بخشی از مقاله
چکیده
این مقاله در نظر دارد ضمن بیان جایگاه دین در بین نظریه های روابط بین الملل، علل طرد این پدیده را مورد بررسی و تحقیق قرار دهد. از این رو سعی شده به این سوال اساسی پاسخ دهد که چرا آموزه های دینی علیرغم اینکه فطری بوده و ظرفیت پاسخگویی به تمام مشکلات در ابعاد گوناکون را دارا می باشد در انزوا قرار دارد؟ و چرا نظریه پردازان علوم اجتماعی، بالاخص در حوزه روابط بین الملل محجور واقع شده است؟
بدون شک یک سلسله عوامل سبب شده کارکردهای مؤثر دین در جهت دهی روابط بین الملل مورد غفلت واقع گردد. از این رو در این مقاله سعی گردیده با استفاده از روش توضیحی و تبیینی و با استناد بر منابع انسانی، ضمن بیان دلایل عدم نظریه پردازی دینی در حوزه روابط بین الملل، کارکردهای دین در روابط بین الملل مورد واکاوی قرار گیرد.
مقدمه؛
ارتباطات و روابط جوامع بشری به دلیل اجتماعی بودن انسان ها دارای قدمتی دیرینه است. اما آنچه امروزه به عنوان روابط بینالملل شناخته می شود، از زمان شکل گیری پدیده دولت ملت و به دنبال انعقاد قرارداد وستفالیای در سال 1648معنا پیدا کرد. پدیده ای که خود از دل جنگ های مذهبی در دنیای مسیحیت شکل گرفت. می توان گفت علت اصلی مغفول ماندن دین پس از تشکیل دولت ملت عملکرد بد کلیسا و دین مسیحیت بوده است.
در آن زمان تلقی و شناخت اغلب متفکران از دین این بود که دین منبع تنازع است، این نوع نگاه باعث گردید دین محدود به جمع های خصوصی شود و محبوس به افراد در سطوح خرد جامعه گردد و زمینه های رشد سکولاریسم مهیا گردد. هر چند هیچ زمانی سکولاریسم نتوانست خود را از شبح دین رها سازد و به دلیل برخی نگرانیها دست به نوعی جراحی علمی زد و عامل مذهب را از زندگی اجتماعی به طور کامل حذف نمود. - روحانی، - 16 :1388 نظریه پردازان روابط بین الملل دلایل متعددی برای حذف متغیر دین در روابط بین الملل ذکر کرده اند که به نظر می رسد عامل اصلی این رفتار درون دینی بوده است. عملکرد نا مناسب کلیسا که در غالب افراط و تفریط، عدم ورود نظریه پردازان دینی و محافظه کاری از جمله این عوامل است.
جایگاه دین در بین رهیافتهای نظری روابط بین الملل .1 رویکردهای خردگرا
واقع گرایی به عنوان رهیافت، علیرغم اختلافات درون پارادایمی عناصر غیر مادی مانند هنجارها، انگاره ها و اخلاقیات را در سیاستگذاری خارجی و جهت دهی آن در ارتباط با روابط بین دولت ها انکار می کند. این رهیافت که نظام بین الملل را یک نظام مبتنی بر آنارشیک می داند نگاهش فارغ از ایدوئولوژی و نظام ارزشی حاکم بر آنها است و در صدد تأمین منافع ملی خود است.
در رهیافت رئالیستی قدرت و دولت مهم ترین عنصر محسوب می گردد و این امر سببب گشته که امنیت در محور قرار گیرد، به عبارت دیگر دولت امنیت محور از مهم ترین اصول رئالیسم محسوب می گردد. این نگاه امنیت محور هر گونه امور انگاره ای و غیر مادی را مانند دین تهدید محسوب می نماید بنحوی که مدعی هستند دین یک تهدید امنیتی محسوب می گردد، زیرا دین را ابزاری برای پیشبرد منافع و اهداف مادی دولت ها تلقی می کنند که نظم و امنیت بین الملل را تهدید و به چالش می کشد.
در مباحثات درون پارادایمی رئالیست ها افرادی مانند کنت والتز که بنیان گذار نو رئالیسم است جایگاهی در نظریه ساختار گرایی خود، برای دین و انگاره های فرهنگی قائل نیست. ایشان با مطرح کردن نظریه اصل "صرفه جویی" معتقد است باید در نظر گرفتن کمترین متغیرها نظریه را تبیین کرد. - مشیرزاده، 1386، - 89 لذا از متغیرهایی مثل دین و فرهنگ در استفاده از نظریه پردازی خود داری می کند.
در پایان این نکته قابل ذکر است جک اسنایدر که از نظریه پردازان "واقع گرایی تدافعی" می باشد، ایشان معتقد است با توجه به حوادث پس از 11 سپتامبر دین به عنوان یک مولفه در در سیاست بین الملل تبدیل شده است و نمی توان آن را نادیده گرفت ولی هنوز نمی توان آنرا به عنوان یک متغیر اصلی در نظریهه ای روابط بین الملل مفهوم بندی کرد.
ایشان علت اصلی غفلت از نقش اساسی دین را حاکمیت جریان اصلی - خردگرای محض و مادی نگر - در نظریه پردازی می داند. آنها معتقد اند ادغام دین و را در چارچوب مفهومی خود سخت و دشوار می یافتند. - اسنایدر، 1392، - 150 رهیافت لیبرالیسم نیز با تمام اختلافات درون پارادایمی اعم از نهادگرا، نو لیبرالیسم، کلاسیک و صلح دمکراتیک اگر چه نقش مستقلی برای انگاره ها، هنجارها و فرهنگ ها در روابط بین الملل قائل اند ولی این نقش دهی به عنوان یک متغیر مستقل در روابط بین الملل قبول ندارند. بلکه معتقد اند که این عوامل تنها می تواند به عنوان فاکتورهای تثبیت کننده در نظام بین الملل یاد می کنند.
.2 رویکردهای مارکسیستی انتقادی
رهیافت مارکسیستی نیز برای نقش دین در متغیرهای بینالمللی جایگاهی قائل نیستند زیرا هستیشناسی مارکسیسم مادی می باشد. یکی از مکاتب فکری در رشته روابط بین الملل رویکرد انتقادی بوده است، این رویکرد علی رغم نقد پروژه روشنگری و مدرنیته در تأمین آرمانهای بشر از طریق عقل ابزاری، علم تجربی و فناوری، ماهیتی سکولار دارد و قائل به جدایی دین از سیاست بین المللی است.
به عنوان مثال نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت که هستی شناسی و معرفت شناسی آنها حد واسط دو رهیافت لیبرالیسم و رئالیسم قرار دارد سعی دارد پارادایم های این دو نظریه را به لحاظ اصول و مفروض ها به هم نزدیک نماید، نقش ارزشهای دینی را ایجاد متغیر اساسی در نظریه های روابط بین المل را رد می کند. دلیل این امر سکولار بودن و ماهیت لیبرالی این مکتب است.
.3 رویکرد مدرنیسم و پست مدرنیسم
اصطلاح مدرن از ریشه لاتین "modo"اقتباس گردیده است و اصطلاحاً »به شیوهای از زندگی یا سازمان اجتماعی مربوط میشود که از سده هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد.« - گیدنز، 1377، - 2 در فرهنگ پیشرفته واژگان آکسفورد اصطلاح مدرنیسم به عنوان نماد اندیشهها و شیوههای نوینی به کار رفته است که جایگزین اندیشهها و شیوههای سنتی گردید و همه جوانب و زمینههای زندگی فردی و اجتماعی انسان غربی به ویژه جنبههای مرتبط با دین، معرفت دینی، هنر و زیبایی او را در بر گرفته است. - رهنمایی، 132، - 1381 در مدرنسیم دین نقشی در زندگی انسان ندارد.