بخشی از مقاله
چکیده
یکی از روش های موثر در سبکشناسی شعر، هنجارگریزی و آشنایی زدایی است،که شاعران سبک هندی از آن فراوان بهره برده اند. غالب دهلوی یکی از شاعران صاحب نام این سبک است. بررسی و تحلیل انواع هنجارگریزی ها در غزلیات غالب از جمله هنجارگریزی معنایی - آوردن صنایعی چون تشبیه ، پاردوکس ، تشخیص و غیره و - و نیز هنجارگریزی آوایی زبان یعنی تحولاتی که در سطح آوایی زبان شعر رخ می دهدو نیز هنجارگریزی در نظام محتوا و ذهنی شاعر در این مقاله مورد توجه می باشد. و نیز با آوردن ترکیبات بدیع و ردیف های تازه و مکرر و زیبایی خاصی به مجموعه غزلیات خود بخشیده که نشان دهنده انست که از اهمیت آن کاملاً آگاه بوده و همین عوامل باعث برجستگی شعر وی گردیده است.
مقدمه:
میرزا اسدا... بیگ خان ، معروف به میرزا غالب یا غالب دهلوی از شاعران و نویسندگان پارسی گوی اردوزبان ، ترک نژاد و شیعه مذهب سده سیزدهم هجری و شبه قاره هند بود. وی در هشتم رجب سال 1212 ه - 27 دسامبر سال 1797 م - در آگره دیده به جهان گشود. وی از جهت زبان و مضمون آفرینی مورد توجه پژوهشگران است. توجه به شعر و زبان هنجارشکنی او اهمیت فراوان دارد که مورد بحث و بررسی میباشد. ابتدا به طور خلاصه به سبک غالب اشاره ای میکنیم و سپس وارد مقوله ی شناخت آشنایی زدایی و هنجارگریزی در شعر می شویم:
سبک هندی که آنرا اصفهانی نیز می نامند که از قرن نهم هجری بوجود آمد و تا قرن سیزدهم هجری ادامه داشت. به علت عدم توجه پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی و عاشقانه که با آمیزه های سنتی و عرفانی در تضاد بود، توجه به امور طبیعی و پند و اندرز و توصیف و موضوعات کهن با مضامین تازه و بازسازی تمثیل های کهن در زبانی جدید معطوف شد و در آن زمان هنوز قصیده و مدح رونق داشت و شاعران صفویه خود را در مقام فرهنگی والایی نگاه میداشتند و رقبایی چون شاهان عثمانی و هندی داشتند و باعث توجه به مسائل فرهنگی شد و شعر از دربار خارج شد و بافت کلام به تدریج تغییر کرد و سبک هندی و اصفهانی آغاز گردید
آشنایی زدایی
به معنی غریبه و متفاوت کردن آنچه آشنا و شناخته شده است. یکی از تکنیک های ادبی است که اولین بار در مکتب شکل گرایان - فرمالیست های روس - مطرح شده که حاصل فرآیندهای خاصی نظیر هنجارگریزی و انحراف از نرم زبان است و شگردی است که سبب می شود کهنه و عادت بار دیگر نو بنظر برسد. غایت این عمل احیاء شی ء و کلیشه می باشد ، باعث می گردد که به جای شناسائی ، آن شی یا کلیشه به چشم برجسته شود.
آشنایی زدایی را عادت زدایی dehabitualization نیز می نامند و گویند موجب - - رستاخیز کلمات - - است. وظیفه شاعر هنرمند این است که با غریبه کردن مفاهیم آشنا و شکل ساختن فرم ها و دشواری ها ، مدت زمان درک خواننده را طولانی تر کرده و ادارک آنرا به تعویق بیندازد که این امر باعث ذوق ادبی می شود.
نخسین بار شلکوفسکی این مفهوم را مطرح کرد و این اشاره شلکوفسکی به آشنایی زدایی در رساله اش بنام - هنر همچون شگرد - یافتنی است. هنر ادارک حسی ما را سازمان میدهد و در این مسیر قاعده های آشنا و ساختار به ظاهر ماندگار واقعیت را دگرگون می کند. از نظر او هنر عادت هایمان را تغیر میدهد هر چیز آشنا را به چشم ما بیگانه می کند. میان ما و تمام چیزهایی که به آنها خود گرفته ایم - مثل کار و لباس پوشیدن و تزیین خانه و غیره ... - فاصله می اندازد. هدف بیان زیبایی شناسیک در این حالت نه روشن کردن فوری و مستقیم معانی ، بلکه آفرینش حس تازه و نیرومندی است که خود آفریننده ی معانی تازه ای می شود.
به عقیده شکلوفسکی : - ما هر روز به یکدیگر نگاه می کنیم ، بی آنکه دیگری را ببینیم - زیرا ادارک حسی ما به جهان عادت کرده است. وظیفه شاعر از میان بردن نیروی عادت است یعنی آفرینش دنیای تازه ، دیدن چیزهای بیشتر نادیده . شکلوفسکی این تلاش - بیگانه سازی - را به هیچ رو منش خاص هنر مدرن نمی دانست. بل آنرا خصلت بسیاری از متون هنری گذشته نیز می شناخت. برتولت برشت ، نماشنامه نویس آلمانی ، در تئاتر روایی خود در دهه 1920 مفهوم آشنایی زدایی را به شگردهای بیگانه سازی تغییر داد که جنبه آشنای واقعیت اجتماعی عصر حاضر را عجیب جلوه دهد تا از همذات پنداری و درگیری عاطفی مخاطب با شخصیت ها و اعمال آنها و نماشنامه جلوگیری کند.
هنجارگریزی در غزلیات غالب دهلوی
ابتدا در تعریف هنجارگریزی می توان گفت شکستن هنجار منطقی و طبیعی زبان با نگرش هنرمندانه که عناصر ادبی و زیباشناختی زبان جلوه می یابد. در نظام زندگی این جهان ، هنجارها معیا و اصل و مبنا به حساب می آیند و هر امری با آن سنجیده می شود برون این قواعد معیارها برون هنجار نامیده می شود.
انواع مختلفی از هنجارگریزی در غزلیات غالب دهلوی دیده می شود. اکنون با ذکر مختصر توضیحی از هر کدام به بررسی آنها می پردازیم.
- - 1 نمونه هایی از هنجارگریزی در زبان شعری غالب دهلوی: الف - - هنجارگریزی در آوردن ترکیبات نو و مضامین جدید
یکی از شگردهای شاعران سبک هندی بطور اعم وشاعر مورد بحث بطور اخص ،ساخت ترکیبات تازه است که در زبان مسبوق به سابقه نبوده و توجه خواننده را به سخن خود جلب می کند.
برخی ازاین ترکیبها در شعر غالب چنین است:
سپردم دوزخ و آن داغ های سینه تابش را سرابی بود در ره تشنه ی برق عتابش را - دیوان غالب - 74/1 دراین بیت داغ های سینه تاب ، ترکیب نو و بدیع می باشد که شاعر آنرا بکار برده سینه تاب با جهنم نیز تناسب دارد از جهت داغ و سوزان بودن ز پیدایی حجاب جلوه سامان کردنش // نازم کف صهباست گویی پنبه مینای شرابش را
مصراع اول دارای بافت جدید و تکار مضمون می باشد. میدانیم که شاعران سبک هندی عمدتاً طرفدار معنی و مضمون بودند توجه عمیق به مضمون و کشف معانی تازه مضامین نو و باریک از مهم ترین مشغله های ذهنی ایشان بوده است. وابتذال شعری که مضمون آن تازه نباشد مضمون شعر در نیز در شعر شاعران دیگر سابقه داشته باشد را شعر مبتذل گویند و نیز برخی معتقدند که شعر هیچ کس خالی از ابتذال نیست و در مثال دیگری می توان تکرار مضمون را اشاره کرد.
آلوده ریا نتوان بود غالبا // پاکست خرقه ای که به می شستشو کنند
با این بیت از غزل حافظ که دارای مضامین نزدیک بهم میباشند:
بی می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید // که سالک بی خبر نبود ز راه رسم منزل ها
تفاخر در مضمون آفرینی:
نظاره خط پشت لبش ز خویشم برد // ز باد نشئه فزون داده بنگش را
بر نمی آید ز چشم از جوش حیرانی مرا شد نگه ، زنار تسبیح سلیمانی مرا
ترکیب وصفی زنّار تسبیح که با هم تناقص دارند و زیرا زنّار نماد کافر شدن می باشد و کمربند کفر است و با تسبیح همخوانی ندارد. دامن افشاندم به جیب و مانده در بند تنم وحشتی کو تا برون آرد ز عریانی مرا - همان، - 81/2 باز هم تفاخر در مضمون آفرینی ، دامن افشاندن به جیب و در مصرع دوم گفته شده وحشتی اگر پدید آید نه عریانی به او تعلق می گیرد نه صفت ملبس بودن کباب نوبهار اندر تنور لاله می سوزد چه فیض از میزبان لاابالی پیشه مهمان را
همانطور که واقف هستیم فصل بهار ، فصل سرزندگی و شادابی و گل و بلبل می باشد. اما در این بیت اشاره شده بهار باعث سوزاندن گل لاله می شود ، پس فصل خوبی نیست و گل لاله به مانند تنوری است که نوبهار مثل کباب در داخل آن می سوزد.
چه دود دل چه موج رنگ در هر پرده از هستی خیالم شانه باشد طره ی خواب پریشان را - همان، - 84/14 تشبیه خیال به شانه ، می گوید وهم و گمان من به مانند شانه است برای مرتب کردن موی پریشان که بسیار زیبا و بدیع می باشد و نوعی فراواقعیت گرایی و سوررئالیسم به چشم می خورد.