بخشی از مقاله

چکیده

فرهنگ از جمله مهمترین عوامل تأثیرگذار بر برنامه درسی در سطوح مختلف آن است. هدف پژوهش حاضر بررسی تطبیقی رابطه بین سنتهاي فرهنگ ملی و آیین تعلیم و تربیت - پداگوژي - معلمان در سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان میباشد. پژوهش از نوع پژوهشهاي مروري و با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که در انگلیس معلمان در روند و فرایند آموزش بیشتر بر فرهنگ فردگرایی تأکید دارند؛ به عبارت دیگر بیشتر بر فعالیتهاي فردي دانشآموزان تأکید میشود.

در مقابل در کشورهاي فرانسه و آلمان بر فرهنگ جمعگرایی تأکید شده و سعی میشود یادگیري به شیوه گروهی باشد. در فرانسه آموزش معلمان، منعکسکننده دیدگاههاي فرهنگی برابري طلبانه است. در آلمان نیز معلمان بیشتر از فرهنگ محاورهاي استفاده میکنند و سعی میکنند کل کلاس را در فرایند یاددهی یادگیري درگیر کنند.

-1 مقدمه

مقوله و مفهوم فرهنگ یکی از پرکاربردترین واژهها در زندگی اجتماعی انسانهاست و نمیتوان حد و حدود مشخصی براي کاربرد این مفهوم قائل شد. با وجود مطالعات گسترده در حوزه فرهنگ، تعریف ثابت و واحدي براي آن ارائه نشده و هر تعریفی جنبه خاصی از آن را در برمیگیرد

گستردگی معنایی و شمول این مفهوم، سبب شده است که بسیاري از امور انسانی و پدیدههاي اجتماعی تحت پوشش و سیطرهي این مفهوم قرار گیرد و امور اجتماعی و انسانی توسط آن توصیف، تشریح و تبیین شود. به همین جهت تعاریف و ویژگیهاي مختلفی از این مفهوم ارائه شده است، زیرا افراد با توجه به جهانبینیها، ارزشها، ایدئولوژيها و نوع استفاده و کاربرد مورد نظر، این مفهوم را تعریف و طبقهبندي میکنند

در تعریف فرهنگ بهطور عام گفتهاند مجموعه است از معارف، باورها، ارزشها، هنجارها، هنر و ادبیات، نظامهاي سیاسی و حقوقی، شیوههاي قومی، ابزار و وسایلی جامع که انسان در فرایند تکامل خود به دست آورده و براي نسلهاي بعدي به میراث می گذارند

توماس، کیناست و شورل - 2005 - 1 فرهنگ را نظامی همهشمول و همگانی و درعینحال تعیینکننده براي همه افراد یک جامعه، نهاد یا گروههاي مشخص میدانند. بهطورکلی فرهنگ به مجموعهاي از معیارها، ارزشها و هر آنچه محصول خلاقیت هر جامعه انسانی نظیر هنر، علم، دین، زبان و مشخصکننده مرز بین انسان و حیوان باشد، اطلاق میشود. میتوان فرهنگ را مجموعهاي از باورها و پندهاي ارزشی قلمداد کرد که در آدابورسوم، زبان، ادبیات، مذهب و سایر نیازهاي فرهنگی تجلی مییابد و رويهمرفته بر خلقوخوي انسان اثر می گذارد

نظام آموزشی هر جامعه و بهطور خاص برنامه درسی هر کشوري به عنوان ابزاري مهم و تأثیرگذار، جهت انتقال و تثبیت فرهنگ خاص مورد نظر حکومتها و مسئولین سیاسی هر کشور محسوب میشود

فرهنگ جامعه ضمن تأثیرگذاري بر تعلیم و تربیت، به شکلی کاملاً مستقیم از آن تأثیر میپذیرد. فرهنگ و تعلیم تربیت دو عنصر اساسی از زندگی آدمی و دو بخش مهم از دانش بشري هستند که قدمتی بهسان زندگی انسانها دارند. دو عنصر و بخشی که ذاتاً مکمل یکدیگر بوده و تفکیک آنها از یکدیگر بسیار مشکل است.

ارتباط و همبستگی فرهنگ و تربیت تا بدان جاست که شروع تربیت را باید در فرهنگ و دوام، رشد و توسعه فرهنگی را باید در تربیت جستجو نمود. تعامل و ارتباط متقابل ذاتی فرهنگ و تربیت بهطور اعم و برنامههاي درسی به عنوان قلب آموزشوپرورش بهطور اخص ایجاب می کند که فرهنگ و برنامههاي درسی در عمل مرتبط بوده، یکدیگر را تقویت کرده و زمینه رشد همهجانبه و متعادل دانشآموزان را مهیا نمایند

مسائل مربوط به فرهنگ را میتوان از میان مسائل مورد تأکید و مهمی که در حکومتهاي مدرن وجود دارد، جستجو کرد؛ بنابراین، این مسائل اساس نظامهاي آموزشی در این حکومتها را تشکیل میدهد. همچنین برخی از مسائل مرتبط با فرهنگ، به موضوعات برنامهي درسی برمی گردد؛ اگرچه میتوان ادعا کرد که بعضی از موضوعات برنامهي درسی همانند ریاضیات از لحاظ بار فرهنگی خنثی هستند، با ابن وجود باید اذعان کرد که چنین موضوعاتی در اقلیتاند. مطالعهي ادبیات، هنرها، تاریخ و حتی علوم در برنامهي درسی، دربرگیرندهي انتخابهاي مهم فرهنگیاند

رابطهي میان فرهنگ و آموزش نیز رابطهي پیچیدهاي است. رابطهي دو سویه و تأثیر و تأثر میان فرهنگ و آموزش، همواره مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. بدین معنی که از یکسو، فرهنگ را محصول یک فرایند بین نسلی آموزش قلمداد نمودهاند و از سوي دیگر فرایند آموزش را متأثر از نظام معنایی، ارزشها و هنجارهاي - همان فرهنگ - موجود در یک جامعه تصور نمودهاند.

رابطه فرهنگ و برنامههاي درسی به دو دلیل از اهمیت بسزایی برخوردار است: نخست اینکه روابط فرهنگی درون یک جامعه یا کشور مستقیماً مسائل برنامه درسی را تحت تأثیر قرار میدهند و دوم اینکه چگونه تأثیر فرهنگهاي جهانی بر محیطهاي آموزشی می توانند در آموزشوپرورش کشورها تحلیل شده و نگرانیها در مورد انتقال فرهنگی تا چه مرزهایی قابل تسري است

بر همین اساس برنامه درسی باید طوري طراحی شود که مخالف و ضدیت با عقاید فرهنگی و آیینی فراگیران نداشته باشد در غیر این صورت، مضرات و آثار سوء آن بر فراگیران و بهتبع آن بر جامعه، غیر قابل انکار است

در دنیاي کنونی براي اینکه بتوانیم بر اساس یک برنامه ریزينسبتاً دقیق فرهنگ جامعه را در حد توان به سوي ارزشهاي اجتماعی متعالی و مبتنی بر فرآیند توسعهپایدار سوق دهیم باید بدانیم که اولاً فرهنگ چیست و در ثانی بدانیم عوامل فرهنگ تا چه اندازه در برنامههاي درسی مورد توجه قرار گرفتهاند تا با استفاده از این اطلاعات در جهت بهبود برنامههاي درسی استفاده نماییم

تعمق در مفهوم فرهنگ و برنامه درسی بهویژه با رویکردي تاریخی نشان از سه نوع رابطه بین آنها دارد. سه نوع رابطهاي که کلاینبرگ با عنوان فهم میراث فرهنگی، ارزش سنجی میراث فرهنگی و توسعه و پیشرفت میراث فرهنگی و میلر در قالب دیدگاه اجتماعی برنامه درسی و با عنوان انتقال فرهنگی، بازسازي اجتماعی و شهروندي مردمسالار مطرح میسازند.

انتقال فرهنگی یا تطابق اجتماعی به عنوان اولین برداشت از ساخت مفهومی »فرهنگ و برنامه درسی«، برداشتی سنتی است مبتنی بر القاء و انتقال فرهنگ حاکم بر جامعه به دانشآموزان. امري که پارسونز آن را انتقال فرهنگی و جامعهپذیري دانشآموزان مینامد و دورکیم درونی سازي حقایق اجتماعی میداند. دومین برداشت از ساخت مفهومی »فرهنگ و برنامه درسی«، برداشتی عکس برداشت اول است و عبارت است از تجدید ساختار جامعه از طریق برنامههاي درسی و آموزشوپرورش. در این برداشت برنامه درسی عاملی براي تغییر و تحول در فرهنگ قلمداد میرود.

برداشتی که با سه رویکرد بازسازي، آموزش سواد اجتماعی و کنش اجتماعی انجام میپذیرد و در نهایت شهروندي مردمسالار که سومین برداشت از ساخت مفهومی »فرهنگ و برنامه درسی« است، نگاهی منطقی و مبتنی بر ارتباط ذاتی فرهنگ و برنامههاي درسی دارد. در این برداشت که شهروندي مردمسالار نامیده میشود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید