادگي براي ايفاي نقش پدر يا مادري را مي توان از آثار محروميت از مادر به حساب آورد.
خواهر يا برادر :
خواهر و برادر بعد از والدين در شخصيت و رفتارهاي اجتماعي يكديگر بيشترين تأثير را دارند به گفته «لمب » (1982) برادران و خواهران معيارهايي را تعيين مي كنند و از آنها تقليد مي كنند كه از طريق آنها مي توانند كنش متقابل اجتماعي را تمرين كرده، همراه سن تغيير مي كند در دوران بلوغ از برخي رقابتها و سوگيرهاي نخستين و آشكار كاسته مي شود.
در روايات اسلامي در مواردي خواهران و برادران عامل زداينده غم و اندوه يكديگر دانسته شده و در مواردي، هنگام اندوه و بلا، ياور و پشتيبان و به هنگام خوشي و آسايش، زينت يكديگر معرفي شدهاند. پيامبر گرامي اسلام دو برادر را به دو دست تشبيه مي كنند كه موقع شستشو هر كدام ديگري را ياري ميرساند و ملاقات آنها خير براي ديگري،است.
تكليف ومسئوليت والدين در تربيت :
فرزند عزيزترين فرد براي پدر و مادر است و طبيعي است آنها دوست بدارند كه اين عزت و سربلندي همچنان محفوظ بماند و در زندگي آينده او تداوم يابد.در اين راستاست كه والدين كودك هم از لحاظ عقلي و هم از نظر اخلاقي موظف به تربيت او ميشوند.
بخشش و تفضل والدين به كودك روا نيست تنها در حد مال و ثروت و غذا باشد و هم بخشش آن نيست كه از هم اكنون به شكرانه ولادتش پدر و مادري زميني را به اسم او قباله كنند و براي آينده او از نظر مال و ثروت بينديشند زيرا كه اين همه در قبال تربيت هيچ است.
حضرت علي (ع) مي فرمايد: هيچ پدري نسبت به فرزندش بخشش و تفضلي بهتر از ادب نيك نبخشيده است. بر اين اساس كودكان را نبايد به حال و طبيعت خود واگذار كرد. رسول خدا(ص) فرمودند: خدا رحمت كند كسي را كه در خوبي به فرزندش كمك كند. پرسيدند چگونه؟ فرمود: در حد توان او بپذيرد، براي او كار فوق طاقت نخواهد به گناه و عصيان وادارش نسازد، به او دروغ نگويد و به وي ستم نكند.
الگوهاي تربيتي :
"بامريند" خانواده را به سه نوع كلي دسته بندي كرده است:
1- والدين سهل گير
2- والدين سختگير
3- والدين مقتدر
خانواده،سهل.گير:
از ويژگيهاي خانواده سهلگير بي توجهي به آموزش رفتارهاي اجتماعي است در اينگونه خانوادهها به طور كلي قوانين بسيار محدودي وجود دارد و هر كس هر كاري بخواهد مي تواند انجام دهد.
گر چه كودكان خانوادههاي سهلگير داراي استقلال فكري و عملي هستند، به سبب هرج و مرج، نوعي تزلزل روحي در اينگونه خانوادهها به چشم مي خورد، هر كس به منافع خود توجه دارد نه به منافع عمومي خانواده، بنابراين سهلگيري را كه شامل بي بند و باري، بي توجهي، محبت بي جا و لوس كردن و ... است نوعي انحراف تربيتي است و در آينده فرزند آثار رواني منفي (ناسازگاري اجتماعي، بي قيدي و ...) به جا خواهدگذاشت.
خانواده.سختگيرومستبد:
در خانوادههاي مستبد بر قدرت والدين بيش از اندازه تاكيد ميشود. والدين براي اجراي دستورات خود اطاعت بي چون و چرا مي خواهند به گفته «پامر» پدر مستبد حتي اميال فرزندان را در نظر نمي گيرد پس كودكان از حقوق خاص خود بي بهره مي مانند.
«هافمن» از تحقيقي چنين نتيجه ميگيرد:«كودكان كه در خانواده سختگيري بزرگ ميشوند، معمولا مطيع و فرمانبردارند؛ و از خود استقلال كاري ندارند و از ثبات عاطفي كمي برخوردار هستند. مستبد و سختگير، در پسران نتايج منفي دراز مدت بيشتري بر جاي مي گذارد تا در دختران و فرزندان والدين مستبد و خود از نظر توانايي شناختي و اجتماعي در رده پاياني قرار دارند.
خانواده.مقتدر:
منظور از خانواده مقتدر خانوادهاي است كه فرزندان خود را به شيوهاي كه در نظر او اطمينان بخش و قاطع است آزاد ميگذارند. در چنين خانوادهاي فرزند به استقلال و آزادي فكري تشويق ميشود، در حالي كه نوعي محدوديت و كنترل از طرف والدين بر او اعمال ميشود.
در اين خانواده اظهار نظر و ارتباط كلامي وسيعي در تبادل كودك-والدين وجود دارد و گرمي، صميميت نسبت به فرزندان در سطح بالايي است اعضاء مسئوليتي را بر عهده ميگيرند و در تصميمگيريها و تقسيم درآمدها، رفت و آمدها، روش زندگي و ديگر مسائل بر اساس مشورت و پيروي از مبناي عقلي و مصلحت انديشي رفتار ميكند.
اين الگو نزديكترين الگو و روش تربيتي به دستورات تربيتي اسلام است. حضرت علي(ع) مي فرمايد:«فرزندانتان را گرامي بداريد و برخورد خود را با آنان نيكو كنيد» چنين فرزنداني در هر زمان و موقعيتي مشكلات خود را با والدين مطرح و نوعي امنيت خاطر در خود احساس ميكنند.
خطر قصور وتقصير در تربيت :
مسامحه و كوتاهي در امر تربيت سبب آن ميشود كه تربيت و سازندگي كودك با دشواري مواجه شود، و كودك آنچنان كه بايد ادب نياموزد. از نظر ما يتيم كسي نيست كه پدر و مادرش از دنيا رفته باشند بلكه يتيم كسي است كه در جنبه ادب و علم بي سرپرست باشد.
در بسياري از خانوادهها والدين چندان در انديشه تربيت يا مراقبت از فرزندان خود نيستند به محض اينكه كودكان اين قبيل خانوادهها به راه مي افتند به حال خود رها ميشوند و ديگر مراقبتي از آنان به عمل نمي آورند غفلت والدين در تربيت كودكان خود، اغلب با رفتار جنائي والدين در يك رديف است. كودكي كه دچار غفلت والدين خود ميشوند در اثر تماسهائي كه با اشخاص ناباب ميگيرد از رفتار جنائي آنان پيروي مي كند. متأسفانه بسياري از خانوادهها در پرورش كودك معرفتي نيندوختهاند و يا اگر تحصيلاتي در اين زمينه دارند از آن سود نمي جويند ومصداق عالمان بي عمل هستند. اصولا خانوادههاي جاهل يا متعصب يا خانوادههائي كه درباره آموزش مسائل حياتي به فرزندان خود كه فاقد معلومات كافي هستند راه را براي انحراف و كجروي و سقوط فرزندان خود صاف و هموار مي كنند.
جو عاطفي خانواده :
منظور از جو عاطفي خانواده نحوه ارتباط و طرز برخورد افراد يك خانواده با هم است نظر افراد خانواده نسبت به هم، احساسات و علاقه آنها به يكديگر و چگونگي دخالت يا عدم دخالت آنها در كارها، همكاري يا رقابت با هم است رابطه افراد با هم به سه صورت ظاهر ميشود:
1- دموكراسي
2- آزادي مطلق
3- ديكتاتوري
خانواده و تامين محبت :
اولين و مهمترين كنش خانواده، تأمين محبت در ميان اعضاي خود و سپس اشاعه و ترويج اين ارزش از راه ايجاد روابط محبت آميز و دوستيهاي ژرف در ميان افراد جامعه است. كانون خانواده آموزشگاه، مقدس محبت است. با محبت والدين شايسته و نيكوكار، همه احساسات و عواطف عالي در نهاد كودك شكفته ميشود.
بي مهري و عواقب آن :
ريشه بسياري از ناسازگاري جوانان را بايد در سلوك والدين آنان در مراحل اوليه كودكي جستجو كرد اگر پدر و مادر بتوانند با سلوك خويش نيازمنديهاي عاطفي كودكان خود را برآورند شايد مشكلاتي كه بعدها در سنين جواني خود نمائي مي كند اصلاً به وجود نيايد.
اختلاف خانوادگي و تاثير آن :
بهترين پناهگاه براي فرزندان در يك خانواده، والدين هستند؛ زيرا آنان سرچشمه هاي رفاه و حمايت جسماني و رواني فرزندان به شمار مي روند خانه اي كه اختلاف، نزاع، سرزنش، ناسازگاري و…بر آن حاكم باشد، بر رفتار و روان والدين و كودكان آثار نامطلوب و زيانباري بر جا مي گذارد. درگيرهاي شديد بين والدين، احساسات منفي كودكان را به دنبال دارد و سبب مي شود تا كودكان با همسالان خود رفتاري پرخاشگرانه يا بزهكارانه داشته باشند. حتي گفته شده كه تاثير اختلافات والدين بر روحيه كودكان ويرانگرتر از سهل گيري ويا سخت گيري افراطي است. هرچه ميزان اختلافات شديد تر باشد، والدين نه فقط كمتر قادر خواهند بود كه پدر و مادر خوب و نمونه اي براي فرزندان خود باشند بلكه به همان مقدار نيزرفتارهاي ناسازگارانه و ضد اجتماعي و اختلالات شخصيتي را براي آنان به ارمغان خواهد آورد.
محبت هاي افراطي :
امام محمد باقر (ع) مي فرمايد: بدترين پدران كساني هستند كه در نيكي به فرزندان خود افراط مي كنند و آنان را بيش از حد مصلحت مورد محبت قرارميدهند. افراط در تكريم به فرزند ومحبتهاي بيمورد مانند خود بي مهري وبي احترامي به فرزند باعث سوء استفاده مي شود. اگر طفلي بيش از حد مورد مهر ومحبت قرار گيرد از خود راضي وپر توقع بار مي آيد محبت بي حساب به كودك ،موجب گمراهي وي مي شود. و او را از واقع بيني در مورد ديگران باز مي دارد.