بخشی از مقاله

چکیده

انقلاب مشروطیت در ایران، در ابتدا حاصل حرکت و جنبشی خودجوش و مردمی برای محدود نمودن نهاد سلطنت و کاهش ظلم به مردم بود اما در این مسیر با انحرافاتی روبرو گردید که در نهایت به ایجاد استبداد رضاخانی منجر گردید. عوامل مختلفی در این انحراف نقش داشت که از جمله مهمترین این عوامل میتوان به نقش پارادایم ترقی در انحراف مشروطیت و عدم موفقیت در محدود نمودن استبداد اشاره نمود.

حاکمیت پارادایم »ترقی« نه تنها انحراف ازحرکت اصیل را فراهم نمود بلکه بازگشت دوباره استبداد را نیز فراهم نمود. مهمترین مبانی این پارادایم اخذ مبانی معرفتی و انسانشناسی غرب برای وصول به ترقی بود. مقاله حاضر در تلاش است تا ضمن تبیین عوامل موثر بر شکلگیری پارادایم »ترقی«در جریان نهضت مشروطیت، نقش آن در انحراف شکست مشروطه را بررسی نماید. نگارنده بر این باور است که ظهور پارادایم ترقی به عنوان مهمترین عامل انحراف و شکست مشروطه مطرح میباشد.

مقدمه

از زمان ارتباط ایران و غرب در قرن نوزدهم، نوعی از پارادایم فکری در ایران معاصر شکل گرفت که به دنبال ترقی غربی و تبدیل شدن ایران به کشوری غربی بود. در این نگرش تنها راه رسیدن به پیشرفت، طی نمودن راهی بود که غرب در پیش گرفته بود که از آن با عنوان ترقی نیز یاد میشد. در برابر پاردایم »ترقی« نگاهی دیگر به مقوله پیشرفت وجود داشته و دارد که وصول به آن را برمبنای مقتضیات بومی میسر میداند. دو پارادایم فکری در ایران معاصر از مشروطه تا به امروز، زمینه ساز بسیاری از تحولات اجتماعی سیاسی ایران ایران است.

چالش میان پارادایم فکری در ایران معاصر از مشروطه تا به امروز در قالب دیدگاههای مختلفی بروز و ظهور یافت اما آنچه در عصر مشروطه رخ داد، حاکمیت پارادایم ترقی بر مشروطه و انحراف مشروطه از خواست اصیل اسلامی خود بود. برای بررسی علل حاکمیت این دیدگاه، نگاهی به تاریخچه تحولات ایران معاصر اهمیت دارد.

از عوامل شکلگیری این پارادایم فکری و حاکم شدن آن بر جریان مشروطهخواهی، مقایسهای بود که بین ایران و غرب صورت گرفت و سئوالاتی در پی داشت. از جمله این سئولات این بود که چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت. این سئوال در پی مقایسهای بود که به صورت سطحی از سوی برخی در ایران مطرح شد. بررسی تطبیقی ایران قرن نوزدهم و بیستم از اینروی اهمیت دارد که با توجه به آشنایی ایران با غرب زمینه پرسشهای اساسی از عقب ماندگی ایران ایجاد شد و بر همین اساس پاسخهایی برای برون رفت از وضعیت موجود از سوی متفکران و روشنفکران ارائه گردید. بیتردید چگونگی پرسش به این پاسخها، تحولات تاریخی ایران را رقم زد و سرانجام زمینههای شکلگیری انقلاب اسلامی را فراهم نمود. به همین منظور ابتدا بهاجمال وضعیت جهان و اروپا را در قرن نوزدهم برمیرسیم و سپس به وضعیت ایران در این قرن میپردازیم. سپس به زمینههای حاکم شدن پارادایم ترقی در جریان مشروطهخواهی خواهیم پرداخت.

1 تحولات اروپای در قرن نوزدهم

اولین زمینه شکلگیری پارادایم ترقی در ایران قرن نوزدهم از ارتباط ایران و اروپا و مقایسه شرایط اجتماعی و طرح یک سئوال آغاز میشود. نکته درخور بررسی در قرن نوزدهم انقلاب صنعتی و پیشرفتهای تکنولوژی در اروپاست. این پیشرفتها زمینهای شد برای ایجاد منطقه نفوذ در کشورهای دیگر و ادامه سیاستهای استعماری. موضوع دیگری که در این زمان روی داد، ضعف و انحلال امپراتوری عثمانی است که تأثیر بسیاری بر دنیای اسلام گذارد. در حقیقت اروپای قرن نوزدهم که تحتتأثیر شرایط انقلاب صنعتی قرار داشت، به پیشرفتهای فراوانی در زمینه فناوری رسیده بود. انقلاب صنعتی، دگرگونیهای بزرگ در صنعت، کشاورزی، تولید و حمل و نقل بود که در نیمه قرن هجدهم از انگلستان آغاز شد و پیامدهای اجتماعی سیاسی به دنبال داشت؛ آنگونه که طی یک قرن و نیم بهتدریج چهره شهرهای اروپایی و آمریکا را دگرگون کرد.

در نیمه قرن هیجدهم بهویژه در انگلستان کارخانههای صنعتی ایجاد و برشمار آنها افزوده شد. این کارخانهها که بیشتر متکی به نیروی ماشین بود، برای فروش تولیدات خود نیازمند بازار و همچنین برای تولید نیازمند مواد خامی بود که میباید از دیگر کشورها و بهخصوص خاورمیانه تأمین میشد. بنابراین اروپای قرن نوزدهم به دنبال منطقه نفوذی برای خود بود. البته باید در نظر داشت یکی از عواملی که زمینهساز انقلاب صنعتی شد، استعمار کلاسیک بود.

منابع نفتی خاورمیانه ابتدا توجه قدرتهای استعماری نظیر انگلستان و سپس آمریکا و آلمان را به خود جلب کرد؛ تا جایی که در اوایل قرن بیستم، نفت این منطقه بین شرکتهای انگلیسی و آمریکایی تقسیم شد و در این میان موقعیت جغرافیایی ایران نیز بهگونهای بود که به جولانگاه قدرتهای بزرگ بدل گردید.

سایر کشورهای خاورمیانه در طی قرنهای نوزدهم و بیستم زیر سلطه استعمارگران اروپایی قرار گرفتند. استعمارگران میکوشیدند اقتصاد و سیاست کشورهای خاورمیانه را زیر سلطه کامل خود درآورند و از سویی جغرافیای سیاسی و مرزبندیهای این کشورها را براساس منافع خود تنظیم کنند. تقسیم این سرزمینها نیز بهگونهای صورت گرفت که انواع درگیریهای قومی، مذهبی و سیاسی را نیز درپی آورد.

انگلستان برای حضور مستمر در منطقه خاورمیانه بهطورکلی دو هدف سیاسی و اقتصادی را دنبال میکرد. بیتردید قرن نوزده میلادی دوران اوج اقتدار امپراتوریهای استعماری انگلیس، فرانسه و روسیه بود؛ بدینبیانکه انگلستان شبهقاره هند شامل بنگلادش، هند و پاکستان امروزی را در اشغال خود داشت و به افغانستان نیز دستاندازی میکرد و از سویی فرانسه نیز به شمال آفریقا از مصر تا مراکش و الجزایر چشم طمع دوخته و کشوری چون الجزایر را اشغال کرده بود و از اینسو روسها نیز ایران و آسیای مرکزی را نشانه رفته بودند و میکوشیدند از طریق ایران و افغانستان به هند و آبهای گرم خلیجفارس دست یابند.

البته استعمارگران که به دنبال اشغال و استثمار ممالک شرقی و اسلامی بودند، بدیهی است که با مقاومت مردم نیز روبهرو بودند. این کشورها در استعمار خود از روشها مختلفی بهره بردند که از آن جمله میتوان به تلاش برای تغییر در فرهنگ، ارزشها و اعتقادات مردم در کشورهای تحتسلطه اشاره نمود. فرقهسازی نیز ازجمله اقدامات در این زمینه است. بدینترتیب جهان در قرن نوزدهم شاهد سلطه اروپا بر کشورهای جهان و از سویی ناظر بر شکلگیری برخی جریانهای داخلی در کشورهای تحتسلطه بود؛ جریانهایی که پیروی از غرب را برای رسیدن به سعادت تجویز میکنند.

2 1 تحولات سیاسی و ضعف کشورهای اسلامی در برابر غرب

جهان در قرن نوزدهم با تحولات سیاسی در داخل کشورها و همچنین دگرگونیهای عمیقی در نظام بینالملل نیز روبهرو بود. برخی کشورها تحتتأثیر انقلاب فرانسه به جنبشهای خود در راستای تغییرات سیاسی ادامه میدادند و بدینترتیب ظهور جنبشهای مشروطهخواهی بهعنوان نماد تغییر در ساختار سیاسی کشورها جهان، مهمترین مسائل سیاسی در جهان بهشمار میرفت. از سوی دیگر براثر عوامل داخلی و خارجی در اواخر قرن نوزدهم امپراتوری عثمانی تضعیف شد و سرانجام در جنگ جهانی اول محکوم به زوال شد؛ امری که بر تحولات سیاسی در جهان اسلام تأثیری بهغایت داشت.

دولت عثمانی بزرگترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی شناخته میشود. این دولت در سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی در سرزمین آناتولی ظهور کرد و در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت. این دولت در اوایل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، در مقام تنها وارث امپراتوری روم شرقی - بیزانس - جای گرفت و در پایان سده پانزدهم به اوج اقتدار و شکوه خود رسید. براثر عوامل مختلف داخلی و خارجی این امپراتوری به ضعف گرایید و در جنگهای بیرونی سرانجام تجزیه شد. بدینترتیب با فروپاشی امپراتور عثمانی، جهان اسلام بیش از بیش در برابر غرب و اروپاییان تضعیف گردید.

2 ساختار اجتماعی و قدرت سیاسی در ایران قرن نوزدهم

از نظر تاریخی در دوران صفویه برای نخستینبار هویت ایرانی در قالب مذهب تشیع احیا گردید و بدینسان دولتی مستقل و شیعی بر ایران حاکم شد. با فروپاشی نظام صفوی، سلسلهای از حکومتها که حاصل رقابت و منازعات قبیلهای بودند، مدتی کوتاه در ایران حکومت کردند، تا اینکه در سالهای پایانی سده هجدهم، ایل قاجار توانست با سرکوب نسبی دیگر ایلات و قبایل، حاکمیت خاندان قاجار را مستقر سازد.

مهمترین ویژگی دولتهای قاجاریه سلطنت مطلقه و فردمحوری بود و هیچ نوع قانونی که قدرت شاه را محدود کند، وجود نداشت، بلکه قانون همان رأی شاه بود که هر لحظه امکان داشت تغییر یابد. بنابراین ساختار سیاسی قاجاریه مبتنی بر »سلطنت مطلقه« بود.

الگوی دیوانسالاری در این نظام بر اساس سلسله مراتبی بود که به شخص شاه منتهی میگردید. نخبگان حاکم از دو گروه اصلی تشکیل مییافتند: اشراف یا شاهزادگان و عمال دولت یا مستوفیان.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید