بخشی از مقاله
چکیده
هنگامی که یک کودک با یک اثر هنری مواجه میشود اولین پرسشی که ممکن است ذهن یک بزرگسال را درمورد واکنش او درگیر کند این است که "کودک از چه چیزی در این اثر لذت میبرد؟". میتوان گفت که کودکان تقریباً به تمامی عناصر دیداری موجود در تصویرها پاسخ میدهند اما این پاسخها با فراوانی متفاوتی از سمت بچهها برخوردار است. بهاین صورت که ممکن است پاسخ کودکان 5یا 6 ساله آهنگی متفاوت از ترجیحات کودکان 11 یا 12 ساله داشته باشد. هرچند که ممکن است آنها هر دو به عناصری مشابه در یک تصویر واکنش نشان دهند.
هدف پژوهش حاضر ارائهی مدلی توصیفی از مراتب ترجیح زیباییشناختیکودکان از عناصر دیداری است. این مقاله در پارادایم کیفی قرار دارد و روش نمونهگیری آن، نمونهگیری با حداکثر تنوع و در حین جمعآوری اطلاعات پژوهش میباشد. روش جمعآوری اطلاعات با استفاده از مصاحبهی نیمهساختیافته است. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات، از روشهای آمار توصیفی استفاده شده است.
تحلیل مصاحبهها نشان میدهد که کودکان پیشدبستانی نسبت به عناصر دیداری تصویرهایی که محتوای یکسانی دارند، در مورد برخی عناصر دیداری، طبق الگویی خاص واکنش نشان میدهند. این الگو نشان میدهد که روش پاسخگویی کودکان، هنگامی که با یک عنصر مواجه هستند تا زمانی که با بیش از یک عنصر مواجه میشوند، متفاوت است.
مقدمه و بیان مسأله
تنها راه درک کودک، وقت گذراندن هدفمند با اوست. و منظور از هدفمند بودن این نیست که به آن ساختار بخشیم، بلکه مقصود این است که اوقات صرف شده را با حرکتی آرام، با دقتی موشکافانه زیر نظر بگیریم. اوقاتی که فارغ از ساختارهای ازپیش تعیینشده باشد، ساختارهایی که هدایتکنندهی اعمال، افکار و احساسات کودک است و او را از سیر طبیعی روسویی خودش، خارج میکنند. گاه میخواهیم براساس آن افکار و احساساتی که خود در دورهی کودکی داشتهایم، در موردش به داوری بنشینیم، اما به خاطرههای دورهی کودکی، نمیتوان اعتماد کرد.
تصورات و تفکرات را در همان لحظههای کودکی باید به قلم کشید، افسوس که در آن دوران سواد نوشتن نیست و افسوس که هنگامی که تصور میکنیم میتوانیم این دوره را به نگارش درآوریم، دیگر کودکیای در کار نیست. آنچه در دیدگان یک کودک زیباست، در چشمان او به خود معنا گرفته است و آنچه در مورد احساس و افکار خود میگوید، برآمده از دایرهی لغات محدود و سادهی اوست که از نظر او ساختاری بس گسترده و گویا دارد.
بزرگسالی که سالها تن به تازیانهی تجربه سپرده، از فضای ذهنی و احساسی یک کودک بیخبر - یا حداقل کمخبر! - است و از درک کامل دیدگاه او عاجز. کودک میگوید و بزرگسال با ظاهری متفکرانه طوری وانمود میکند که گویی موبهموی حرفها را میفهمد. دریغا که سر تکان دادن متفکرآنهاش فقط برای حفظ ظاهر بزرگسالانهاش است و بس! وقتی صحبت از رابطهی هنر و کودک میشود، دو عبارت »هنر کودکان« و »هنر برای کودکان« در میان دیدگاهها و نظریات مختلفی که در این عرصه ارائه شده است میتواند هدایتکنندهی جهتگیری فکری محقق در بررسی موضع ارائهدهندهی هنر باشد.
در یکی از این موضعها کودک آفریننده است و در دیگری مخاطب و عجبا که در هر دو مورد، این سلطهی بزرگسال است که خطمشی را تعیین میکند. در حوزهی تعلیم و تربیت، بزرگان این عرصه، هنر را به شکلهای مختلف، ابزاری برای برقراری ارتباط در طول نسلها معرفی کردهاند. طبق نظر آیزنر، هنر نیز یکی از ابزارهای ارتباط است که معنا را بهصورتی غیرمستقیم منتقل میکند و اینطور به نظر میرسد که درک معنا، مستلزم درک اجزای انتقالدهندهی آن نیز هست. بدین صورت که اگر بخواهیم معنای یک اثر هنری را درک کنیم، باید ابتدا اجزای انتقالدهندهی آن - عناصر تحریککنندهی احساسات - را بتوانیم درک کنیم.
این درک، از اجزای انتقالدهنده - یا عناصر تحریککنندهی موجود در اثر - ، میتواند بهصورتی گسسته و یا برعکس، در قالبی گشتالتگونه، ذهن دریافتکنندهی اثر را تحریک کند. این نکته نیز قابلتوجه است که عدم توانایی در ابراز غیرگزارهای زبان، به معنای ناتوانی در درک زبان غیرگزارهای نیست. همانند نوباوهای که ممکن است معنای سخن شما را بهعنوان زبانی گزارهای درک کند ولی از تولید کلام و معنا به همان صورت، ناتوان باشد. اینکه کودکان چگونه اجزای تصویر1 را درک میکنند و فهم داوریای که در مورد آن تصویر دارند، نکتهای است که منجر به زاییده شدن ایدهی پژوهش حاضر شده است.
به نظر میرسد که قبل از پرداختن به امر تربیت زیباییشناختی، ابتدا باید در مورد خود زیبایی به یک تعریف اولیه برسیم. در فرهنگهای فارسی نیز، زیبایی به حالت و کیفیت نیکو و زیبندهای تعریف شده است که عشق و احساسات انسان را نسبت به خود بر میانگیزاند. در فرهنگ معین آمده است : "زیبایی عبارت است از نظم و هماهنگی که همراه با عظمت و پاکی، در شیء وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک میکند و لذت و انبساط پدید میآورد و آن امری است نسبی" - معین, . - 1395 ان شپرد2، در مقابل پرسش »زیبایی چیست؟«، چهار پاسخ را مورد بررسی قرار میدهد :
-1" زیبایی کیفیتی ساده است که تعریف بیشتر نمیپذیرد؛
-2 زیبایی را میتوان بر اساس کیفیات زیباشناسانهی مشخصتری مانند ظرافت3، آراستگی4 و قشنگی5 تعریف کرد؛
-3 زیبایی را میتوان بر اساس کیفیات غیرزیباشناسانهی دیگر تعریف کرد؛
-4 و مورد آخر اینکه، باید ببینیم هنگامی که چیزی را زیبا تشخیص میدهیم چه گونهای از داوری را بهعمل میآوریم" - شپرد، . - 106 : 1391 نکتهای که در این بخش باید بدان اشاره کرد این است که در مورد کتابهای تصویریداستانی، رابطهای که بین متن و تصویر برقرار است میتواند بر درک فرد مواجه شونده با اثر، تأثیر بگذارد و چنانچه پری نودلمن1 - به نقل از خسرونژاد و همکاران، - 206 :1394 میگوید: "نقد تصویرگری متنهای ادبی [...] نمیتواند جدای از ادبیات در نظر گرفته شود و منطقاً همچون نقد تصویرهای جز ادبی دیده شود".
در پژوهش حاضر، تصویرهای کتابها، جدا از متن آنها مورد بررسی زیباییشناختی از سوی کودکان قرار میگیرد به همین دلیل، شیوهی مواجههی کودک با تصویرها، بههمان صورت است که در گالریهای دارای موضوع آزاد اتفاق میافتد. یعنی هرچند، موضوع مورد مطالعه، تصویرهای کتابهای تصویریداستانی است اما این تصویرها کاملاً فارغ از متن هستند.
آنچه در پژوهش حاضر بهعنوان مسأله مطرح است، زمانی خود را در قالب یک مسأله نشان میدهد که از یک کودک، در مورد زیبایی تصویر، نظر میخواهیم و او تصویری را زیبا میخواند که طبق ملاکهای ما، شاید چندان هم زیبا نباشد و هنگامی که دلیل زیبا خواندن آن تصویر را از وی جویا میشویم، تنها با عبارت سادهی »خب قشنگه« یا »چون دوستش دارم« مواجه میشویم.
اما مسأله به اینجا ختم نمیشود چون در پس پردهی این اظهار نظر ساده، احساس لذت، به قلیان درآمده است، احساسی که ممکن است در مقابل تصویر دیگر، ظهور نکند و احساسی که ممکن است بیان آن در گنجینهی لغات محدود کودک نگنجد. از طرفی، این پاسخ کودک ممکن است صرفاً برای راضی کردن مصاحبهکننده ارائه شود که چنانچه در ادامه ملاحظه میشود که با کمی تفحص بیشتر، پاسخهای گستردهتری را میتوان از کودکان دریافت کرد.
مسألهی زیباییشناسی، امری نیست که به تازگی به آن پرداخته شده باشد و شاید مسألهی شکلگیری و نیز تلاش برای پرورش آن، عمری به درازای عمر انسان داشته باشد. در پژوهشهای گوناگون، به شکلهای متفاوت، به اهمیت امر تربیت هنری و زیباییشناختی کودکان اشاره شده است. ولی رشد زیباییشناختی، در سایهی روانشناسی مدرن، به شدت تحت تأثیر مراحل رشد شناختی و اخلاقی مطرح شده در عصر جدید قرار گرفته است.
از طرفی، مسألهی درک زیباییشناختی، با داوری هنری در میآمیزد بهطوری که در بسیاری از منابع، مشاهده میکنیم که رشد درک زیباییشناختی، در گروی داوری هنری است. داوریای که تحت تأثیر فرهنگ نضج مییابد و به واسطهی امور خارج از فرد، بهعنوان معیاری برای سنجش توانایی درک فرد از زیبایی مطرح میشود. کودکان در حقیقت، به روشهایی ویژه در مورد هنرها فکر میکنند و دستکم بهصورت ضمنی، برای خودشان فلسفههای هنر دارند. بهعلاوه، این فلسفههای ضمنی هنر به واسطهی رشد تواناییهای شناختی مهم بنیادی شکل میگیرد.