بخشی از مقاله

چکیده

شاکله نظام جمهوری اسلامی، شاکلهای فرهنگی است. بدینسان مأموریت اصیل نظام ولایت فقیه، هدایت جامعه هدف به سمت و سوی فرهنگی است. این شاکله بایستی در همه سطوح حیات اجتماعی و همه نظامهای زیرمجموعه آن چونان نظامهای اداری، نظام شهرسازی و نظام اقتصادی نیز هویدا باشد و دین بهمثابه علم مطلق در ذات خویش دربردارنده این همافزایی است. کارکرد این رویکرد در همه سطوح مدیریت اجتماعی جاری است.

کارکرد اساسی این بازخوانی فرهنگی، به سازی وضعیت ساختاری جامعه هدف با محوریت اصلاح کارکرد فرهنگی هر ساختاری است. به مدد این کارکرد فراگیر است که میان حوزه و دانشگاه و صف مدیریت اجرائی، فاصله ای وجود نخواهد داشت تا جایی که نظام ارزیابی توسعه ملی در سطوح گوناگون مدیریت راهبردی، صف، پشتیبان و عملیاتی مبتنی بر این رویکرد خواهد بود. در نظام اسلامی این رویکرد، در جهت دین معیار است و نه سکولار.

.1 سرآغاز

پنج مؤلفه تحلیلی از رویکرد فرهنگی در الگوی نظریه و نظامپژوهی مدیریت دینشناخت پیشرفت، روشنی افزونتری مییابد: ساختار مؤلفههای تعیینکننده نظام مدیریت جامع، جایگاه فرهنگ در نظام مدیریت راهبردی،  بخش مهمی از تأخیر در طراحی الگوی پیشرفت مربوط به تأخیر در تقاضاست؛ در حالیکه به صورت بالقوه ظرفیتهای خوبی برای عرضه الگو وجود دارد. برای طی کردن این مسیر و موفقیت در این زمینه بایستی همزمان با ارائه کلیات یک الگو، لوازم آن الگو را نیز به سمت اجرا سوق دهیم. جامعه ایرانی به واسطه آنکه خواهان مردمسالاری دینی است، هم نیازمند ولی فقیه است تا در یک نظام ارزیابی، کاستیها را به قوتهای راهبردی راهبری کنند و هم نیازمند نخبگانی است که مطالبهگر اجرای الگوی پیشرفت نیز باشند و این یکی از کاستیهای امروز ماست؛ چراکه نقطههای مطالبهگری نخبگانمان بسیار پراکنده است.

.2,2 تعریف مدیریت فرهنگی

باورهای دینی ریشه در فطرت دارد و این موضوع در کشور ما به نسبت وضعیت خوبی دارد. برای نمونه هر سال شاهد حضور بینظیر آحاد جامعه در روز عاشورا هستیم. وظیفه مدیریت فرهنگی آن است که از این باورها، ارزش ها را تعریف کند تا ارزشها تبدیل به رفتار در جامعه شود و نمادهای جامعه، مبتنی بر دین شکل گیرد. کاستی و خلأ امروز جامعه ما تحققنیافتن این وظیفه از سوی مدیران جامعه بهویژه سازمانها و نهادهای فرهنگی است.

ما هنوز قادر نیستیم مبتنی بر باورهای اصیل دینی، رفتارسازی فرهنگی کنیم. اگر فعالیتهای یک جامعه را در سطح بالا ترسیم کنید و بپذیرید که تفکر رقیب، حول لذتجویی، سامان یافته است، خواهید دید که همه سازمانها، نهادها، هنجارها و قوانین این جامعه، اصل لذتجویی را بر مبنای یک ارزش مشترک پشتیبانی میکنند و همه بر اساس یک محور مشترک، یعنی لذتجویی سامان یافته و حرکت میکنند. برای مثال هنگامی که فرد مرفهی وارد فرودگاه میشود، دیگر نیازی به ماندن در صف ندارد، زیرا پول دارد و این برآمده از زندگی در یک نظام سرمایهداری است. در حقیقت مبانی فکری، سازنده این ارزشهای مشترک است و بر اساس همین ارزشهای مشترک است که الگوهای رفتاری شکل میگیرد.

اما ما به دنبال آن هستیم تا وحی را مبنا قرار داده و بر اساس آن ارزشهای فکری مشترکمان را شکل دهیم؛ به این قرار لازم است تا متناسب با این مبنای مشترک، ارزش های حاکم بر همه سازمانها و نهادها تغییر یابند تا بتوان به سمت جلو حرکت کرد و به آرمان مطلوب دست یافت و این همان هدفی است که ما از الگوی پیشرفت انتظار داریم و آن را تعقیب میکنیم. در غرب به نیازهای فطری انسان پاسخ داده نشده است و تنها به توسعه نیازهای جسمی و مادیاش پرداخته شده و به این ترتیب انسان را از حالت تعادل خارج کرده است.

ما خواهان بهسامانآوری یک فضای اجتماعی هستیم که در آن ظرفیت پاسخگویی به همه نیازهای فطری و مادی در یک سیستم متعادل ارضاء شود. در سطح جامعه نیز هر چه از عمر نظام جمهوری اسلامی سپری میشود انتظار میرود که سه شاخص کلیدی، رو به رشد باشد: توسعه مادی برای پاسخ گویی به نیازهای مادی - حیوانی - و توسعه عدالت تا بر مبنای این دو، زمینه تربیت باورها، اخلاق و احیای احکام الهی فراهم شود و بتوان گفت نظام ما کارایی خویش را پیدا کرده است. به این قرار، الگوی پیشرفت بایستی ظرفیت پاسخگویی هم به نیازهای فردی و هم به نیازهای جمعی را داشته باشد. تحقق این مهم در گرو پیادهسازی اصلاح فرهنگی افراد و اصلاح عملکرد فرهنگی ساختارها است.

مشکلی که امروز در میان غالب روحانیت مشاهده میشود آن است که همچنان مثل گذشته فکر میکنند اصلاح جامعه در گرو اصلاح فرد است. در گذشته دور که ساختار جامعه مبتنی بر جامعه کشاورزی بوده، میتوان گفت این نظر درست بوده است؛ زیرا ساختارها ساده بوده و تحت تأثیر فرهنگ انسانهای آن جامعه اصلاح میشدند. اما در شرایط جدید که ساختارهای پیچیده یا متأثر از فرهنگ گذشته است یا فرهنگ دیگر جوامع بر جامعه حاکم است، نمیتوان بدون اصلاح ساختارها، انتظار اصلاح رفتارها را داشت. رفتار فرهنگی، رفتاری است که مبتنی بر علایق درونی است و علایق درونی، مبتنی بر باورهای قلبی و باورهای قلبی، مبتنی بر شناخت است. برای آنکه اهمیت اصلاح ساختارها روشن شود باید منشاء تغییرات فرهنگی واکاری شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید