بخشی از مقاله

چکیده

از مشخصات بارز فرهنگ ایرانی عجین بودن آن با روحیه دینی مذهبی می باشد، این ویژگی فرهنگی که در تمام تاریخ ایران شاهد هستیم موجب اقبال و استقبال ایرانیان از دین مبین اسلام گشت. ایرانیان در مواجهه با فرهنگ اسلامی هنگامی که از اصول و ویژگیهای انساندوستانه و مترقی فرهنگ اسلامی آگاهی پیدا کردند، آن را با آغوش باز پذیرفتند. با گرایش ایرانیان به فرهنگ اسلامی، بر روی ریشه و شجره طیبه به عنوان محور فرهنگ اسلامی درختی تنومند بهوجود آمد که باعث شد فرهنگ و تمدن اسلامی در سراسر جهان گسترش یابد.

از این روست که دین اسلام در کلیه شئون زندگی ایرانیان نفوذ کرده است. لذا داشتن یکجهانبینی دینی و مخصوصاً اسلامی از مشخصات عمده فرهنگ ایرانی می باشد. در این مقاله سعی شده است مفاهیم، خصوصیات و ویژگیهای فرهنگ اسلامی بررسی شود. آشنایی با فرهنگ اسلامی تبیین چارچوب نظری را فراهم میآورد تا بر اساس آن فرایند شکلگیری مهندسی فرهنگی کشور به محتوای غنی و اصیل اسلامی جامه عمل پوشاند.

مقدمه ریشه واژه فرهنگ:

گمان میرود که این واژه از پیشوند »فر«1به معنی جلو، بالا و پیش، و »هنگ« ساخته شده باشد. »هنگ« از ریشه اوستایی »ثنگ« یا »سنگ« به معنای کشیدن، سنگین و وزن است. این واژه مرکب از نظر لغوی به معنی بالا کشیدن، برکشیدن و بیرون کشیدن است.

فرهنگ را از نظر لغوی اغلب به معنی عقل و دانش به کار بردهاند، اما به معانی مختلف دیگر نیز آمده است، از جمله: نیکویی، تربیت و پرورش، بزرگی، عظمت، بزرگواری، فضیلت، وقار، شکوهمندی، حکمت، هنر، علم، معرفت، علم فقه، علم شریعت.

تعریف فرهنگ:
شاید کاربرد دقیق و تعریف مفهوم فرهنگ با تایلور2 آغاز شد. تایلور در .1871م فرهنگ را اینگونه تعریف کرد:فرهنگ،» کلیّت درهم تافتهای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بهدست میآورد.

فرهنگ به معنای جدید، بیشتر در آلمان به کار رفت و پیشروان آن آدلونگ3 و هردر4 بودند. هردر فرهنگ را پرورش پیشرونده استعدادها و توانمندیها تعریف کرده و آدلونگ آن را ادبآموزی و پیرایش دانسته است. - آشوری، - 31 :1357 تعریف جدید فرهنگ، پس از آلمان به کشورهای دیگر راه پیدا کرد. در آغاز کشورهای دیگر به دلیل آلمانی بودن آن تعریف، در برابر آن مقاومت میکردند و دانشمندان و روشنفکران انگلیسی، تا جایی که میتوانستند با مفاهیم »جامعه« یا »تمدن« مطالب خود را بیان کنند، در برابر اصطلاح »فرهنگ« ایستادگی میکردند. فرانسه از انگلستان نیز بیشتر ایستادگی کرد و »تمدن« را، که گویای پیشرفت و شهری شدن است، تا همین اواخر بر »فرهنگ« ترجیح میداد. - آشوری، - 33 :1357 در مورد تعریف فرهنگ، دیدگاههای مختلفی وجود دارد و بنا به هدفهای مورد نظر، تعاریف گوناگونی از آن ارائه شده است.

برای اینکه بیان همه تعاریف فرهنگ، بر پیچیدگی موضوع نیفزاید، به بیان چند تعریف مهم دراینباره اکتفا شده است معمولاً دانشمندان، فرهنگ را از دو بعد متمایز مورد توجه قرار میدهند: الف به عنوان واقعیتی عینی، نظیر آثاری که تحقق پذیرفتهاند یا هر آنچه به عنوان حاصل یا نتیجهای ارائه و کسب میشود؛ ب به عنوان واقعیتی که انسانها با آن زندگی میکنند، مشارکت در سلسله امور مستمر و باتحرک، هیأتی پرتحرک متشکل از ارزشها.

فرهنگ، بنا به تعریف کلوکهون و کروبر1، مشتمل است بر الگوهای رفتاری صریح و روشن یا غیرصریح و ضمنی که به وسیله نمادها و به طریقه نمادی، کسب و منتقل میشود و تأمل عمدهترین دستاوردهای گروههای انسانی است و در کارهای دستی نیز تجسم مییابد. فرهنگ همچنین مشتمل است بر سنن - که تاریخ گویای آن است - ، اندیشهها، به ویژه ارزشهای وابسته بدان اندیشهها، و بالاخره اینکه فرهنگ از جهاتی میتواند نتیجه اعمال انسانی و از جهاتی دیگر عامل شکلدهنده اعمال انسانی تلقی گردد. این مطلب که فرهنگ مجموعه رفتارهای اکتسابی است، بسیار نارساست؛ زیرا فرهنگ به منزله رفتار یا مطالعه رفتار نیست.

فرهنگ از طرفی شامل ایدئولوژی نیز میباشد که توجیهکننده شیوه خاصی از زندگی اجتماعی است و از طرف دیگر شامل یک سلسله اصول کلی است که توسط آنها هم میتوان الگوهای رفتاری افراد را با مشاهده اعضای گروه استنباط نمود و هم الگوهایی را که اعضای گروه، آنها را رفتاری مناسب و مطلوب میشمارند، تشخیص داد و به شکل تعمیمهایی خلاصهشده ارائه کرد.

فرهنگ را به مفهوم عام و خاص نیز به کار بردهاند: فرهنگ در مفهوم عام، روش زندگی کردن و اندیشیدن است و از مجموع دانستهها و تجربهها و اعتقادهای یک قوم حاصل میشود. فرهنگ، استنتاجی است که ملتی طی قرنهای متمادی از دریافتهای خود از زندگی کرده است. به همین سبب، یکی از موجبات غنای فرهنگ را، درازی عمر صاحب آن میدانند. زیرا فرهنگ مجموعه ارزشها و آیینهای خوب است و هرچه زمان بیشتری بر قومی گذشته و فرصتهای بیشتری در اختیارش قرار گرفته باشد، افزونتر خواهد توانست سرمایه معنوی ذخیره کند و آیینهای بهتر را جانشین آیینهای بدتر سازد.

همچنین هرچه ملّتی بیشتر در معرض نشیب و فراز و تجربهاندوزی قرار گیرد، فرهنگی بارورتر به دست میآورد. فرهنگ، بهترین موازین اخلاقی، معتقدات مذهبی، تفکر، آداب و سنن را اخذ میکند و خود را از آن میپرورد. فرهنگ، روش زندگی یک قوم را مشخص میکند. چند قوم با مذهب مشترک یا اصول اخلاقی کمابیش مشترک، شیوه زندگی کردن و اندیشیدن مشابه ندارند، زیرا فرهنگ آنها با هم متفاوت است. در عین حال، فرهنگ محصول کار گروهی و نتیجه کوششهای همگانی قومی در طی دورانهای متوالی است.

بدینگونه، هر فرهنگ ارزندهای هزارها و میلیونها خدمتگزار ناشناسی داشته است هک بر روی عشقِ به خوبی و زیبایی و پیشرفت در گمنامی تلاش کردهاند. از سوی دیگر به کمک فرهنگ است که زمان گذشته به حال پیوند میخورد و دنیای حال که حالت سطح دارد، عمق پیدا میکند. پس حاصل فرهنگ این میشود که انسان برگزیدهتر، بارورتر، و بیشتر زندگی کند. ما وقتی از فرهنگ گذشته یا میراث فرهنگی ملّی سخن میگوییم، باید دو مسأله را معین سازیم: یکی اینکه آن ملت در طی تاریخ چه راه و رسمی در زندگی پذیرفته، دیگر اینکه چه آثاری به منظور گشایش و عمق زندگی به وجود آورده است.

با توجه به تعاریف فرهنگ و وسعت قلمرو و تنوع کیفی و کمّی پدیدهها، نمیتوان همه آنها را در یک ردیف قرار داد. بدینلحاظ فرهنگ را به فرهنگ مادی و فرهنگ غیرمادی تقسیم کردهاند. فرهنگ مادی به مجموعه پدیدههایی اطلاق میگردد که محسوس و ملموساند و اندازهگیری آنها با موازین کمّی و علمی ممکن است مانند: فنون، ابزارهای تولیدی و کاربردی، داروهای شیمیایی، فنون پزشکی، وسایل موتوری، ابداعات برقی و... . فرهنگ غیرمادی به موضوعات و مسائلی گفته میشود که ممکن نیست آنها را با موازین کمّی اندازهگیری کرد و به آسانی نمیتوان آنها را مقایسه و ارزیابی نمود، مانند: معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان، هنر، ادبیات و رسوم که درواقع هویت فرهنگی یک جامعه میباشد و بالطبع از دست دادن یا به عاریت گرفتن آن، ضایعهای است که قومیت یک گروه اجتماعی را تهدید میکند.

البته در مجموع نمیتوان فرهنگ مادی و غیرمادی را از یکدیگر مجزا ساخت. هرچند به هم پیوستگی فرهنگ مادی و غیرمادی بهظاهر مشخص نباشد، این پیوند و تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم به تدریج و با توجهی اندک برملا میگردد، به عنوان مثال: ویرانی قنات نه تنها به بنیه اقتصادی و اجتماعی جامعه لطمه میزند،لکهب سنّت اعتقادی و باورهای قومی را نیز دستخوش تزلزل میسازد.

بنابراین، برای گریز از گیرودار تفاوت پندارها و به دور از هرگونه تخصصگرایی در تعریف فرهنگ، با مطالعاتی که در اکثر تعاریف انجام گشته، سعی شده است تعریفی از فرهنگ ارائه شود که تا سرحد امکان بیان جامعی از مفهوم واقعی فرهنگ باشد. با این قصد و نیت فرهنگ عبارت است از: مجموعه عقاید، سنتها، آداب و رسوم و ارزشها که دارای خصوصیات و مشخصات زیر باشد:

1 فراگیر و مورد پذیرش عامه مردم باشد؛ 2 برای پذیرش و قبول آن به استدلال و مجادله علمی و چون و چرا نیازی نباشد؛ 3 محو و ایجاد آن نیازمند گذر زمان باشد؛ 4 در یک زمان و مکان و شرایط خاص ایجاد و حادث نشده باشد؛ 5 در بستر زایش و ایجاد، دارای علل و عوامل مختلف، گاهی متضاد باشد؛ 6 در بین دارندگان و قائلان به آن نوعی همدلی، همرنگی و الفت ایجاد کند - هویت مستقل فرهنگی -

جهانبینی، اصول و ویژگیهای فرهنگ اسلامی

اسلام طرز تفکر مخصوص به خود را دارد و به مسلمانان جهانبینی خاص خود را میآموزد تا عقاید، اعمال و اخلاق آنان براساس آن جهانبینی ساخته شود و رنگ اسلامی به خود بگیرد. لذا اسلام برای هر یک از مفاهیم تفسیر مخصوص خود را ارائه میدهد. 1 آفریدگار جهان: دین اسلام، دین تسلیم در مقابله االله میباشد. االله آن واقعیت متعالی است که همه مراتب دیگر واقعیت از او نشأت میگیرد و همه چیز به او بازمیگردد؛ زیرا االله مبدأ، خالق، حاکم، حافظ و غایت هستی است.

اسلام به فضل همین تسلیم به صلح و سلام نیز دست مییابد. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت االله برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت. اسلام بر این واقعیت تأکید میکند که االله »احد« است. به همین دلیل حقیقت اصلی و مرکزی اسلام در شهادت دادن به »لاالهالااالله« نهفته است که از جمله به معنای تصدیق وحدانیت االله است و اینکه هیچگونه شبیه و شریکی برای او وجود ندارد. این اعتقاد به حدی در اسلام اصلی و اساسی است که خداوند همه گناهان به جز »شرک« را خواهد بخشید.

این تصویر موحدانه و توحیدگرایانه که در اسلام ارائه شده است، شامل کل تاریخ بشریت نیز میشود. به یک معنا، اسلام از ابتدای خلقت بشریت وجود داشته است. آدم ابوالبشر که به سبب همین واقعیت به وحدانیت االله شهادت داد، مسلمان بود. این وحدانیت، به سبب سرشت انسان که نیسان و فراموشکاری است، به تدریج فراموش شد. اما خداوند پیوسته پیامبرانی برای تجدید و تکرار پیام وحدت وذکرت دادن انسان به یگانگی خداوند احدِ واحد میفرستاد. ازاینرو سلسلهای از انبیا مبعوث شدند که گرچه ادیانی با نامهای مختلف آوردند، به عمیقترین معنا مسلمان بودند. به همین دلیل قرآن از ابراهیم با عنوان مسلمان یاد کرده، در حالی که او چند هزار سال پیش از پیامبر اسلام میزیسته است. از طرف دیگر، اسلام دین نهایی یا خاتم ادیان است.

پیامبر اسلام »خاتمالانبیاء« میباشد و چهارده قرن تاریخ بشر صدق این مدعای اسلام را تأیید کرده است. از رحلت حضرت رسول اکرم - ص - تاکنون هیچ دین عمده یا دینی که با ادیان پیش از اسلام، همچون مسیحیت، یهودیت و آیین زرتشتی و نظایر آن قیاسشدنی باشد، بر صفحه زورگار ظاهر نشده است. گاهاً جنبشهایی دینی در اینجا و آنجا روی داده، یا شاخهها و شعبههایی از تلاقی دو دین ظاهر شده - مانند آنچه در هند ظاهر شد - ، اما هیچ پیامبری همچون پیامبر اسلام و هیچ پیام جهانی و حیاتی نظیر اسلام از قرن اول هجری به اینسو ظهور نکرده است.

بنابراین اسلام دین نهایی و آخرین دین بزرگ جهان است. این دین با کاملترین، جامعترین و مانعترین شکل بیان مفهوم توحید و با اعمال و اطلاق آن بر همه وجوه زندگی بشر، به یک معنا همانا کمال پیام وحدت یا توحید است. به همین دلیل آخرین آیهای که بر پیامبر اکرم - ص - نازل شد و آن حضرت در خطبه حجهالوداع آن را چند بار تکرار کرد این میباشد: »الیوم اکمت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً«.

بنابراین اسلام از یکسو دینی است که ازلی و سرمدی است؛ همیشه وجود داشته است، در طبیعت و ذات اشیا سرشته است؛ و دعوتکننده به وحدت یا توحیدی است که همه انبیا طی تاریخ برای ابلاغ و اعلام آن مبعوث شدهاند و از سوی دیگر دینی نهایی و خاتم زنجیره طولانی دعوت انبیاست. این مفهوم از دین اسلام، برای فهمیدن این دین در بستر تاریخی آن فوقالعاده اهمیت دارد؛ زیرا در حالی که بیشتر ادیان دیگر خود را یا بر شخص مؤسس یا پیامبر، یا همچون مسیحیت بر یک رویداد تاریخی خاص، و یا چون یهودیت بر یک قوم مشخص تاریخی مبتنی کردهاند؛ اسلام خود را نه بر رویداد تاریخی خاص استوار کرده است، نه بر پیامبری خاص و نه بر مردمی خاص.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید