بخشی از مقاله

طرح مساله روابط دیپلماتیک و رعایت اصول مقرّراتو دیپلماتیک از سوی کشورها ریشه در تاریخ روابط بینالملل دارد. اما پس از پدیداری »دولت کشور«، نهاد حقوقی سفارت و روابط دیپلماسی جایگاه خاصی یافته است. رویه بینالمللی معاصر، بیانگر این واقعیت است که صلاحیت شناسایی، ایفای نقش مثبت در روابط بینالملل، حضور فعال در سازمانهای بینالمللی و مشارکت در همکاری جهانی و شایستگی برقراری روابط دیپلماتیک، ملاک اساسی حاکمیت کشورها به شمار میرود.نقش سفارت و هیأت نمایندگی سیاسی کشورها در روشنگری مسائل میان کشوری، کاهش تنشهای بینالمللی، تأمین صلح و امنیت جهانی و توسعه روابط دوستانه بینالمللی بر اهل فن پوشیده نیست.

به همین دلیل، در حوزه مطالعات بینالمللی، بحث سفارت جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و حقوق دیپلماتیک از قدیمیترین و مهمترین موضوعات حقوق بینالملل به شمار میرود.بیداری جهان اسلام و گستردگی روابط دیپلماتیک و کنسولی کشورهای اسلامی، ضرورت بحث سفارت و حقوق دیپلماتیک را با رویکرد اسلامی مبرهن میسازد.

تبیین نهاد حقوقی سفارت و حقوق دیپلماتیک در نظام حقوقی اسلام و پاسخ به پرسشهای مزبور، مورد اهتمام پژوهش حاضر استعلّامه. طباطبائی در تفسیر شریف المیزان مینویسد: »اسلام بعد از آنکه عهد و پیمانی منعقد شد، حرمت عهد و پیمان و وجوب وفا به آن را به طور مطلق میداند، خواه آن کسی که پیمان بسته از پیمان متضرر شود، یا منتفع گردد.

زیرا رعایت عدالت اجتماعی لازمتر و واجبتر از هرگونه نفع خصوصی یا شخصی است،... به جرئت سوگند یاد میکنم که این، یکی از تعالیم عالیه است که دین اسلام به منظور هدایت مردم به رعایت حکم فطرت انسانی و حفظ عدالت اجتماعی که رشته اجتماع انسانی جز بر پایه آن به نظم نمیآید، آورده و مظلمه استخدام و استثمار را لگدکوب کرده است« سابقه دیپلماسی و حقوق دیپلماتیک دیپلماسی در تاریخ سیاسی جهان پیشینهای دیرینه دارد. گرایش به قدرت و حفاظت از منافع و دستاوردها از یکسو، وحشت از جنگ و پیامدهای ناگوار آن از سوی دیگر، در ایجاد و توسعه روابط دیپلماسی تأثیرگذار بوده است.

اسناد تاریخی ناظر به مذاکرات و مراودههای دیپلماتیکی میان آشور و بابل و ایران، شواهد دیپلماتیک میان دولتهای فلسطین و فینیقی و    سوری، مدارک مربوط به ارتباطات سیاسی و دیپلماتیک میان چین و ژاپن و نیز قوانین و نظامنامههای هند در زمینه روابط با دیگر دولتها، بیانگر قدمت و اهمیت دیپلماسی و حقوق دیپلماتیک در تنظیم روابط بینالمللی است.

اما یونان باستان در تاریخ دیپلماسی جایگاه خاصی دارد. واژگان دیپلماسی، دیپلماتیک و دیپلمات از ریشه یونانی »دیپلوما« اقتباس شده که در اصل به معنای صفحه یا هر برگ لوله یا تاشده است معمولاً به سندی گفته میشد که به موجب آن، عنوان یا امتیازی به شخصی داده میشد. واژه »دیپلم« نیز به همین مناسبت در مدارک علمی به کار رفته است. یونانیان برای دیپلماسی اهمیت خاصی قائل بودند. هومر،متفکروشاعرمعروفیونان، قرنها پیش از میلاد مسیح، درباره روابط دیپلماتیک سخن گفته است.

رومیان، هرچند بر قدرت نظامی اعتماد بیشتر داشتند، اما در بسیاری از موارد برای حفظ موقعیت و گسترش قدرت از روشهای محرمانه و    چه بسا آمیخته با نیرنگ و فریب استفاده میکردند. امپراتوری بیزانس به دلیل روحیه بارز توسعهطلبی، همواره گرفتار جنگ و درگیری بوده است. از روشهایی را که در روابط دیپلماسی و سیاست خارجی خود به کار گرفته، با اصول و موازین انسانی و اخلاقی چندان سازگاری ندارد. این خطمشی در اروپای قرون وسطا نیز دنبال شد. کشورهای قدرتطلب برای دستیابی به امتیازات خاص و توسعه قدرت، از هیچ اقدامی دریغ نکردند.

از قرن شانزدهم که دولت کشور به مفهوم امروزی آن شکل گرفت، اندیشه برقراری سفارت دائم نیزپدیدار گشت. قواعد عرفی حاصل از ضرورت یا ادب و نزاکت به منظور تنظیم روابط دولتها با سفیران و سفارتخانههای مقیم و ساماندهی روابط سفیران با یکدیگر، ایجاد گردید. به دلیل آنکه قواعد مزبور جنبه عام و جهانی نداشت، نمیتوانست روابط دولتها و سفیران را بر اساس اصول حقوقی مشترک تنظیم کند.

در این برهه از تاریخ، توانایی سیاسی، قدرت نظامی و روابط خویشاوندی سلاطین، ملاک امتیازات به شمار میرفت. دولتها بر اساس معیارهای مزبور و نه اصول حقوقی برای خود امتیازاتی قائل بودند. بخصوص سفیران کشورهای بزرگ، خود را نسبت به سفیران کشورهای دیگر برتر میپنداشتند و خواهان احترامات، تشریفات، مصونیتها و معافیتهای ویژه بودند. زیادهخواهیها و توقعات نابجای بعضی از کشورها، در عمل موجب آشفتگی و چه بسا بحران بینالمللی میگشت.

به همین دلیل، اندیشه یکسانسازی معیارها و اصول دیپلماتیک به عنوان یک خواست جهانی مطرح شد و کوششهای فردی و دولتی در راستای تدوین حقوق دیپلماتیک آغاز گردید. حقوقدانان تلاش کردند تا قواعد معتبر و عرفهای رایج بینالمللی ناظر به نمایندگان و    هیأتهای دیپلماتیک را به صورت قانون تدوین نمایند. این اقدام به عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط دیپلماتیک، آثار و برکات فراوانی را به دنبال داشت. نظم و ساماندهی قواعد متفرق، شفافیت و قاطعیت مقررات، مبارزه با زیادهخواهی بعضی از کشورها، پیشگیری از تنشهای بینالمللی و در نهایت پاسخدهی به نیازهای جامعه بینالمللی در حوزه دیپلماتیک، از جمله فواید حرکت سازنده و    پیشرو حقوقدانان در زمینه تدوین حقوق دیپلماتیک است.

لوفور - Lefur - ، نویسنده حقوقی نخستین طرح تدوین جزئی، حقوق دیپلماتیک را در قراردادهای کنگره »وستفالی - 1648 - « ارائه داد. سپس کنگره وین - 1815 - توسط هشت کشور بزرگ اروپایی برگزار و منجر به امضای »نظامنامه تقدم مأموران دیپلماتیک« گردید. کنواسیون وین، هرچند از لحاظ طبقهبندی نمایندگان دیپلماتیک و تعیین موقعیت آنان دارای اهمیت میباشد، اما بسیاری از موضوعات حقوق دیپلماتیک، مانند برقراری روابط دیپلماتیک، تأسیس سفارتخانهها، آغاز و پایان مأموریت دیپلماتها، مزایا و مصونیتها و معافیتهای دیپلماتیک و نظایر آن، در این کنوانسیوناصلاً مورد اشاره قرار نگرفت.

اقدامات اساسی را در این زمینه کمیسیون حقوق بینالملل سازمان ملل متحد انجام داده است تدوین و تصویب کنوانسیونهای چهارگانه وین درباره روابط دیپلماتیک - 1961 - ، روابط کنسولی - 1963 - ، مأموریتهای خاص - 1969 - و روابط نمایندگی دولتها با سازمانهای بینالمللی - 1975 - از نتایج کوششهای سازمان ملل متحد در راستای تکمیل حقوق دیپلماتیک میباشد. با تدوین کنوانسیونهای مزبور، میتوان گفت: تلاشهای سازمان ملل متحد، موفقیتآمیز و رضایتبخش میباشد و حقوق دیپلماتیک به تکامل رسیده است. 

با وجود این، بعضی مدعیاند که در دوران معاصر، سیاست فریب و نیرنگ در روابط خارجی و دیپلماسی غربیان عمق بیشتری یافته است. آنچه که در اینگونه بررسیها باید موردتأمّل قرار بگیرد، این نکته است: عدهای همواره تلاش کردهاند تا پیدایش و گسترش فرهنگ و    تمدن و آثار آن را محصول تلاش غرب و متفکران غربی معرفی کنند. در بررسی سابقه دیپلماسی و تدوین حقوق دیپلماتیک نیز همین شیوه را پیمودهاند. البته اختصاص دادن دیپلماسی به غرب و تمدن غربی، آن هم به مفهومی که در سیاست بینالملل معاصر، به ویژه در روابط کشورهای مقتدر با کشورهای جهان سومشاهدآنهستیم،نهتنهاموجب افتخار نیست، بلکه از نقاط منفی فرهنگ غرب به شمار میرود.

اگر تاریخ را منصفانه بررسی کنیم، شواهد و قرائن تاریخی نشان میدهد که مشرق زمین - سرزمین انبیای الهی - خاستگاه واقعی فرهنگ و    تمدن به شمار میرود. تلاشهای بیوقفه و خستگیناپذیر پیامبران الهی در فرهنگسازی و ایجاد تمدن و نیز اصلاح و توسعه آن، بر هیچ پژوهشگر منصفی پوشیده نیست. تاریخ تحولات دیپلماسی نیز از این قاعده مستثنا نیست.

اسناد و مدارک مربوط به روابط دیپلماتیک نشان میدهد که مشرق زمین در این زمینه نیز پیشگام است. مراودهها و ارتباطات دیپلماسی در شرق همواره وجود داشته است. ظهور اسلام و روشهای حکیمانه پیامبر اکرم صلیااللهعلیهوآله در زمینه روابط بینالملل نقطه عطفی در تاریخ تحولات دیپلماسی جهان به شمار میرود. حقیقتی که بسیاری از متفکران و مورخان دیپلماسی، از بیان آن غفلت و یا تغافل ورزیدهاند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید