بخشی از مقاله
چکیده
فلسفه اخلاق به عنوان رشته ای مستقل از فلسفه و اخلاق، در طلیعه قرن بیستم، به جامعه علمی جهان معرفی شد. مسائل این علم گرچه به لحاظ تاریخی، متأخر از علم اخلاق است، به لحاظ منطقی مقدم بر آن است؛ زیرا فلسفه اخلاق، زیر بنای علم اخلاق بوده و با دقت در مسایل آن به آسانی بدست می آید که بدون داشتن موضعی مبتنی بر تأمل و دقت در مسایل فلسفه اخلاق، نمی توان علم اخلاقی معتبر و بدون تعارض داشت.
امروزه با پیچیده تر شدن روابط انسانی در جوامع بشری، مسائل جدیدی پدید می آید که پاسخ آنها را باید از فلسفه اخلاق جست و این امر، ضرورت پرداختن به این دانش را دو چندان می کند؛ همچنین برای اصلاح رفتار اخلاقی دیگران و تعالی و تکامل اخلاقی خود، به پیش فرض هایی نیاز است که بدون آنها نمی توان وارد این عرصه شد؛ همه این وجوه، بیانگر نیاز شدید ما به فلسفه اخلاق است. فلسفه اخلاق با تعیین قواعد کلی و ارائه راه حل برای خروج از تعارض تکالیف، به کمک ما می آید و معنای تکلیف، وظیفه و خاستگاه آن را روشن می کند.
-1 مقدمه
آموزه های دینی و اخلاقی، پیوسته ما را به انجام کارهای خوب توصیه و از انجام کارهای بد منع کرده اند . راستگویی، وفای به عهد، احسان و ... کارهای خوبند و دروغ گویی، عهد شکنی و ظلم به دیگران از کارهای بد به شمار می روند. اما در پاسخ این پرسش که منشأ خوبی و بدی چنین کارها چیست؟ پاسخ های متعدد و متنوعی ارائه شده است. منشأ خوبی از دیدگاه قدرت گرایان، قدرت، از نظر لذت گرایان، لذت، و به اعتقاد سودگرایان، سود عمومی است و ...
هر یک از این پاسخ ها بر مبنای خاص خود تکیه دارند. پرسش از منشأ خوبی، نمونه ای از پرسش های اساسی در حوزه اخلاق است. پرسش هایی از این دست: خوب و بد یعنی چه؟ ملاک خوب یا بد بودن یک کار چیست؟ چرا باید کار خوب انجام داد و کار بد را ترک کرد؟ منشأ این - باید - و الزام و نیز معنای - باید - چیست؟ فلسفه اخلاق عهده دار پاسخگویی بدین پرسش هاست.
همچنین گاه رخ می دهد که فردی میان انجام دو کار که باید فقط یکی برگزیده شود، نمی داند کدام یک را به جای آورد؟
در آن صورت - وظیفه - چیست؟ ما چگونه وظیفه - تکلیف - خود را می شناسیم؟ اینجاست که فلسفه اخلاق با تعیین قواعد کلی و ارائه راه حل برای خروج از تعارض تکالیف، به کمک ما می آید و معنای تکلیف، وظیفه و خاستگاه آن را روشن می کند.
-2 مفهوم شناسی
-1 -2 مفهوم واژه اخلاق
اخلاق، جمع - خُلق - و - خُلُق - است که به معنای سرشت، طبیعت، عادت، خوی و ... به کار می رود. - ابن منظور، 1416ق، ج10، ص . - 86 اعم از سجایای نیکو و پسندیده، مانند راستگویی و پاکدامنی، یا سجایای شت و ناپسند مانند دروغ گویی و آلوده دامنی.
در عموم کتاب های لغوی، این واژه، با واژه - خَلق - هم ریشه شمرده شده است. خُلق زیبا به معنای بهره مندی از سرشت و سجیه ای یباز و پسندیده و خَلق زیبا به معنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی موزون و هماهنگ است
عالمان اخلاق، معانی اصطلاحی متعددی برای - اخلاق - بیان کرده اند.
رایج ترین معنای اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است: صفات و ویژگی های پایدار در نفس که موجب می شوند کارهای متناسب با آن صفات، به طور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل، از انسان صادر شود.
ابوعلی مسکویه، در تعریف اخلاق می گوید : - اخلاق، حالتی نفسانی است که بدون نیاز به تفکر و تأمل، آدمی را به سمت انجام کار حرکت می دهد. -
اگر این حالت نفسانی به گونه ای باشد که کارهای زیبا و پسندیده از آن صادر شود، آن را اخلاق خوب - اخلاق فضیلت - نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر گردد، آن را اخلاق بد - اخلاق رذیلت - گویند.
معانی اصطلاحی دیگری نیز برای اخلاق ذکر می شود: مانند نظام اخلاقی یا نظریه هنجاری یک فرد یا گروه؛ همچون اخلاق عملی پیامبر اکرم - ص - ، سقراط، اخلاق عملی ورزشکاران. گاهی هم اخلاق به معنای نهاد اخلاقی زندگی به کار می رود. در این کاربرد، معنایی هم عرض هنر، علم و حقوق خواهد داشت.
اختلاف نظرها در تعریف اخلاق، تا اندازه ای از جهان بینی های مختلف سرچشمه می گیرد؛ یعنی بینش هر مکتبی درباره جهان، یک نوع سیستم اخلاقی در آن مکتب را پیشنهاد می کند. مکتب مادی قهراً نوعی اخلاق پیشنهاد می کند، مکتب الهی نوع دیگر اخلاق پیشنهاد می کند. آن که جهان را ناشی از یک اراده حکیمانه ازلی و انسان را نفخه ای الهی می داند و آن که در جهان جز ظلمت و تاریکی و تصادف و حرکت های کورکورانه و بی منتهایی، بی مقصدی و بی هدفی، چیز دیگری نمی بیند، خواه ناخواه بینش شان در اخلاق با هم متفاوت است. و اساساً بعضی مکتب ها در مسئله اخلاق به بن بست می رسند.
-2-2 مفهوم علم اخلاق
اندیشمندان و پژوهشگران، تعاریف گوناگونی برای - علم اخلاق - ارائه نموده اند. - خواجه نصیر الدین طوسی، بی تا، ص - 14 که به رغم اختلافات جزئی، می توان از آنها تعریف زیر را بدست آورد:
علم اخلاق، علمی است که با معرفی و شناساندن انواع خوبی ها و بدی ها، راههای کسب خوبی ها و رفع و دفع بدی ها را به ما می آموزد.
یعنی هم بُعد شناختی و معرفتی دارد و هم بُعد عملی و رفتاری. علم اخلاق، همانند فلسفه و علوم عقلی محض نیست که صرفاً بُعد عقلانی و نظری انسان را تقویت کند؛ بلکه هدف اصلی آن، آموزش شیوه رفتار است. لذا، علم اخلاق، علمی است که با آموزش صفات و ملکه پسندیده و طریقه کسب آنها و نیز بیان صفات بد و راه و روش اجتناب از آنها، راه رسیدن به منش خوب را به ما نشان می دهد و نیز شیوه صحیح رفتار ما را در ارتباط با خود، دیگران و خداوند، به منظور نیل به سعادت و کمال معرفی می کند
-3-2 مفهوم فلسفه اخلاق
درباره تعریف فلسفه اخلاق چندین فرض تصور می شود:
الف- اینکه فلسفه اخلاق شامل همه انواع پژوهش های اخلاقی- توصیفی، هنجاری و فرا اخلاقی- باشد.
ب- آن را تنها شامل پژوهش های هنجاری و فرا اخلاقی بدانیم.
ج- فرض سوم که مورد تأکید برخی از اندیشمندان غربی است، آن را تنها دربر گیرنده مباحث فرا اخلاقی می داند.
بر این اساس، فلسفه اخلاق دانشی است که تنها به بررسی عقلی مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق می پردازد. البته به نظر ما، فلسفه اخلاق شامل پژوهش در حوزه اخلاق هنجاری و فرا اخلاق است
-1-3-2 پیشینه فلسفه اخلاق
فلسفه اخلاق به شکل امروزی آن، که به صورت یک رشته مستقل و علمی درآمده است، دانشی جوان به شمار می آید که از عمر آن بیش از یک قرن نمی گذرد. عده ای معتقدند که جدایی فلسفه اخلاق از قلمرو فلسفه و از علم اخلاق، به سال 1903 باز می گردد که جرج ادوارد مور، کتاب مبانی اخلاق را نوشت. اما مباحث این حوزه در میان فیلسوفان از دوران یونان باستان تا به امروز وجود داشته است. این واقعیت را می توان با مراجعه به مباحث فلاسفه که در تاریخ فلسفه اخلاق ثبت شده است، به دست آورد، به گونه ای که حتی در قالب شعر و حماسه در ششصد سال قبل از میلاد، این مباحث مطرح بوده است.
ریشه های فلسفی این مباحث را می توان تا زمان گزنفون و هراکلیتوس پی گرفت. در دوران بعد، این مباحث را سقراط و شاگردش افلاطون و شاگرد او، ارسطو پیگیری نمودند و در واقع تثبیت فلسفه اخلاق به صورت یک رشته مستقل، از زمان سقراط شروع شده است.
پس از ارسطو هم مباحث فلسفه اخلاق به کوشش اپیکوریان، رواقیون و ... ادامه یافت. در قرون وسطا نیز افرادی مانند آمبرس میلانی، آگوستین هیپویی و در دوران متأخر قرون وسطا، آن سلم در برخی از آثارش به صورت ضمنی به پاره ای از مباحث فلسفه اخلاق پرداخته که از جمله می توان به بحث از تحلیل عدالت و غایت زندگی و نیز بحث از تفاوت عمل، شهوت و اراده در کتاب درباره مفهوم پاکدامنی و گناه اولیه اشاره کرد.