بخشی از مقاله

چکیده

رصد تحولات فکري بشر معاصر ما را در خوانش عقلانی و مجدد فرهنگ خود بسیار مددرسان است. تحرکات و تحولات فرهنگی در غرب حکایت از شکل گیري رهیافت و بلکه گفتمانی جدید در برابر دو گفتمان نیرومند بشري در طول تاریخ، یعنی گفتمان علمی و گفتمان دینی خبر می دهد. در این مقاله با نگاهی تبارشناختی به معرفی ارکان، مولفه ها و لوازم هر یک از گفتمان مذکور می پردازیم و آنگاه با نگاه به نگرش اسلام به معنویت و باطنی گري، انقلاب اسلامی را امتداد معنویت گرایی صحیح معرفی می نماییم.

.1 سه گفتمان فکري

با یک تبارشناسی فکري و تاریخی می توان به خوبی دریافت که بشر تاکنون سه نوع »گفتمان فکري« در زمینه تحولات فرهنگی را تجربه کرده است. آن سه گفتمان عبارتست از گفتمان علمی، گفتمان دینی و گفتمان معنوي. این سه بر پایه تفکیک سه واژه دین - religion - ، معنویت - spirit - و علم - science - استوار می باشد. هر چند تعریف این سه مفهوم در میان دین پژوهان همچنان ناتمام و بسیار متکثر و متنوع است اما میتوان یک تعریف با مخرج مشترك همه تعاریف از این مفاهیم ارائه کرد. وجه مشترك این سه مفهوم وجه تفسیري آنها از هستی و انسان به صورت نظامند، و نیز ارائه یک برنامه عملی منسجم است.

با این تفاوت که در یکی تفسیر و تقنین بر اساس نگرش الهی یا قبول یک حقیقت متعالی غیر از انسان صورت می گیرد - گفتمان دینی - و دیگري تفسیر و تقنین بر اساس نگرش تجربی و علمی و حسی که اساس آن انکار ماوراءالطبیعه و استفاده از فراورده هاي بشري است اتفاق میافتد. - گفتمان علمی - و بالاخره تفسیر و تقنین بر پایه تجربیات شخصی درونی و معنوي - نه دینی - استوار است. اینک توضیح هر یک از این مفاهیم به عنوان یک گفتمان فکري در جهان:

اول: گفتمان دینی

در این تقسیمبندي، دوران ماقبل مدرن را می توان فصل اول تاریخ گفتمانی نامید. در این گفتمان، عنصر دین و مذهب در حیات اجتماعی بشر داراي نقشی محوري می باشد. این دوران که البته با انحرافات مذهبی بویژه در دنیاي مسیحیت همراه بود، در گفتمان مسلط علمی غرب به دوران سنت مشهور است. در این گفتمان، هستی و انسان بر اساس نگرشی فرامادي و غیبی - اعم از نگرش اسطوره اي، دینی و الهی - تفسیر و تحلیل می شود و همه رخدادها و پدیده ها، به امور غیبی نسبت داده می شود. بر اساس این نگرش است که ادیان، مذاهب و سنتها و فرهنگهاي متفاوتی در بستر جامعه شکل می گیرد.

در این گفتمان ادیان مختلفی اعم از ادیان توحیدي نظیر اسلام و یهود و مسیحیت و یا ادیان بشري نظیر بودا و هندو و ادیان سرخ پوستی نقش آفرینی می کنند و همه رهبران و پیشوایان دینی از قبیل نوح، ابراهیم، عیسی، محمد، بودا، کریشنا، و... در راس هرم این گفتمان قرار دارند. باور به غیب اصل اساسی این نوع گفتمان می باشد. غیب شامل موجودات غیبی نظیر خدا، جن، شیطان و فرشته و یا عوالم غیبی نظیر عالم تناسخ و قیامت و عالم ملکوت می باشد. این نوع گفتمان را می توان از ابتداي خلقت آدمی تا اوایل قرون وسطی در دنیاي غرب و تا امروز در دنیاي شرق به ویژه ایران ردیابی کرد.

دوم: گفتمان علمی

علم، در یک معنی، مطلق دانش و معرفت است. دانش خاصی که یا فقط از طریق عقل حاصل می شود، مانند ریاضیات و فلسفه و یا از طریق تجربه مثل فیزیک، زیستشناسی و روانشناسی. اما منظور از علم در این جا، علم تجربی است؛ یعنی علمی که موضوع آن طبیعت است و در پی کشف قوانین میان پدیدار هایی است که به حس و آزمایش در می آیند.1 در این گفتمان که ابتداي قرن 17 با تاملات دکارت و بیکن و تشکیک هاي هیوم و کانت آغاز شد، دین و امور متافیزیکی و غیبی ابتدا مورد شک و تردید قرار گرفته و سپس در قرون 18 و 19 مورد انکار و تکذیب قرار میگیرد و به جاي گفتمان دینی، گفتمان علمی و عقلی حاکم می گردد.

چنانچه پیشتر نیز گفتیم زبان حال انسان قرن19 از زبان آگوست کنت این بود که: ما چرا به دنبال وعدههاي شیرین دین در آسمان و بهشت قیامت باشیم؟! ما خود روي زمین ]با ابزار علم[ بهشت میسازیم. غرب، در دوره مدرنیسم با خرافه خواندن دین و معنویت، و گرایش به سمت جایگزینی انسان به جاي خدا به حاکمیت تام پوزیتیویسم و اثبات گرایی و هر چیزي که قابل حس و تجربه باشد و موارد اینطوري را کاملا کنار گذاشتن. در این حال و روزي که داشتیم، اولا تمدن غرب به بن بست رسیده و چالش هایش پیدا شده است.

اصول اساسی این گفتمان عبارتست از: .1 باور به انسان و توانمندي هاي او در تقنین و تشریع و توسعه. این مرکزیت و محوریت انسان همان اومانیسم است. .2 سکولاریسم یا تفکیک میان دین و عرصه هاي زندگی از قبیل اجتماع، فرهنگ، سیاست و اقتصاد. .3 خرافه انگاري دین، یعنی دین نه تنها در عرصه زندگی ناکارآمد است بلکه خرافه اي بیش نیست.

بنابراین فصل دوم تاریخ، فصلی است که انسان و عقل مادي او محور زمانه شد. انسان به جاي خدا نشست و صانع شد، اما دیري نگذشت که ناتوانیهاي انسانی و آسیبهاي ناشی از معنویتزدایی از ساحت انسان در یک مناظره درون گفتمانی مورد تصدیق قرار گرفت. در این دوران نظریههاي انتقادي به تاسی از فیلسوفانی چون هایدگر و گادامر به نظریههاي عقلگرایی مدرن تاختند و بر ناکارآمدي آنها حاشیههایی بسیار مکتوب کردند. در نظریههاي انتقادي بحثی از دین نبود اما استدلال میشد که انسان یک موجود صرفا مادي و با نیازهاي صرفا مادي نیست.

با بهره از نظریه انتقادي یورگن هابرماس، مدرنیته یک پروژه ناتمام است که تنها به عقل مادي بشر پرداخته است و دیگر ساحتهاي عقل انسان از قبیل عقلانیت مفاهمهاي و عقلانیت ارتباطی انسان از نظریهها مغفول مانده است. براین اساس گفتمان مدرنیته از درون خود تناقضهاي نظري را مطرح کرد و نقطه مشترك همه نظریههاي انتقادي، فقدان یا در حاشیه قراردادن معناگرایی در نظریههاي اصلی جریان مدرن بود.

مسیحیت به دلایل انحرافاتی عقیدتی در بعد عقلایی و احکام در قرن بیستم بیشترین ریزش را داشته است و ریزشها بیش از همه مجذوب و مومن به اسلام شدهاند. گرایش به اسلام در غرب بخصوص پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران، فروپاشی شوروي و حوادث 11 سپتامبر آنچنان رو به فزونی یافته که امپریالیسم فرهنگی را به ایجاد پروژه اسلامهراسی واداشته است.

سوم: گفتمان معنوي

الف - ریشه هاي شکل گیري

قرن 21 شرایطی پیش آمد که انسان مدرن و پست مدرن، از کرده خود - حذف دین و ایمان و خدا، و نشاندن علم و عقل و خود بر جاي آن - پشیمان شد؛ از سوي دیگر او دین سنتی را برازنده انسان مدرن نمیدانست. یعنی دیگر براي مسیحیت سنتی، آبرو و اعتباري نمانده است. زیرا مسیحیت کلاسیک و رسمی، سه قرن تمام، در تضاد با علم و عقل و تمدن و مدرنیته شناخته شد. دین، خرافه و دروغ شناخته شد. اکنون انسان مدرن، تمام پلهاي پشت سرش را خراب کرده است ولی در عمق دلش از کرده و جفاي خود نسبت به دین سنتی پشیمان شده و قصد بازگشت به معنویت و دین را دارد. دین و معنویتی که هرگز بخاطر فطري بودن آن، نمی تواند بدون آن بیاساید. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید