بخشی از مقاله
خداي بزرگ را سپاسگزارم که بار دیگر توفیق سفر به استان فارس؛ دیار اندیشه، فرهنگ، هنر و حماسه، را به من داد. براي من افتخار بزرگی است که در مجلسی که به نام حافظ برپاست، حاضر باشم.سخن از حافظ؛ سخن ازهستی، توحید ناب، کمال و عظمت روحی انسان،حقیقت، عرفان، عشق و زیبایی است. سخن از حافظ؛ سخن از کسی است که راه درست تعالی را یافته؛ با عشقی سوزان، قلههاي بلند کمال را فتح کرده؛ جام جهاننما را به دست آورده و از افقی بسیار بالا عالم هستی را به نظاره نشسته است. او به زیبایی رمز ماندگاري و توحید را تصویر میکند. از همهي عالم در میگذرد. عاشق همهي حقیقت یعنی انسان کامل میشود و در اوج عزت انسانی، در عشق او میبالد و صعود میکند.خدا را سپاسگزارم که ما را از محبان حافظ قرار داد؛ چرا که او محب زیباییها و حقیقت است.
موضوع سخن حافظ، موضوع آفرینش و فصل مشترك ما که اینجا جمع شدهایم؛ انسان است. خداوند انسان را در بالاترین مرتبه خلق کرده، تنها موجودي که خالق یگانه در خلق او به خود آفرین گفته، انسان است. اگر انسان را از این عالم برداریم، موضوع مهمی در عالم خلقت باقی نمیماند. خدا انسان را در بالاترین نقطه خلق کرده است؛ اما در دل خاك از انسان خواسته است که از این خاك تا افلاك بالا رود و خلیفهي خدا یعنی تجلی خدا در عالم هستی شود. تجلی همهي اسماء و صفات خدا در عالم و بزرگترین آیت او در جهان باشد. یک سیر صعودي بیانتها از پایینترین مرتبهي هستی یعنی خاك تا بالاترین مرتبه یعنی خدا را در برابر او قرار داده است. لازمهي طی کردن این مسیر طولانی، شناخت خود، شناخت مقصد و شناخت راه است.
اول باید انسان را شناخت و براي شناخت انسان باید حقیقتی به نام انسان کامل را بشناسیم؛ چراکه مجموعهي انسانهاي ناقص نمیتوانند معرف درست و کاملی براي انسان باشند. حقیقت و جوهر انسان در وجود گرانقدري به نام انسان کامل متجلی است. در مرحلهي بعد باید خدا را شناخت. خدا محیط است و ما محاط هستیم پس امکان اشراف بر خدا و دسترسی به ذات او وجود ندارد. شناخت خدا فقط با آیات و تجلیات خدا امکانپذیر است. بالاترین و کاملترین آیه و تجلی خدا انسان کامل است. هیچ آیه و به اندازهي انسان کامل نمیتواند معرف اسماء و صفات الهی باشد. انسان کامل خود، راه است؛ چرا که او در یک حرکت صعودي در حال تعالی و کمال و در مسیر صعود، هر روز در افقی و در سطحی است.
براي شناخت انسان، خدا و راه باید انسان کامل را شناخت. بدون انسان کامل حرکتی اتفاق نخواهد افتاد. نقطهي شروع حرکت انسان، مسیر حرکت و نقطهي اوج کمال انسان با انسان کامل گره خورده است. خداوند این نیاز انسانها را بیپاسخ نگذاشته، به همین دلیل در هیچ برههاي از زمان، زمین از انسان کامل خالی نبوده است. انسان کامل از مرز صفات گذشته که البته این بحث مجالی دیگر میطلبد. بیشتر حرکت انسان در مسیرکمال، معرفت و عشق است. انسان بدون معرفت و عشق وجودي بیمعنا میشود. انسان باید عاشق و عارف باشد تا حرکتی اتفاق بیفتد. به تعبیري دیگر سوخت و موتور حرکت انسان در مسیر کمال، معرفت و عشق است.
از این نگاه عرفان و دلدادگی به انسان کامل و عشق به یاد، نام و شناخت او تمام زوایاي وجودي حافظ را پر کرده است؛ به گونهاي که جز او نمیبیند، نمیشناسد و جز دربارهي او سخنی نمیگوید. همهي نجواهاي حافظ با او و براي او است. همه میدانید که اول همهي حقایق، اصل توحید و توحید ناب انقطاع از غیر و رسیدن تام و کامل به خدا و امام، جلوهي کامل خدا، است.حافظ فطرت الهی را جایگاه تجلی همهي اسماء خدا میشناسد و دل انسان را مهبط همهي زیباییها، معارف و دریافت همهي حقایق میداند. او معتقد است که دل انسان جام جهاننما است؛ یعنی انسان از طریق دل بر همهي عالم سیطره و علم پیدا می کند. او همهي حقیقت، معرفت و کمال را از ناحیهي انسان کامل میشناسد.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
او معتقد بود که بدون جمال جانان، انسان کامل، امکان حیات و حضور در عالم هستی وجود ندارد. هر پدیدهاي خود جمالی از جانان است و به عشق جان جانان در این عالم پیدا میشود، زندگی میکند و به پایان میرسد. بدون جمال کامل جانان در موجودات عالم میلی به حیات و زندگی نیست. شاید معناي حرف حافظ این باشد که موجودات با دیدن جان جانان، انسان کامل، میل به حیات در این دنیا پیدا میکنند و بهانهي خلق و هبوط آنها نیز با وجود انسان کامل فراهم میشود.انسان کامل از مرز اسماء و صفات عبور کرده و هر لحظه در شأنی و افقی است. از منظر حافظ، مقصد و مقصود نهایی بازگشت به خود، یار و دیار خود یعنی همان دیار معشوق