بخشی از مقاله
چکیده
گویشوران از دیرباز به ساختواژههای جدید به شیوهی ترکیب علاقهمند بودند. فعل مرکب حاصل پیوند جزء غیر فعلی و فعلی است. جزء غیر فعلی میتواند اسم یا صفت باشد و جزء فعلی یکی از فعلهای سبک همچون »زدن» «کردن«، »گرفتن«، »شدن« و »دادن« و یا یک فعل واژگانی همانند خواندن و گرفتن است.
در این مقاله به بحث پیرامون انضمام اسم پرداختهشده است. انضمام فرآیندی است که در روساخت آنیک ستاک فعل و یک ستاک اسم، سازهی واحدی را تشکیل میدهند بهطوری که ستاک اسم جزء موضوعهای فعل است و موجب تغییر ظرفیت فعل میشود.
مسئله اصلی این نوشتار، تحلیل انضمام در زبان فارسی بر اساس رویکردهای صرفی و نحوی زبان فارسی با توجه به دادههای این زبان است. انضمام میتواند نوعی ساخت واژگانی باشد که دارای نحو درون واژه است و یا نتیجهی حرکت اسم به سمت فعل و سپس ترکیب این دو با هم با توجه به رعایت اصل مقوله تهی - ECP - است.
اسم منضم به فعل معمولآ غیر ارجاعی و یا اسم جنس است و همچنین معنای حاصل از ترکیب نیز شفاف یا قابل پیشبینی است درحالیکه همهی فعلهای مرکب چنین ویژگیهایی ندارند. به همین سبب، چون انضمام پیوند دو عنصر اسم و فعل بوده و حاصل آن یک فعل مرکب با معنی شفاف است و برونداد آن می تواند در ساختن واژه های دیگر به کار رود، لذا با حوزه صرف روبه روییم.
-1مقدمه
واژه، واحدی انتزاعی است که به جهان خارج دلالت دارد و در ذهن گویشوران نقش بسته و در محاوره و نوشتار به کار میرود. گویشوران از دیرباز به ساختواژههای جدید به شیوهی مرکب علاقهمند بودند. ترکیب1 یکی از فرآیند های صرفی است که از پیوند دو کلمه مستقل که هر یک معنی خاصی دارد،کلمه مرکبی حاصل میشود که معنی واحدی دارد. کلمه مرکب شامل دوپایه است که هر دو، واژه یا تک واژهای ریشه باشند
فرآیندی که بتواند در تغییرات آوایی، ساختن واژه یا جملههای جدید بکار رود زایا میگویند و انضمام2 ازجمله این فرآیندها است؛ اما ترکیب حاصل همیشه در ساخت واژههای جدید بکار نمیرود. انضمام نوعی فعل مرکب3 است که از به هم پیوستن دو سازه واژگانی در کنار هم به وجود میآید که معنی واحدی را میدهد. این واحد انضمامی می تواند درحوزه صرف، واژه سازی کند. هر واژه دارای یک مدخل واژگانی و نقش دستوری خاص است که طی فرآیند انضمام جزء غیر فعلی و فعلی باهم ترکیب و کلمه مرکب میسازد.
به عقیده شقاقی 1393 - ، ص. - 9 صرف شاخهای از زبانشناسی است که به مطالعهی ساختمان درونی واژه و روابط حاکم بر آن میپردازد. هدف نهایی صرف دست یافتن به نظریهای است که نخست بتوان به کمک این نظریه ساختمان واژه در زبان موردمطالعه را توصیف کرد و ابزاری برای شناسایی انواع واژه اعم از بسیط و غیر بسیط، عناصر سازنده آنها و همچنین قواعد ساختواژه را فراهم کرد. دوم اینکه دست یافتن به نظریهای که قدرت توصیف و تعیین حوزه صرف دستور هستهای یا جهانی را داشته باشد.
بسیاری از پژوهشگران و دستوریان فارسی معتقدند که ترکیب یکی از شاخههای صرف بوده که از طریق واژهسازی فعالیت میکند و با استفاده از عناصر واژگانی سعی در فشرده سازی اطلاعات و غنی سازی واژگان زبان را دارد.. در وافع، ترکیب ترکیب را فرآیندی میداند که در آنیک واژه قاموسی4 از دو یا چند واژهی قاموسی ساده اشتقاق مییابد. این نوع کلمه در چارچوب نظریهی صرف مبتنی بر واژهی قاموسی - آرونف، - 1994، دارای نحو درون کلمه است، بدین معنا که کلمه مرکب دارای ساختار سازهای درونی است که از طریق قواعد ساخت کلمه5 تولید میشوند - ص. - 2؛ بنابراین، میتوان انضمام را نوعی فرآیند ساختواژی دانست که دارای نحو درون کلمه است.
بااینوجود، عدهای دیگر از دستوریان بررسی مقوله ترکیب را در قالب نظریههای نحوی بررسی میکنند. از میان انواع ترکیب، فعل مرکب که از پیوند جزء غیر فعلی و فعل حاصلشده است، فرآیندی بسیار زایاست. هنگامیکه جزء غیر فعلی - اسم، صفت، حرفاضافه - با جزء فعلی - لازم یا متعدی - میپیوندد موضوع فعل تغییر میکند. انضمام اسم - noun incorporation - در روساخت یک ستاک اسم با یک ستاک فعل میپیوندند و فعل مرکب لازم به وجود میآورد. اسم منضم به فعل، موضوع فعل است به عبارتی مفعول فعل متعدی محسوب میشود
ازسوی دیگر، با حرکت نحوی اسم برای پیوستن به حاکم خود - فعل - واحد مرکبی به وجود می آید که نتیجه آن کاستن ظرفیت فعل خواهد بود، بنابر این تحلیل انظمام در حوزه نحو در این چارچوب مناسب تر است.
علاوه بر این، گاهی برونداد نحوی قاعده ترکیب میتواند درونداد قاعده ساختواژهی مرکب باشد و در تولید واژههای جدید کمک کند.. واژهها را بر اساس مفهوم و نقش آن در ساختار زبان به دو بخش بسیط و غیر بسیط تقسیمبندی می کنند. واژه ی بسیط، واژهای غیرقابل تجزیه و فاقد ساختار درونی است و واژهی غیر بسیط آن واژهای که قابلتجزیه به عناصر سازندهاش باشد. عناصر این سازهها طبق قواعد تکواژ آرایی زبان بر روی محور همنشینی کنار هم قرار می گیرند. معنای واژه غیر بسیط گاه با گذشتن معنای تکتک عناصر سازنده آن میتوان به دست آورد.
در این صورت معنای واژه را ترکیبپذیر گویند. - مانند کابینت ساز یعنی سازنده کابینت، کسی که شغلش ساخت کابینت است یا لحافدوز، دوزنده لحاف - . ولی گاهی اینچنین نیست و معنای حاصل از آن غیرقابلپیشبینی است و معنای واژه ترکیبپذیر نیست، بلکه استعاری است - مانند جگرسوز به معنای بسیار ناراحت کننده و یا داغدار به معنی عزادار بودن است - .
-1 دیروز گفتوگوی مینا و مریم بالا گرفت.
بالا گرفت در این جمله به معنی »شدت گرفتن« است که معنی استعاری این فعل است. واژههای غیر بسیط حاصل فرآیندهای واژه سازی زایای زبان محسوب میشوند با توجه به فرض وجود انضمام در صرف، در این مقاله سعی شده است که انضمام را با توجه به دو رویکرد صرفی و نحوی با توجه به داده های زبان فارسی بررسی کند. قابلذکر است که در بررسی انضمام در آثار فارسی زبانان و غیرفارسیزبان پژوهشهایی انجامگرفته است و مشاهده میشود که هرکدام با رویکردی متفاوت به این نوع کلمات نگریستهاند.