بخشی از مقاله
چکیده
در این مقاله ابتدا مقدمه ای درباره فلسفه تعلیم وتربیت و مطالبی در مورد ویلیام جیمز و هگل آمده است بعد از مقدمه ابتدا به نگرش ویلیام جیمز درمورد فلسفه تعلیم وتربیت و آموزش و پرورش پرداخته شده است. در نهایت به مقایسه نگرش ویلیام جیمز در مورد فلسفه تعلیم وتربیت می پردازیم. با توجه به این که هدف اصلی این مقاله بیان فلسفه تعلیم و تربیت از دیدگاه ویلیام جیمز وهگل می باشد، این نوع تحقیق از نوع توصیفی محسوب می گردد. جامعه آماری این تحقیق کتب فلسفی در مورد فلسفه تعلیم و تربیت ویلیام جیمز و هگل می باشد. روش گردآوری اطلاعات کتابخانه ای است.
مقدمه
فلسفه تعلیم و تربیت مربوط به قرن بیستم است. تاریخچه این رشته،فقط به اندازه ی سازمان های معاصرش قدمت دارد. هگل تعلیم وتربیت حقیقی را گذر از مراحل مختلف تکامل فرهنگی بشر می داند.هگل معتقد بود که حداقل برخی از افراد می توانند هرچه را در تاریخ تفکر جمعی انسان مورد لزوم است بدانند
ویلیام جیمز از بنیانگذاران مکتب پراگماتیسم می باشد. وی در زمینه روانشناسی و فلسفه مطالعات عمیقی داشته و به عنوان پزشک نیز به فعالیت مشغول بوده است. پراگماتیسم وی را »عملگرایی« ویا » اصالت دادن به عمل« در زبان فاسی ترجمه کرده اند. ولی در یک نگاه اجمالی ویلیام جیمز منشا حقیقت را در »سودمند بودن« یک امر ویا قضیه می دانست. حقیقت به چیزی اطلاق می شود که »سودمند« ویا »عملی« باشد. چیزی که»سودمند« نیست نمی تواند »حقیقت« یابد
دیدگاه جیمز به آموزش وپرورش
به زعم جیمز، آموزش وپرورش هم دارای بعد محافظه کاری وهم بعد بازسازی یاتجدید حیات است.از انجا که آموزش وپرورش از راه انتقال میراث فرهنگی از نسل بزرگسال به کودکان یا اعضای نابالغ گروه، تداوم فرهنگی رامیسر میسازد،بعد محافظه کاری است. آموزش وپرورش در هر صورت رسمی وغیر رسمی اش همیشه فرایند ارزش مداری است که متضمن تحمیل فرهنگی است، زیرا در متن فرهنگ ویژه ای جریان داردکه دارای آداب،اخلاق،آیین ها وزبان یگانه است. اگرچه تحمیل فرهنگی همیشه وابسته به زمان ومکان خاصی است ، ابزارهای ارتباطی وبیانی فراهم می کند تا به وساطت آنها افراد خود را از طریق مشارکت گروهی رهایی بخشند.
آموزش وپرورش در نقش انتقال دهنده میراث فرهنگی وسیله ای است که به یاری آن گروه، حیات فرهنگی خویش راتجدید می کند وبه این ترتیب به آن تداوم می بخشد. در چهارچوب فکری جیمز، کودک از راه اکتساب و کاربرد ابزارها و ارزش ها ی فرهنگی در ضمن معاشرت با اعضای گروه، اجتماعی می شود.
به این ترتیب آموزش وپرورش به ابزار یا فرایندی تبدیل می شود که به یاری آن، گروه مهارت ها، معلومات و ارزش های فرهنگی خود را منتقل می کند وگونه مطلوبی از افراد را تربیت می کند که این میراث را تداوم خواهند بخشید. اگرچه جیمز به روشنی دریافت که جنبه های محافظه کارانه آموزش وپرورش تداوم فرهنگی را تامین می کند،تربیت را امری وسیع تر از حفظ وضع موجود در نظر می گرفت.
نگهداری فرهنگی برای جیمز به آن معنی نبود که بزرگسالان جامعه از مدرسه برای تداوم باورها و ارزش های جاری بهره گیری کنند، بلکه بدان معنی بود که مهارت ها و ابزارهایی در اختیار نسل جوان قرار گیرد که به کمک آنها شرایط اجتماعی را بهبود بخشند
مدرسه و جامعه از دیدگاه جیمز
به نظر جیمز مدرسه محیطی تخصصی است که با این هدف تاسیس شده تا از نسل جوان را عامدانه به مشارکت فرهنگی وارد کند. مدرسه به عنوان نهادی اجتماعی، عامل انتخابگری است که در عین حالی که به انتقال میراث فرهنگی می پردازد، درصدد بازسازی آن نیز بر می آید تا نیازهای زمان حال را برآورده سازد. جیمز با دیویی هم عقیده بود که کنش های سه گانه مدرسه عبارتند از: ساده کردن، پالوژن، ومتعادل ساختن میراث فرهنگی
منظور ازساده کردن آن است که مدرسه، یا در واقع برنامه ریزان درس ومعلمان در مقام نمایندگان اجتماع، عناصری از میراث فرهنگی را برگزینند و پیچیدگی آنها را از طریق طرح ریزی واحدهای آموزشی به صورتی که با سطح رشد و آمادگی بچه ها مناسب باشد، کاهش دهند. مدرسه به مثابه عامل پاینده، عناصری از میراث فرهنگی را که رشد انسان را فزونی می بخشد انتخاب می کند وعناصری را که در خود چنین رشدی نیست کنار می نهد . متعادل ساختن میراث فرهنگی اشاره دارد به اینکه تجربه هایی که انتخاب و پالایش شده اند به صورت هسته یکپارچه ای از تجارب انسانی تنظیم شوند چون جامعه از گروه های متعدد گوناگونی ترکیب یافته است.کودکان برای شناخت اعضای گروه های دیگربه کمک نیاز دارند.
جامعه به راستی دموکراتیک، به عنوان جامعه ای متعادل و یکپارچه، بر تفاهم دو سویه استوار است. اگرچه مشکل گشایی جنبه فردی وشخصی دارد، در عین حال فرایندی اجتماعی است. تجربه جمعی کوشش مشترکی است که درآن همه شرکت کنندگان در تجارب یکدیگر سهیم می شوند. هر اندازه مشارکت بیشتر باشد، امکان رشد افزون تر است.
جیمز واقف بود که ظهور جامعه صنعتی، شهری و تکنولوژیک،موجب بروز شماری از مسأل اجتماعی تربیتی شده که مدرسه باید با آنها روبه رو گردد،شکاف بین فعالیت های کودکانه و مقتضیات زندگی مسؤلانه دوره بزرگسالی افزایش می یابد. جامعه آموزشگاهی که بر فعالیت های مشترک دو سویه مبتنی بود، به گونه ای طرح ریزی شده بود که کانون دموکراسی مشارکتی را تشکیل دهد. وی انتظار داشت که شیوه های مشگل گشایی مدرسه به جامعه بزرگ تر انتقال یابد
جیمز و آموزش یادگیری
اگرچه منتقدان جیمز او را متهم ساخته اند که آسان گیری بی بند و بارانه ای را در مدارس رواج داده است، نظر وی در خصوص یاد گیرنده همانند دیدگاه او درباره آموزش وپرورش پیشرو باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. آزادی متعلم به منزله هرج ومرج با کنش دلبخواهی او بدون توجه به عواقب کار نیست. بلکه ازادی مستلزم فضای باز کلاسی و آن گونه نگرش آموزشی است که کاربرد پژوهش آزمایش گر را به منظور بررسی و آزمودن عقاید و ارزش ها تسهیل کند. روش مشکل گشایی گروهی جیمز با شیوه اداری سنتی کلاس درس که در آن آموزش بر سلطه و اقتدار معلم قائم است، تفاوت بنیادی دارد.
جیمز ضمن انتقاد از انضباط تحمیل شده از بیرون، انضباط برخاسته از درون را که با هدف پرورش افراد خودگردان و خود انتظام طراحی شده باشد، ترجیح می دهند. این نوع تکلیف یا انضباط مسئله محور، از بطن طبیعی نشأت می گیرد که مستلزم کار کردن با ابزارها و همکاری با مردم است. معلم به جای کنترل کردن موقعیت یادگیری به عنوان حامی، موقعیت را هدایت می کند.
در موقعیت یادگیری به سبک جیمز، نقطه آغاز هر فعالیتی نیازی است که متعلم احساس می کنداین رغبت ذاتی که با نیازی حقیقی مرتبط است در وا داشتن متعلم به انجام تلاش لازم برای ارضای نیاز و حل مسئله مؤثرتر است. بر مبنای تصور جیمز یادگیری، اهداف تربیتی بر دو گونه اند: درونی و بیرونی. اهداف درونی که تار و پود تجارب و علایق دانش آموزان را تشکیل می دهند، از مسئله یا تکلیف سرچشمه می گیرند.
در مقابل،اهداف بیرونی نسبت به مسئله، تکلیف یا علایق خارجی هستند .مثلآ پاداش ها و تنبیهاتی که به منظور ترغیب یادگیری در مدارس سنتی اعمال می شوند، خارجی بوده و اغلب یادگیری حقیقی را مخدوش می سازند. به نظر جیمز اهداف برخاسته از درون، همیشه نسبت به اهداف بیرونی برتری دارند، زیرا جنبه شخصی و مسئله آمیز دارند و به خودگردانی شخصی یادگیرنده و کنترل و انضباط شخصی او مربوط می شوند
به عنوان تکیه گاه دانش آموزان، معلم باید به آنان اجازه دهد تا مرتکب خطا شوند و پیامدهای اعمال خویش را تجربه کنند. به این طریق احتمال اینکه دانش آموزان خود خطاهای خویش را تصحیح کنند، افزایش می یابد . اما منظور وی آن نبود که برنامه درسی تحت سیطره هوس های کودکانه در آید. معلم به عنوان فردی بالغ باید قوه تمیز و مهارت حرفه ای خود را به کار گیرد تا پیامدهای کار برای دانش آموزان یا همکلاسان او متضمن خطری نباشد
رشد به عنوان هدف آموزش و پرورش
به نظر جیمز هدف انحصاری آموزش و پرورش، رشد یا همان بازسازی تجربه است به گونه ای که به هدایت و کنترل تجربه های بعدی بینجامد. آموزش و پرورش به عنوان یک فرایند، هدفی ورای رشد ندارد. تجربه های ویژه را باید با توجه به میزانی که به رشد و یا هموار ساختن راه تجربه های بعدی کمک می کنند، ارزیابی کرد.تجربه های مطلوب راهگشای تجربه های بعدی هستند، حال آنکه تجربه های نامطلوب مانع تجربه های بعدی می شوند و امکان آن را کاهش می دهند.
رشد در مشرب جیمز بدان معنی است که فرد توانایی درک روابط و پیوندهای ما بین تجربه های مختلف،بین یک موقعیت یادگیری و موقعیت دیگر را حاصل کرده است. یادگیری از راه تجربه و از طریق مشکل گشایی به این معنی است که آموزش و پرورش،همانند زندگی، فرایند بازسازی مداوم تجربه است. هدف تربیتی جیمز یعنی رشد به منظور هدایت تجربه های بعدی، تأکید مدارس سنتی را بر نظریه آمادگی - آماده ساختن شاگردان برای زندگی آینده - مردود انگاشت
جیمز و بازسازی تجربه و تعلیم وتربیت
در نزد جیمز تعلیم وتربیت خوب برابر بود با بازسازی تجربه به نحوی که بر معنی و مفهوم تجربه های آینده بیفزاید، وآنها را هدایت کند. مفهوم او از رشد به مثابه غایت تعلیم و تربیت ناظر بر هدایت سنجیده و هوشمندانه فعالیت است. رشد به عنوان مفهومی وسیع تلویحاّ دلالت دارد بر اینکه یادگیرنده نسبت به روابط متقابل تجارب و پیامدهای عمل، آگاهی دارد.
بینشی که از طریق تأمل درباره رابطه بین تجربه و عمل و پیامدهای آن حاصل می شود، بر اثر کاربرد نمادها به معنای تبدیل می شوند. از این رو استدلال به عنوان فرلیند ترکیب معانی یا نمادها تعبیر می شود به نحوی که با آراستن آنها بتوان به استنتاج هایی دست یافت. اعتبار استدلال ها از طریق فرایند آزمایش و خطا قابل بررسی است. تا زمانی که استدلالی در بوته عمل محک زده نشوند هیچ کسی نیست به اعتبار آن نمی تواند مطمئن باشد. آزمودن تفکر به تحقیق پذیری آن در تجربه بستگی دارد.
به عقیده جیمز ایده ها و ارزش های مطلوب، قطع نظر از طول عمرشان،هنگامی که در بوته تجربه آزموده شوند، همیشه دستخوش تحول می گردند . بازسازی تجربه می تواند هم فردی و هم جمعی باشد . در حالی که هر فردی دارای تجربه های ویژه خویش است، تجربه های ابناء بشر همگانی است. جیمز در آثار خود در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت بر نقش مدرسه به عنوان یکی از مهمترین عوامل جامعه ساز تأکید می کرد. فلسفه تربیتی جیمز تجربه، فعالیت و مشکل گشایی را محور قرار داد که این خود موجبات دگرگونی اندیشه ما را درباره آموزش و پرورش فراهم ساخت