بخشی از مقاله
چکیده
کاربردیسازی علوم انسانی موجی است که پس از نبود پاسخ به »اسلامیسازی« این علوم، مطرح شده است. قبل از ورود به سطوح بالاتر و صحبت از کاربردی سازی علوم انسانی، آنچه در این زمینه اهمیت دارد، تعیّن نداشتن این معرفت دینی است. موضوع »فرآوری اخلاق و نظام آیینی تولید علوم انسانی« در گفتگو با دکتر آزادارمکی در محورهای زیر مورد تحلیل قرار گرفته است:
3. خاستگاه ظرفیت کاربردی علوم؛
4. وضعیت امروز علوم انسانی؛
5. جنبش بازسازی صورتها؛
6. نهادسازی؛
7. سرآمدان.
.1 سرآغاز
کاربردیسازی علوم انسانی از دیدگاه این قلم موجی است که پس از عدم پاسخ به »اسلامیسازی« این علوم، مطرح شده است. قبل از ورود به سطوح بالاتر و صحبت از کاربردی سازی علوم انسانی، آنچه در این زمینه اهمیت دارد، تعیّن نداشتن این معرفت دینی است؛ بدین صورت که خودش، ابعاد، مختصات و ویژگیهای آن نامعلوم است؛ به دلیل اینکه ما به جایگاه خویش توجه نداریم. من تصور میکنم که این چنین نیست که گونهای معرفت سامانیافته و معنادار از گنجینه بزرگان ما چون ملاصدرا و ابنسینا و … وجود داشته باشد و تاکنون بدون بهرهگیری بر زمین مانده باشد؛ به این ترتیب اگرچه ما دچار انقطاع معرفتی نشدهایم؛ اما گرفتار نوعی کاهلی کنشگری فعال گشتهایم و به تعبیر دیگر اندیشهورزی نکردهایم. ازاینرو چون معرفت دینی واضح و آشکار نیست، کاربردیسازی آن نیز بحث دقیقی نخواهد بود و به تبع آن؛ الگوپردازی، استخراج نظام جامع و آزمونپذیری نیز دقیق نخواهد بود. به هر ترتیب بایستی در پاسخ به یک نوع درخواست، الزامهای معرفتی، اجتماعی، سیاسی و سازمانی آن را فراهم نمود و سپس به معرفتورزی پرداخت. به بیان دقیقتر ما از شرایط طبیعی با کنشگری فعال به همراه نتایجی تحت عنوان معرفت علمی معرفت دینی همچنان فاصله داریم. از این رو باید توجه داشت که کاربردیسازی علوم انسانی و علوم دینی بحثی کاملاً متأخر خواهد بود که ممکن است منجر به عدم ظهور علوم انسانی و دینی شود.
1. توانمندسازی علوم انسانی؛ علوم انسانی در ایران آنقدر ضعیف است که نمیتواند کاربردی شود. علوم انسانی را باید تقویت نمود و از بطن آن کاربردیسازی را استخراج نمود. زمانی که در ایران پارادایمهای اساسی، مفاهیم و … سامان ندارد و یک نظام معرفتی منسجم شکل نگرفته است؛ چگونه میتوان از امری که خود قوامی نیافته است، کاربردیسازی را به نظاره نشست.
2. صورتبندی نظریهپردازی؛ اگر خواهان علوم انسانی و علوم دینی کارآمد هستیم، ضروری است بیش از آنکه به محتوای این معارف توجه کنیم، به ملاحظات سازمانی و سازماندهی آن اهتمام بورزیم؛ چرا که اگر محتوا از سوی دانشمند تولید شود، اما با بیاعتنایی و کملطفی روبرو گردد؛ نتایج نابهنجاری را به دنبال خواهد داشت.
2. خاستگاه ظرفیت کاربردی علوم
به طور کلی از نگاه بنده، کاربردیسازی علوم انسانی و علوم دینی، در پی دو حادثه مهم نظام آیینی و اخلاق خواهد بود که امری سازمانی و فراتر از محتوای اندیشه به شمار میرود؛ چرا که در این صورت شناسایی مسئله اصلی، پذیرش، تقریر، تحدید و آزمون آن به سهولت انجام خواهد پذیرفت. دو عرصه یاد شده به این صورت قابل تبیین است:
.1,2 نظام آیینی: با چنین نگرشی که هریک از اجزاء، تأثیر خویش را به همراه داشته باشند، در نظام آیینی معین میشود که هر آنچه از سوی یک فرد بیان میشود، مستقل از تناسب و تأثیر نیست و در واقع متعلق به نظام آکادمیکی است که وی نقطهای از آن به حساب میآید؛ که اگر چنین شد، کاربردیسازی علوم انسانی تاکنون همانند کشف ناهنجاریهای جامعه، کشف طلاق، فهم تحول دینداری روشن میشود. شاخصههای چنین نظامی عبارتست از:
اول: تقسیم کار؛
دوم: سلسله مراتب؛
سوم: حس امنیت تعهدآفرین؛ امری که به تعبیر دورکیم موجب میشود تا فرد احساس امنیت عاطفی نماید و این مهم در پس زیست، در شبکهای از مناسبات اجتماعی خواهد بود که الزامات آن، رعایت ساحات زندگی شخصی و عمومی افراد است؛ به گونهای که ضمن اهتمام به هویت اجزای گوناگون چونان شغل، علم و … انگیزه خدمت در راستای سعادت بشری همراه با معانی دینی، اخلاقی و انسانی را فراهم میسازد.
.2,2 اخلاق: اخلاق نیز به معنای اخلاق دینی و حرفهای مدنظر خواهد بود.
.3 وضعیت امروز علوم انسانی
یک مشکل بنیادین در حوزه علوم انسانی و علوم دینی این است که در این باب، با یک درک روشن روبرو نیستیم. درک و فهم از علم و فرهنگ، بسیار بر این عرصه تأثیرگذار خواهد بود؛ چرا که اگر این دو مهم معطّل بماند، پیمودن ادامه مسیر امکانپذیر نخواهد بود.
ایراد دوم درباره نگرش ما نسبت به تاریخ و به رسمیت شناخته نشدن تاریخ است؛ مانند مارکسیست و سپس گزینشی عمل کردن در این مورد، نتایج مساعدی را به همراه نخواهد داشت. در صورتی که اگر شما خویش را به صورت یک امر محقق بدانید و تاریخ را بپذیرید، علیه تاریخ خود عمل نخواهید کرد. اینچنین پیوستگی عملیاتی نیافتن در نظام سیاسی و ایمان نیافتن به آن، به حوزه علمی نیز سرایت خواهد نمود و موجب عدم درک تاریخ اندیشه میگردد.
به هر ترتیب در علوم انسانی بایستی به اتفاقات موجود بازگشت و آسیبشناسی را به میدان آورد؛ آنگاه هر آنچه که در موضع داوری و قضاوت دانشمند علوم انسانی قرار گرفت، معرفت خواهد شد و از بطن آن نیز کارآیی، بیرون خواهد آمد. در چنین فرآیندی که کنش آکادمیک ذهنی و معرفتی، ساخته و عمل میگردد، مقتضیات عمل اجتماعی نیز به میان خواهد آمد و شکل میگیرد؛ بدینسان باید به محیط پیرامون نیز نظر افکنیم؛ ضمن بررسی و به رسمیت شناختن وضعیت و پیوندهای معارف دیگر - که حاشیه و پسزمینه علوم مزبور است - ، میتوان به چیزی شبیه عمل اجتماعی دست یافت که نوعی ساحت بینرشتهای تعبیر میشود و اگر پیوند و رسمیت مزبور صورت پذیرفت، ناگزیر در حین عمل، موضوع و مسئله، بهدست میآید. از این روی هر نظام معرفتی، بیش از یک یا دو مسئله اجتماعی نخواهد داشت و با چنین محدودیت موضوع و مسائلی، قادر به اندیشهورزی، سیاستگذاری و … خواهیم بود.