بخشی از مقاله

چکیده

عقل و خرد، زبان مشترک همه ی انسان ها و نقطه ی اتّکا ی سخن و مبادله ی کلام است. با این زبان است که آدمی به برقراری ارتباط می پردازد ، دلیل و استدلال می آورد و مبنایی برای اثبات عقاید و باورهای قابل دفاع خود می یابد.با درنگی بر بن مایه های کلام مولوی به عنوان یکی از اندیشمندان و صاحبنظران بزرگ در عرصه ی عرفان و تصوف ، درمی یابیم که مفهوم عقل و درایت در نگاه و نگرش او از جایگاهی بنیادین برخوردار است

این مقاله با عنوان » شیوه های پرورش خرد در مثنوی معنوی « درصدد است تا با مبنا قرار دادن این نکته که مولوی برای عقل انسان مراتبی قایل است ؛ با بهره گیری از پژوهش درون متنی و ارایه و تحلیل داده ها، ضمن یادآوری و تاکید بر پایگاه ارزشی عقل در اندیشه و کلام مولوی ، شیوه های پرورش خرد را برشمارد و در نهایت ، به نتایج زیر دست یابد.

- 1 انسان قادر است عقول جزوی را که خداوند به جهت کاربردهای مختلف در ذات او تعبیه کرده است با پروراندن ، به شکلی یک پارچه و کامل در قالب عقل کلی بریزد

–2 انسان می تواند با پیوند و اتحاد عقل کلی با جوهره ی آفرینش یعنی عشق به کمال نسبی و معرفت نهایی دست یابد.

–3 شاید کلیدی ترین دستاورد این پژوهش دریافت این مطلب باشد که در تمام مواردی که مولوی سخن از عقل و
پرورش آن به میان آورده ، عقل دینی را در نظر داشته است و از نوع فلسفی آن پرهیز دارد. به بیان دیگر ، تعالیم مولوی در حوزه ی پرورش خرد در قالب پست مدرنیست محض نمی گنجد و مرغ اندیشه ی او با هر تگاهی فلسفی ، جامعه شناسانه ، کلامی ، روان شناسانه و ... – در نهایت بر قاف دین می نشیند و آرام می گیرد.

مقدمه •

ریشه ی لغوی عقل : عقل در لغت به معنای - حبس کردن - و - در بند کردن - است. - تاج العروس ، ج8 ،
واژه ی عقل - بر این مبنا می توان عقل را فهمیدنی دانست که صاحبش را از آن چه سزاوار نیست ؛ باز می دارد

این نوع فهم ، از حاق فطرت انسانی ناشی می شود و گرایشات نفسانی در آن دخالتی ندارد. - معجم مقاییس اللغه ، ج 4 ، واژه ی عقل - در فرهنگ لغات عربی ، » عقل « هم به صورت فعل آمده است و هم به صورت اسم.از این رو هم معنای اسمی دارد و هم معنای مصدری .

الف - معانی اسمی » عقل

- 1 : « نیروی عاقله ای است که در وجود انسان نهاده شده است یا به تعبیر علامه طباطبایی » نفس مدرک « انسان است.

– 2 عقل ،علمی است که به واسطه ی نیروی نفس حاصل می شود.

ب     - معانی مصدری » عقل : « برای بیان فعلی که به وسیله ی قوه ی عاقله انجام می شود ، از واژه ی عقل استفاده می کنند.از این رو معنای مصدری عقل را » فهمیدن « و تدبّر» کردن « دانسته اند.

•    جایگاه عقل در آموزه های دینی :

عقل یکی از قوای مدرکه و اسباب تمییز و تشخیص انسان و فصل ممیز او با دیگر موجودات است و خداوند در قرآن همواره او را به بهره گیری از این موهبت ارزشمند فراخوانده است . وجود آیات فراوان در کلام وحی پیرامون تعقّل، حاکی از آن است که دعوت به تدبّر و تفکّر در قرآن نمونه ای از اهتمام به اندیشیدن است.

به عنوان مثال ، در آیه ی - 29 - از سوره ی - ص - خداوند می فرماید : کتاب» انزلناه الیک مبارک لیدبّروا آیاته و لیتذکّر اولوا الالباب » : « نامه ای است فرستادیمش به سویت ، فرخنده ، تا به آیت هایش بیندیشند و تا یادآور شوند خردمندان. « یا در آیه ی 44 - - از سوره ی - نحل - چنین می خوانیم بالبیّنات:» و الزّبرانزلناو الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم یتفکّرون . » : « با نشانی ها و نامه ها و فرستادیم به سوی تو نامه را تا بیان کنی برای مردم آن چه را که فرستاده شده است به سوی ایشان ؛ باشد که بیندیشند.

1« در میان احادیث ائمه ی دین نیز، جملات و توصیه های فراوانی وجود دارد که همگی بیانگر پایگاه و قدرت تاثیر این ودیعه ی الهی در سیرتکامل روحی و معنوی انسان است.امام علی - ع - می فرمایند : » العقل رسو ل الحق : « عقل ، رسول حضرت حق است.

خداوند حکیم همواره با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است. یکی زبان عقل - پیامبر درونی - و دیگری زبان وحی از طریق انبیا - پیامبر بیرونی - .

در روایتی از امام صادق - ع - آمده است : » حجه االله علی العباد النبی و الحجه فیما بین العباد و بین االله العقل

:«. حجت خداوند بر مردم پیامبر است و حجت بین مردم و خداوند ، عقل. بدین ترتیب ، واکاوی عقل در حوزه معرفتی ، بی شک یکی از مهم ترین مسائل تاثیرگذار در زندگی بشر است.چرا که انسان از راه عقل از یک سو به خودشناسی می رسد و از دیگرسو ، این خودشناسی او را به غیرشناسی که نشانه ی کمال جویی انسان است و چشمه های حکمت و معرفت را برای آیندگانش می گشاید رهنمون می شود.

•    عقل و خرد در ادبیات فارسی : از آن جایی که با نیروی عقل مفاهیم و مسایل و امور را درک می کنیم و درست را از نادرست و به قول مولانا » زشت را از نغز « تشخیص می دهیم ؛ در آثار اندیشمندان ، فیلسوفان و عرفای بزرگ تاریخ ادبیات کشورمان قبل یا بعد از مولوی به مطالب و تعبیرات فراوانی پیرامون عقل و خرد برمی خوریم که به طور کلی در دو حوزه ی فلسفه و عرفان قابلیت طرحی متفاوت دارد.عقل در فلسفه ،عزیز ، محترم و ستوده است و اساس کار فیلسوف بر آن مبتنی است. در عرفان نه همیشه از عقل ستایش می شود و نه اساس کار عارف در شناخت اسرار و حقایق مبتنی بر آن است.

-1 واژه عقل در قرآن به صورت اسم نیامده و مترادف های اسمی آن مانند » حجر ، نهیه ، لب و...به کار رفته است . به عنوان مثال واژه یلُبّ«» به معنی عقل ناب و تعقل عمیق ، عقل خالص و ناآلوده ، شانزده بار در قرآن آمده است. - ر. ک . بقره 179 / ، – 269 / 169 آل عمران 7 / ، – 190 رعد – 19 / یوسف - 111 / ابراهیم 52 / .کاربرد عقل در قرآن به صورت فعل – افلا تعقلون ، افلا یعقلون و –... مشهود است. - ر.ک . نسا– 82/ یس 36 / ، – 68 انعام 6 / ، – 151 بقره 2 / ، – 219 یوسف 2 / ، – 12 غافر 40 / ، – 67 انبیا 21 / ، 66 ، . 67

در حوزه ی ادبیات فارسی و عرفانی ما ، چه در حوزه ی نثر و چه در حوزه ی نظم ، سخن از عقل و اقسام و مراتب آن بسیار است. گاهی عقل ستایش شده است ؛ چراکه نخستین تجلی الهی و اولین آفریده ی خدا ،زیربنای جهان هستی ، رسول الهی ، حقگرا، حقیقت جو ، همراز خدا ، پیشوا و راهنمای انسان به سوی حقایق ، وسیله ی عبادت حق ، چراغ عبودیت ، متمایزکننده ی حق از باطل ، طاعت از معصیت و علم از جهل است »تا چه عالم هاست ،در سودای عقل تا چه با پهناست ، این دریای عقل -

گاهی نیز عرفای ما بر عقل تاخته و سخت به نکوهش آن پرداخته اند. به ویژه زمانی که بحث تقابل عقل و عشق و ناتوانی عقل از شناخت حق و وصال او و کشف حقایق و اسرار و امور ماورای جهان مادی به میان می آید ؛ عقل جزوی و مصلحت اندیش در نظر است نه عقل کل و اوّل» ما خلق االله العقل « ؛ بنابراین مورد نکوهش و ذم قرار می گیرد.

به طور کلی ، پرداختن به عقل در کلام شعرا به شکل اعم و در نگرش مولوی به شکل اخصّ آن ، نگاهی صرفا شاعرانه نیست ؛ بلکه مبنای کار همه ی آن ها برهان های عقلی و استدلالی بوده است.

•    عقل در نگاه مولوی : پیش از مولوی ، بزرگانی چون سنایی ، خاقانی ، نظامی ، عطار و عرفایی چون ابوسعید ابی الخیر ،عین القضات همدانی ، نجم الدین رازی و ... مطالبی در مورد عقل گفته و نوشته اند اما سخنانشان در برابراندیشه های مولوی بسیار محدود و اندک است. مولوی در مثنوی خود بیش از - 500 - بار واژه ی خرد و عقل و عقول را همراه با تعبیرات و اصطلاحات متعدد و با بهره گیری از تمثیل های متنوع و شیوا به کار برده است که در نوع خود بسامدی بی سابقه دارد.

بی تردید مولانا ، جلال الدین بلخی، یکی از عارفان بزرگ مسلمان و پرورش یافته ی مکتب تصوف است. او نه تنها گرایش های عرفانی پیش از خود را به خوبی می شناسد ؛ بلکه با آرا و عقاید فلاسفه ، متکلمان و صاحبان آرای فقهی و تفسیری نیز آشنایی دارد. انس او با آیات و احادیث نبوی و نیز آگاهی اش به تاریخ و حکایات اسلامی به خوبی از مجموعه ی اشعار و اقوالش پیداست.

با این توصیف ، مولوی با عنایت به جایگاه خرد در قرآن ، مذهب و عرفان ،در جای جای کتاب مثنوی به اهمیت ، توانایی و کارکرد عقل اشاره می کند و به ستایش و تمجید آن می پردازد. آن چنان که گویی فیلسوفی خردگرا و یا متکلمی استدلالی از عقل سخن می گوید. البته در این میان ، به ابیات و عباراتی نیز برمی خوریم که عقل را نکوهیده و مورد سرزنش قرار داده است. این برخورد دوگانه ممکن است خواننده را دچار سرگشتگی و تحلیل و درک درست ابیات را دچار دشواری نماید.

با بررسی پژوهش های فراوانی که در این زمینه صورت گرفته است ؛ می توان به این نتیجه رسید که مولوی همچون دیگر مشایخ صوفیه به طورکلی عقل و خرد آدمی را نفی نمی کند بلکه آن را واجد مراتبی می داند و برای هر مرحله حدود و ثغوری قایل است. او ضمن این که راه وصول به معرفت را گذر از حکمت بحثی و منطق ذهنی می داند ؛ به عقل به عنوان یک ابزار برای شناخت حقیقت و تشخیص راستی و ناراستی نگاه می کند و در هر مرتبه مادام که عقل در همان حدود و جهات حرکت می کند ؛ نه تنها مذموم نیست بلکه از لوازم ضروری حیات آدمی است.شناخت این مراتب عقلانی همراه با شناخت مراتب حقیقت و نیز شناخت مدارج کمال نفس آدمی و ارتباط این مراتب با یکدیگر ، بنیاد اندیشه ی عرفانی مولوی را تشکیل می دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید