بخشی از مقاله
چکیده
آفرینش آثار هنری، همواره در طول تاریخ، نظر منتقدان و هنرشناسان را به این نکته جلب کرده که چه فرایندی در مسیر خلاقیت فردیِ هنرمند صورت می پذیرد تا یک شاهکار هنری آفریده شود. تنوع دیدگاهها در این باره، منجر به ظهور تفاوتهای اساسی در پیدایی شیوه آموزش هنرها و ارزیابی آثار هنری شده است. مقاله حاضر به بررسی زمینه آموزش هنر و کیفیت و فلسفه این آموزش در ایران میپردازد.
بخش نخست به مرور دیدگاههای سه تن از پیشگامان مباحث نظری در باره هنر اختصاص یافته است و نظرات آنان صرفاً در زمینه آموزش هنر و ریشههای فلسفی این آموزش مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه، نظام آموزش هنر در ایران به ویژه در هنر نگارگری، بررسی شده است که نشان دهنده مسیر سنتی آموزش هنرهای گوناگون در ایران، تا دوران مشروطه است.
در گفتار حاضر، سرچشمههای آموزش در هنرهای تجسمی مورد بررسی قرار میگیرد و با بررسی فرایند و سیر یادگیری هنر برای هر یک از هنرمندان و ادیبان بزرگ و نامآور، کوشش شده است که فنآوریِ فرایند آموزش، به عنوان مقدمهای ضروری برای آفرینش شاهکارهای هنری مورد بحث قرار گیرد. این جستار با مراجعه به منابع معتبر در باره تاریخ هنر ایران و با بررسی دقیق نمونهها، انجام یافته است و بر آن بوده است تا به این پرسش پاسخ دهد که چه نظام و ساختاری بر شیوههای آموزش هنر بر ایران حاکم بوده و چنان شیوههایی، چه نتایج عملی در تولید هنرمند خلاق داشته است و با توجه به شرایط دوران معاصر تا چه حد به شیوه های سنتی آموزش هنر میتوان وفادار ماند.
مقالهی حاضر به شیوهی کتابخانهای و سندگزینی و به وسیلهی جستار در منابع کهن و نوین در بارهی آموزش هنر و با نگرش ویژه به هنر نگارگری ایران نگاشته شده است. روش تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز به صورت توصیفی و تحلیلی است. مقاله به این نتیجه میرسد که تولید انبوه هنر ایجاب میکند در ساختار نظام استاد شاگردی در آموزش هنر، بازنگری به عمل آید.
مقدمه
چهره زمین طی هزاران هزار سال، در فصل بهار با سبزهزارها و شکوفههای رنگارنگ و در فصل زمستان با برف سفید یک رنگ آراسته شده است و ما و نیاکانمان در گذر ایّام، شاهد دگردیسی مُدامِ طبیعت برای خلق زیباییها بودهایم. زیباییهای طبیعت، الهامبخش انسان برای آفریدن زیباییهای هنری بوده است. از حدود سی هزار سال پیش، انسان عهد کهن سنگی، همچون آینهای در برابر طبیعت ایستاده است و با ذهن و دست توانای خود، توانسته است گوشههایی از مشاهدات پیرامون خود را بر دیواره غارهای محل زندگی خود ثبت کند.
از آن هنگام تا کنون، مفهومی به نام هنر در زندگی آدمی، جای خود را باز کرده است و آنچنان با حیات بشر آمیخته شده است که اینک دیگر به هیچ روی نمیتوان، هنر را از هستی انسان جدا کرد. با این حال، هنر بعد از هزاران سال هنوز تعریف سهل و ممتنعی دارد. برخی آن را نیازمند تعریف نمیدانند. کِنیک - - W.E.Kenick در مقاله معروفی که نخستین بار در سال 1958 انتشار یافت این بحث را مطرح کرده است که هنر نمیتواند تعریف شود زیرا کارکرد واحدی ندارد - هنفلینگ، /1384ص . - 18 او معتقد است که شایستگی یک شخص در استفاده از هر واژهای مانند » هنر « و غیره، نه به توانایی او در تعریف آن واژه بستگی دارد و نه به موجود بودن تعریف. بر این اساس هنر تعریف ناپذیر است و از این گذشته برای شناخت و درک آن حتی نیازی به تعریف وجود ندارد.
در مقابل، برخی تعریفِ هنر را گام اول در فرایند شناخت آن میدانند. »این تصور که غزلی از شکسپیر، تابلویی از ونگوگ یا نمایشنامهای از گوته در واقع یک اثر هنری است، به احتمال قریب به یقین، هیچ گونه چون و چرایی برنمیانگیزد. بنابراین آثاری از این دست، به طور مسلّم دارای ماهیت »هنری«اند. گویی چنان پنداشته میشود که چیزی به نام جوهرِ«» هنر وجود دارد که برخی آثار، به اعتبار دارا بودن یا عاری بودن از آن، قطعاً »هنری« داسته میشوند و برخی دیگر چنین دانسته نمیشوند. - «اینگلیس، /1390ص . - 17 بر مبنای این دیدگاه، جوهر مشترک در بین آفریدههای خلّاقانه ذهن انسان، هنر نامیده میشود و وجود آن در آثار هنری، بدیهی فرض شده است.
در نظری دیگر، چیزی هنر دانسته میشود که اصطلاحاً از سوی افراد خاصی از جامعه، هنر نامیده شده باشد و میان آنها شباهتهای خانوادگی موجود باشد. پس به عبارت دیگر آثار هنری، همواره بخشی از جهان اجتماعی محسوب میشوند و آنچه که در جامعه، هنر دانسته میشود، بر اساس باورهای تاریخی از تعریف اجتماعی هنر شکل میگیرد. » تعریف هنر به ما کمک میکند تا در یابیم چرا چیزی هنر نام گرفته است و به ما میگوید که در دنیا چه چیزهایی به عنوان اثر هنری شایسته توجه بیشتری هستند - « واربرتن، /1387 ص. - 131
اما اعم از اینکه هنر جزو ذات یک پدیده باشد و یا برچسبی باشد که گروهی خاص، بر یک دسته معین از آثار دستساخته انسان زده باشند، در اینجا بحث ما بر این شالوده شکل میگیرد که کدام عاملِ کیفی، در طول تاریخ، موجب تداوم آفرینش هنر شده است و آیا سیر هنر در مسیر زندگی بشر تا امروز، عمدتاً بر پایه ذهن خلاق و استعدادهای فردی انسانها تداوم یافته یا اینکه هنر، صرفاً در فرایندی آموزشی و بر اساس روند یادگیری، قابلیت انتقال از نسلی به نسلی دیگر پیدا کرده است و عامل اصلی حیات جاودان هنر، یادگیری است.
توجه به این سخن دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی در باره هنر تئاتر، که گفته است : »آیا در تاریخ چند هزار ساله تئاتر در جهان، تا کنون کسی توانسته است بدون »آموزش« و به طور تصادفی، یک کار ارزشمند تئاتری بیافریند؟ من هیچ کس را نمیشناسم. هر کس که بخواهد در این راه به جایی برسد، بایستی روزها و شبهای زیادی را فدای آموزش آن کند« - ناظرزاده، - 13 :1367 میتواند بر اهمیت آموزش و یادگیری در آفرینشهای هنری تأکید بگذارد.
انتقال هنر طی نسلهای متمادی، آن را جزو ساختهای معرفت قرار میدهد. این معرفت، هم به تولید هنر و هم به نقد آثار هنری مربوط میگردد. »هدف از آموزش هنر از یک سو، رشد و گسترش مهارتهای هنری و از سوی دیگر رشد و گسترش قابلیتهای ارزیابی هنری است - « اسمیت، /1377 ص . - 173 اگر چه هنرآموزان طی نسلهایِ پی در پی، به آموختن تئوریها میپردازند، اما اگر قرار میبود که این تئوریها طی دههها و سدهها بدون تغییر باقی میماندند، هنرِ آدمی از دوره غار نشینی تا امروز نباید هیچ تغییری میکرد. از دیدگاه »هِیر - William Hare - « کارِ» تئوری، برانگیختن قضاوت است، نه اطاعتِ مبتنی بر عادت - « هیر، / 1374 ص . - 58 پس آموزش بدون زمینه سازی برای نوآوری و دگرگون کردن بنیادهای آموخته شده، به خودی خود ارزشی ندارد و فرایندی غیر خلّاقانه را رقم میزند.
اهمیت تحقیق
مقاله حاضر بدون اینکه، عنصر استعداد و آفرینندگیِ فردی را نفی کند، بر آن است تا راه پرفراز و نشیب فراگیریِ هنر را در تاریخچهای محدود و مشخّص پی بگیرد. بدین منظور و برای بحث درباره ماهیت هنر، این توافق اولیه ضروری است که هر آنچه در پیوندهای خانوادگی و شباهتهای هم رشته، توسط منتقدان و صاحب نظران، هنر دانسته شود در موضوع بحث این مقاله جای گیردمی . بنا بر این، جُستارِ حاضر بدون پیچیده کردن تعریف هنر بدون استناد به تعاریف مجازیِ واژه هنر که آن را به مثابه مهارتی برتر، در همه امور زندگی تعریف میکند، اصطلاح» هنر را صرفاً در فعالیتهایی خلّاق همچون نقاشی، پیکرهسازی، طراحی گرافیک،معماری، موسیقی، شعر، رقص، تئاتر و سینما« - پاکباز، /1387ص - 651 معنی میکند و درباره همین امور به بحث میپردازد.
در گفتار حاضر، سرچشمههای آموزش در هنرهای تجسمی و ادبیات مورد بررسی قرار میگیرد و با بررسی فرایند و سیر یادگیری هنر برای هر یک از هنرمندان بزرگ، کوشش خواهد شد که فرایند آموزش به عنوان مقدمهای ضروری برای آفرینش هنر مورد بحث قرار گیرد. هنگام سخن گفتن از آموزش، سنگ بنای آغاز هرگونه مباحثه علمی، فلسفه تعلیم و تعلّم به شمار میآید. فلسفه آموزش، به بررسی ماهیت و اهداف آموزش و ابزارهای آن میپردازد. اگر آموزش را فرایندِ جهتدهی و جمعبندی و هدایت تجارب انسانی بدانیم، در آن صورت منطقی است که تصور کنیم که فلسفه آموزش، دوباره ساختن یک تجربه، برای بهرهگیری مجدد از آن است.
فیلسوفان بزرگ، در توصیفِ هستی، هرگز از بحث درباره هنر غافل نماندهاند. از میان آغازگران فلسفه، دو تن از یک جهت برجستهترند. افلاطون و ارسطو چرا که اساسیترین مباحث در باره آموزش هنر نخستین بار در آثار آنان مطرح شده است. رویکرد این مقاله نیز بدانان، نه به عنوان حق تقدم آنها برای طرح مباحث مربوط به نقد و فلسفه هنر، بلکه به عنوان شالوده گذاران مبحث آموزش هنر است. از این گذشته این دو اندیشمند کهن، جوهر آفرینشِ هنر را بر پایه تقلید معرفی میکنند که در ذات خود، چنین تعریفی میتواند هنر را به عنوان پدیدهای »آموزشبنیاد«مطرح کند.
اگرچه در فلسفه هنرِ افلاطون، آموزش جایگاهی ندارد. یک منتقد بسیار مهم ادبیات نیز نیز پس آنها هنر را نتیجه تقلید میداند و او، هوراس رومی است، که به دیدگاههای او نیز اشاره خواهد شد. اهمیت بیان دیدگاه فیلسوفان و منتقدان کهن و مقایسهی آن دیدگاه ها با روش شناسی آموزش هنر در ایران تابع این ضرورت است که بتوان ساز و کار جدیدی از این مباحثات برای رسیدن به شگردهای آموزش هنر در دوران معاصر به دست آورد.
اهداف تحقیق
در جهان معاصر، حجم انبوهی از تولید آثار هنری، هر روزه مورد نیاز است. گسترش دنیای رسانهها گسترش حیات بشری و نظامهای ارتباطی، تولید هنر را به یک ضرورت بدل کرده است. با توجه به تعاریف گسترده هنر، تولید هنر اعم از طراحی بنا تا ساختکی فیلم انیمیشن کوتاه، در زمره حوایج زندگی انسان معاصر قرار گرفته است.
چنین تولید انبوهی از هنرِ اصیل - نه به مثابه تولید انبوه از یک اثر هنری - ، نیازمند پرورش انبوهی از هنرآموزان و ارتقای آنان به سطح هنرمندان بزرگ است. بر این راستا، شناخت نظامهای پرورش هنرمند در گذشته ایران، در حال حاضر به این کار میآید که از آن شیوهها بتوان اقتباس و برداشت خلاقی برای تولید نظام آفرینش هنرمند به عمل آورد.
پرسشهای تحقیق
این پژوهش بر سر آن است که به پرسشهای زیر پاسخ دهد: -1 نخستین نگرشها به آموزش هنر چگونه بوده است؟