بخشی از مقاله

چکیده

قرآن، کتاب هدایت به رشد و دربردارنده آموزههایی است که میتوان از آن در سطوح الگوی پیشرفت استفاده نمود که دارای سه سطح مبانی نظری، الگوی مطلوب و تحقیق و توسعه است. دومین سطح از الگوی پیشرفت در سطح نظامهای مطلوب، دارای دو مؤلفه فقه و اخلاق است که ساختار نظامهای مطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... را تشکیل میدهند. این نظامها مبتنی بر پارادایمهای شکل گرفته در سطح اول یعنی مبانی نظری و پارادایمی ساخته میشوند.

زیباشناسی از جمله مولفههای این مبانی نظری است. عنصری که در کلیه نظامهای مطلوب باید مدنظر باشد، کشش به رشد معنای زندگی - حیات طیبه - است، چرا که نقطه کانونی شکل دهنده این مؤلفه همه سطوح زیست انسانی از فردیت رشد و سطح رویدادگی انسانی تا سطح حیات فردی، اجتماعی و تمدنی، همین »معنیداری« است. »معنا« نقطه آغاز شکلدهی الگوی پیشرفت و نقطه پایانی و غایت آن است؛ از اینرو جاری در همه این سطوح است.

در واقع نظام درونی سه سطح زیباشناسی فعل اخلاقی تا فعل فقهی و حقوقی یا خط مفصلی این سه لایه، تجربه معنیداری زندگی است و قرآن ارائه دهنده اصول معناداری، تمییز دهنده معنا از شبه معنا، ضدمعنا و نشان دهنده راه رسیدن به معنا است. اکنون این سوال پیش میآید که اصول معناداری و در راستای آن مبانی زیباشناسی فعل اخلاقی، فقهی و حقوقی در قرآن کدام است؟ معناداری و تحقق زیباشناسی در سه سطح فعل اخلاقی، فقهی و حقوقی زمانی به طور کامل بهدست میآید که در هر سه حوزه فرد، اجتماع و تمدن، بدون انحصار عمل در هر یک از سه حوزه اخلاق، فقه یا حقوق جاری شود. 

.1 سرآغاز

»نظام ادراکی بنیادین یا پیشفهم یا پارادایمی، در فرآیند پردازش اندیشه پیشرفت به طور عام و اندیشه دینشناخت پیشرفت بهطور خاص و مدیریت عملکردی پدیدار مختار انسانی، نقش و کارکرد مییابد. »بنابر نظر کوهن، پایبندی به چارچوب یا پارادایم، پیششرط و بستر لازم برای علم هنجاری موفق است، پایبندی به آن، یک عنصر کلیدی در کاوش علمی است و در شکلگیری ذهنیت و فضای فکری یک دانشمند موفق، نقش اساسی دارد.« - حسنبیگی، . - 1390 به دیگر بیان، »پارادایم مجموعهای از تفکرات، تصورات و ارزشهایی است که یک بینش از واقعیت را شکل میدهد که اساس راهی جهت تغییر و تحولات قرار میگیرد.

پارادایم به مجموعهای از پیشفرضها در زمینهای خاص که به تشکیل یک نظریه کمک میکند یا یک نظریه کلی که انسان درباره قلمروی از هستی دارد و با توجه به آن نظریه به تفحص و بررسی در جزئیات درون آن قلمرو میپردازد، اطلاق میشود.« - ن.ک: حسنبیگی، 1390، 157؛ کوهن، 1393؛ رشاد، 1388؛ راین، 1367؛ حکیمی، 1363؛ جعفری،1360؛ میرزائی، 1392؛ بارکر، 1391؛ تودور، 1392؛ غفاریان و کیانی، 1386؛ محسنی، .« - 1374 - ر.ک.به: آکوچکیان، نجفی، 1394، 161 - 163 »به این ترتیب روشن است تفاوتهای در حوزه مبانی نظری به×مثابه رویکردهای متفاوتی است که زاویه دیدهای متفاوتی را در پی خواهد داشت.

این نکته معرفتشناختی دو وجهی، در عرصه دانش استنباطی کاربردی فقه در احکام، وضوح روشنی دارد، چنانچه نگاه ما به هستی، انسان و قوانین حاکم بر آن، الهی و وحیانی باشد، تدبیر امور ما مبتنی بر یافتههای الهی و همسوی با عالم هستی خواهد بود. بنابراین بسیار ضروری است که بدانیم یافتههای پژوهش خود را مبتنی بر چه پیشفرضهایی قرار میدهیم چرا که از جمله استنباط فقهی، هیچگاه بر حذر و مستقل از مبانی یادشده رخ نمیدهد و جریان نمیگیرد.

تفاوت فقیهانی که گمان میبرند از فلسفهای پیروی نمیکنند، با آنها که فلسفه خاصی دارند و تکاپوی استنباطی خویش را بر آن بنیان جهت میبخشند، در این است که گروه دوم، به مبانی فکری خویش از جمله مبانی فلسفه دینی و معرفتشناختی و روششناختی و از جمله زیباشناسی خودآگاهاند و از این رهگذر به گونه خودآگاه میتوانند به فرآوری و بازخوانی آن همتگمارند؛ زیرا هیچکس نیست که فلسفهای برای تکاپوی اندیشهای خود نداشته باشد« - ر.ک.به: آکوچکیان، نجفی، 1394، 161 - 163 و باید »برای عالم فقه و دیگران روشن شود که علم فقه بر چه اموری بیرون از خودش مبتنی است ... فلسفه فقه روشن میکند که علم فقه بعد از مسلم گرفتن بسیاری از مسائل دیگر، علم فقه شده است.

« - مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، × - 1380 عمل جز برآیند پارادایم شکل گرفته در ساختار فکری فاعل خود نیست. تعریف او از هستی و تعیین جایگاه خود در آن، میطلبد که رفتاری متناسب با عقیده خود انجام دهد. مهمترین تفاوت انسانها با دیگر   موجودات این است که با جهان سر و کار ندارند بلکه با تفسیرشان از جهان سر و کار دارند و پارادایم تفسیر انسان از جهان است که وجه زیباشناخت آن به تجربه اخلاقی، فقهی و حقوقی منجر میشود. انسانها متناسب با تفسیری که از پیرامون خود دارند با آن تعامل میکنند دردها و رنجها، شادیها و موفقیتها همگی متناسب با تفسیر انسان تعریف میشود.

انسانهای متفاوت، از یک اتفاق واحد، متنساب با تفسیرشان تجربه متفاوتی را خواهند داشت. به بیانی سبب خوشبختی و بدبختی ما خود دنیا نیست، تفسیری که از دنیا داریم، موجب بدبختی و    خوشبختیهای ماست. از اینرو چنانچه به دنبال نگاهی زیبابین به اتفاقات پیرامونی خود و نیز در پی انجام اعمالی هستیم که دارای وجه زیبایی باشد؛ باید دانست که مولفههای زیبایی چیست و اتفاقات پیرامونی خود را با کدامین الگوی معیار زیباشناسانه به محک نقد ببریم.

زیباشناسی در کلیه نظامهای مطلوب جاری و نقطه کانونی شکل دهنده آن معنیداری است و از آنجا که نظام درونی سه سطح زیباشناسی فعل اخلاقی تا فعل فقهی و    حقوقی یا خط مفصلی این سه لایه، تجربه معنیداری زندگی است باید در پی اصول معناداری و در راستای آن مبانی زیباشناسی فعل فقهی و حقوقی در قرآن بود. معنا نقطه آغاز شکلدهی الگوی پیشرفت و نقطه پایانی و غایت آن است؛ از اینرو جاری در کلیه سطوح است. معناداری و تحقق زیباشناسی در سه سطح فعل اخلاقی، فقهی و حقوقی زمانی به طور کامل بهدست میآید که در هر سه حوزه فرد، اجتماع و تمدن جاری شود بدون انحصار عمل در هر یک از سه حوزه اخلاق، فقه یا حقوق زیرا نظامهای مطلوب در سطح دوم الگوی پیشرفت یا تفقه در دین در تعامل این سه حوزه شکل خواهد گرفت.

با توجه به این توضیحات زیباشناسی به عنوان یکی از مبانی هفتگانه است که میتواند با معیاری چون اصول معنیداری در وجهی در چارچوب قرار گیرد. به بیان دیگر میتوان وجه زیبایی را در عمل اخلاقی، فقهی و    حقوقی مشتمل بر رفتار و گفتار، الگومند کرد. »زیباییشناسی در آغاز، شناختی تجربی یا عملی بود ولی به تدریج بهدانشی نظری مبدّل گردید و سرانجام در سده هیجدهم به صورت یکی از مباحث فلسفه درآمد. فلسفه زیبایی در مراحل نخستین خود، از موضوعات فلسفه ماوراء طبیعت و فلسفه اخلاق جدا نبود. افلاطون، افلاطیون و لانگینوس و پس از آن حکیمان عصر میانهاین سنّت کهن را حفظ کردند. در عصر جدید شافتس بری جان لاک و دیوید هیوم مفاهیم جمالی را از لحاظ روانشناسی مورد تحلیل قرار دادند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید