بخشی از مقاله
سرمایه فکري در سازمانهاي غیر انتفاعی
چکیده
منظور از پاسخگویی، مسئولیت پذیري و گزارش دهی دستگاه ها پیرامون عملکرد خود و وظایفی که مورد غفلت واقع گردیده می باشد. دولت می بایست به مردم جامعه پاسخگو باشد که چگونه از منابع فراهم شده از طرف آنان استفاده نموده و عملکردها و نتایج حاصل از آن را براي آنان آشکار کند. دولتها به منظور استفاده بهینه از منابع در جهت بهتر ایفا نمودن این مسئولیت ناچارند از مفاهیم مدیریت استراتژیک استفاده نمایند.
سازمانهاي بازرگانی1 با هدف کسب سود ایجاد شده و اعمال مفاهیم مدیریت استراتژیک در این قبیل سازمانها موجب افزایش سود خالص و ارزش کالا و خدمات می گردد . سازمانهاي غیرانتفاعی2 نیز که با رسالتهاي اجتماعی تاسیس می شوند، نمی توانند مفاهیم مدیریت استراتژیک راتماماً اعمال نمایند. در این مقاله پنج مفهوم مدیریت استراتژیک مطرح می گردد و پس از تعریف هر کدام، امکان استفاده از آن در سازمانهاي غیر انتفاعی تحلیل می گردد و مشخص می شود که تنها مفهوم سرمایه فکري براي پیشبرد اهداف اجتماعی سازمانهاي غیرانتفاعی مفید است.
واژگان کلیدي: مدیریت استراتژیک، رویکرد مبتنی بر دانش، رویکرد مبتنی بر منابع، سازماندهی صنعتی ، کارت امتیازي فک متوازن، سرمایه ري.
مقدمه
در جوامعی که دولت ها با رأي مستقیم مردم انتخاب می شوند، مقامات منتخب مردم در قبال اعمالی که انجام می دهند باید پاسخگو باشند. مسئولیت پاسخگویی دو وظیفه مشخص را دربر می گیرد که شامل الزام به انجام دادن یک عمل یا وظیفه مشخص3 و الزام به توضیح و تشریح چگونگی انجام مسئولیت از طریق ارائه گزارشهاي لازم مبتنی بر دلایل منطقی و قابل اتکا4 است. تاکنون بحث مدیریت استراتژیکغالباً در سازمانهاي بازرگانی مطرح بوده و این مهم در سازمانهاي غیر انتفاعی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
امروزه سازمانهاي غیر انتفاعی در محیط اقتصادي پیچیده اي فعالیت می کنند، چرا که تقاضاي خدمات از جانب جامعه افزایش یافته و همچنین تغییرات تکنولوژي در رقابت جهانی شدن از چنان سرعت بالایی برخوردار است که پیش بینی می کنند در سال 2020 ، هر هفتاد روز، دانش بشر دو برابر شود[1] و چنین شرایطی سازمانهاي غیر انتفاعی را نیز ناگزیر از ایجاد تغییرات عمده اي در مدیریت نموده است. از این رو مدیریت استراتژیک در بخش غیر انتفاعی امري اجتناب ناپذیر می باشد.
ازجمله مفاهیم نوینی که در مدیریت استراتژیک مطرح است، رویکرد مبتنی بر دانش( KBV) 5، رویکرد مبتنی بر منابع6 (RBV)، سازماندهی صنعتی(I/O) 7، کارت امتیازي متوازن(BSC) 8 و سرمایه فکري(IC) 9 می باشند که در این میان، سرمایه فکري بر کیفیات و معیارهاي غیرمالی سازمان توجه دارد و می تواند تحت کنترل درآمده و با محیط انحصاري سازمان غیر انتفاعی هماهنگ شود. سرمایه فکري از بعد مدیریت استراتژیک بر چگونگی تخصیص منابع سازمانی تاکید دارد و سازمان غیر انتفاعی را قادر می سازد تا با ارائه اطلاعات مفیدتر به سرمایه گذاران، عملکرد خود را بهبود بخشد.
سازمانهاي بازرگانی فعالیت هاي خود را با هدف کسب سود انجام می دهند و در مقابل سازمانهاي غیر انتفاعی اهداف اجتماعی داشته و به اعمال حاکمیت می پردازند. سرمایه فکري این امکان را براي سازمانها فراهم می سازد تا اهداف اجتماعی و بازرگانی خود را تلفیق نموده و به عنوان یک عامل کلیدي در پیشبرد اهداف مدیریت استراتژیک در سازمانهاي غیر انتفاعی عمل می کند.[2]
رویکرد مبتنی بر دانش
توسعه مدیریت استراتژیک از جهات بسیاري در گرو استفاده از نقش اقتصادي دانش می باشد. بسته به اینکه دانش از لحاظ فیزیکی در کجا قرار می گیرد، می توان آن را به دو نوع دانش تصریحی و ضمنی تقسیم نمود.[3]
سازمان هایی که قادرند دانش را بطور موثر بکارگیرند، به دانش کاربرديخصوصاً به دانش ضمنی توجه فراوانی داشته و از آن براي ترکیب منابع قدیمی با توانایی هاي جدید و در نتیجه ایجاد ارزش براي مشتریان حتی بیشتر از رقبا بهره می برند. بکارگیري دانش در سازمان، اعمال رویکرد مبتنی بر دانش را بازگو کرده و در جهت بسط رویکرد مبتنی بر منابع عمل می کند.
ایرادي که بر این رویکرد وارد است، شناسایی دانش ضمنی و دانش تصریحی هر دو به عنوان کالاي قابل تصرف در سازمان می باشد. این رویکرد تاکید دارد که دانش در سازمان یک منبع داخلی و ایستا بوده و می تواند مانند بیشتر منابع فیزیکی تحت کنترل، بهره برداري و دادوستد قرار گیرد. در نتیجه سیستم هاي اطلاعاتی اغلب سعی در گسترش جذب، ذخیره، بازیابی وانتقال دانش بین واحدها و بخش هاي سازمان را دارند. گرچه در این رویکرد شناسایی دانش به عنوان دارایی یک مفهوم مهم تلقی می گردد، اما این رویکرد به خاطر تمرکز بیش از حدش بر فن آوري اطلاعات در گستره اي وسیع درحال تحریف شدن می باشد چرا که فن آوري اطلاعات امکان تجسم ذهنی و استفاده از فکر را جهت ایجاد ارزش در سازمان بخصوص در مورد دانش ضمنی کمرنگ می نماید.[2]
رویکرد مبتنی بر منابع و شایستگی محوري
رویکرد مبتنی بر منابع سازمان را در جهت شناسایی منابع، قابلیت ها، توانایی ها و شایستگی هاي محوري یاري می رساند و جایگاه ویژه اي در مدیریت استراتژیک سازمان دارد.[4] سازمانهاي غیرانتفاعی، مدیران و کارکنان آن باید در زمینه تنظیم خط مشی هاي مناسب، تصمیم گیري بموقع و اجراي موثر تصمیمات در کنار ارائه خدمات سودمند از شایستگی لازم برخوردار باشند.[1] در سازمانی که نگرش آن بر متنی بر منابع است، تئوري شایستگی به سازمان اجازه می دهد تا عوامل موفقیت در رقابت هاي جهانی را بازبینی، شناسایی و از آنها بهره برداري کند. شایستگی محوري اشاره به مجموعه اي از مهارت ها، فرآیندها، فن آوري ها، سیستم ها و هنجارهاي سازمانی دارد که یک سازمان را قادر می سازد به مشتریان خود مزیت هاي ویژه اي ارائه دهد و به رشد و توسعه آینده آن کمک کند.[5]
این رویکرد بر جنبه هاي داخلی سازمانخصوصاً توانایی هاي درون سازمانی تمرکز دارد. طبق نظر پپارد و رایلندر در سال 2001، تئوري رویکرد مبتنی بر منابع نمی تواند نشان دهد که منابع چگونه باعث ایجاد ارزش درون سازمان می گردد و این مورد براي رویکرد مبتنی بر منابع که یک چارچوب مفهومی می باشد نوعی محدودیت محسوب می گردد. تئوري شایستگی " ارزش افراد با استعداد" را به عنوان بخش مهمی در سیستم سازمانی نشان می دهد و به ارزش جنبه هاي غیر انسانی مانند فن آوري اطلاعات توجهی ندارد.
فرایند مدیریت استراتژیک در سازمانهاي غیر انتفاعی بسیار پیچیده است و چگونگی ترکیب کادر کارکنان حقوق بگیر، عملکرد و پاسخگویی آنان را دربر می گیرد . به هر حال تئوري رویکرد مبتنی بر منابع و شایستگی نمی تواند تصویر مناسبی از آنچه سازمان غیرانتفاعی انجام داده است را نشان دهد.
سازماندهی صنعتی
سازماندهی صنعتی از مهمترین مفاهیم مدیریت استراتژیک می باشد و تاثیر محیط خارجی بر عملکرد سازمان را نشان می دهد. این مکتب بر انتخاب یک صنعت مناسب و قرار گرفتن سازمان درون آن صنعت که مطابق با سیاست کلی هزینه پایین یا تنوع محصول باشد، تاکید می کند.
مکتب استراتژي سازماندهی صنعتی در بخش غیرانتفاعی کاربردي ندارد، زیرا سازمان غیرانتفاعی را وادار خواهد کرد تا از منطق بازار استفاده کرده و خود را متمایز از رقبا نشان دهد. در نتیجه سازمان به منظور بهبود عملکرد، در خدمات خود تنو ع ایجاد کرده و از این طریق سرمایه داران،خصوصاً تامین کنندگان را قانع می نماید که شایسته دارا بودن منابع فراهم شده ازجانب آنها می باشد و و رقباي آنان چنین چیزي را ندارند. اثبات
این شایستگی مطابق با معیارهاي دقیقی مانند محاسبه هزینه و سود و یا اندازه گیري سود ویژه پس از کسر مالیات انجام می شود و در این رقابت سازمانهاي غیرانتفاعی سعی می کنند تا در بالاي این سلسله مراتب قرار گیرند. این در حالیست که سازمانهاي غیرانتفاعی اغلب خدمات ناملموس ارائه می دهند و اهدافشان با این مکتب مطابقت ندارد.[2]
کارت امتیازي متوازن
کارت امتیازي متوازن چارچوب و نظام معتبر و مناسبی براي بسط و گسترش موفقیت آمیز استراتژي ها در سازمان است.[6] کارت امتیازي متوازن یک سیستم مدیریتی با رویکرد مدیریت استراتژیک می باشد که در دهه 90 معرفی گردید و یک مجموعه متنوع از شاخص هاي عملکرد را در چهار گروه ارائه می دهد که شامل شاخص هاي عملکرد مالی10، شاخص هاي ارتباط با مشتري11، شاخص هاي فرآیند داخلی12 کسب و کار و شاخص هاي رشد و یادگیري13 می باشد.[7]
بین چهار جنبه فوق نوعی رابطه علت و معلولی وجود دارد به گونه اي که ابتدا در جنبه مالی اهداف مالی سازمان تعیین شده، سپس در مرحله بعد بیان می شود که براي رسیدن به این اهداف مالی، به چه خاصه هایی از مشتریان باید پاسخ بدهیم. سپس تعیین می شود که براي پاسخ دادن به خواسته ها و نیازهاي مشتریان باید در چه فرآیندهایی قوي باشیم و در پایان نیازهاي آموزشی و رشد و یادگیري که باید براي برتري در این فرآیندها داشته باشیم مشخص می شوند.[8]
وجود بخش مالی و غیرمالی، کارت امتیازي متوازن را از سایر سیستم هاي مدیریت استراتژیک جدا می کند. کاپلن در سال 2001 این ادعا را مطرح نمود که کارت امتیازي متوازن به سازمانهاي غیر انتفاعی کمک می کند تا از طریق تسهیل فرآیند دستیابی به اهداف استراتژیک، شکاف بین اهداف اصلی، برنامه ها و فعالیت هاي کاربردي روزانه را پرويکنند.
کارت امتیازي متوازن را به عنوان یک چارچوب فرعی در بخش غیرانتفاعی پیشنهاد می کند.
کارت امتیازي متوازن فرض هایی را پی گیري می کند که در آن گروه مشتریان موجود به عنوان هدف شناسایی، براي آن برنامه ریزي و در نهایت عملیات مربوطه اجرا می شود و از طرفی به حداکثر ساختن سود بعد از کسر مالیات در مقایسه با رقبا توجه زیادياینمی شود. ولی فرض ها در محیط هاي غیرانتفاعی رخ نمی دهند. سازمانهاي غیر انتفاعی فقط به بخش هاي لازم پاسخگو بوده و به مشتریان خدمات ارائه می دهند و با سازمان هایی که هدف آنها ارائه خدمات و کسب سود است، تفاوت دارند. سازمانهاي غیرانتفاعی اغلب با هدف بهسازي جامعه فعالیت می نمایند و نادیده گرفتن هدف و ماموریت اصلی در سازمانهاي غیرانتفاعی براي رسیدن به حاشیه سود بالاتر غیر قابل پذیرش بوده و موجب گریزان شدن دریافت کنندگان خدمات و مردم جامعه خواهد شد.
همچنین هر روش دیگر در مدیریت استراتژیک که مشتریان و رقبا را به عنوان عوامل موثر در رسیدن به هدف مورد توجه قرار دهد در بخش غیرانتفاعی مردود است.
چهار جنبه ذکر شده در بالا بسیار محدود بوده و جز مشتریان به سایر عوامل محیط بیرونی کارت امتیازي متوازن توجهی ندارند و این در حالیست که عوامل بیرونی دیگري نیز براي سازمانهاي غیرانتفاعی به چشم می خورد . با تمرکز صرف مدیران بر چهار جنبه کارت امتیازي متوازن، ریسک بالقوه اي بوجود خواهد آمد و آن هم به خطا رفتن سازمان در انجام امور مهم می باشد. این چهار جنبه به منابع انسانی نیز توجهی نداشته و موجب کاهش نوآوریها و شکوفایی استعدادهاي کارکنان در سازمانهاي غیرانتفاعی می گردد. توانایی سازمانهاي غیرانتفاعی در رسیدن به اهداف خود اغلب بر دانش، مهارت و تجربه کارکنان حقوق بگیر متکی است و نادیده گرفتن منابع انسانی، موجب عدم اطمینان نیروهاي با استعداد به دلیل نادیده گرفته شدن تلاش هایشان گردیده و این امر آنان را از پیوستن به سازمان منصرف می کند.