بخشی از مقاله

چكيده

اين مقاله به بررسي مسأله عينيت در معرفت ديني، يعني تعامل ميان نظر و عمل در دين، از نظر جاناتان ادواردز و فيض كاشاني، دو الهيدان مسيحي و اسلامي ميپردازد. بررسي آثار آنها نشان ميدهد كه دغدغه مهم آنها عينيت بخشي و تحقق آموزههاي ديني بود. آنها با ترسيم اقسام معرفت، با وجود اعتقاد به معرفت عقلاني، عقل صرف بشري را تنها عامل شناخت معرفي نمينمايند؛ بلكه معرفت عقلاني را وابسته به تاثيرپذيري و تصديق قلبي انسان به واسطه لطف و افاضه پروردگار دانسته و معرفت قلبي را، معرفتي متعالي ميدانند، كه بيانگر حقيقت معارف بشري است.

خصوصيت بارز معرفت قلبي در نزد ايشان ايجاد اتحاد و پيوستگي ميان معارف و آگاهيهاي انساني و ايجاد التزام عملي در زندگي مومنين ميباشد. اما كاركرد عينيت بخشي به معرفت ديني در شرايط كنوني جامعه ما، به معناي سنخيت اعتقادي و التزام عملي ميان قول و عمل مومنين، ضررورتي است كه جامعه ديني ما را هرچه بيشتر از ظاهرگرايي و رياكاري دور ساخته و متوجه بطن و درونمايه دين ميسازد

.1 مقدمه

علامه فيض كاشاني - ١٠٩١-١٠٠٧ - ، شاگرد ملاصدرا، را معمولا به عنوان اخباري، و يا حداكثر فيلسوفي كه محوريت فلسفي خود را براساس عقلانيت بنا نموده، ميشناسند؛ درحاليكه معرفت ديني ايشان محدود به اين جنبهها نميباشد، بلكه از نظر فيض، عقل و معرفت عقلي، زيربنايي براي معرفت متعالي قلب شمرده ميشود. از طرفي جاناتان ادواردز - ١٧٥٨-١٧٠٣ - ، به عنوان بزرگترين نظريهپرداز نيوانگلندي، تحت تاثير اصلاح ديني پاكدينان، بيشتر متوجه ايمان دروني از طريق قلب است. با اعتقاد به امكان الهيات طبيعي - عقلاني - ، اين معرفت را به معناي دقيق كلمه معرفت متعالي ديني به شمار نياورده، بلكه صرفا آنرا مفهومي ميشمارد.

ادواردز هم، مانند فيض، معرفت متعالي ديني را موقوف به قلب و معرفت مربوط به آن ميداند. از آنجايي كه همواره قلب به عنوان مركز ايمان ديني مومن و حاوي حالتي روحاني است كه باعث تعالي انسان و ارتباط او با خدا ميشود، و از طرفي قلب به عنوان امري عاطفي و دروني، مويد ارتباطي پنهان است كه هدف و غايت آن واقع نمايي، به معنايي كه در جنبه عقلي يافت ميشود نيست، سوال اصلي ما در اين نوشتار اين است كه اگر همه مومنين به صرف دلايل عقلي داراي ايمان و معرفت ديني ميباشند، چرا بسياري از افرادي كه داراي شواهد استدلالي كافي در امر معرفت ديني هستند به معناي عملي، ملتزم به دين نميباشند؟

.2 معرفت دينی و طرق کسب اين معرفت از نظر علامه

علامه در توضيح معرفت ديني به دو طريقه مختلف دستيابي معرفت قائل است. آنچه كه اين دو طريق را از يكديگر متمايز ميسازد، ابزارهاي درك حقيقت و خواستهايي است كه صاحبان آن درپي آن هستند. حال چه با قصد و انگيزه قبلي و چه با ايجاد آمادگي و تهيؤ. اولين نوع علم، عبارتست از علومي كه از راه عقل و استدلال به دست ميآيند.

كاربرد اين روش علمي در معرفت ديني همان استدلالهاي عقلاني در اثبات واجب مي باشد. چنانچه خود فيض، در بخش اول كتاب انوار الحكمه با عنوان »كتاب العلم باالله« بحث استدلالي و عقلاني در باب وجود واجب را با اثبات وجود واجب از طريق برهان صديقين، يعني شناخت خدا به خدا و شناخت مخلوقات به خدا، آغاز ميكند، كه اين شكل برهان را شريفترين نوع برهان براي دستيابي به شناخت خدا ميداند، و طريق نفس را در رتبه دوم قرار ميدهد. همچنين ايشان بكارگيري اين روش را مخصوص كساني ميداند كه درصدد پاسخ گفتن به شبهات مخالفان هستند.

چون شناخت خداوند براي انسان فطري است، پس انسان مكلف به كسب اينگونه استدلالهاي عقلاني در اثبات واجب نميباشد. دومين نوع علم، عبارتست از دانشهايي كه ضروري نيستند - همگاني نيستند - و گهگاه بر قلب پديد ميآيند، و پديد آمدنشان گوناگون است. گاهي بر قلب هجوم ميآورند و گويي از جايي نامعلوم در قلب افكنده ميشوند و بدون چارهجويي و تلاش انسان در قلب قرار ميگيرند و شخص نميداند، چگونه و از كجا آنها حاصل شدهاند؛ و گاه هجوم نامعلومشان با اطلاع از سبب است و آن با مشاهده فرشتهاي است كه دانش را در قلب مي افكند. فيض، نوع اول از اين قسم را الهام، و نوع دوم را وحي مينامد.

فيض در شرح چگونگي معرفت شهودي، يعني الهام و وحي، آنها را مختص آمادگي و استعداد قلب دانسته و چنين شناختي از پروردگار را بيواسطه و بيانگر حقيقت و منجر به معرفت ديني بيان ميكند: »حقيقت مطلب در اين مورد آن است كه قلب آماده است تا تمام حقيقت اشياء در آن تجلي كند و تنها مانع ميان قلب و حقائق اشياء، عوامل پنج گانه است ... عوامل پنجگانه - موانع - ، مانند پرده آويختهاي است كه ميان آينه قلب و لوح محفوظ، كه تمام مقدورات الهي تا روز رستاخيز در آن ثبت شده است، مانع ايجاد ميكند.« تابش حقيقت دانش از آينه لوح محفوظ به آينه دل شبيه انعكاس صورتي از آينهاي در آينه مقابل آن است و پرده و مانع ميان آن دو آينه، گاه با دست كنار زده ميشود، و گاه با وزيدن بادي است، كه آن را حركت ميدهد. همچنين، گاهي نسيم الطاف الهي ميوزد و پردهها را از مقابل چشم دل كنار مي زند، و از پشت پرده غيب، بخشي از علوم شگفتآور، مانند برق درخشان در دل ميتابد و گاه تا حدودي پياپي ميتابد و خيلي كم اتفاق ميافتد كه اين حالت زياد دوام يابد.

علامه در اين ميان نقش وحي را در تامين معرفت ديني، بسيار تعيينكننده ميداند. از نظر فيض، كتاب و سنت، منبع وثيقي از معرفت ديني محسوب ميشوند كه هدايت واقعي را درپي دارند. علامه از ابتدا تا انتهاي زندگي علمي خود در نظر داشت كه شيوه استاد خودش، صدرالمتالهين، را كه جمع ميان برهان، عرفان و قرآن است، تكميل نمايد، اما در باب نصگرايي او ميتوان گفت زمانيكه درحال تقرير فلسفي آراء خود ميباشد، به وفور از آيات و روايات استفاده مينمايد. چنانچه شيوه نصگرايي ايشان در اواخر عمر و در كتاب الحقائقكاملاً مشاهده ميشود. شيوه استفاده ايشان از آيات و روايات، متفاوت و به نحوي عميق است كه بيانگر ديدگاه تاويل گرايانه و انتقاد از ظاهرگرايي ميباشد.

فيض معتقد بود كه مردم براي التزام به عقائد ديني ميبايست از ظاهر دين فراتر رفته و بجز اطاعت تعبدي و تقليدي از مسائل و مناسك ديني، ميبايست به اصول و معارف ديني پيببرند. اما در اين مهم، اعتقاد راسخ به اين مطلب دارد كه فراگيري اعتقادات صحيح تنها از رهگذر تمسك به وحي الهي، كه به واسطه كتاب آسماني قرآن و پيامبران و اوصياي آنها و از طريق معارف فطري در اختيار بشر قرار داده شده است، ميباشد.٤ البته فيض به اين مسئله هم توجه داشته كه دريافت اعتقادات صحيح و درك معارف دقيق ديني از طريق كتاب و سنت براي عموم مردم مسير نيست؛

چراكه اكثر مردم راه استنباط عقايد از كتاب و سنت را نياموختهاند. بنابراين، ايشان در اين مسئله مهم به تاليف كتابهايي در سطوح مختلف براي استفاده آسان مردم پرداخته و تاكيد نموده است كه محتواي اين كتابها مغز و لب دين است؛ يعني از ظاهرنگري در دين و مسائل ديني به دور است . بنابراين، التزام به اين كتب، كه به تشريح مسائل ديني به طور عمقي پرداخته است، باعث تقليد كوركورانه نبوده، بلكه باعث آگاهي افراد از براهين حقيقي است كه واضع شرع آنها را تعليم نموده است و متناسب با فهم عمومي مردم ميباشد.

به نظر ميرسد كه علامه تطابق دو طريقه حصول و حضور معرفت را با باطن كتاب و سنت، عامل دستيابي به معرفت ديني خالص و ناب ميشمارد، كه در آن هيچگونه شائبه و شك و شبههاي وارد نميشود. دراينراستا، علامه در تشريح مراتب معرفت، آنچه كه باعث التزام عملي مومنين به معرفت ديني ميشود را در مرتبه قلب، به واسطه لطف الهي، تفسير مينمايد. پس پاسخ به دغدغه علامه در خصوص ايمان در مرتبه عمل در اين مرتبه، يعني مرتبه قلب، مندرج است.

.3 جايگاه معرفت قلب در تفکر دينی علامه

فيض كاشاني براي عالم چهار مرتبه قائل است، و بنابرآن، چهار مرتبه وجودي را ترسيم مي نمايد:

١. وجود در لوح محفوظ - مرتبهاي كه تمام مقدورات الهي در آن ثبت شده است - ، كه بر وجود خارجي و جسماني برتري دارد.

٢. وجود حقيقي، كه در مرتبه پس از لوح محفوظ قرار دارد.

٣. وجود خيالي، يعني صورت جهان در خيال انسان، كه پس از وجود حقيقي است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید