بخشی از مقاله
اين پرسش از دير زمان در محافل ديني وفلسفي مورد توجه بوده است وهر گروه ونحله اي تعريف خاصي رابه عنوان پاسخ مطرح كرده اند .بعضي گفته اند: خدا پدر آسماني است، برخي خدا را نيروي طبيعت دانسته اند گروهي او را نور ناميده اند، كليسا علت العلل جهان اسم گذاري كرده،
برخي خدا را در ميان علل موجود جست وجوكرده اند، بعضي او را زاده انديشه سرمايه داران و ترياك مخدر بشر معرفي كرده اند، جمعي رنگ بشري به وي داده اند و گروهي نيز او را مولود جهل وترس بشر تلقي كرده اند .
هركسي از ظن خود شد يار من وزدرون من نجست اسرار من
جمعي از فيلسوفان غربي مي گويند جواب اين پرسش ا زعهده ما بيرون است، زيرا آن چه كه ما مي توانيم بفهميم به وسيله حواس است وقلمرو حس نيز طبيعت است، ما نمي توانيم ماوراء طبيعت را درك كنيم .از اين رو نفياًو ثباتاً در باره خدا صحبت نمي كنيم.
اين فيلسوفان منكر خدا نيستند معتقدند ابزار مناسب براي معرفت در دسترس بشر نيست وتنها بايد به صورت قلبي ايمان به خدا داشت چرا كه عقل وساير ابزارهاي شناخت بشري تنها در قلمرو طبيعت كارسازندو تا مرز ماوراي طبيعت مي توانند بروند واز آن جا به بعد، بال وپرقدرت بشري مي سوزد. بعضي متكلمان مثل اشاعره تفكر وانديشيدن را درباره خدا ممنوع كرده اند و دربرابر پرسش
هاي ديگران جوابي شعارگونه داده اند وگفته اند: (الكيفيه مجهولة والسؤال بدعة) با اين جمله هر گونه چالش وپرسش را تحريم كرده وباتكفير روشن فكران مذهبي، مساله توحيد را از پويايي وتكامل باز داشتند. تنها شيعيان بودند كه در پرتو رهنمود معصومان (عليهم السلام ) كه در رأس آن علي (عليه السلام) قرار داشت، در ابعاد توحيد به بحث وتحليل پرداختند وتوانستند با ملحدان زمان به مناظره واحتجاج بپردازند.
گروه معتزله كه درتفكرات عقلاني خود به تشيع نزديك تر بودند ،با موج فرهنگ اشعري گري وحمايت حكومت هاي عباسي وتوده عوام به انزوا كشيده شد. در نتيجه انديشه اشاعره محور كلام ديني قرار گرفت وبدين سان روحيه تعبد در اصول دين وعمل به ظواهر كتاب وسنت وتوقيفي بودن اسما وصفات الهي بر تفكرات عقلاني پيروز گرديد . غافل از اين كه الله را معنا كردن به ذاتي كه د
ربردارنده تمام صفات كمال ومنزه از تمام عيوب وكاستي ها است ،كفايت نمي كند، مضافا اين كه اين صرف ادعا است، دليلي كه چنين موجودي را ثابت كند، اقامه نشده است ونيز اين كه او چگونه وجود ي است كه مي تواند تمام صفات كمال را در خود متمركز كند؟ آيااين صفات عين ذات است ويا خارج از ذات ؟ قديم است يا حادث ؟ وده ها پرسش ديگر.
خدا در نگاه نهج البلاغه:
چگونه مي توانيم صفات ذات را توضيح داده وشبهات ذهني آن را بر طرف سازيم . نهج البلاغه بهترين توصيف را از ذات وصفات حق تعالي ارائه داده كه پيش از آن وبعد از آن كسي بدين سبك تعريف نكرده است. در خطبه اول نهج البلاغه بلكه در جاي جاي اين كتاب مقدس خداي تبارك وتعالي وصفاتش به وجودي بي حد وغير متناهي توصيف شده است، تا آن جا كه گويندگان نمي توانند او را بستايند . حضرت باري تعالي در نهج البلاغه به عنوان هستي مطلق توصيف شده كه
ماهيت ندارد. خدا حقيقتي نيست كه موجود باشد ، بلكه وجودي است بي نهايت وحقيقتي است لايتناهي . در قلمرو زمان ومكان نمي گنجد ، همه هستي ها از او است واو عين هستي است، همه موجودات محتاج اويند واو غني بالذات است.
ذات وصفات الهي ، محدوديت وحد ومرزي ندارند، اما تمام موجودات حد مرزي دارند؛ موجودات متحرك پيوسته مرزها را عوض مي كنند، از مرحله جمادبه مرحله نبات حركت مي کنند،از محدوده وجود انساني به مرحله بالاتر صعود مي كنند.
بار ديگر هم بميرم از بشر تا برآرم از ملائك بال وپر
بار ديگر از ملك پران شوم آن چه اندر وهم نايد آن شوم
پس عدم گردم عدم را ارغنون گويدم كه انا اليه راجعون
موجودات متحرك همواره درمعرض دگرگوني وتحول وخلع ولبس هستند .
نو زكجا مي رسد كهنه كجا مي رود ورنه وراي نظرعالم بي منتهاست
ماهيت موجودات از محدوده وجودي آن ها خبر مي دهد. ماهيت پرندگان بيان گر موجودات مشخص ومحدود آن ها است . انسان نسبت به حيوان وجودش وسيع تر وكامل تر است، ولي ذات خداوندگار وجودي است بي نهايت ، ماهيتي ندارد تا اورا در نوع خاصي از وجود محدود سازد ويا وجود محدودي را به او اختصاص دهد. هيچ زاويه اي از زواياي علم هستي از وجود ذات باري خالي نيست . هيچ گونه نقص وكاستي درساحت هستي او راه ندارد. تنها سلبي كه در مورد او متصور مكان وزمان ندارد، جسم نيست ، تركيب ندارد و...
به قول سعدي:
نه مركب بود و جسم ونه مرئي نه محل بي شريك است ومعاني تو غني دان خالق
امام موحدان درباره عينيت صفات خدا با ذاتش مي فرمايد:
كمال توحيده الاخلاص له وكمال الاخلاص له نفي الصفات عنه1
كمال توحيد ويگانگي او، نفي صفات خارج از ذات است
زيرا هر صفتي كه از قلمرو ذات بيرون باشد و يا عارض بر ذات باشد ،گواهي مي دهد كه غير از موصوف است . علم و قدرت ، اراده وحيات ، غنا وقيوميت، علي وكبير وسميع وبصير بودن خدا عين ذات اقدس اواست . يك حقيقت با تجليات گوناگون است. همانند نور كه يك حقيقت است، ليكن جلوه هاي مختلف دارد وبه تناسب ظرف ها به صورت رنگ هاي سفيد، بنفش، سرخ و... جلوه گرمي شود وگرنه « تعدد قدما » لازم مي آيد. از ديدگاه علي عليه السلام « خدا با همه چيز است ، ولي با هيچ چيز نيست وهيچ چيزي هم با او نيست، داخل دراشياءاما نه مثل خروج شيء ازچيز ديگر»2
مقصود از اين گونه تغييرات ، نشان دادن موجودات به وجود مطلق است ،تمام اين روشنايي ها ازخورشيد است ولي خورشيد خودعين روشنايي است .
مثال ديگر: روح انسان يك حقيقت بيش نيست كه باچشم مي بيندوبا مغزمي انديشد وبا گوش مي شنود وبا قوه هاضمه هضم مي كند.3 مفاهيم قطعي وكلي علوم همه جا هست وهيچ جا نيست؛ يعني همه فلزات درهمه زمان ها ومكانها در حرارت انبساط پيدا مي کنند. مفهوم کلي هر مثلث با دو زاويه قائمه مساوي است. همه جا هست وهيچ جا نيست، داخل دراشياء است نه مثل دخول جسمي درجسم ديگر ، بيرون ازاشياء نيزاين مفاهيم وجود دارد.
بخش اعظم الهيات در نهج البلاغه به معرفي ذات اقدس حق تعالي ازطريق صفات جمال وجلال اختصاص دارد؛ از قبيل توحيد ذات وصفات، توحيددرعبادت ، ربوبيت والوهيت ، وبخشي ازخطبه ها ازطريق مطالعه موجودات ونظم واتقان صنع به وجود آفريننده حکيم رهنمايي کرده است