بخشی از مقاله
تخت جمشيد
بر فراز تپه سنگي كوه رحمت در جلگه مرودشت در فاصله 45 كيلومتري شمال شرقي شهر شيراز ويرانه هاي به جامانده از كاخ تخت جمشيد نمايان است.
بناي تخت جمشيد يكي از عظيم ترين ، باشكوه ترين و زيباترين مجموعه هاي تاريخي ايران و جهان است. اين بناي مجلل به فرمان داريوش اول ( در 520 ق.م. ) شكل گرفت. وي مي خواست پايتختي در كشور خويش احداث كند كه همتا نداشته باشد. به همين دليل جلگه وسيع مرودشت رادر مركز خاك " پارس " واقع شده بود و پيشينه تاريخي بس كهن داشت انتخاب كرد وبر دامنه صخره كوه رحمت بناي تخت جمشيد را بنيان نهاد .
تخت جمشيد نه شهر بود و نه دژ، جايگاه با شكوهي براي برگزاري مراسم بزرگي بود كه شاه ايران سران كشور و نمايندگان 28 كشور متبوع را در بارعام به حضور مي پذيرفت.
طرح اصلي ساختمان تخت جمشيد دردوران فرمانروايي داريوش بزرگ ريخته شد. از همان نخست تعداد و محل كاخ ها، عمارت ها و كاربردهاي جداگانه هر يك معين ومشخص شد. براي برپايي اين بنا از سه نوع مصالح ساختماني عمده ( چوب، خشت هاي خام و پخته و سنگ هاي آهكي محلي ) استفاده شده است. چوب هايي كه در محل تهيه مي شد با ذوق و سليقه طراحان و معماران سازگار نبود وناگزير بودند چوب هاي در خور كاخ هاي تخت جمشيد را از دور دست ها حمل كنند. براي مثال،تيرهاي زير از چوب درخت سدر بوده كه در آن زمان فقط در لبنان مي روييده است.
خشت هاي گلي در ساختن ديوارها و روپوش سقف ها به كار مي رفت كه دوام چنداني نداشت. اين خشت را باران مي شست و با بر اثر زمين لرزه فرو مي ريخت. سنگ هاي كوه رحمت براي سنگتراشان و معماران جمشيد از هر جهت مناسب بود. اين سنگ هاي آهكي بسيار سخت و محكم اند و رنگ هاي طبيعي گوناگون سفيد، كهربايي، دودي و سياه دارند كه خوب تراشيده مي شوند. به ويژه نوع سياه آن كه بر اثر صيقل به شكل مرمر در مي آيد. بسياري از قطعه سنگ ها را گيرهاي آهني به نام " دم چلچله " به هم متصل كرده اند. در حد فاصل سنگ ها از ملات استفا
ده نشده است. ديوارها را با آجر لعابدار و كف اتاق ها را با گچكاري مي پوشاندند. روي درها با قطعات زر وسيم آراسته شده بود. پرده هاي بزرگ رنگي بر زيبايي درون و برون كاخ ها مي افزود. فرش هاي نفيس كف اتاق ها چشمان را خيره مي كرد.عملا" امكان نداشت كه ساختمان تخت جمشيد در دوران شاهي داريوش بزرگ به پايان برسد. كار ساخت اين بناي عظيم در طول حكومت پسر او خشايار شاه اول و نوه اش اردشير اول ادامه يافت. بدين تربيت ساخت بنا نزديك به 200 سال طول كشيد.
بر اساس نظر تاريخ نگاران اين بنا حدود 200 سال آباد و مورد استفاده شاهان بوده است تااين كه در پي حمله اسكند مقدوني به ايران ( 330 ق.م . ) به دست وي در آتش سوخت و از آن پس متروك شد. وسعت كليه ساختمان هاي تخت جمشيد حدود 135000 متر مربع ارتفاع كف ساختمان هاي آن از دشت از 8 تا 18 متر است.
از تمامي آنچه روزگاري تخت جمشيد ناميده مي شد امروز ظاهرا" چيزي بيش از چند ستون و پلكان و سردر ويران شده باقي نمانده است. شگفت اين همين ويرانه ها نيز پس از گذشت دو هزار وپانصد سال همچنان هنر شكوهمند و معماري بي همتاي هخامنشيان را نشان مي دهند.
براي درك اهميت اين خرابه ها بايد به رمز هنر و معماري هخامنشي پي برد. هخامنشيان در ساخت تخت جمشيد از منابع گوناگوني الهام گرفتند. پارس ها دست كم با دو فرهنگ غني، اوراتو در شمال و ايلام در جنوب ،آشنا بودند و از آنها براي ريختن شالوده محكم فكري در هنر معماري بهره گرفتند.
هخامنشيان در لشكر كشي به مصر، بابل،ليدي و اروپا، با انديشه هاي ديگري در زمينه معماري آشنا شدند و با به دست آوردن ثروت سرشار ، هنرمندان و سنگتراشان و معماران برجسته را در گسترش و زيبا سازي تخت جمشيد به خدمت گرفتند. شايد اولين بار در تاريخ بشر بود كه ذوق سرشار ، ثروت بي كران و اراده استوار در يك نقطه از جهان به هم رسيدند تا چيزي آفريده شود كه هنر شناسان و تاريخ نكاران آن را هنر و معماري هخامنشي بخوانند.
سرزمين ايران در دوران پادشاهي هخامنشيان به ايالتها يا استانهايي تقسيم ميشد كه در رأس آنها يك «شهربان» [به پارسي باستان: خشسَ پاون (Khshasa-Pavan)؛ به يوناني: ساتراپ (Satrap)؛ به پهلوي: شهرب (Shahrab)؛ به فارسي: شهربان؛ به معناي: حافظ (قلمرو) پادشاهي] به عنوان نمايندهي پادشاه و فرماندار آن ناحيه، قرار داشت. بر اين اساس، در متون يوناني، ايالتهاي هخامنشي «ساتراپي» خوانده شده است.
با تقسيم شدن قلمرو شاهنشاهي هخامنشي به صورت ايالتهايي جداگانه، تكتك نواحي مختلف آن در ساختار سياسي واحدي گرد ميآمدند و الگوي شهرباني، نوعي وحدت و يكپارچگي سياسي و اداري ايجاد مينمود. با اين حال، هر منطقه از لحاظ نوع حكومت و درجه و ماهيت
وابستگياش به دولت مركزي، تفاوتهاي عمدهاي با ديگر مناطق داشت. براي نمونه، طوايف گلهدار رشته كوههاي زاگرس هرگز به هيچ يك از ايالتهاي هخامنشي نپيوستند و كاملاً با نظام حكومت مركزي يكپارچه نشدند. از اين رو، پارسها براي مهارنمودن كوهنشينان پراكنده، به نوعي سازش موقت تن داده بودند و پادشاه نيز پيوسته براي رهبران اين طوايف هدايايي ميفرستاد تا آنان در مقابل، ملزم به ياري او در مواقع ضروري شوند؛ بدين سان، پادشاه ميتوانست از منابع نيروي انساني آنان در مواقع لزوم استفاده كند. اين طوايف در تأمين امنيت مناطق دشوار-گذر كوهستاني
به شاه بزرگ ياري ميرساندند و كمتر به روستانشينان كوهپايهها شبيخون ميزدند تا بدين ترتيب، حسن نيت خود را به او نشان دهند.
هر ايالت هخامنشي، غالباً سرزمين بسيار پهناوري بود و اگر بر اساس نام افراد قضاوت كنيم، همهي شهربانها يا استاندارها، از نجيبزادگان پارسي (يا حداقل، آريايي) بودند كه امور ايالتي را از مركز آن ايالت اداره ميكردند. مركز ايالتها، غالباً همان پايتختهاي قديمي دولتهايي بود كه به دست پارسها فتح شده بود. براي نمونه، در مصر مركز ايالت، شهر «ممفيس» بود، در ليديه شهر «سارد»، در ماد «اكباتان» و در بابل شهر «بابل». پايتخت يا مركز هر ايالتي، به منزلهي نمونهي كوچكتر مراكز سلطنتي بود. مالياتها يا خراجهاي ايالت در آن جا گرد ميآمد و انبار ميشد و بخشي از آنها نيز به دولت مركزي ارسال ميگرديد. بدين ترتيب، هر ايالتي هزينهها و نيازهاي خود را از طريق منابع داخلي خويش تأمين ميكرد. برخي خراجها جنسي (كالايي) بود و ميشد از آنها مستقيماً براي تغذيه و حفظ پادگانهاي محلي استفاده كرد. خراجها و مالياتهايي نيز به صورت فلزات گرانبها و معمولاً نقره دريافت و براي هزينههاي استثنايي ذخيره ميشد.
محل سكونت شهربان در مركز ايالت، يك كاخ بود كه غالباً، به شاهان پيشين آن سرزمين تعلق داشت. از اين كاخها براي پذيرايي از شاهنشاه پارسي به هنگام مسافرت وي به ايالتهاي امپراتوري نيز استفاده ميشد. در كاخهاي ايالتي، بايگانيهايي وجود داشت كه فرمانهاي سلطنتي در آنها نگهداري ميشد. جريان اداري و ديوانسالاري منطقهاي، از همين بايگانيها اعمال ميگرديد. درخواستها يا دادخواستهاي خطاب به شهربان را به آن جا ميفرستادند و نسخههايي از تصميمات وي را - كه گزارش عملكرد مقامات محلي بر آنها پشتنويسي شده بود - براي مراجعه در آينده، بايگاني ميشد. الواح ديواني نوشته شده به زبان ايلامي كه در افغانستان، ارمنستان و تركيه يافته شده، نمودار آن است كه اقدامات ديوانسالارانهي مورد تأييد و انجام شده در تخت جمشيد، در ايالتهاي مختلف امپراتوري نيز عيناً انجام ميگرفته است . در واقع ميتوان گفت كه ديوانسالاري شگرف و عظيم هخامنشي - كه در آن، تمام عمليات و فعاليتهاي اجرايي و اداري و مالي اعضاي دولت (از پادشاه تا كارگران) به دقت ثبت و ضبط شده و مورد رسيدگي و ارزيابي دقيق كارشناسان و مأموران ديواني قرار ميگرفت تا تمام امور دولت، منضبط، قاعدهمند، سالم و قانوي گردد - به عنوان الگويي رسمي و كارا و ثابت، در سراسر قلمرو شاهنشاهي هخامنشي گسترده و نهادينه شده بود.
تزيينات کاخهای هخامنشی
پارسيان با بهرهگيري از سنتهاي معماري كاخهاي ستوندار رايج در مناطق مرتفع مشرف بر ميانرودان و هنر ايونيها (Ioni)، در تزيينات كاخهاي خود از سنتهاي هنري كهن مردماني استفاده كردهاند كه در پي كشورگشاييهاي كوروش و داريوش به شاهنشاهي نوپاي پارس
پيوسته بودند. ويژگي بارز اين سنتهاي هنري، پيچيدگي آن بود كه خود ريشه در آميزش هنري آن داشت.
در عرصهي هنر خاورميانه، از يك سو، امپراتوريهاي مغلوب آشور و بابل تا زمان سقوط خود به دست سپاهيان پارس، ميراثي را حفظ كرده بودند كه به گذشتههاي دور در عصر سومريان، يعني ميراثي كه عناصر جهاني را در هنر خويش تجسم ميكرد؛ و از سوي ديگر، مردم مناطق لوان
(Levan) در ساحل شرقي مديترانه، آراميها و به ويژه فنيقيها شماري از مضامين تصويرگري را كه از ميانرودان، مصر و مناطق حاشيهي درياي اژه به عاريه گرفته بودند، حفظ نموده بودند. ليكن با سقوط سازمان پادشاهي و نظام اجرايي سابق آنها، مفاهيم اسطورهاي اوليه به فراموشي سپرده شد. لذا پارسيان كه به تازگي به مقام سروري ملتهاي آن روزگار رسيده بودند، هنري را پذيرفتند كه از مكاتب مختلف و گاه متعارض هنري شكل يافته بود. بدين ترتيب، وامهاي گوناگون هنري، هنر درباري پارسيان را كه در خدمت شكوه پادشاه و مردم سرزمينهاي وي بود، غنا بخشيد.
هر چند نخستين شكل هنر تزييني كاخهاي هخامنشي در پاسارگاد ديده ميشود اما امروز، ميدانيم كه اين هنر در دو مرحله گسترش يافته است. بر روي قطعات به جاي مانده از تزيينات حجاري كاخ كوروش كبير در پاسارگاد با همان تالار بار عام ، مجموعه سنگنگارههايي را ميبينم كه در اصل، تصاويري متعلق به نگهبانان خدايان آشور و بابل بودند ولي اينك اين نگارهها، فارغ از مفاهيم نمادين اوليه خود در اين كاخ آفريده شدهاند: نگهبان خداي خورشيد آشوري، به شكل انسان - گاو درآمده و نگهبان خداي تباهي، به شكل فرشته - ماهي. در مقابل در كاخ ورودي و بر روي يكي از درگاههاي جانبي تالار كه به شكل سنگي يكپارچه هنوز پا برجا است، نقش انسان بالداري را ميبينم كه وجود نوشتهاي به سه زبان - كه امروزه از بين رفته است - بر بالاي اين نقش، گواه آن است كه اين سنگنگاره، تصويري از كوروش كبير است. تاج سه شاخهاي كه كورش در اين نگاره بر سر دارد، به نظر ميرسد از هنر تصويرگري مقدس مصريان به وام گرفته شده است (از آن جا كه در آن هنگام پارسيان هنوز مصر را فتح نكرده بودند، احتملاً منطقهي لوان كه در ميانهي ايران و مصر واقع بود، واسطهي انتقال اين بُنمايهي هنري باشد). بالهاي اين نگاره به گونهاي است كه نگارهي فرشتگان نگهبان معابد آشور و بابل را در ذهن متبادر ميسازد. جامهي كورش نيز در اين نقش، ايلامي است. چهره نجيب و شريف اين نگاره - كه نمودار تصويري آرماني از شاهنشاه است - ميخواهد سياست و منش درخشان كورش را در مدارا با مردماناش و تكثرگرايي پادشاهياش را به نمايش بگذارد. دروازههاي اصلي كاخ كورش در پاسارگاد نيز با نقش حيوانات پهنپيكر تزيين يافته بودند كه امروزه تقريباً از ميان رفتهاند . اين سنگنگارهها از تزيينات كاخهاي آشوري كه در آن زمان امكان ديدن آنها وجود داشته است، الهام گرفته شده است. با اين حال، اين داريوش كبير بود كه در فاصلهي سالهاي 521 تا 486 پيش از ميلاد، به هنر درباري هخامنشي شكلي ثابت بخشيد و از آن حمايت كرد به گونهاي كه جانشينان وي نيز قواعد اين هنر را پذيرفتند و آن را دنبال كردند.
پيروزيهاي پياپي داريوش در دو سال نخست پادشاهياش بر شورشيان امپراتوري و قدرتي كه از اين فتوح به دست آورده بود، سرانجام در صخرهي بيستون، مشرف بر جادهي ميانرودان و ماد به تصوير كشيده شده كه در آن، براي نخستين بار، رويدادها و وقايع تاريخي دوران يك پادشاه به شكل تركيبي و نه حادثهاي نشان داده شده است. چنين روايتي را ميتوان ريشه در سنت جاري
ميانرودان در عصر پادشاهي «نارام سين»، فرمانرواي اكد در دو هزار سال پيش از آن دانست كه داريوش نيز از آن الهام گرفته بود. نگارههاي اين صحنه نيز به وضوح يادآور سنگنگارهي «آنوبانيني» پادشاه لولوبي است (سدهي بيستم پ.م.). در سنگنگارهي بيستون، نمادگرايي پيچيدهاي به كار برده شده كه در آن، ايدئولوژي پادشاهي و خداشناسي فرمانرواي پارسي، در هم آميخته است.
هنر در خدمت ايدئولوژي پادشاهي
در آرامگاه داريوش در دل ديوارههاي سنگي «نقش رستم» واقع در مجاورت مكان آييني ايلاميان
باستان، ايدئولژي پادشاهي هخامنشي، جنبهي تركيبيتري به خود ميگيرد. بر فراز ورودي آرامگاه، سردري ديده ميشود كه بنمايههاي آن از هنر مصري وام گرفته شده است و شبيه ايوان ورودي كاخهاي ستوندار هخامنشي است؛ و سرستونهاي آن كه پيشتر كوروش نيز آنها را به كار برده بود، به شكل گاوي دو سر است. نقوش و نگارههاي آرامگاه داريوش در نقش رستم، در ساخت كاخهاي شوش و تخت جمشيد، با عناصري مانند سرستونهاي توماري كه از هنر مردم «لوان» وام گرفته شده و نيز با پاستون هاي گلداني شكل مصري و بدنه و شال يوناني، تكميل شده است.
در ايوان اين آرامگاه، سكويي در دو طبقه ديده ميشود كه اقتباسي از نمونهي يافت شده در ايذه ـ مالمير است كه شاهزادهاي ايلامي در اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد بر روي سنگ آفريده است. همچنين آشوريان در سنگنگارههاي خود تصويري از تخت سلطنتي را نشان دادهاند كه ستونهاي پهلوانپيكر اسطورهاي اين تخت را بر دست گرفته اند. داريوش به جاي ستونهاي پهلوان پيكر از نقش افرادي استفاده كرده است كه نمايندهي ملتهاي زير فرمان وي ميباشند و نام ميهن هر يك، در كنارش نوشته شده است. برخي از اين افراد مسلح هستند . اين بدان معنا است كه افراد مذكور اسير به شمار نميآمدند بل كه آنان مردماني آزاد محسوب ميشدند كه در سرزمينهاي امپراتوري هخامنشي حق زندگي آزادانه داشتند.
پادشاه پارسي در اين تصوير، در حال تكريم و اداي احترام به نمادي خدايوار (فر كياني؟) است كه بر فراز آتش مقدس نشان داده شده است.
- شوش و تخت جمشيد
هر چند كه داريوش پيشتر كاخي را براي اقامت زمستاني خود در بابل داشت ولي وي كاخهاي شوش را نيز براي اقامت خود در طول زمستان بنا نهاد. براي رسيدن به كاخها از سمت شهر سلطنتي، بايد از دروازهي باشكوهي عبور ميكردند كه خشايارشاه ساخت آن را به پايان رسانيد. در دو سوي اين دروازه، دو تنديس از داريوش كه در مصر ساخته شده بود، قرار داشت.
پس از حملهي اسكندر و سقوط شاهنشاهي پارس، بناي كاخ به دليل متروكه ماندن رو به ويراني نهاد. از اين رو، تزيينات زيبا و با شكوه لعابدار ديوارههاي كاخ امروزه از ميان رفته است به گونهاي كه ديگر نميتوان محل دقيق آجر- نگارههاي كمانداران پارسي و ايلامي را در كاخ شناسايي كرد. لباس با شكوه اين سربازان بخش جالب توجه آجر- نگارهها است ولي يقين داريم كه به هنگام جنگ و نبرد از اين لباس استفاده نميكردهاند. بر روي لباس چيندار و رنگارنگ اين سربازان آذينهايي گلسرخي ديده ميشود كه نقوش معماري برجهاي كنگرهاي قلعههاي قديمي را در ذهن تداعي ميكند.
در كنار نقش كمانداران پارسي ، ميتوان نقش حيوانات عظيم افسانهاي و يا حتا واقعي را ديد كه از هنر آشور و بابل وام گرفته شدهاند. اما نمايش آنها در اين كاخ، فارغ از ارزش نمادين و اسطورهاي آنها در بابل و آشور است. به اين ترتيب ميتوان چنين نتيجه گرفت كه نقش شيرها در نماي شمالي حياط شرقي هيچ رابطهاي با ايزدبانوي آشوري ايشتر (Ishtar) ندارد و گاوهاي بالدار هرگز نميتوانند تجسمي از ادد (Adad) خداي توفان آشوري باشند.
سرانجام، داريوش كار احداث مجموع كاخهاي پارسه (= تخت جمشيد) را ـ كه يونانيان آن را پرسپوليس ميناميدند ـ آغاز كرد. تخت جمشيد پايتخت كوهستاني امپراتوري پارس بود كه در
نقطهي مقابل شوش قرار داشت، همان گونه كه ايلاميان، نخستين ساكنان منطقه، انشان (Anshan) را به عنوان پايتخت زمستاني خود برگزيده بودند. وجود مفهوم دوگانگي كه اقتباسي از دوگانگي ايلاميان باستان است، در ساخت و گزينش مكان پايتختها نيز نمايان شده است. در تخت جمشيد وجود سنگهاي خوب و مناسب محلي، زمينه را براي معماري كاخهاي ستوندار با
تزييناتِ حجاري و رنگآميزي شده و نيز استفاده از آجرهاي لعابدار را در برخي قسمتها فراهم آورده بود.
- هنر در خدمت شكوه و اقتدار شاهنشاهي
در تخت جمشيد و در مقايسه با معماري و تزيينات كاخهاي شوش، به نظر ميرسد كه هنرِ منسجم به كار برده شده در ساخت و تزيين كاخ ها، هدفي جز بيان شكوه و عظمت امپراتوري و به ويژه شخص پادشاه را ندارد. در وسط ديوارههاي ايوان آپادانا، دو سنگنگارهي متقارن وجود داشته كه در آن، شاهنشاه در زير سايباني بر روي تخت پادشاهي نشسته است و شاهزاده و جانشين وي نيز به حالت ايستاده در كنار او ديده ميشود. در اين نگاره، چهرهي پادشاه و جانشين وي به يك شكل نشان داده شده است زيرا در آفرينش اين نقشها چهره پردازي براي شاه مد نظر نبوده است بل كه ميخواستهاند تمثالهاي برجستهاي بيافرينند كه با چهرهاي آرماني كه در هنر آشور ديده ميشود، قرابت داشته باشد. دو خدمتكار در پشت سر پادشاه ديده ميشود كه يكي دستمال و ديگري تبرزين جنگي پادشاه را به دست گرفته است. نيام خنجري كه به كمربند وي بسته شده، كندهكاري شده است. يكي از درباريان و نجيبزادهها كه همانند مادها لباس پوشيده است، ظاهراً بار يافتگان را به حضور پادشاه معرفي ميكند. بعدها اين سنگنگارهها را از محل اصلي خود جابهجا نموده و به عمارت خزانه (= گنجخانه) برده بودند. امروزه در محل پيشين آنها، سنگنگارهي سربازان پارسي و مادي را ميبينيم كه رو به روي هم ايستادهاند. در دو سوي اينها، دو سنگنگارهي متقارن ديده ميشود كه در هر يك از آنها شيري، گاوي را با پنجه و دندان شكار كرده است. اين صحنهي شكار، بيگمان، فارغ از مفاهيم نمادين اسطورهاي در اين جا نشان داده شده است.
در جبههي غربي ايوان، سربازان پارسي در سمت راست در سه رديف نشان داده شدهاند در حالي كه در جبههي شمالي، سربازان پارسي به تناسب و به صورت متقارن در سمت چپ قرار گرفتهاند. در رديف بالايي، تصوير ارابهي باشكوه پادشاه نيز وجود داشت كه امروزه فقط نقش ارابهران آن باقي مانده است. در مُهر استوانهاي داريوش، تصوير همين ارابه ديده ميشود كه پادشاه از فراز آن، به سوي شيري تير ميافكند.
- ملتهاي امپراتوري بر روي ديوارهي پلكان آپادانا و در سه رديف متقارن، سنگنگارههايي ديده ميشود كه در آنها، نمايندگان ملتهاي تبعهي امپراتوري در حال تقديم هداياي بومي و نمادين خود به پادشاه، نشان داده شدهاند.
در ميان اين سنگنگارهها، مادها را ميتوان با توجه به شكل سر و كلاه آنها شناخت. در پشت سر مادها، ارمنيان قرار گرفتهاند كه همانند مادها، لباس سرهم پوشيدهاند. در رديف زيري ارمنيان، خوزيها (= ايلاميان) ديده ميشوند كه همه، پيراهن و دامن چيندار پوشيدهاند و هديهي آنها عبارت است از يك شير ماده و دو بچه شير، و يك جفت خنجر مشابه خنجري كه داريوش در مجسمهي خود كه در شوش يافت شده است، به كمر بسته است. به دنبال آنان، هراتيها قرار گرفتهاند كه شتر دو كوهانهاي با خود آوردهاند. بابليها با گاوميش كوهاندار، و ليديهايها كه
اشيايي قيمتي و ارابهي دوچرخي را به عنوان هديه براي پادشاه آوردهاند؛ اشياي قيمتي عبارتاند از: گلدانهاي زرين پر نقش و نگار با بريدگيهاي عمودي، دو كاسه و بازوبندهاي نفيس مزين به نقش گريفون. در لابهلاي همين سنگنگارهها ميتوان اهميت مردمان ساكن در مناطق شرقي شاهنشاهي پارس و در آسياي مركزي را به خوبي دريافت كرد كه به نظر ميرسد پارسيان به جهت اشتراكات قومي، روابط دوستانه و نزديك خود را با آنها حفظ كرده بودند. براي نمونه، مي
توان چهرهي دو سكاي «تيز- كلاهخود» (Saka Tigrakhauda) را شناسايي كرد كه اسب كوتاه قد آراسته، دستبندهايي با سر حيوانات، پارچههاي چيندار و جبهاي را به عنوان هديه با خود آوردهاند. تمام اين افراد مسلح هستند و اين امر مؤيد آن است كه حضور آنان در خاك شاهنشاهي پارس و زندگي در آن، آزادانه و همراه با روابط دوستانه با پادشاه بوده است. تمامي گروههاي نمايندگان به طور همزمان براي بزرگداشت پادشاه به هنگام برگزاري مراسمي با شكوه در آپادانا گردهم آمدهاند. به نظر ميرسد اين نقش، تصويري از واقعيتي است كه در محوطهي آپادانا همه ساله وجود داشته است. اما تاكنون سند صريحي به دست نيامده كه نشان دهد اين افراد به هنگام برگزاري مراسم سال نو در تخت جمشيد گردهم ميآمدند.- كاخ صد ستون كاخ صد ستون يا تالار تخت در سمت شمال، اندكي بالاتر از گنجخانه (عمارت خزانه) و رو به روي آپادانا قرار دارد. طرح آن از ابتدا ريخته شده بود ولي خشايارشا ساخت بناي آن را آغاز كرد. اين كاخ چهار گوش با يكصد ستون و هفتاد متر طول و عرض، نمونهي مشابهي از كاخ آپادانا است كه خشايارشا نتوانست ساخت آن را در زمان حيات خود به پايان برساند و اردشير (424 ـ 465 پ.م. ) كار احداث آن را به پايان رساند.از نظر معماري، تفاوتهايي ميان اين كاخ و كاخ آپادانا وجود دارد. در سه ضلع كاخ، دو رديف ديوار ساخته شده و دالان باريكي را بين خود تشكيل داده كه به بيرون راه ندارد ولي از طريق دو درگاه بزرگ و با شكوه به تالار مركزي راه داشته است.موقعيت و محل قرار گرفتن دالانها و درگاهها به گونهاي است كه به نظر ميرسد ديوارهاي داخلي بلندتر از ديوارهاي بيروني بوده است. بدين جهت، در بخش فوقاني، پنجرههاي بلندي زير سقف تعبيه شده بود تا از طريق آنها نور به
داخل فضاي بزرگ و تاريك آن بتابد. در نماي شمالي تالار صد ستون و در ايوان ستوندار آن، تنديس گاوهايي به عنوان نگهبانان بزرگ دو دروازهي اصلي ورودي به كاخ، ديده ميشد. تزيينات درگاههاي بزرگ، شبيه نماي آپادانا است. بر روي درگاهها، شاه را به صورت نشسته بر روي يك صندلي ميبينيم كه در پايين آن در پنج رديف، پارسيان و مادها به صف ايستادهاند.