بخشی از مقاله

چکیده:

جهت دستیابی به تمدن اسلامی، راهی جز عبور از علوم انسانی موجود و حرکت به سمت علوم انسانی- اسلامی وجود ندارد. پایداری و تحقق کامل اهداف ارزشی انقلاب اسلامی نیز به این مسئله بستگی دارد و از آسیب ها و چالش های جدی که امروز در مسیر جامعه اسلامی وجود دارد، از این ناحیه برمی خیزد. به عبارت دیگر، اگر در علوم انسانی، تئوری ها و فرضیه های جدیدی مطرح نشود که بر اساس آنها، حقیقت دین و دینداری در جامعه اسلامی جریان یابد و اگر بومی سازی علوم انسانی اتفاق نیفتد و مدل های انسان شناسی به مبانی اسلام نزدیک نشود، قطعاً انقلاب اسلامی در جریان تحقق تمدن نوین اسلامی و رسیدن به اهداف خود دچار مشکل خواهد شد.

تأکیدات رهبر معظم انقلاب اسلامی در راستای اسلامی سازی علوم انسانی در همین راستاست؛ این پژوهش به لحاظ هدف کاربردی بوده و از نوع تحقیقات توصیفی- تحلیلی می باشد که با روش تکنیک تحلیل محتوا، ظهور تمدن نوین اسلامی از خواستگاه علوم انسانی تبیین شده است. بنابراین لازم است علوم انسانی با مبانی دین تولید شوند و اسلامی سازی علوم انسانی در مسیری صحیحی قرار گیرد.

این حرکت باید مسیری منطقی و قاعده مند داشته باشد تا بر اساس آن، مدلی دقیق و تبیین کننده اهداف ارزشی جامعه اسلامی ایجاد شود. در این مقاله ضمن تبیین ماهیت تمدن نوین اسلامی، انسان شناسی اسلامی و قرانی و مبانی فلسفی علوم انسانی به نقش و جایگاه علوم انسانی در احیا و تحقق تمدن نوین اسلامی خواهیم پرداخت.

مقدمه

ساحت انسان در کانون تمدن سازی همیشه مطرح بوده به ویژه علوم انسانی که یکی از مهمترین دغدغه ها بوده است. بی شک در علوم انسانی و بالطبع در مبانی فلسفی آن عنصر محوری، انسان است. فلاسفه انسان را حیوان ناطق نامیده اند و مقصودشان موجودی است که قوه ادراک دارد و نخستین مرحله ادراک به وسیله ذات خودش است. این وجه تمایز، چیزی است که انسان را دیگر حیوانات متمایز می سازد. انسانی که خودش را با رهیافت به طور کامل مادی تفسیر می کند و به آفریدگار جهان واپسین هیچ باوری ندارد، زندگی خود را مادی می بیند و زندگی و رفاه مادی هدف اصلی اوست. بنابراین خروج از قاعده ها و مبانی برخاسته از قوه ناطقه، انسان را از قلمرو زندگی و سرنوشت انسانی خارج می سازد 

آیت االله جوادی آملی در این باره می نویسد:

انسانی که خود را محصور و محدود به این جهان زیست نمی بیند بلکه موجودی جاودانه دانسته و زندگی مادی را مقدم رسیدن به سرای ابدی تلقی می کند به طور حتم با انسانی که تفسیر مادی در نگاه به دنیا دارد متفاوت است - جوادی آملی، :1386 ص . - 4 از این رو انسان شناسی در مبانی فلسفی علوم انسانی امری ضروری و با اهمیت تلقی می گردد و تا انسان که محور علوم انسانی است شناخته نشود، تمدن سازی نیز که مبتی به رویکرد و نگاه انسان به جهان خارج است نیز تعریف به خود نخواهد گرفت.

علوم انسانی عهده دار پژوهش و کاوش در احوال درونی، حیات معنوی، اجتماعی و رفتاری انسان به عنوان فاعل شناسایی است. هدف این علوم فهم، ادراک و تفاهم و روش تفسیر آن است. مبانی فلسفی علوم انسانی بر مبنای نوع نگاه به حقیقت انسان و موقعیت وی در هستی تبیین می گردد. بدین سبب می توان جایگاه این علوم را تمدن ساز و راهبردی نامید .به دلیل نقش این علوم در تمدن سازی، بررسی مبانی فلسفی و جایگاه علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی سازنده و راهگشا خواهد بود.

از این رهگذر مسئله اصلی در این پژوهش، یافتن پاسخ مناسب درباره چیستی تمدن نوین اسلامی و بررسی مبانی فلسفی و جایگاه علوم انسانی در تحقق این تمدن، با استفاده از منابع دینی و قرآنی و فلسفی است. از این رو باید با رویکردی اجتهادی در این مسیر حرکت کرد، تا در نتیجه بتوان به هدف تحقیق، که آماده سازی بستر معرفتی جهت تحقق منویات مقام ولایت، به عنوان ناخدای تمدن اسلامی است، دست یابیم. ایشان به عنوان مقدمه تمدن سازی، پرداختن به علوم انسانی اسلامی و ضرورت پرداختن به مدل های اداره کننده جامعه بر اساس آموزه های دینی و توجه به جامعه آرمانی را مطرح نموده اند.

در این نوشتار سعی بر آن است تا تعریفی که از تمدن ارائه می گردد، بر اساس رویکرد پدیدارشناسانه - نوعی مراجعه به دریافت درونی و فهم متخصص نسبت به مفهوم تمدن به عنوان یک پدیده - به روش تحلیل محتوا و مفهومی بر پایه نیاز های پیش گفته انسان، انجام شود. و سپس به بررسی مبانی فلسفی و جایگاه علوم انسانی در تمدن نوین اسلامی پرداخته شود.

مفهوم شناسی لغوی واژه »تمدن«

از دیدگاه واژه شناسان عرب، واژه »مدینه« از »مدن بالمکان مدوناً« به معنای اقامت است و ظاهرا شهر را از آن رو »مدینه« گویند که مردم در آن اقامت دارند؛امّا تمدّن«» به معنی خروج از جهل و ورود به راه و رسم انسانیت و ترقّی است. چناچه بعضی مدینه را از »دان یدین« دانسته و میم آنرا زاید گرفتهاند 

تمدّن«» در لغت به معنای شهرنشینی و تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت، انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه و مجازا به معنای تربیت و ادب می باشد

مفاد اصطلاحی واژه »تمدن«

مطالعات انسان شناسی در سده نوزدهم بر روی قوم ها و فرهنگ های »ابتدایی« و نیز حوزه های تمدنی و فرهنگی کهن در آسیا و آفریقا و اروپا، دو مفهوم فرهنگ و تمدن را در کنار هم نشانده زیرا بسیار درهم آمیخته اند و گاهی هم معنا به کار می روند

برخی از تاریخ شناسان و فرهنگ شناسان کوشیده اند که این دو مفهوم را از یکدیگر جدا کنند. از این منظر »تمدن« هر چه بیشتر جنبه های مادی ساخته های انسانی را به خود اختصاص داده است؛ مانند معماری و شهرسازی و فن آوری؛ و »فرهنگ« بیشتر جنبه های معنوی زندگانی جمعی انسانی را شامل می شود؛ مانند آیین ها، آداب، زبان، دین و دانش.

از دیدگاهی دیگر، »تمدن« به نظام های بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اشاره دارد که از نظر جغرافیایی واحد کلانی را در یک قلمرو پهناور، و معمولا یک امپراتوری در بر می گیرد و برخوردار از فرهنگ گسترده نوشتاری می باشد. اما فرهنگ به تنهایی می تواند از آن مردمی باشد که در یک قبیله به صورت »ابتدایی« زندگی می کنند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید