بخشی از مقاله
پدیده ی وندالیسم
تاریخچه در جهان
وندالیسم مشتق از واژه ی وندال است.وندال نام قومی از اقوام ژرمن- اسلاو به شمار می رفت که در قرن پنجم میلادی در سرزمین های واقع در میان دو رودخانه او در ویستول زندگی می کردند.آنان مردمانی جنگجو، خون خوار و مهاجم بودند که به کرات به نواحی و سرزمین های اطراف قلمرو خود تخطی و تجاوز کرده به تخریب و تاراج مناطق و آبادی های متصرفه می پرداختند.روحیه ی ویرانگرانه ی قوم وندال سبب گردیده است که در مباحث آسیب شناسی کلیه ی رفتارهای بزهکارانه ای که به منظور تخریب آگاهانه ی اموال ، اشیاء و متعلقات عمومی و نیز تخریب و نابودی آثار هندی و دشمنی با علم و صنعت و آثار تمدن صورت می گیرد به گونه ای به وندالیسم منتسب می گردد.
پاتریس ژانورن در وجه تسمیه واژه و تاریخچه وندالیسم می نویسد :
روزگاری در سرزمین های واقع در میان دو رودخانه بزرگ او در ویستول قومی به نام وندال زندگی می کرد.در عهد سلطنت یکی از پادشاهان این قوم به نام ژانسریک یا گنسریک که از 428 تا 477 میلادی سلطنت می کرده است.وندال ها که پیش تر سرزمین های گل (فرانسه امروز) و اسپانیا را به تصرف خود آورده بودند به متصرفات روم در آفریقا حمله کرده ، کارتاژ را گرفته و بر مدیترانه مستولی گردیدند.آنان بر سر راه خود از آبادی و آبادانی هرچه دیدند نابود و تاراج کرده چیزی بر جای باقی ننهاده همین شهرت تاریخی سبب شده است که امروز ، وندالیسم را به معنی ویرانگری ، وحشیگری و خرابکاری به کار برند.
هر ساله در سراسر جهان ، میلیون ها دلار صرف تعمیر و جایگزینی چیزی می شود که وندال ها کمر به نابودی آنها بسته اند.در روسیه گزارش شده است که اعمال عمومی وندال ها ، شامل شکستن لامپ ها و شیشه ها ، پرتاب سنگ به قطارهای در حال تردد و خراب کردن تلفن های عمومی و نابود کردن سنگ قبرها در قبرستان های روسیه می باشد.یادبودهای درهم شکسته ی روی قبرها.یک منظره ی عمومی است.در آلمان غربی و سوئد ، آسیب رساندن و تخریب علائم جاده ها و خیابان ها ، صندلی اتوبوس ها و وسایل حمل و نقل و کیوسک های تلفن شایع است.
تاریخچه در ایران
سابقه برگزاری دیدارهای باشگاهی فوتبال در ایران به اوایل دهه 1350 شمسی باز می گردد که مسابقات قهرمانی باشگاه های کشور تحت عنوان «جام جمشید» آغاز گردید.پس از شروع این مسابقات ، رقابتهای قهرمانی باشگاه های تهران و همراه با آن مسابقات قهرمانی باشگاه های شهرستانها و استانهای کشور نیز به راه افتاد و ورزش فوتبال که پیش از آن و از دهه 1330 به صورت رسمی در ایران دارای فدراسیون و تیم ملی شده بود ، از رونق و رواج بیشتری برخوردار شد
اما ، آغاز خشونت و پرخاشگری در ورزش فوتبال به سال 1352 باز می گردد که در جریان بازیهای باشگاهی بین برخی از ورزشکاران و نه تماشاگران در گیریهایی رخ داد.پس از آن گاه و بیگاه در جریان برخی از بازیها بین بازیکنان تیم رقیب ، یا بین بازیکنان و مربیان با داوران برخوردهایی بعضاً خشونت آمیز رخ داد.اما این برخوردها هیچ گاه به تماشاگران سرایت نکرد و تماشاگران و طرفداران تیمها جز در چارچوب هنجارهای مربوط به خود در داخل ورزشگاه ها ، که در نهایت به شعارهای
توهین آمیز ختم می شد ، با یکدیگر به شکل فیزیکی درگیر نمی شدند.افزون بر این ، موارد مربوط به خرابکاری و آشوبگری به میزانی تقریباً طبیعی و در حد قابل اغماض رخ داد.
نخستین دیگری جدی بین تماشاگران مسابقات فوتبال به آبان ماه 1358 مربوط می گردد.
اهداف تحقیق
در جهت فهم علت روی آوردن به پدیده ی وندالیسم بررسی انجام می دهیم.
از جمله اهداف پژوهشی عبارتند از :
1) شناخت نظری پدیده ی وندالیسم از دیدگاه صاحب نظران.
2) شناخت زمینه ها و عوامل گرایش جوانان به اعمال وندالیسمی.
3) شناخت علل روانی و اجتماعی رفتارهای وندالیسمی.
4) پیدا کردن راه حلی مناسب برای رفع یا کم کردن این معضل.
متغیرهای مورد مطالعه
متغیرهایی برای بررسی پدیده وندالیسم مطرح است که عبارتند از :
سن بلوغ ، کمبود محبت ، خود نمایی ، نشان دادن اعتراض ، مشکلات اقتصادی ، افت تحصیلی ، مشکلات خانوادگی ، احساس بی عدالتی و اجحاف ، پرخاشگری ، پذیرفته نشدن در گروه دوستان ، کمبود امکانات تفریحی.
چارچوب نظری
از جمله نظریه هایی که در سالهای اخیر ، توجه جامعه شناسان را در تبیین و تحلیل مسائل اجتماعی موجود در عرصه ی خشونت و پرخاشگری به خود معطوف کرده است ، دیدگاه کا
دیدگاه کارکرد گرایی ساختی ، به نقش نظامهای اجتماعی یا جوامع ، اجزا ، ساختار ها ، یا نهادهای متعددی در یکپارچگی ، هماهنگی ، ناسازگاری و سلامت کل نظام یا جامعه توجه دارد.بنابراین ، الگوی نظری مذکور مبتنی بر این اصل است که نهادهای اجتماعی بر حسب کارکردهای ضروریشان قابل فهم هستند.
در این دیدگاه ، بر خلاف کارکرد گرایی که نقش پدیده های نهادی و اجتماعی را در ارتباط با نیازهای فردی انسان مورد توجه قرار می دهد ، نهادها بر این اساس نقش و سهمشان در ارتباط با سایر بخشها یا جنبه های یک نظام تبیین
می شوند.بر اساس دیدگاه کارکرد گرایی ساختی ، نیروی محرکه موجود در تمام جنبه های زندگی اجتماعی ، تمایل هر نظام اجتماعی به حفظ خود در وضعیتی متعادل است که امکان استمرار عملکرد موثر آن را ممکن می سازد.
این تعادل به منظور گسترش و شکل گیری وفاق ، ارزشهای مشترک و عملکرد هماهنگ در عرصه های اصلی زندگی اجتماعی به طور طبیعی به دست می آید.چارچوب نظری تحقیق حاضر با الهام از رویکرد کارکرد گرایی ساختی ، به تفسیر و تبیین پدیده ی خشونت و پرخاشگری می پردازد.افزودن بر الهام گیری از دیدگاه کارکرد گرایی ساختی ، الگوی نظری تحقیق حاضر از مدل «علی- توصیفی» آر.کلارک در مورد سبب شناسی وندالیسم و شناخت عاملهای موثر در بروز آن نیز بهره جسته است.
مطالعات نظری پژوهش
• نظریه آنومی دورکهایم
تعریفی که دورکهایم از بزهکاری و نابهنجاری بدست می دهد اولاً کلی است و دربرگیرنده همه صور و اشکال بی هنجاری از جمله وندالیسم است ثانیاً با آنچه که بسیاری از جرم شناسان و جامعه شناسان در تفسیر آرای وی گفته¬اند تفاوت بسیار دارد. به نظر دورکهایم کژرفتاری و بزهکاری یک واقعیت اجتماعی است و از این رو بهنجار است و نه نابهنجار. اما این مراد در هر وضعیت اجتماعی درست نیست. جنایت در واقع تعیین کننده مرزهای وجدان اجتماعی و اخلاق جمعی است بدینگونه جنایت با وجدان جمعی بستگی دارد. اگر وجدان جمعی دگرگون شود و تحول باید مفهوم جنایت و بزهکاری نیز دگرگون می شود. بدین ترتیب بزهکاری با دگرگونی اجتماعی بستگی دارد و در مواردی دارای پیامدهای مناسب برای تحولات اجتماعی است. چه بسا که جنایتکاران امروز نوآوران و پیامبران فردا باشند. (اشرف).
بدینگونه به نظر دورکهایم بزهکاری همیشه و در هر شرایطی آسیب شناسانه نیست بلکه در مواردی پیامدهای مناسب برای تحولات اجتماعی در بردارد و آن در صورتی است که نظام اجتماعی و وجدان جمعی آسیب شناسانه بوده و دگرگونی در آن ضروری باشد.
در تعریف دورکهایم آنومی اشاره به نوعی بی سازمانی، اختلال، اغتشاش، گسستگی، بی هنجاری در نظام جمعی دارد. او بی هنجاری را به مفهوم فقدان اجماع درباره اهداف اجتماعی و انتظارات جمعی و آنچه جامعه بعنوان قواعد و الگوهای عمل برای اعضای خود متصور شده است
بکار می برد. به نظر او روان و رفتار آدمی عمدتاً به وسیله مغز یا ذهن گروهی هدایت و کنترل می شد. کنش فرد بر واقعیتی بنام هنجار قرار داد.
«هنجارها» اشاره به سیستم پاداش ها مجازاتهایی می کند که اجرای اصول و قواعد رفتاری جامعه را تضمین می نماید. زیرا زندگی اجتماعی در صورت وجود نظمی خاص امکان پذیر است. در روابط متقابل، انسانها لازم می دانند که رفتار طرف مقابل و به طور کلی پیش بینی کنند تا به موازات این اعمال خود را تنظیم نمایند. در حقیقت آنها هنجارهایی را شناخته و بر پایشه آن فرض می کنند که دیگران هم آنان را مراعات خواهند کرد.
به عقیده دورکهایم حدود خواسته های فرد در جامعه تاریخ هنجارهای خاصی است و از طریق این ضوابط است که شخص می تواند تمایلات، خواهشها و خواسته های خود را محدود و در حدی
معتدل و عملی تنظیم کند. در صورتی که هنجارهای جامعه دچار شکستگی و گسستگی (آنومی) شوند و وضع نابسامانی پیش آید، فرد دیگر قادر نیست رابطه منطقی بین خود و جامعه برقرار و در متابعت از قوانین، هدفها و رفتار خود را تنظیم کند. در چنین شرایطی است که فرد ضوابطی برای رفتار خود ندارد و در حالت نابسامانی بسر می برد. این نابسامانی در رفتار و کنش او متجلی و منعکس است و احتمال اینکه فرد در چنین شرایطی دست به رفتاری بزند که از نظر اجتماعی هنجارشکنی و انحراف شناخته شود زیاد است. بنابراین بر اساس این تئوری، عدم وفاق در مورد هنجارهای اجتماعی و عدم یگانگی و یا همبستگی اجتماعی عامل بروز انحراف است. در واقع انحراف پاسخ و واکنشی به لجام گسیختگی اجتماعی است و هر چه میزان بی هنجاری و عدم وفاق در مورد هنجارها بیشتر شود انحراف و کجروی نیز افزایش می یابد.
دورکهایم مفهوم آنومی و بی هنجاری اجتماعی را در دو سطح فردی و اجتماعی بکار برده است. آنومی در سطح فردی، نوعی نابسامانی فردی است که منجر به گسستگی و شکستگی انسان و معیار رفتار وی می شود. و به تعبیری: نوعی احساس فردی از بی هنجاری است و نشانگر حالتی فکری که در آن احساسات فرد نسبت به خود وی سنجیده می شود. چنین حالتی همراه با اختلالات و نابسامانی هایی در سطح فردی بوده، و فرد نوعی احساس بی هنجاری، پوچی و بی قراری را تجربه می کند. آنومی در سطح اجتماعی نشانگر نوعی اختلال، اغتشاش و بی هنجاری در نظام جمعی است که در آن احساسات فرد با توجه به سیستم اجتماعی سنجیده می شود. زمانی که توازان اجتماعی وجود ندارد فرد فاقد وسیله لازم جهت تنظیم رفتار خود و تطبیق آن با
معیارهای مقرره و همچنین فاقد احساس حمایت جمعی و پشتیبانی اجتماعی است. در چنین حالتی فرد ممکن است دست به رفتاری نابهنجار زده و در نهایت خود را از عضویت جامعه خلع کند.
بطور کلی سه نوع کجروی در آثار دورکهایم می توان یافت:
1- کژرفتاری زیستی و روانی: که تنها نوع کژرفتاری در اجتماع کامل و بی عیب و نقص است. این نوع کژرفتاری نمونه کردار فرد بیمار در جامعه سالم است (جامعه سالم – فرد بیمار)
2- کژرفتاری انقلابی: که برای دگرگونی وضع نابسامان اجتماعی پدید می آید و چنانکه اشاره
شد بهترین نمونه آن سقراط است که برای دگرگونی اخلاق آتنی به پاخاست و سرانجام به اتهام جنایت و کجروی محکوم به مرگ شد و جام شوکران نوشید (جامعه بیمار – فرد سالم).
3 – کژرفتاری چوله: که نمایانگر کردار افرادی است که هم تربیت اجتماعی مناسب نیافته¬اند و هم در جامعه بیمار زندگی می کنند (جامعه بیمار – فرد بیمار) . این نوع کژرفتاری یا از خودپرستی یا از بی هنجاری سرچشمه می گیرد و از این کژرفتاری خودخواهانه و کج رفتار بی هنجار نامیده می شود.
بدین ترتیب اگر جامعه سالم باشد دو نوع رفتار در آن دیده می شود:
1- رفتار عادی که همان همرنگی با اخلاق جمعی است.
2- کژرفتاری که ناشی از عیبهای زیستی و یا اختلالات روانی است.
در مقابل اگر جامعه بیمار باشد دو نوع کژرفتاری نیز در آن مشاهده
می شود:
1- کژرفتاری انقلابی
2- کژرفتاری ناشی از خودپرستی
• نظریه آنومی و اغراق مرتن
به نظر مرتن احساس واقعی سرخوردگی، درماندگی، بیعدالتی، به تنهایی از هیچ یک از این عوامل برنمی خیزد بلکه از روابط خاص میان آنها پدید می آید. برغم مرتن بریدگی میان اهداف، قواعد و وسایل نهادی شده ممکن است به دو صورت پدید آید:
1- به خاطر وسعت یافتن شتابان هدفها
2- بواسطه محدود شدن تعریف راههای مشروع برای دست یافتن به آنها
لکن برای گسیختگی میان اهداف و وسایل هیچکدام از این جنبه های فرهنگی و اجتماعی لازم نیست دگرگون شوند.
اگر توزیع واقعی امکانات و فرصتها دگرگون شود (همچون زمان رکود اقتصادی) رفتارهای همساز با قواعد اجتماعی که زمانی موجب نیل به اهداف می شده است دیگر فرد را به پاداشهایی که در انتظار آنهاست رهنمون نمی شود. بدین ترتیب کنش متقابل میان این متغیرها که ساخته و پرداخته شرایط اجتماعی است موجب ناراحتی و فشار بر فرد می شود (همان، ص 171).
بدین ترتیب مرتن انحراف و کژرفتاری را ناشی از گسستگی و انفصال بنیادی بین هدفهای فرهنگی و وسایل نهادی شده جهت نیل بدانها می داند. از این رو انحراف از شخصیتهای مرضی ناشی نمی شود و لذا نه یک مسأله خاص فردی بلکه بعنوان امری اجتماعی و برخاسته از ساخت اجتماعی است.
توجه ویژه مرتن به فرهنگها و جوامعی است که تأکید زایدالوصفی بر ارزشها و اهداف فرهنگی داشته و در مقابل اسباب و وصول به آن اهداف کمتر تأکید و مشخص شده است. از این رو، به واسطه عدم تناسب بین هدف و وسیله، تشکل و یکپارچگی فرهنگی بوجود نیامده حالتی از احساس بی هنجاری یا آنومی در جامعه حاکم است (محسنی تبریزی، 1370: 60).