بخشی از مقاله
علائم حتمي ظهور امام مهدي (عج)
فهرست موضوعات
مقدمه
بخش اول:خروج سفياني
1. دراثبات وجود سفياني
2. نام ونشاني سفياني
3. علائمي كه دلالت بر خروج سفياني دارد
4. زمان خروج سفياني
5. حوادث خروج سفياني
6. عقيده سفياني
بخش دوم: خسف بيداء
1. سرانجام لشكريان سفياني
2. فرورفتن لشگري در زمين
بخش سوم: صيحه آسماني
1. چه هنگام بايد انتظار وقوع صيحه را كشيد
2. اخبار قرآن از وقوع صيحه
3. علائمي كه پيش از وقوع صيحه تحقق مي يابد
4. حال مردم به هنگام وقوع صيحه
5. بحثي در مورد تاويل آيه اي از قرآن
6. مفاد اين صيحه
7. زمان وقوع اين صيحه
بخش چهارم: نفس زكيه
بخش پنجم: خروج يماني
1. نسب يماني
2. خروج يماني
3. نبرد يماني
بخش ششم: خروج سيد حسني
1. پرچمهاي سياه خراسان
2. سيد خراساني
3. نبردهاي سيد خراساني
مقدمه:
سخن ما در اين كتاب از علائم محتوم است، كه در روايات به پنج يا شش علامت محصور گرديده است:
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: از نشانه هايي كه به قطع واقع خواهند شد، خروج سفياني، خسف سرزمين بيداء، قتل نفس زكيه، نداي آسماني و خروج يماني است .
بخش اول:
خروج سفياني
1.در اثبات وجود سفياني: هما نگونه كه پيش از اين گفتيم پديد آمدن سفياني از علايم ظهور است كه در برخي از احاديث بر محتوم بودن آن صحه گذارده شده است. في المثل، امام محمد باقر (ع) درتفسير آيه شريفه (ثم قضي اجلا واجل مسمي عنده ) فرمود: اينجا دو اجل است:يكي اجل حتمي، كه انجام مي شود وهرگز غير آن اتفاق نمي افتد، وديگري اجل منوط به مشيت. به خدا سوگند كه خروج سفياني از قسم حتمي است.
در روايتي از امام صادق (ع) مي فرمايند: اين وقايع يا محتومند ويا غير محتوم و از وقايع محتوم خروج سفياني در ماه رجب است .
بحث درباره دجال: همانگونه كه يادآور شديم اعتقاد به وجود دجال لازم است؛ اما بيشترين نشانه هاي اوكه در اهل سنت بدان اشارت رفته قابل اثبات نيست وبرخي از آنهاكه متضمن معجزه مي باشد اين اشكال مهم را به دنبال مي كشند كه صدور امور خارق العاده از افراد پليد امري ناممكن است؛چرا كه يكي از علل معجزه اثبات دعواي حقانيت انساني الهي است.
خصوصيات و كارهايي كه در كتب روائي از براي دجال مذكور افتاده است را اگر از زمره عبارات رمزي و كنايي بدانيم ديگر لزومي براي حل و نقد عبارات معارض با هم ديده نميشود.
بر سبيل اجمال خصوصيات دجال به قرار زير است:
(1) دجال داراي عمر دراز است.
(2) به نام فرزند صائد خوانده ميشود.
(3) ادعاي خدايي و ربوبيت ميكند.
(4) كافر كيش است.
(5) تمامي نقاط عالم، جز مكه و مدينه را به زير فرمان ميآورد.
(6) اعور است.
(7) يك چشم دارد و آنهم بر پيشانيش ميباشد.
(8) خري داردكه بر او سوار است.
(9) هنگام خروجش حضرت بقيه الله بر سفياني فائق آمده است.
(10) كوتاه قد و چاق و زشت روست و ...
2. نام و نشان سفياني:
سفياني از شخصيتهاي بارز در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) ميباشد. او در رأس گروهي جرّار و خونآشام نشانة بارزي است از مخالفت با حقّ و حقانيّتي است كه خداوند وعدة آن را در لسان ناطقش ـ قرآن كريم ـ به آدميان داده است.
ميان دانشمندان و محدثين اتفاق نظر وجود دارد كه وجه تسمية اين انسان پليد به سفياني به خاطر نسبت داشتن با ابوسفيان است. به تصريح روايات، او از تيرة ابوسفيان و همسرش، هند جگرخوار است.
اميرالمؤمنين علي عليه السّلام ميفرمايند:
پسر خورنده جگرها از بيابان خشك بيرون ميآيد و او مردي است ميانه بالا و بزرگ سر و آبلهرو. زماني كه او را ميبيني به گمانت كه او اعور (يعني دوبين) است. نامش عثمان و نام پدرش عتبه ميباشد. او از فرزندان ابوسفيان است. هرگاه به سرزميني ميرسد كه هموار و داراي آب صاف است آنجا استقرار ميگيرد.
همانگونه كه در تاريخ مذكور افتاده ابوسفيان پنج پسر به نامهاي عتبه، معاويه، يزيد، عنبسه و حنظله داشت. در روايات مربوط به سفياني برخي دلالت بر اين دارند كه سفياني از اولاد عنبسه بن ابوسفيان است و برخي او را از نوادگان عتبه بن ابوسفيان معرفي ميكنند. اما در يكي از نامههاي مولا اميرالمؤمنين به معاويه حضرت، به صراحت سفياني را از دودمان پليد معاويه ميدانند:
«اي معاويه! مردي از فرزندان تو، بدخوي و ملعون و سبك مغز و ستمكار و واژگون دل و سختگير و عصباني است. خداوند رحمت و مهر را از قلب او زدوده است. داييهاي او بسان سگ
خونآشامند. گوئيا من هم اينك او را ميبينم. اگر ميخواستم نام او را ميبردم و به توصيفش ميپرداختم كه او پسري چند ساله است. او لشكري به جانب مدينه گسيل ميدارد. آنها وارد مدينه شده بيش از اندازه مرتكب قتل و غارت و پردهدري نواميس ميشوند. در اين حال مردي پاكيزه خصال و پرهيزگار از چنگال آنها رهايي مييابد. كسي كه زمين را كه از ظلم و جور لبريز شده است سرشار از عدل و داد مينمايد. من نام او را ميدانم و ميدانم كه در آن روز چند سال دارد و نشانهاش چيست. »
رسول اكرم صلي الله عليه وآله مي فرمايد:
شرورترين مردم و ستمگرترين آنان كه بسيار زشتخوي و سنگدل است سفياني ميباشد كه از همه اقطار واكناف جهان اسلام براي مقابله با او وسپاهيان خون آشامش گرد مي آيند واو همه اعوانش را از دم شمشيرمي گذراند.
شعاري كه همه جا طنين انداز است، اين شعار است:خدايا،خديا، اول انتقام وانگهي آتش دوزخ.
3. علائمي كه دلالت بر خروج سفياني دارد:
حذيفه يماني از پيامبر خدا (ص) روايت مي كند كه حضرت پس از بيان فتنه اي كه در مشرق و مغرب واقع خواهد شد فرمودند:
وقتي كه آنان در اين حالت مي باشند ناگاه سفياني از سمت وادي يابس(درفلسطين)-دراثناي اين فتنه- برايشان خروج مي كند ودر دمشق فرود مي آيد از آنجا لشگري به سمت مشرق و لشكري به سمت مشرق ولشگري به سوي مدينه مي فرستد تا اينكه لشكراول در ارض بابل كه ازجمله نوا حي بلده ملعونه وجايگاه خبيثه(يعني بغداد(
است؛ فرود مي آيند وبيشتر از سه هزار نفر را مي كشند و بيشتر از سه هزار نفر را مي كشند وبيشتر از سيصد زن را رسوا مي كنند وسيصد جوان از بني عباس را به قتل مي رسانند. بعد از آن متوجه كوفه مي شوند و حوالي آن راخراب مي كنند. آنگاه از آنجا بيرون شده به سمت شام مي روند در آن اثنا لشكري از كوفه علم هدايت برافراشته مي آيند و به اين لشكر سفياني ميرسند وايشان را يكجا به قتل مي رسانند .
جابر جعفي آنگاه كه از امام باقر عليه السلام درباره سفياني مي پرسد حضرت در پاسخش مي فرمايند:
چگونه ممكن است سفياني بدون شيصباني خروج كند منتظر خروج سفياني باشيد وبه دنبال آن منتظر ظهور مهدي (عج) باشيد.
كامل سليمان در كتاب خود به نام يوم الخلاص احتمال داده است كه شيصباني اسم رمزي براي يكي از ستمگران عراق مي باشد كه بر عراق حكومت مي كند و با شيعيان بد رفتاري مي كند.
يا اين حديث از محمد باقر (ع) :
ـ روميان و اتراك اختلاف ميكنند و جنگهاي فراواني روي ميدهد و منادي در دمشق بانگ برميآورد: واي بر ساكنين زمين، از شرّي كه نزديك است .
ـ و آن را نشانههايي و علامتهايي است... و خروج سفياني با درفش سرخ فام همراه است كه فرماندة لشكرش مردي از قبيلة بني كلب است...
كه در يك جمع بندي كلي از اين احاديث چنين ميتوان برداشت نمود كه پس از جنگ و درگيري ميان روميان و اتراك و سايهگستر شدن غم و اندوه و آمادگي زمين براي بروز فتنه، بانگ دلخراش سفياني از فراز منبر در شام شنيده ميشود و آسايش از زمين رخت برميگيرد. با اين وجود، اين بانگ دلخراش براي مؤمنين و منتظران نويدبخش است؛ چرا كه زمان فرارسيدن ظهور را گوشزد ميكند. اين مطلب مستفاد از كلام امام باقر عليه السلام است كه ميفرمايند:
ـ منتظر بانگ سفياني باشيد كه به طور ناگهاني از دمشق شنيده ميشود. در اين بانگ فرج
عظيمي براي شما است؛ زيرا كه اين بانگ نويدبخش پيروزي بزرگ شماست .
4. زمان خروج سفياني:
و در خطبهاي جناب مولي الموحّدين، اميرالمؤمنين ميفرمايند:
ـ آنگاه كه ناقوس صيحه كشد و فرياد برآورد و كابوس سربلند نمايد و گاوميش به سخن درآيد، اينها از شگفتيهاست. چه شگفتي از اين بالاتر كه آتش در نصيبين برافروخته شود و پرچم عثماني در بيابان سوداء برافراشته گردد و بصره را تشنّج فراگيرد و برخي بر ديگران فائق آيند و منازعه و مشاجره هر قومي درگيرد (تا آنجا كه حضرت فرمودند:) هرقل در قسطنطنيه به بطارقة سفياني تسليم گردد و سر تسليم براي او فرود آورد؛ در اين هنگام شما در انتظار سخن گفتن موسي با درخت دركوه طور باشيد .
توضيح حديث: ظاهراً مراد ناقوس نصاري و فرنگيان است كه در بلاد اسلام صداي آنها بلند شود و در بلاد مسلمين معبد نصاري بنا گردد و صداي ناقوس در آنها به گوش رسد، كه اين سخن بر ضعف اسلام و قوّت و غلبة كفر دلالت دارد و مراد از كبس كابوس سربلندنمودن هر كسي براي رياست و سلطنت است. در لغت كابوس به معني صرع نيز آمده است كه مقدّمة جنون ميباشد كه با توجّه به اين معنا «كبس كابوس» آن ميشود كه مردم به تخيلات واهي نفساني براي فتنه و آشوب سربلند مينمايند. و امّا مراد از تكلَّم جاموس شايد قلدري و بيفهمي باشد كه مسلّط به خلق شود و همچنين شهر نصيبين كه در روايت مذكور افتاده است بلدي است در ميان شام و عراق و مراد از ظهور رايات عثمانيه در «وادي سود» همان پرچم سفياني ميباشد و مراد از سخن گفتن موسي بن عمران در كوه طور با درخت سينا ظاهرشدن حضرت مهدي صاحب الزَّمان است كه لسان ناطق الهي ميباشد. در نتيجه، اين كلام اشاره است به اينكه متكلّم با موسي بن عمران در وادي طور و آن نوري كه از شجرة سينا تجلّي نمود، همان نور آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين و نور ولايت است.
محمد بن همام به سلسله سند خود از بَزَنطِي، او از امام رضا عليه السلام روايت ميكند كه آن حضرت فرمود:
پيش از وقوع اين امر بايد سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح خروج نمايند.
از امير مؤمنان عليه السلام است:
ـ روز جمعه خروج ميكند و بر فراز منبر دمشق قرار ميگيرد و آن نخستين منبري است كه او صعود ميكند. آنگاه خطبه ميخواند و به مردم فرمان جهاد ميدهد و از آنها بيعت ميگيرد كه هرگز با او مخالفت نكنند، چه بر طبق خواسته شان باشد يا بر خلاف آن.
5. حوادث خروج سفياني:
سفياني ـ به شهادت روايات موجود ـ جنبش خود را از خارج دمشق، از منطقة وادي يابس (كه بنا بر احتمال برخي مراد همان منطقة حوران يا درعا در مرز اردن ـ سوريه است) در ماه رجب المرجّب ميآغازد. برخي از روايات وارده در اين باب از نظر گذشت.
نُعيم، با سند خود از اميرالمؤمنين علي عليه السّلام روايت كرده كه حضرت فرمود:
ـ سفياني به آن كسي كه با لشكرش داخل كوفه شده، بعد از آنكه آنجا را مانند پوست برّه بر هم ماليده فرمان ميدهد رفتن به سمت حجاز را. پس او ميرود به جانب مدينه و شمشير در قريش ميگذارد و از آنها و انصار چهارصد نفر را ميكشد و شكم پاره ميكند و ميكشد. برادر و خواهري از قريش به نامهاي محمّد و فاطمه، كه پس از كشتن آن دو را بر در مسجد به دار ميآويزد.
سيّد بن طاووس پس از بيان اين روايت به روايت ديگري كه همچون سلف خود مروي از اميرالمؤمنين علي عليه السّلام استناد ميكند كه حضرت ميفرمايند:
ـ سفياني لشكري را به سوي مدينه بر ميانگيزاند، پس آنان تا آنجا كه امكان داشته باشند از آل محمَّد عليهم السَّلام را ميكشند ـ مردان و زناني از بني هاشم را ـ در اين حال مهدي و مستنصر از مدينه به مكَّه فرار ميكنند. سفياني به طلب آنها لشكر ميفرستد. در حالي كه آنها به حرم امن خدا رسيدهاند.
سفياني در بادي امر به تحكيم مواضع خود در داخل ميپردازد. دشمن سرسخت او در ابتدا «اَبقَع» و هوادارانش ميباشد كه از دشمنان سرسخت سفياني و شيعيان محسوب ميشود. برخي بر اين احتمال صحّه گذاردهاند كه ابقع و هوادارانش همان بني مروان هستند. سفياني در نهايت بر مرواني غالب ميشود و به مدّت سه ماه به كشتار بني مروان ميپردازد؛ آنگاه به سمت اهل
مشرق ميآيد تا اينكه وارد كوفه ميشود. سفياني پس از فارغ شدن از داخل عمليّات برون مرزي خود را تدارك ميبيند و نبرد بزرگ قرقيسيا كه در مرزهاي سوريه، عراق و تركيه اتّفاق ميافتد در ادامة همين تصميم ميباشد. هر چند كه در اين نبرد خون بيش از يكصد هزار نفر بر زمين ميريزد؛ امّا براي هيچكدام از طرفين درگير پيروزي در برندارد.
6.عقيده سفياني:
در روايات ما تصريح شده است كه سفياني مسلماني منحرف از دين است كه كينهاي بس شديد به علي و آل او و دوستدارانش دارد. او با هرچه كه نيك است در نبرد ميباشد و بارزترين امر نيك محبّت علي و آلش عليهم السّلام است كه سفياني با آن در تضادّ و دشمني است.
از امام محمّد باقر نقل شده است كه فرمودند:
«گويا من سفياني را ميبينم كه در سرزمين سرسبز شما كوفه اقامت گزيده، منادي او ندا ميدهد: هر كس سر يك تن از پيروان علي را بياورد جايزهاي معادل هزار درهم ميستاند. در اين هنگام همسايه بر همسايه يورش برده و ميگويد كه همسايهاش از زمرة ياران علي است، گردن او را ميزند و هزار درهم جايزه ميگيرد. آگاه باشيد، در آن روز حكومت شما در دست حرامزادگان خواهد بود. »
سفياني براي پيشبرد امر خود و همرزم طلبيدن در قبال مبارزه با مسلمانان تظاهر به مسيحيّت ميكند. او در حاليكه صليب بر گردن آويخته از سرزمين روميان به جانب اهل مشرق روي ميآورد .
و از همين روست كه چون سفياني به دمشق داخل ميگردد منتسبين به پيامبر به استانبول ميگريزند تا از شرّ او در امان باشند؛ ليكن سفياني استرداد آنها را از دولت روم خواستار ميگردد كه آنها به سبب همين تظاهر سفياني به مسيحيّت درخواست او را قبول و مسلمانان را به او تحويل ميدهند.
بخش دوم:
خسف بيداء
1.سرانجام لشكريان سفياني:
در روايتي كه در نسخة ابن حمّاد (ص 88) آمده است، سفياني پس از آنكه لشگريانش كوفيان را سخت منكوب كردند به آنها فرمان ميدهد تا در جستجوي مهدي (عج) به سوي حجاز حركت كنند. اين لشكر جرّار پليد و دژخيم در حجاز چهارصد مرد از سپاهيان مهدي (عج) را به قتل ميرساند و شكم زنان بسياري را ميدرد و برادر و خواهري به نامهاي محمّد و فاطمه، كه از عموزادگان نفس
زكيّه هستند، به قتل رسانده بر درگاه مسجد مدينه به دار ميآويزد. در روايتي آمده كه اين برادر و خواهر در عراق از چنگ لشكريان سفياني گريخته بودند؛ ليكن جاسوسي اين دو را به دشمن معرّفي ميكند. به گزارش حاكم نيشابوري ساكنان مدينه با خبردارشدن از يورش قريب الوقوع سپاهيان سفياني گروه گروه از مدينه خارج ميشوند.
در ادامة روايتي كه از خذيفة يماني در صفحات پيشين نقل نموديم ـ چنانكه ديديد ـ لشگر نخستي كه سفياني به جانب مدينه گسيل داشته پس از مدتي به جانب شام در حركت ميشوند كه لشگريان هدايت تمامي آنها را از دم تيغ ميگذرانند. سفياني در پي اين شكست، لشگر دومي به مدينه ارسال ميدارد كه آنها سه روز مدينه را مورد تجاوز و چپاول و غارت قرا ر ميدهند. آنگاه آنان مدينه را به جانب مكه ترك ميكنند و در بيابان ميان مكّه و مدينه به فرمان حضرت باريتعالي جبرئيل با واردكردن ضربتي بر زمين، زمين آنان را در كام خود فرو ميكشد.
در روايتي ديگر دارد كه در همين مقطع نفس زكيّه در مسجد الحرام كشته ميشود و حضرت بقيّه الله (عج) به سوي مكّه حركت ميكند، تا قيام شكوهمند خود را آغاز كند، بانگ جبرئيل امين براي نابودكردن سپاه سفياني در فضاي سرزمين بيداء طنين انداز ميشود. چنانكه امام باقر عليه السّلام ميفرمايد:
«سپاه سفياني در سرزمين بيداء فرود ميآيند، پس منادي آسماني بانگ ميزند: اي سرزمين بيداء، اين جمعيّت را نابود ساز. آنگاه همگي در كام زمين فرو ميروند .»
2.فرورفتن لشگري در زمين:
از اميرالمؤمنين علي عليه السّلام روايت شده است كه حضرت فرمودند:
ـ لشكر سفياني وقتي كه فرود آمد در طلب آنهائي كه از مدينه به طرف مكّه بيرون رفتند در بيداء زمين آنها را در خود فرو ميبرد و ندا ميكند. و اين است معناي گفته خدا «و اگر ببيني، آنگاه كه سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مكاني نزديك گرفتارشان سازند» ـ كه در اين آيه ـ «... گرفته شوند ازمكاني نزديك» يعني از زير پاهاي خود و از آن لشگر مردي براي يافتن ناقه خود بيرون ميرود و وقتي برميگردد كسي را نمييابد و اوست كه خبر ميدهد كه آنان در زمين فرو رفتهاند.
از روايات ديگر استفاده ميشود كه فقط دو نفر از سپاه باقي ميماند كه يكي به شام ميرود و گزارش سپاه را به سفياني ميدهد و ديگري به مكّه ميرود و بشارت هلاكت آنها را به حضرت ولي عصر (عج) ميدهد .
ابن عبّاس روايت ميكند كه:
«چون به سرزمين بيداء ميرسند، چوپاني آنها را ميبيند و ميگويد بدا به حال مردم مكّه از دست اين سپاه، كه چه خواهند كشيد. بر ميگردد كه به گوسفندهاي سربزند؛ چون به سوي آنها ميرود كسي را نميبيند، كه آنها همگي در كام زمين فرو رفتهاند. با خود ميگويد: سبحان الله
، چگونه ممكن است در يك لحظه از اين بيابان كوچ كرده باشند. به محل اتراق آنها ميآيد و جامهاي را ميبيند كه نصفش روي زمين است و نصف ديگرش در زمين فرو رفته است. از آنجا ميفهمد كه در كام زمين فرو رفتهاند پس به سوي صاحب مكّه (حضرت مهدي) ميشتابد و به او خبر ميدهد كه سپاه سفياني در زمين فرو رفته است. حضرت ميفرمايند: الحمدالله اين همان نشانهاي است كه از آن سخن ميگفتند. آنگاه بسوي شام حركت ميكنند ».
بخش سوم:
صيحه آسماني
امام جعفر صادق عليه السّلام ميفرمايند:
ـ قائم (عج) قيام نميكند جز آنكه منادي آسماني ندا سر ميدهد، آن را همه اهل مشرق و مغرب ميشنوند؛ حتّي دختر پردهنشين در سراپردة خود آن را ميشنود. و در اين مورد چنين نازل شده است: «اگر بخواهيم براي آنها از آسمان آيتي نازل ميكنيم كه در برابر آن به خضوع سر فرود آورند». اگر آن بانگ آسماني واقع شود دشمنان خدا در برابر آن به خضوع سرفرود خواهند آورد.
علاوه بر اين ، اين نشانه از زمره نشانههايي است كه بر كسي پوشيده نخواهد ماند و همچون روز درخشش دارد. خاستگاه گفتار ما كلام امام باقر عليه السّلام است كه ميفرمايند:
ـ تا آسمان و زمين آرام است شما نيز آرام بنشينيد، كه در امر شما هيچ خفا نيست. آگاه با
شيد، كه آن (صيحه آسماني) نشانهاي از خداي تبارك و تعالي است. ـ آن نشانه ـ از مردم نيست (تا پوشيده شود). آگاه باشيد كه آن روشنتر از آفتاب است و بر احدي از نيكوكار و ستم پيشه پوشيده نخواهد ماند. آيا صبح را ميشناسيد؟ آيا در مورد صبح كسي دچار ترديد ميشود ؟
1.چه هنگام بايد انتظار وقوع صيحه را كشيد:
امام باقر عليه السّلام ميفرمايند:
ـ مردم شرق و غرب به اختلاف ميگرايند اهل قبله (مسلمانان) نيز دچار اختلاف ميشوند. مردم از ناامني به شدّت رنچ ميبرند و اين چنين روزگار سپري ميشود تا منادي آسماني ندا سر دهد. چون بانگ آسماني را شنيديد بشتابيد، بشتابيد .
در روايات ما آمده است دو ندا مردم را به خود جلب ميكندكه نشانهاي از قيام مظهر عدل خدا بر بسيط خاك است يكي ندايي از آسمان كه جبرائيل آن را سر ميدهد و ديگر ندايي از زمين كه شيطان صاحب آن ندا ميباشد، كه گويا اين نداي دوم همان خروج سفياني شيطان صفت است.
2.اخبار قرآن از وقوع صيحه:
پيشوايان پاك ما در مقام تأويل قرآن ـ كه فقط زيبندة قامترساي آنان است ـ برخي از آيات را مربوط به صيحه و گاه ظهور حضرت بقيّه الله الاعظم، حجّه بن الحسن العسكري دانستهاند. براي مثال:
امام زين العابدين عليه السّلام ميفرمايد:
ـ به خدا سوگند اين مطلب در كتاب خدا بسيار صريح بيان شده، آنجا كه ميفرمايد: «آنگاه كه منادي ازمكاني نزديك ندا ميدهد گوش فرادار. روزي كه آن آوار سهمناك را به حق ميشنوند، آن روز، روز بيرون شدن از گور است» در روي زمين احدي باقي نميماند مگر آنكه تسليم و منقاد ميشود. آنها كه ايمان آوردهاند، خداوند آنها را روي ايمان راسخ و عقيدة حقّ ثابت پابرجا ميدارد و اين بانگ نخستين است. ولي كساني كه در دل بيماري دارند در بانگ دوم دچار شكّ و ترديد ميشوند.
3.علائمي كه پيش از وقوع صيحه تحقّق مييابد:
در اخبار رسيده از ائمّة معصومين اشاره گرديده است كه پيش از ظهور يوسف كنعاني، قائم منتظر (عج) نشانههايي به وقوع ميپيوندد كه خود دلالت بر قريبالوقوع بودن صيحه ميكند. در اين باب، رسول گرامي مطلب را به اجمال برگزار كرده ميفرمايند كه شب دوم از ماه رمضان نشانهاي در آسمان پديد ميآيد:
ـ دو شب گذشته از ماه رمضان نشانهاي در آسمان ظاهر ميشود.
4.حال مردم به هنگام وقوع صيحه:
وقوع صيحه آن زمان است كه اختلاف و تشتّت دامنگير جوامع شده باشد و تفرقه و جدايي سايه گستر. در آغاز سروشي آسماني گوش نواز ميشود و سپس كف دستي پديد ميآيد و بعد از اين وقايع صيحة آسماني طنين افكن ميگردد.
امير مؤمنان علي عليه السّلام در فرازي از يك روايت كه در باب احوال آخرالزمان ايراد فرمودهاند ميفرمايند:
ـ ... آنگاه امور مردم هرگز اصلاح نميشود و هرگز نميتوانند در اطراف يك محور گردآيند، تا هنگامي كه منادي از آسمان بانگ بر ميآورد: به سوي فلاني بشتابيد و از او دور نشويد. سپس كف دستي در آسمان ظاهر ميشود و به سوي او اشاره ميكند.
5.بحثي در مورد تأويل آيهاي از قرآن:
در برخي از روايات ما در حتمي الوقوع بودن صيحه به آية 4 از سورة شعراء استشهاد شده است كه خداوند ميفرمايد:
ـ اگر بخواهيم، از آسمان بر ايشان آيتي فرو فرستيم كه در برابر آن به كرنش سرفرود آورند.
في المثل امير مؤمنان، پيشواي متّقيان، علي عليه السّلام ميفرمايد:
پس از وقوع سه امر، انتظار فرج داشته باشيد. پرسيده شد: اي امير مؤمنان آن سه چيز چه هستند؟ فرمود: آيا نشنيدهايد كه خداي تبارك و تعالي در قرآن ميفرمايد: «اگر بخواهيم، از آسمان برايشان آيتي فرو فرستيم كه در برابر آن به كرنش سر فرود آورند». نشانهاي كه دختر پرده نشين را وحشتزده از سراپرده بيرون فرستد، خفته را بيدار سازد و بيدار را به وحشت اندازد.
6.مفاد اين صيحه:
صيحه ندايي است كه پيام و فرماني در بردارد.
رسول اكرم صلّي الله عليه و آله ميفرمايد:
ـ به هنگام خروج قائم (عج) منادي آسماني از آسمان بانگ ميزند: هان اي مردمان! خداوند مهلت ستمگران را پايان بخشيد و بهترين امت محمّد (ص) را به پيشوايي و سرپرستي شما برگزيد، خود را در مكّه به او برسانيد.
7.زمان وقوع اين صيحه:
به شهادت روايات موجود زمان وقوع اين صيحه در شب جمعه بعد از نماز صبح، بيست و سوم از ماه مبارك رمضان است، كه در لحظات آخر روز بيست و سوم صداي كريه ابليس بلند ميشود و مردم را به پيوستن به لشگريان سفياني فرا ميخواند.
بخش چهارم:
نفس زكيه
ابوجعفر، محمد بن علي عليهم السلام ميفرمايند:
ـ اگر هر چيزي كه بر شما مشتبه شود پيمان ، پرچم و شمشير پيامبر (ص) و نفس زكيّه از تبار سالار شهيدان بر شما پوشيده نخواهد بود.
نفس زكيّه كيست؟
از نظر ريشهيابي لغوي كلمة زكيّه از ريشة «زكي» است كه رشدكردن و پاكيزهشدن معنا ميدهد . با توجّه به اين معنا نفس زكيّه يعني نفس كه كامل و پاكيزه باشد.
برخي بر اين باورند كه نفس زكيّه كسي جز ابو عبدالله، محمّد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن ابي طالب نميباشد، همان كه در عصر امام صادق عليه السلام ميزيست و در زمان ابوجعفر، منصور دوانيقي خليفة عباسي سر به شورش برداشت و كشته شد. در مقابل، گروهي بر اي
ن عقيدهاند كه نفس زكيّه لقب جواني هاشمي از خاندان آل محمّد (ص) است كه درميان قوم و قبيلة خود از مقامي بس رفيع برخوردار است. بر مبناي اين نظر، نفس زكيّه در آغاز جنبش سفياني به مدينه منوّره پناهنده ميشود و دومين گروه از لشكر سفياني كه براي مقابله با دعوت حقّ و
رويارويي با سپاه حضرت بقيه الله (روحي فداه) به سوي مدينه گسيل ميشوند و او را به شهادت ميرسانند. هنگامي كه سپاهيان سفياني مردم حجاز را طعمه شمشير ميسازند و خانههايشان را ويران ميكنند و به حريم نواميس مردم و به حريم حرمين شريفين تجاوز ميكنند نفس زكيّه به مكّه ميرود و در آنجا بانگ دادخواهي و دعوت به سوي آل محمّد(ص) را بلند ميكند. روز بيست و پنجم ذيحجه الحرام او را بدون هيچ گناهي، مظلومانه ذبح ميكنند، خداوند ديگر ستمكاران را، كه در شهر حرام و در ماه حرام و در بيتالله الحرام خون حرام ريختهاند مهلت نميدهد پس به فاصله پانزده روز قيام جهاني حضرت بقيّه الله روحي فداه آغاز ميشود.
آنان كه نفس زكيّه را جواني هاشمي ميدانند كه به نزديك به زمان ظهور بدست سفياني كشته ميشود، براي اين شخص خصوصيات زير را ذكر ميكنند:
الف) ميان قتل نفس زكيّه و ظهور حضرت ولي عصر پانزده روز بيشتر فاصله نيست.
ب) نفس زكيّه همان شخصي است كه ميان ركن و مقام كشته ميشود.
ج) نام نفس زكيّه كه در بين ركن و مقام، آنهم پانزده روز پيش از ظهور كشته ميشود؛ محمّد و نام پدرسش حسن است. او از تبار سالار شهيدان است.
د) همانگونه كه پيش از اين گفتيم نفس زكيّه در مدينه و پسرعمويش در مكّه، حرم امن الهي، كشته ميشوند، پسرعمويش و جنازة خواهرش كه فاطمه نام دارد بر درب مسجد پيامبر خدا به دار آويخته ميشود.
و) قتل نفس زكيّه بعد از وقوع صيحه اتّفاق ميافتد كه صيحه مسلّماً در نزديك به زمان ظهور اتّفاق ميافتد. از اميرمؤمنان، علي عليه السّلام روايت شده است كه حضرت فرمودند:
«آيا نميخواهيد شما را از آخرين فرمانرواي حكومت بني فلان آگاه سازم؟ عرض كرديم: آري، اي اميرمؤمنان! فرمود: كشتهشدن نفسي بيگناه در سرزمين حرم بدست گروهي از قريش. سوگند به خدائي كه دانه را ميشكافد و جانها را ميآفريند بعد از اين واقعه جز پانزده شب براي آنان حكومتي باقي نميماند. پرسيديم: آيا پيش از اين حادثه يا بعد از آن واقعهاي رخ ميدهد؟ فرمود: در ماه رمضان صيحة آسماني كه شخص بيدار را به وحشت و ترس ميافكند و خوابيده را بيدار ميسازد و دختران را از پس پرده بدر ميآورد ».
ز) نفس زكيّه به عنوان پيغامبر حضرت مهدي به مكّه ميرود تا پيام حضرت را به گوش مكّيان برساند كه دربين ركن و مقام به شهادت ميرسد.
الف) مطلق بودن سخن رسول خدا در اين باب خود دليلي است كه هيچ استبعادي ندارد كه قتل نفس زكيّه را خيلي پيشتر از آخرالزمان پيش بيني كرده باشند. رسول خدا ميفرمايند:
ـ مهدي (ع) خارج نميشود تا نفس زكيّه كشته شود. چون نفس زكيّه كشته شود ساكنان آسمان و زمين بر آنها غضبناك ميشوند. آنگاه مهدي عليه السّلام ظهور ميكند و مردم در اطراف شمع وجودش گردهم ميآيند، آنگونه كه در شب زفاف در اطراف عروس گردآيند.
اطلاق اين روايت ما را از اين سخن كه نفس زكيّه در آخرالزمان نزديك به ظهور پديد ميآيد ميرهاند.
د) روايتي است از قول عبدالله بن الحسن كه گروهي از علماي مدينه به نزد علي بن الحسن آمدند و مسأله مطالبة حكومت را با وي در ميان نهادند. او گفت: محمّد بن عبدالله از من شايستهتر به اين امر است. و آنگاه روايتي بلند را متذكر شد؛ سپس احجار الزيت را به من نشان داده گفت: در اينجا نفس زكيّه كشته ميشود.
بخش پنجم:
خروج يماني
1.نسب يماني:
امام صادق عليه السلام نسب او را چنين معرفي ميكند:
ـ مردي از اولاد عمويم زيد در يمن خروج ميكند.
و در حديث ديگري آمده است:
ـ پادشاهي در صنعاء يمن به نام حسن يا حسين خروج ميكند.
در پارهاي از روايات آمده است كه يماني از يمن و از آبادي اي به نام كرعه خروج ميكند.
در كتاب بشاره الاسلام آمده است كه:
«آنگاه فرمانروايي از صنعا، به نام حسن و يا حسين قيام ميكند و با قيام او فتنهها از ميان ميرود. او خجسته و پاك ظاهر ميشود و در پرتو او تاريكي از بين ميرود و حق پس از پنهانشدنش به وسيلة او آشكارا ميگردد ».
2.خروج يماني:
امام باقر عليه السّلام ميفرمايند:
ـ خروج سفياني و يمني و خراساني در يك سال و يك ماه و يك روز است كه ترتيب آنها بسان رشتهاي از مهره است كه پي در پي واقع شده باشد. پريشاني و سختي از هرسو سر بر ميدارد. واي بر كسي كه با آنها به مخالفت برخيزد. در ميان درفشها درفشي هدايت كنندهتر از درفش يمني يافت نميشود؛ چراكه درفش حق است و شما را به سوي صاحبتان هدايت ميكند.
آنگاه كه يمني قيام كند فروش اسلحه به مردم حرام است و آنگاه كه خروج كند به سوي او بشتاب كه درفش او درفش هدايت است و بر هيچ مسلماني سرپيچي از آن روا نيست. اگر كسي سرپيچي كند از اهل آتش خواهد بود؛ زيرا كه او مردم را به راه حقّ دعوت ميكند.