بخشی از مقاله

چکیده

داستان نویسی زنان علاوه بر پیوند با عرصه های ادبی، نشانه ای بسیار مهم از تحولات اجتماعی، فرهنگی و انسانی بسیار عمیق است که طی صدسال گذشته در ایران رخ داده است. از آنجا که وجوه شخصیت در کنار کنش داستانی یکی از مهم ترین مؤلفه های داستان پردازی است

مقاله حاضر سعی دارد شخصیت پردازی را بر اساس ویژگیهای فردی و نقش طبقه اجتماعی در آثار دو نویسنده زن و معاصر ایرانی به نام های شهرنوش پارسی پور و زویا پیرزاد بررسی کند و تأثیر اوضاع سیاسی و اجتماعی را در طول زمان بر جامعه زنان ایران آشکار سازد؛ همچنین به این پرسش پاسخ دهد که نوشتن افشاگرانه و دادخواهانه نویسنده زن معاصر در مورد مسائلی چون فقر، به ویژه فقر زنان و موقعیت فروتر آنان در جامعه مردسالار، رهاماندگی و وانهادگی زنان پس از طلاق و بیپناهی، چه شخصیتهای نوظهوری را نشان میدهد؟

نتایج نشان داده است، ورود زنان به دنیای داستاننویسی، واقعیتهای زندگی آنها را با نگاه زنانه با صراحت بیشتری در بن مایه های داستانی بازتاب داده است. زنان نویسنده دردآشنای واقعیت هایی هستند که باورهای ریشهدار سنتی درخصوص دختران و زنان جامعه را در تقابل با چالش های دنیای معاصر آن ها قرار می دهد که خود خالی از تأثیر بافت سیاسی و اجتماعی حاکم در این آثار و چگونگی خلق شخصیتها از سوی آنان نیست.

مقدمه

با مروری بر تاریخچه حضور زنان نویسنده و داستاننویس ایرانی به شیوه و سبک امروز در صحنه ادبیات
ایران، باید اظهار داشت که این شیوه و سبک داستاننویسی از سال 1320 شمسی پدید آمده است و آثار نخستین آنها اسیر کلیشههای »ادبیات مردانه« بود. با این تفاوت که زنان نویسنده، نسبت به همجنسان خود، خیلی نگرانترند و دائماً زنگ اخلاق را به صدا در میآورند.

نخستین نویسندگان زن، هدف از داستاننویسی را تربیت و تهذیب اخلاق میدانستند تا همجنسان خود را از خطرهایی که در پیرامونشان هست آگاه سازند. ایراندخت تیمورتاش1 اولین زنی است که در سال 1309 کتاب داستانش را منتشر کرد. وی اولین زن ایرانی است که به طور جدی به نوشتن رمان در قالب کتاب پرداخته است. رمان او دختر تیره بخت و جوان بلهوس در سال 1309 بر مبنای واقعهای که در همسایگی او اتفاق افتاده، نوشته شده است و نامش به خوبی گویای محتوای آنست.

در داستانهایی که زنان در آن سالها نوشتهاند، »عشق« موضوع ممنوعی است و طرح روابط زنان و مردان به منظور هشدار دادن به دختران و کریه نشان دادن باطن مردان انجام میگیرد. بنابراین، نگرش ایراندخت تیمورتاش برداشتی از واقعیت زمانه اوست که هم نشان از تأثیر داستانهای احساساتی غربی داردهم، مبیّن هراس زنان از ورود به عرصه جذاب و ناشناخته جامعه و در آمدن به فضایی بازتر اما ناامن است . پیروی او از سنتهای رایج داستاننویسی در زمان خود به حدی است که او هم مانند بسیاری از نویسندگان آن روزگار برای تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب، مضمون رمان خود را واقعی میخواند و البته ورود زنان به عرصههای اجتماعی را مخاطرهآمیز ارزیابی میکند. به هر روی این نویسنده بعد از این رمان اثر دیگری منتشر نمیکند.

بنا بر شواهد، روند نوشتن، تا دهه چهل خورشیدی ادامه پیدا میکند اما از این تاریخ به بعد ناگهان تحولات تازهای در ادبیات زنان به وجود میآید. منتقدان و تاریخنگاران ادبی در ایران، سال - 1348 سال انتشار رمان سووشون - را آغاز داستان نویسی زنان و »سیمین دانشوررا« مادر و اولین قلم به دستِ این زمینه میدانند. این داستان در زمان انتشارش یک حادثه بزرگ ادبی و سیاسی بود. سووشون اولین رمانی است که نویسنده، راوی و شخصیت اول آن زن است، هر چند که شخصیت مرکزی و محوری آن یک مرد است.

پس از سیمین دانشور، چند زن دیگر داستاننویس مانند: شهرنوش پارسیپور، گلی ترقی، مهشید امیرشاهی، مهری یلفانی، شکوه میرزادگی، پرتو نوری علاء و غزاله علیزاده و چند تن دیگر در سالهای قبل از انقلاب چند رمان و داستان کوتاه منتشر کردند. اینان آن دسته از نویسندگانی هستند که داستاننویسی را از دهه چهل و پنجاه خورشیدی آغاز کردهاند.

در سالهای بعد از انقلاب، روند داستاننویسی زنان با رشدی انفجاری مواجه شد. شهرنوش پارسیپور در این رابطه میگوید: »تجربه انقلاب و جنگ و پیامدهای اقتصادی و روانی آن، زنان را به میدان حادثه پرتاب کرده است و این گویا یک فرمان تاریخی است. من مینویسم چون اندیشیدن را آغازیدهام و میخواهم بدانم کیستم.«

در جریان این تحولات تعداد نویسندگان زن رشد چشمگیری پیدا کرد که در خلق آثار، هم به لحاظ کمّی و هم از لحاظ کیفی، نه تنها از نویسندگان مرد، گوی سبقت را ربودند، بلکه بر رشد مخاطبان داستان نیز تأثیر به سزایی داشتند. نویسندگانی مانند: غزاله علیزاده، زویا پیرزاد، منیرو روانیپور، تکین حمزهلو، فریبا وفی، فهیمه رحیمی و دهها نام دیگر که در سبکهای مختلف خود را نشان دادند.

دکتر پروین سلاجقه در نشست عصر داستان هفت اقلیم، درباره داستان نویسی زنان ایران در مقایسه با داستان نویسی زنان جهان میگوید: »داستان نویسی زنان ایران تابعی است از داستان نویسی بقیه و فارغ از تفکیک های جنسیتی معمول و من معتقدم داستان نویسی زنان ایران در محور زبان، ساختار و شگردهای روایت تابعی است از بقیه داستان نویسان. او در تلاش است که بتواند برای خودش جایی باز کند و خودش را با این جریان هماهنگ کند.

اگر هم نشده که با جامعه جهانی هماهنگ عمل کند دستکم جا پای آنها بگذارد. اما از جهت درونمایه، داستاننویسی زنان ایرانی متفاوت است با داستان نویسی مردان. شاید به این دلیل که تاریخ مذکر برای آن ها جای پرسشی ندارد و درست است که همه ما در یک نگاه کلی آزردگی های روحی مشترکی داریم اما برای زنان، قضیه جور دیگری است و داستان نویسی زنان به طور عمده محور اصلی اش یک زخم است. زخمی که آزردگی زن را از وضعیتی که دارد نشان می دهد و گاهی این زخم به نوعی به Trauma1 و آسیبدیدگی روحی تبدیل میشود. این آسیبدیدگی یا جبران پذیر نیست و یا راوی فکر می کند که این درد به این زودی التیام پذیر نیست. بنابراین سعی می کند با ورق زدن تاریخ وضعیت امروز خود را نمایش دهد و ببیند که آیا میتواند قدمی بردارد یا نه؟

بخش بزرگی از ادبیات داستانی ما چه زنانه و چه مردانه با انگیزه انتقال روایت و نگاه نویسنده از واقعیات به مخاطب آن نوشته شده است. یعنی نویسنده میخواهد بگوید من این واقعه تاریخی، این واقعیت فرهنگی و این مشکل اجتماعی را اینگونه دیدهام و این دیدگاه خود را، یا گزارشگونه و یا در لابلای ماجراهای تخیلی یا تاریخی نقل میکند. با ورود زنان به دنیای داستاننویسی، طبیعتاً یک رشته واقعیات، ویژه زندگی زنان با نگاه زنانه به بن مایههای داستاننویسی افزوده شد و از آنجا که زنان نویسنده هم به طور طبیعی دردآشنای این واقعیات بودند و هم خود را نسبت به آنها متعهد میدانستند، داستانهایی نوشتند افشاگرانه و دادخواهانه درباره فقر زنان، موقعیت پایینتر زنان در جامعه نسبت به مردان، رهاماندگی و واگذاشتگی زنان پس از طلاق و بیپناهی آنان؛ همچنین درباره باورهای ریشهداری که در خصوص دختران و زنان در ذهن جامعه وجود دارد.

این موضوعها را میتوانیم در رده افشای مظالم قرار دهیم که دنیای سنتی را نشانه میگیرد. مثلاً در نوشتههای زویا پیرزاد میتوان این بنمایه را سراغ گرفت. وی از نویسندگان مطرح زن بعد از انقلاب است که از نوعی رماننویسی زنانه پاکیزه و راحت اما پرنکته و کماندوه پیروی میکند. در کتابهای پرخواننده زویا پیرزاد از جمله چراغها را من خاموش میکنم زنانی را میبینیم که درگیر التیام زخمها و همچنین خودیابی هستند. زنان این کتابها فقیر نیستند، مورد تجاوز جنسی یا بدرفتاریهای پرفاجعه قرار نگرفتهاند اما نیازمند و در آرزوی همدلی و تفاهم با همسرشان، فرزندانشان و حتی مادرشان هستند.

داستاننویسی زنان علاوه بر پیوندی که با عرصه ادب به طور کلی دارد از سوی دیگر نشانه بسیار مهمی از تحول اجتماعی، فرهنگی و انسانی بسیار عمیقی است که در صد سال گذشته در عرصه زندگی زنان در ایران رخ داده است. تحولی همراه با تلاطماتی گاه خشن، گاه بالنده، گاه حقیر و گاه گشاینده. بنابراین باید بیان داشت که زنان داستاننویس امروز ایران سهم ارزشمند و در خور توجهی از داستاننویسی امروز جهان را به خود اختصاص دادهاند و آثارشان از هر حیث شایسته توجه، ترجمه، نقد و تجزیه و تحلیل است.

شهرنوش پارسیپور تحلیل کلی شخصیتها

زنان در آثار این نویسنده، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار نیستند. زنانِ تحصیلکرده در میان آنها بسیار انگشت شمارند . اغلب آنان خانهدارند و یا به مشاغلی می پردازند که در خانه انجام میگیرد. عکاسی، نوازندگی، کلفتی، دلاکی، قالیبافی، فاحشگی و رقّاصی از دیگر کارهای زنان این داستان است. تنها شش تن از زنان، تحصیل-کرده و باسوادند.

»شخصیت اصلی تمام داستانهای پارسیپور، دختری است که حالتهای غریب و بیمارگونهاش او را از دیگران جدا میکند و به دنیایی ناشناخته می پیوندد . او ذهنیتی مشوش دارد و همواره در فکر گریز از موقعیت زیستی خویش به طبیعت یا گورستان است، زیرا نه تنها زندگی روزمره را پر ملال مییابد، در عشق نیز مفهومی نمیبیند... در اتاقی دربسته به سفرهای عرفانی ذهنی میرود؛ سفرهایی وهمآلود برای رسیدن به دیار آزادیهای رؤیایی . راوی داستان-های پارسیپور، به عنوان یک نمونه نوعی از شخصیت های داستان مدرن، میکوشد ”وهم را در خود به کمال برساند، تا همیشه وحشتزده باشد“؛ وحشتی که اغلب علتهایی زننده و نامحتمل دارد«

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید