بخشی از مقاله

چکیده

در نظرگاه مولانا چون سایر عرفای بزرگ،کشتن نفس و ترک شهوت و هوا، نخستین قدم در راه وصول است. به عبارتی زیر پای نهادن منی و خودبینی؛ یعنی در حق محو شدن، جز دوست چیزی ندیدن و نخواستن. لطف واژگانی شعر مولانا، به گونه ای است که گاه روان را تهییج می نماید وگاه فرد را در خود فرو می برد و در برخی موارد حیرت را بر وجود شخص غالب می سازد.

در این وجیزه سعی شده با ارائه شواهد شعری، شکوه بیان و عشق و تفکّر این عارف بزرگ ایرانی را بیان داشته و به تعاریف عقل و عشق بپردازیم و با توجّه به حکایات و اشعار عرفانی وتمثیلی، مرز بین عقل و عشق، آمیختگی و تأثیرپذیری این دو مقوله از همدیگر، عقل ممدوح و تعامل آن با عشق و نیز عقل مذموم و ارتباط آن با هوا و شهوت و خواسته های دون مورد بررسی قرار گیرد. این مختصر کوششی است جهت تبیین مفاهیم محوری و عمیق عقل و عشق در مثنوی شریف و نمودهای آن در آثار بزرگان.

-1مقدّمه        
ای دهنده عقل ها فریادرس  //  تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب ازتوست هم آن نیکویی //   ما که ایم، اوّل تویی، آخر تویی
هم بگو تو، هم توبشنو، هم تو باش  //  ما همه لاشیم با چندین تلاش

انسان مورد نظرمولانا،کسی است که به تک تک اعمال خود بیندیشد، هر پیشرفت و بهره ای که می یابد، آن را فضل خدا بداند و یقین داشته باشد که اقتضای حکمت الهی است که بنده خود را بیازماید و به فراخور آزمودن ها، عنایات خاص را نصیب بنده گرداند.

مثنوی معنوی، بی گمان یکی از برترین آثار تفکّر بشری، در همه دوره هاست. شروح، مقالات و کتب بسیار در باب این اثر گرانسنگ نگاشته شده است و اشاره به مفاهیم عقلی و عشقی در برخی از این آثار با استناد به مثنوی مولانا مشاهده می گردد ولی از این منظر که سطوح این عقول و جنبه های عشقی در مثنوی به چه صورتی است، اشارات پراکنده و غیر منسجم در تعدادی از این آثار مشاهده می گردد و جای یک مقاله که سیر منطقی و ارتباط این دو مقوله را در نظرگاه مولانا ترسیم نماید، خالی بود لذا بر آن شدیم که در این مجال در حوصله یک مقاله به آن بپردازیم. یکی از مواردی که در این مقاله بدان پرداخته ام، اشاره به مفاهیم برخی قصص و حکایات مثنوی در رابطه با عقل و عشق است. مولانا با بهره گیری از ظرف قصّه، بلندترین اندیشه های عرفانی - اسلامی را به فراگیران ارائه می دهد. جذّابیتی که در بیان و ظرف قصّه وجود دارد، خواننده را مجذوب می سازد. نیکوتر آن است که بهره کافی و وافی را در زندگی از آن ببریم و به گفته ی او، مغز و معنا را برداشت کنیم.    

ای برادر، قصّه چون پیمانه است  //  معنی اندر وی بسان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل  //  ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

اینک ابتدا لازم است به تعاریف مربوط به عقل و عشق اشاره شود:

-2 تعاریف و نظرات مربوط به عقل و عشق

دو مبحث عقل و عشق از مقوله های اصلی در فلسفه و عرفان است که گاه در تقابل و گاه با تعامل با هم، وفاق و تفارق هایی را در مکاتب فلسفی و عرفانی پدید آورده است. عشق به معنی وداد و محبّت و میل به شیء خوب است. مقصود از دوست، ارضای نیازهای مادّی و روحی است. ایارض این تمایلات مترتّب بر تصوّر کمال شیءخوب و مفید است که این تصوّر، اراده را به سوی شیء مطلوب می کشاند. دوستی برخاسته از یک عامل غریزی یا اکتسابی یا انفعالی توأم با تصوّر است. در هر حال، خالی از تخیّل نیست.

بارزترین صورت های آن، دوستی جنسی است که دارای درجات مختلف است. اوّلین درجه یا اوّلین مرحله آن، توافق بعد از انس، بعد مودّت، بعد هوی، بعد دل دادن به بندگی، بعد حیرانی و سرانجام عشق است. در تعریف عشق سهروردی می گوید:

»عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید در بن درخت، اوّل بیخ در زمین سخت کند پس سر بر آرد و خود را در درخت می پیچد و هم چنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند تا آن گاه که درخت خشک شود -

شیخ احمد جامی شبیه همین مطلب در انس التّائبین دارد وچنین گوید:

»عشق را ازعشقه گرفته اند که در جام به آن »اوغی«گویند اگر یک ذرّه بر درخت بماند همه درخت را فرا گیرد.

در فرهنگ اصطلاحات عرفانی، تعریف عشق چنین آمده:

»شوق مفرط به چیزی، عشق، آتشی است که در قلب واقع شود و محبوب را بسوزد. عشق دریای بلا و جنون الهی و قیام قلب است با معشوق بلاواسطه. عشق مهم ترین رکن طریقت است و این مقام را تنها انسان کامل، درک می کند. عاشق را در مرحله کمال عشق، حالتی دست می دهد که از خودبیگانه و ناآگاه می شود و از زمان و مکان فارغ و از فراق محبوب می سوزد و می سازد. عشق را به حقیقی و مجازی تقسیم کرده اند. عشق مجازی، ابتدا محبّت، بعد علاقه و بعد وجد و عشق است و بعد از عشق شعف است که سوزاننده قلب است. عشق حقیقی، الفت رحمانی و الهام شوقی است و ذات حق، عاشق و معشوق است.

شیخ اشراق با بیانی تمثیلی وشکلی نمادین، ساختار عشق را با زبانی زیبا به تصویر کشیده است:

بدان» که اوّل چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید،گوهری بود تابناک او را عقل نام کرد واین گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود ویکی شناخت آن که نبود پس ببود، از آن صفت که به شناخت حق تعالی، حق تعلّق داشت، حسن پدید آمد و از آن صفت که به شناخت خود تعلّق داشت، عشق پدید آمد و از آن سوم حزن پدید آمد. محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند و عشق خاص تر از محبّت است. عشق بنده ای است خانه زاد که در شهرستان ازل پرورده شده است و سلطان ازل و ابد، شحنگی کونین، بدو ارزانی داشته است. -

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید