بخشی از مقاله
چکیده
تاکنون برنامه توسعه روستای در کشور ما عملاً یک برنامه متمرکز - بالا پایین - و مبتنی بر ساختار وظیفه ای بوده است که وزارتخانه ها و سازمان های بخشی، که درگیر انجام وظایف بخشی سازمان خود می باشند، نقش اصلی را برعهده دارند.
در این ساختار هر بخش به صورت مجزا از سایر بخش ها هدفگذاری شده و تمرکز هر کدام بر حداکثر نمودن اثر بخشی و کارایی واحد خود است و این در حالی است که توسعه یکپارچه روستایی که دارای ابعاد مختلفی - اقتصادی، اجتماعی، اکولوژی، کالبدی فضایی و سیاسی - است نیازمند اتخاذ نگرش سیستمی یا ماکروسکوپی و مستلزم مشارکت روستاییان، نهادهای روستایی - تعاونی های کشاورزی، شوراهای محلی، انجمن های روستایی - و دستگاههای مختلف دولتی و غیر دولتی در غالب ساختار مبتنی بر فرآیند است که در این ساختار تمرکز بر نتایج است و نه وظایف و تامین نیازها و خواسته های روستاییان در اولویت قرار دارد و در واقع اعتماد به نفس روستاییان از طریق برنامه ریزی برای مردم به برنامه ریزی با مردم گسترش خواهد یافت و به جای اینکه مردم در خدمت اهداف دولتی در آیند
دولت در خدمت به اهداف مردم تلاش گسترده ای صورت خواهد داد، که دراین زمینه سازمان ترویج و آ موزش روستایی و کشاورزی می تواند نقش مراکز خبرگی در ساختارهای فرآیندی را ایفا کند. مقاله حاضر، به معرفی و مقایسه ساختارهای وظیفه ای و فرآیندی و ضرورت حرکت از ساختار وظیفه ای به سوی ساختار فرآیندی در توسعه یکپارچه روستایی می پردازد.
مقدمه
در دنیای امروز، مسائل و وقایع پیرامون ما به صورت یک سیستم پیچیده و به هم پیوسته مطرح می باشد. سیستم یک کلمه قدیمی است که یونانی ها بیش از 2000 سال پیش، از آن برای توضیح یک کل تشکیل یافته از اجزای مرتبط استفاده می کردند.
راسل کراف - 1981 - ، سیستم را مجموعه ای از دو یا چند عنصر می داند که: -1 رفتار هر یک از عناصر کل را متأثر می سازد، - 2 رفتار هر عنصر و تأثیر آن بر کل و یا دیگر عناصر وابستگی متقابل دارد، -3 سیستم های فرعی به هر صورتی که شکل گرفته باشند هر کدام بر روی یک مجموعه تأثیر می گذارند و هیچ کدام از عناصر یا اجزا به طور مستقل و مجزا مورد توجه نیست
جامعه روستایی به عنوان روش ویژه زندگی، به خوبی می تواند همچون یک سیستم در نظر گرفته شود. اجزا سیستم روستایی مجموعه ای از نهادهای اجتماعی، اقتصادی، الگوهای توزیع منابع، شیوه های تولید و قوانین رفتاری مربوط به خود است. لذا سیستم روستایی را می توان به مثابه مجموعه ای از اجزای یادشده تعریف کرد که در کنش متقابل یا وابستگی با یکدیگر قرار دارند
قبل از پیدایش نظریه سیستم ها، علم از رهیافت های جزگرایانه و تک بعدی برای توضیح هر پدیده مشاهده شدنی استفاده می کرد. انواع مشکلات جوامع روستایی توسط جامعه شناسان، اقتصاددانان، متخصصان کشاورزی و مهندسینی تعیین و بررسی می شد که کم و بیش به طور مستقل از هم کار می کردند. در چنین روشی راه حل های مربوط به موضوعات پیچیده توسعه این جوامع بر پایه ادغام راه حل های قسمت های ویژه مشکلات به دست می آمد و امید بود که مجموعه قسمت های اصلاح شده به یک کل اصلاح شده و مناسب بیانجامد و این در حالی بود که گاهی راه حل های ارائه شده از لحاظ دیگر خودشان یک مسئله تلقی می شدند
به مرور زمان متخصصان مسائل روستایی متوجه شدند که موضوعات مربوط به اجتماع پیچیده تر از آن است که از طریق روش های جزگرایانه و تقلیلی درک شوند و باید تغییری منطقی در روش درک، تحقیق و اقدام درباره پدیده های اجتماعی به وجود آید. این تغییر الگو شامل برگشت غالب های مفهومی از: تقلیل گرایی به کل گرایی، اقتصاد محوری به انسان محوری، متمرکز و بالا- پایین به محلی و پایین- بالا، کمیت محوری به کیفیت محوری است - شیرزاد، - 1388 که همه این تغییرات مستلزم تحولات اساسی در ساختار سازمان و سیستم می باشد. از این رو در تحقیق حاضر به تبیین این تغییرات و ضرورت حرکت از ساختارهای سنتی به سوی ساختارهای جدید در مباحث توسعه روستایی پرداخته شده است.
اهداف
-1 بررسی و مقایسه ساختارهای وظیفه ای - سنتی - و ساختارهای فرآیندی - ساختارهای جدید -
-2 ضرورت حرکت از ساختارهای وظیفه ای به سوی ساختارهای فرآیندی در توسعه روستایی
روش شناسی
روش به کار گرفته شده در این مطالعه از نوع مطالعات کتابخانه ای و بررسی اسناد و مدارک و مقالات مرتبط با موضوع تحقیق می باشد.