بخشی از مقاله

چکیده

منوچهر آتشی از شاعران معاصری است که عرفان در شعرش نمود بارزی دارد. او با پشتوانه ادبی و معرفتی کشور خود آشناست و به مسائل انسانی توجه ویژهای دارد. عرفانهای مختلف زرتشتی، اسلامی، شرقی، غربی و اندیشههای مطرح در آنها در شعرش انعکاس یافته است. او عارف نیست ولی با نگاه معرفت شناسانه به امور مینگرد.

آتشی باورمند به وجود خداست ولی به درک یقینی دست نیافته است. وی به نوعی عرفان طبیعی معتقد است. فرض اساسی که این تحقیق در پی اثبات آن بوده این است که منوچهر آتشی ضمن بهرهگیری از عرفانهای مختلف، دارای جهانبینی خاص خود است و عرفان در نگاه اختصاصی او به معنای بازگشت به معنویت است.

مقدمه

عرفان به عنوان پدیدهای جهان شمول در دورههای مختلف شعر فارسی، به ویژه شعر کلاسیک مورد توجه بوده است. شعر معاصر هم به عنوان میراثدار شعر سنتی بینصیب از گرایشهای عرفانی نیست. در این میان منوچهر آتشی - 1384- 1310 - از شاعران شاخص این دوره است که به سبب شناختی که از پیشینه ادبی و معرفتی کشور خود دارد، پتانسیل بروز چنین مضامینی در شعرش وجود دارد؛ لذا ضرورت عرفان پژوه در شعر وی جدی است. این پژوهش سعی در تبیین چهره عرفان او از جنبه محتوایی در اشعارش دارد.

پیش از این تحقیق مستقلی در این زمینه صورت نگرفته و تنها تحت عناوین کلی مانند بررسی مضامین اشعار او، از جمله در پایان نامه شهربانو سلایی با موضوع »بررسی زبان و اندیشه شعری منوچهر آتشی« و ذیل بحثهای پراکنده در باب طبیعت، عشق و... به تفکرات عرفانی او اشاراتی رفته است.

این تحقیق بر مبنای روش توصیفی و تحلیلی صورت گرفته و پس از بررسی اشعار و استخراج مضامین عرفانی و تلفیق آنها با کلیات عرفانی، درصدد تحلیل درستی از مسائل بوده است. وجود نگاههای متفاوت و گاه متناقض در بسیاری از مقولات و سعی در برطرف نمودن آنها و آگاه از انگیزههای به کارگیری مضامین از دشواریهای کار بوده است.

متن اصلی پژوهش دارای یک محوریت کلی با عنوان عرفان در شعر منوچهر آتشی است که به دو زیربخش مقولات عرفانی در شعر آتشی و نوع عرفان او تقسیم شده است. در بخش نخست نگاههای عرفانی آتشی به مسائل مختلف و اندیشههای عرفانی به کار رفته، از جمله اعتقاد به اهورا و منجی زرتشتی، مرگ، دنیا، غنای عارفانه، زمان، طبیعت، سفر، دو بعدی بودن انسان، خلافت الهی، تنهایی، عشق، غم غربت، مسخ و تقابل فلسفه با اشراق و رؤیا با ذکر مصادیق شعری مورد توجه قرار گرفته و در اثنای آنها دیگر توجهات و نکات عرفانی نیز بر حسب نیاز مطرح شده است. سپس نوع عرفان آتشی به طور کلی تبیین شده و در نهایت نتیجهگیریهای لازم صورت گرفته است.

عرفان در شعر منوچهر آتشی

عرفان از موضوعات مهمی است که در زندگی بشر و دیدگاه او نسبت به هستی تأثیر قابل ملاحظهای را داراست. منوچهر آتشی از شاعرانی است که به سبب داشتن اطلاعات وسیع از گذشته فرهنگی و توجه ویژهاش به اتفاقات پیرامون و مسائل مربوط به انسان، مضامین مختلف از جمله عرفان در گستره شعرش راه یافته است. در ادامه با بررسی مقولات مرتبط در این زمینه، چهرهای روشنتر از عرفان وی به دست میآید.

-1 مقولات عرفانی در شعر منوچهر آتشی

1-1 اعتقاد به اهورا و جستجوی منجی زرتشتی

آتشی از پیشینه ادبی و معرفتی کشور خود، از دوران ایران باستان گرفته تا جریانهای مختلف ادبی دوران معاصر آگاه است. این اطلاعات وسیع سبب شده است تا او مواد لازم را برای شکل دادن به جهانبینی خود در اختیار داشته باشد. توجه به آیین زرتشتی و آموزهها و تقدسات آن، از وجوه علاقهمندی او به شمار میرود1 که به سبب تنیدگی دین و عرفان - شریعت در حکم ظاهر و عرفان باطن آن است. - در تبیین نگاه عرفانی او مؤثر است.

آشنایی با اوستا و اعتقادات عرفانی ایرانیان باستان در اشعار آتشی از بسامد قابل ملاحظهای برخوردار است که از این لحاظ قابل مقایسه با اشعار مهدی اخوان ثالث است. اعتقاد به اهورا و اهریمن - ثنویت زرتشتی - و منجیجویی از دستآوردهای عرفانی انس با آیین زرتشتی است:

آخر مگر کدام فرشته، کدام پتیاره/ جا داده این ودیعه در انبان تقدیرم؟/ -کاووس؟ نه! اهورا؟ یا اهرمن؟

»آه ای اهورا!«ایمن/ بدار سرزمین مرا از درّوج!

آتشی آیین زرتشتی را در تقابل با زشتیها میبیند؛ به همین سبب منجی خود را از این دین برمیگزیند. او از زرتشت به عنوان منجی روحانی خود یاد میکند و راه رهایی از وحشت خودیافتگی - کشف درون - و رسیدن به حقیقت را با کمک او ممکن میبیند:

ای روشنگر مغاره نشین شرق!/ با مشعل درخشانت که از فتیله اولین برخوردها، سایهها را بر سینه سطبر/ کمرها بیدار کرد بر این سرگردان درههای تاریک جلوهگر شو!

من صخره تاریکم... ای زردشت سرزمینهای نامکشوف من /! چه میشد اگر در جامه ارغوانی متلاطم از فراز پرستشگاه خدایان/ باطل، چون مشعلی کاونده، نفس زنان بر من فرود میآمدی

ناامیدی شاعر از آمدن منجی - سوشیانس - و ابراز ناراحتی اش به سبب از بین رفتن قهرمانان و کارگزاران اله و دروغ بودن وعده های نجات بخش بشری هم، در قالب اعتقادات زرتشتی تجلی مییابد:

کسی میآید از جایی؟ - / دروغی پست دیگر بار!/سیاووشان در آتش سوختند، امشاسپندان در بنِ اسطوره پوسیدند/ نیامد سوشیانسی، اسبِ عمری بسته بر دروازه -دنیای اسیران را / -نمیآید!/ دروغی بود این هم چون دروغان دگرصحف بیآزرم انیران را

2-1 نگاه عرفانی به مرگ

هر چند در شعر آتشی نمونههای بیشماری از نگاههای منفی به مرگ و در نتیجه، دلبستگی به زندگی وجود دارد3، اما مصادیقی هم هست که یادآور نگاههای عرفانی است: محتوم بودن مرگ، عجین بودن زندگی و مرگ، تعلق مرگ به جسم و نه روح و... از مواردی است که در این راستا میتوان به آنها اشاره کرد.

1-2-1 محتوم بودن مرگ و عجین بودن آن با زندگی

آتشی با پرداختن به موضوع مرگ، محتوم بودن آن را یادآور میشود. همین امر زمینههای نگاه عرفانیتر به مرگ را در ذهن او ایجاد میکند. او حرکت هر چیز و حتی لحظهها را رو به زوال میبیند و مقصود نهایی را مرگ میداند. چنین نگرشی سبب می-شود تا او پیوسته حضور مرگ را در زندگی احساس کند و این دو مفهوم را با یکدیگر عجین بداند؛ طوری که نام دیگر دنیا را مرگ بگذارد و انسان را هر لحظه در حال تجربه مرگ ببیند.

2-2-1 یاد مرگ و عدم دلبستگی به دنیا

در هم آمیختگی معنای زندگی و مرگ این هشدار را به ذهن او متبادر میکند که نباید خانه بر مسیر سیل بنیان نهاد. در واقع یاد مرگ او را به یاد بیاعتباری دنیا و عدم شایستگی دل نهادن بر آن میاندازد. در نگاه عرفانی، جهان و مافیها اموری حادثند؛ از این رو، تنها ذات اقدس اله که قائم به ذات است، شایسته دلدادگی است:

آن که گفت: مرگ زندگی است/ یا گفت: زندگی مرگ است/ از دو نوع پرنده هم نوع گفت -که به نوبت/ از یک آشیانه سود میبرند/ - و چیست آشیانه در این میانه؟ -  

3-2-1 مرگ دنیایی پس از زندگی

آتشی که همواره در مواجهه با مرگ قرار دارد، سعی میکند به تحلیل درستتری از این پدیده دست یابد و با نزدیکتر شدن به نگرش عرفانی، تلخی آن را بر خود گوارا سازد. در نتیجه، مرگ دنیایی بعد از عالم زندگی و خود زندگی دیگری است که باید تجربه شود. در عرفان مرگ واسطه انتقال از عالمی به عالم دیگر و به معنی تجربه جهانی جدید است:

برگ / و جان/ بالغ که شوند/ گرفته میشوند/ از شیر زندگی/ تا فرو افتند/ و زندگی کنند/ در مرگ/ در خویش

4-2-1 تعلق مرگ به جسم و نه روح

آتشی که میل به جاودانگی را نمیتواند از ذهن دور کند به ساحت دیگری از اندیشههای عرفانی روی میآورد و مرگ را متعلق به بعد جسمانی و نه روحانی میداند.

ناخدا/ در اهتزاز تندباد مرگ/ خنده میکند:» /سنگینترین چیزها قایق ماست/ که لاشههای ما را بر دوش دارد/ با بادبان پاره پارهای از سودای ما

3-1 نگاه عرفانی به دنیا

آتشی دنیا را چون عرفا به مثابه زندان - الدنیا سجن المؤمن - و وادی بیحاصلیها میداند که نباید به آن دلبسته شد. در نگاه عرفانی هر چیزی جز خدا - ماسوا - جلوهای ظاهری دارد و در اصل معدوم است: " هستی... ظاهری دارد که منشأ نمایش کثرت است و این کثرتها ظاهری و خیالی هستند، نه واقعی و حقیقی "به همین سبب قابل اعتنا نیستند.

»چه یاوه بود ماندن /! -میخواندم/ چه یاوه بود ماندن / در روسپی سرای دیاری که زندگی/ با هایهوی و کبکبهاش/ مزد حقیر عمری افلاس و بردگی بود/ و روح استوارم/ مثل غرور شیری در زنجیر میفرسود!

مرا چه سود اما/ که همان شتر صبور بارکشم / در وادی سرابها و دروغ - همان: - 638 اما/ هشدار -ای نیامده!/ که سیب را نچینی!/ از باغهای دنیا/ که ماهیان رنگی چالاک/ چشم ترا به دام نیندازند!

شاعر به کسانی که هنوز پا به عرصه هستی ننهادهاند توصیه میکند که متولد نشوند؛ زیرا دنیا محنت زار است:
بیآشیانه و بیشاخسار خشکی/ میخوانم/ میخوانم و هشدار میدهم/ تمامی جوانههای برنیامده را/ که برنیایند/ و ذخیره احتمال بمانند

4-1 غنای عارفانه

آتشی از ریاورزیها و سکون زندگی که از آن به »باغ تصویر« یاد میکند اظهار دلزدگی میکند. در نتیجه از همه چیز کناره میگیرد و به نوعی زهد و غنای عرفانی روی میآورد. در عرفان زاهدانه فرد با دست شستن از دنیا و مظاهر مادی و اظهار بینیازی از همه چیز و همه کس به غیر خداوند، به وارستگی وجودی دست مییابد:

در سر خستهام نیست دیگر/ طاقت بازی رنگ بازی/ زیر این سقف مبهوت/ روی این باغ تصویر/ دارم از آسمان و زمین بینیازی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید