بخشی از مقاله
خدای بزرگ را سپاسگزارم که بار دیگر توفیق سفر به استان فارس و شیراز، شهر فرهنگ و هنر و ادب، را عنایت فرمود و خدا را سپاسگزارم که یک بار دیگر به من توفیق داد تا در مراسم حضرت حافظ، آن انسان وارستهی به خدا پیوسته حضور داشته باشم.امروز در بزرگداشت کسی دور هم جمع شدهایم که از مرز رنگ، نژاد، جغرافیا، مرزهای عادت و حجابهای گوناگون تعصبات و خودخواهیها عبور کرده است و به مرزهای حقیقت نزدیک شده است. شخصیتی پر رمز و راز که هرکس که با اندیشهی او، با مرام او، آشنا میشود با او احساس آشنایی دیرینه میکند و در هر مرتبهی انسانی که باشد، خود را در او و در کلام او باز مییابد.
حافظ، الگوی موحّدان و خداپرستان است. بدون تردید او یک فیلسوف موحّد و یک عارف به حق پیوسته است.حافظ قرآن است؛ّاما از مرزهای مکتوب فراتر رفته است و با حقیقت قرآن، یعنی قرآن ناطق آشنا شده و پیوسته است.راه وصول به حقیقت را به روشنی نشان داده است و سخاوتمندانه معرفت و محبتّی راکه خود یافته است در کلام معجزنشان خود و در ظرف زیبای شعر و غزل به بشریت هدیه کرده است.غنای کلام او چنان است که پس از شش قرن، زندهتر و دلچسبتر است و کام و جان اهل معرفت را شیرین میکند. حافظ حلقهی وصل همهی حقیقتجویان عالم است که این نشاندهندهی پیوند عمیق کلام حافظ با حقیقت است و البته هرچه و هرکه با حقیقت پیوند بخورد جاودانه میشود. حافظ میگوید:
من که ره بردم به گنج لطف بیپایان دوست صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
البته او مقام سلطانی سخن را از بندگی سلطان آفرینش و گنج خویش را از خزانهی آن پادشاه گرفته است که خدا فرمود هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانهی آن نزد ماست و ما آن را جز به قدر معلوم نازل نمیکنیم.گنج بیکران حافظ، گنج عشق است که در دلبری انسان کامل از او به دست آمده است.خودش فرمود:
گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایهی دولت بر این گنج خراب انداختی
عزیزان من، حافظ به دو تا ریسمان چنگ زده است که این دو ریسمان دو جلوه از یک حقیقت هستند؛ قرآن مجید، که حافظ به اعماق آن آگاه بود، خودش میفرماید:
عشقت رسد به فریاد گر خود بهسان حافظ قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت
و دیگری، انسان کامل که جام جهاننما و بلکه بالاتر جام تجلی صفات و اسماء حقتعالی است.حافظ در این اعتصام در حقیقت به آب حیات و در واقع به حقیقت انسانی خود دست پیدا کرد.
دیده آینهدار طلعت اوست گردنم زیر بار ّمنت اوست فکر هر کس به قدر همت اوست
عموم غزلیات حافظ توصیف این تجلی است.چه کسی جز انسان کامل است که همهی اسماء در آن ظهور پیدا میکند، همهی اسماء و صفات الهی فقط و فقط در انسان کامل متجلی میشود و حافظ به روشنی و وضوح اعلام میکند که از جام تجلی صفات، باده نوشیده است.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعهی پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند
حافظ در موارد متعدد این راه را به روشنی مورد اشاره قرار میدهد:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقهیرهت شود همت شحنهی نجف
ارتباط حضرت حافظ را با اهل بیت و امام عصر - عج - از زبان خود حافظ بیان میکنم.میفرماید:
مردی زکنندهی در خیبر پرس اسرار کرم زخواجهی قمبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سرچشمهی آن زساقی کوثر پرس
او دلدادهی انسان کامل است. همهی دار و ندار خودش را و موجودیت خودش را از انسان کامل میداند. حافظ در عشق انسان کامل یعنی امام عصر - عج - بیتابی میکند و میسوزد. او معتقد است که هرکس به قدر همت و معرفت خود از دریای بیکران و کوثر ولایت و امامت بهره میبرد.میفرماید:
دل سراپردهی محبت اوست من که سر در نیاورم بدو کون تو و طوبی و ما و قامت یار