بخشی از مقاله
چکیده:
هدف از مقاله حاضر تبیین ضرورت و چرایی آموزش هنر در مقطع متوسطه تحصیلی است. بنابراین پرسش مشخص این مقاله عبارت است از اینکه چرا آموزش هنر باید علاوه بر دوره ابتدایی در برنامه آموزشی دوره دبیرستان نیز وارد گردد؟ برای پاسخگویی به این پرسش نگارندگان به تشریح مبانی فلسفی، روان شناختی و اجتماعی آموزش هنر پرداخته اند. از اینرو روش مطالعه حاضر روش تحلیل تأملی است. روشی که از جمله روشهای فلسفی به حساب می آید.
نتایج این بررسی نشان می دهد که با توجه به گزاره های فلسفی مربوط به طبع زیبایی شناسی انسان، پیوند میان دین و هنر، پیوند اخلاق و هنر، همچنین گزاره های روان شناختی مربوط به شرایط دوره بلوغ و نوجوانی و نقش هنر در تلطیف و والایش هیجانات، و نیز گزاره های اجتماعی مربوط به پیوند میان جهانی شدن، صلح و هنر و همچنین ضرورت آموزش و یادگیری مادام العمر در دنیای جدید، تسری آموزش هنر به دیگر مقاطع تحصیلی بالاتر به ویژه دوره متوسطه، ضرورت پیدا می کند. در پایان نگارندگان بر اساس نتایج بدست آمده پیشنهاد می دهند که آموزش هنر در دوره دبیرستان باید با هدف درک زیبایی شناسی، شناخت و آگاهی نسبت به هنرهای جهانی، ملی و سنتی و همچنین ارج نهادن به آنها، طراحی و برنامه ریزی گردد.
مقدمه
هنرها از جمله مهمترین بخشهای هر فرهنگی بوده و هستند . هنر قدمتی مشابه فرهنگ بشریت و جوامع دارد. همان طور که هیچ جامعه ای بدون فرهنگ یافت نمی شود هیچ جامعه ای هم بدون هنر مشاهده نمی شود. اگر بر این باور باشیم که انسان موجودی فرهنگی است - شمشیری،1395 - ، باید این باور را نیز بپذیریم که انسان موجودی اهل هنر است. بدین معنی که هم از هنر لذت می برد.
هم تفکر هنری دارد و هم هنر ساز است. بررسی و مطالعه اولین تصاویری که از انسانهای اولیه غارنشین بر دیوارهای غارها به جا مانده است، خود گواه محکمی است بر ویژگیهای توصیف شده از انسان. به تعبیر گابریج - » - 30 :1380 تجربه شگرفی است هنگامی که در درون این غارها گاه از راهروهای کوتاه سقف و تنگ، تا اعماق تاریک کوه جلو رویم و ناگهان ببینیم که مشعل برقی راهنما، تصویر گاوی را در برابرمان نمایان می کند.« در تأیید مدعیات فوق، پابلو پیکاسو3 - در کمیسیون هنرهای ایالت واشنتگتن - 22 :2006 4 چنین می گوید: » همه ما هنرمند زاده می شویم. دشواری کار این است که این هنرمندی در بزرگسالی تداوم یابد.«
بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که هنر با زندگی انسان عجین شده است. به دلیل پیوند ناگسستنی هنر با فرهنگ، تمدن، تاریخ و به طور کلی زندگی انسانها و جوامع، هنر همواره بخش مهمی از نظامهای تلیم و تربیت چه در مراحل ابتدایی و چه در سطوح پیچیده بوده است. چرا که هنرها به کودکان شیوه هایی برای ابراز احساسات، کنترل هیجانات و عواطف را در اختیارمی نهند. به علاوه هنرها، راهنمایی برای کشف و شناخت دنیای اطراف فراهم می آورند.
ضمن اینکه هنر راهی است برای خلق ایده های جدید - همان - . با در نظر گرفتن نقش، اهمیت و جایگاه هنر در تاریخ فرهنگ بشری و به ویژه به عنوان بخش مهمی از تعلیم و تربیت، اکنون این سئوال پیش می آید که گستره آموزش هنر تا کجا باید ادامه پیدا کند؟ آیا آموزش هنر در همان دوران اولیه کودکی کفایت می کند یا اینکه باید تا دورانهای بعدی نیز ادامه پیدا کند؟ به عبارت دیگر آیا تداوم آموزش هنر در مقاطع بالاتر تحصیلی ضرورت دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است، دلایل آن چه هستند؟ این دو سئوال پرسشهای اصلی مقاله حاضر هستند که نگارنده قصد دارد به آنها پاسخ گوید.
روشی که برای پاسخگویی به این پرسشها در پیش گرفته می شوند، عبارت است از رجوع به مبانی تعلیم و تربیت. منظور از مبانی تعلیم و تربیت، شخورهایآب بنیادین نظریه ها، دیدگاهها و الگوهای تعلیم و تربیت هستند. اصولاً هر نظریه، الگو و یا دیدگاهی در باب تعلیم و تربیت از مبنایی فلسفی، روان شناختی و یا اجتماعی نشأت می گیرد - شکوهی،. - 1383 بنابراین برای توجیه حقانیت یک دیدگاه در باب تعلیم و تربیت و اصرار بر بکارگیری آن، باید بتوان مبنایی فلسفی، روان شناختی و اجتماعی برای آن فراهم آورد. بر این اساس، در مقاله حاضر نیز سعی می شود، ضرورت پرداختن به آموزش هنر در دوره دبیرستان با توسل به مبانی فلسفی، روان شناختی و اجتماعی، نشان داده شود.
بحث اصلی مبانی فلسفی آموزش هنر:
از همان ابتدای تاریخ فلسفه به ویژه دوره یونان باستان، فیلسوفان و اندیشمندان به شکلهای مختلف در باب هنر و زیبایی شناسی به بحث پرداخته اند. مطالعه تاریخ فلسفه به ویژه فلسفه تعلیم و تربیت، نشان می دهد که موضوع زیبایی شناسی و به تبع آن هنر و تعلیم و تربیت از جمله مهترین دغدغه های اندیشمندان بوده است. به همین دلیل در دوره معاصر، بخشی از کتابهای درسی فلسفه تعلیم و تربیت به موضوع زیبایی شناسی و تربیت اختصاص پیدا کرده اند.
برای مثال نلر - 1377 - ، در مبحثی تحت عنوان زیبایی شناسی و تربیت به طرح این سئوال پرداخته است که آیا هنر باید تجسمی باشد یا حاصلی از تخیل هنرمند؟ وی در پاسخ اظهار می دارد که در یک نگاه، هنر بایستی تجربه زندگی انسانی را به شکلی واقع گرایانه انعکاس دهد. مثل تصویری واقع گرایانه از منظره غروب. این در حالی است که در نگاه دوَم، باور بر این است که تصویر هنری هرگز نباید، به شکل عکسی از واقعیت باشد. در حقیقت، هنرمند باید متکی به خود باشد. او باید اثر خویش را از روی تجارب شخصی و تمایلات درونی اش خلق نماید.
بدین ترتیب، از این منظر، هنرمند در خلق آثار هنری، از آزادی نامحدودی برخوردار است. در این کتاب، رنل علاوه بر طرح این دو دیدگاه، به موضوع آموزش نیز از جنبه هنری می پردازد. بنابر اعتقاد او، اصولاً آموزش به نوبه خود، هنر محسوب می شود. زیرا دارای ابعاد زیبایی شناختی خاص خود است. او معتقد است که معلم در کار خود یک هنرمند است.
اکنون پس از ذکر این مقدمه در باب جایگاه هنر و زیبایی شناسی در تاریخ فلسفه و به ویژه فلسفه تعلیم و تربیت، جا دارد تا مختصری از آراء مشهورترین فلاسفه تاریخ و مکاتب فلسفه تعلیم و تربیت در باب هنر و آموزش آن را مرور نماییم. در میان فیلسوفان یونان باستان می توان به افلاطون اشاره کرد. افلاطون، آموزش هنر برای کودکان و جوانان را امری لازم و ضروری می داند.
اما در عین حال معتقد است که از آموختن اشعار و موسیقی هایی که باعث ابتذال کودکان و جوانان می گردد باید پرهیز کرد - نقیب زاد، - 1388 مخالفت افلاطون با اینگونه هنرها باعث شده که برخی از منتقدان افلاطون، به این نتیجه برسند که وی مخالف هنر و آموزش آن بوده است. اما همان طور که کوپر - در مجموعه نویسندگان برجسته قلمرو هنر، - 1389، می گوید، مشکل افلاطون با اشعار هومر و امثال آنها، نه به معنای نگاه منفی او به هنر به طور عام بوده است. بلکه افلاطون معتقد بوده است که الگو برداری کودکان و جوانان از ایزدان و قهرمانان زشت سیرت و بدکردار نباید جایگاهی در امر آموزش که هدف غایی اش پرورش شخصیت است، داشته باشد. در واقع در چارچوب فلسفه افلاطون هنر و آموزش آن باید از اصول و ارزشهای اخلاقی تبعیت داشته باشد.
ماهیت گرایان:
از مهمترین اندیشمندان روم باستان از فلوطین می توان یاد کرد. گفته می شود که احتمالاً در مصر و در سال 205 میلادی زاده شده باشد و ظاهراً در سال 246 در رم، مدرسه ای تأسیس کرد . فلوطین از جمله فلاسفه ای است که به جد از هنرها دفاع کرده است. در فلسفه فلوطین، مفهوم زیبایی نقش همی دارد. زیبایی علاوه بر بُعد زیبایی شناسانه، جنبه اخلاقی نیز دارد و از آن برای وصف عالم حس و عالم معقول استفاده کرده است. - جیلت، در مجموعه نویسندگان برجسته قلمرو هنر، . - 1389
در عصر رنسانس و ما بعد آن، شاید هیچ فیلسوفی، به اندازه کانت به تأمل در زیبایی شناسی نپرداخته باشد. او سه کتاب مهم در باب نقادی دارد که عبارتند از نقد عقل نظری، نقد عقل عملی و نقد زیبایی شناسی. از نظر وی، امر زیبا، چیزی است که لذت می بخشد بدون آنکه ویژگی عینی داشته باشد. از این رو هویت زیبا و زیبایی ارتباطی به امیال و غرایز از جمله میل جنسی ندارد. درک زیبایی تجربه ای است متعلق به انسان از آن رو که از عقل برخوردار است. در چارچوب عقاید کانت، زیبایی جلوه ای از اخلاق است. و به همین دلیل لذت حاصل از زیبایی، در اصل به اخلاق باز می گردد.
در نزد کانت علت اینکه بازی آزاد فی نفسه، بسیار لذت بخش می باشد، این است که این نوع بازی، حاوی تجربه ای زیبا شناسانه است - کوپر، در مجموعه نویسندگان برجسته قلمرو هنر،. - 1389 به همین دلیل در دیدگاههای تربیتی کانت، تأکید زیادی بر فعالیت آزاد و بازی شده است. توجه به زیبایی و هنر تنها اختصاص به فیلسوفان مغرب زمین ندارد. بلکه در میان اندیشمندان مسلمان و مشربهای فکری اسلامی نیز مورد اقبال قرار گفته است.
از میان مشربهای فکری اسلامی بیش از همه می توان به مکتب عرفان اسلامی اشاره کرد. معمولاً عرفای مسلمان به هنر و کارکردهای هنری به ویژه در سیر و سلوک عرفانی بسیار توجه نشان میداده اند. به طوری که استفاده ابزاری از هنر در عرفان اسلامی رایج بوده و هست. چنانکه در تاریخ عرفان با آیینی به نام»سماع« مواجه می شویم که جلوه ای است از هنر گروی عرفا و پیروانشان. همان طور که روشن است این هنر آیینی که ترکیبی از آواز، موسیقی و حرکات موزون است، تأثیر بسیار عمیقی بر تاریخ فرهنگ و هنر ایرانی داشته است.
اصولاً در نزد مکتب عرفان اسلامی، کارکرد اصلی هنر، معرفت زیبایی های جهان هستی و به تبع آن ذات زیبایی و معرفت خداوند است. در واقع، روی آوری به هنر و زیبایی شناسی، پلی به سوی معرفت خداوند و فناء فی االله محسوب می شود - شمشیری، . - 1385 در دوره معاصر سنت گرایان بیش از هر رویکرد دیگری به زیبایی شناسی و هنر پرداخته اند.
آنچنانکه نصر - در مجموعه هنر و معنویت، - 11-12 :1383 در شرح دیدگاه فریتیوف شوان می گوید، برای وی، » زیبایی نه اساب عیاشی و تفنن دنیوی، بلکه موجبی برای یادآوری عالم معنا، به معنای افلاطونی کلمه است. زیبایی امتداد یا انعکاس لایتناهی الهی است و از این حیث سخن دل را به لطافت مبدل می سازد و موانعی را که بر سر راه رهایی و رستگاری نفس قرار گرفته است، از میان بر می دارد.
علاوه بر فریتیوف شوان، سید حسین نصر نیز به نوبه خود از دیگر پرچمداران سنت گرایی اسلامی به حساب می آید.تأملات او در باب هنر در چارچوب احیای سنت قابل فهم است. به نظر وی بعد از دوران قرون وسطی و با شورع رنسانس، تقریباً هنر از معنویت خالی شد. البته در مشرق زمین، هنوز می توان آثاری از هنر معنوی پیدا کرد. از نظر نصر، بایستی میان هنر قدسی و هنر سنتی تفاوت قایل شد.
به نظر او هر هنر قدسی جزء مجموعه بزرگتر هنر سنتی قرار می گیرد. بدین ترتیب هر هنر سنتی، لزوماً قدسی نیست. هنر قدسی با وحی و تجلیات الهی سروکار دارد. اما هنر سنتی به طور کلی از آن جهت سنتی تلقی می شود که در پی هماهنگی انطباق با قوانین کیهانی و جهان هستی است. به همین دلیل هنر سنتی، به نوعی کوشش در جهت شناخت حقیقت و هماهنگی با آن است - دیوتش، در مجموعه هنر و معنویت، . - 1383