بخشی از مقاله
چکیده
آیا با معارف عرفانی میتوان به علوم انسانی جامعتري دست یافت؟ پاسخ این پرسش را در این نوشته از نگاه علامه طباطبایی بررسی میکنیم. در بررسی دیدگاه علامه طباطبایی محورهایی مورد توجه خواهد بود.
-1توضیح مفاهیم اساسی؛ یعنی مفهوم علوم انسانی،عرفان،مکاشفه-2جهان شناسی وانسان شناسی علامه طباطبایی-3 جهان شناسی وانسان شناسی علم جدید-4مقایسه ونتیجه گیري. یکی از دانشهایی که میتواند افق جدیدي به روي انسان بگشاید و نگاه عمیقتري به آدمی ببخشد، مکاشفات عارفانه و نگاه عارفان به عالم و آدم است.
علامه طباطبایی درفهم قرآن براساس قرآن وجمع بندي ازروایات مباحث راطرح می کندنه ازراه عرفان وکشف ،اماایشان مکاشفات عرفانی راحجت می داند،چون ازآیات استفاده می کند،وکشف وعرفان ابزارش »قلب« است.
از این روایشان در باب انسانشناسی و جهان شناسی ودر باب مقوله علم و موارد دیگرنگاه خاصی راارایه می کندکه بانگاه عارفان سنخیت دارد. در علوم و دانشهاي تجربی مفاهیم براساس تجربه و حس تعریف می شوند وانسان شناسی و حتّی جهانشناسیشان براساس تجربه است. اما علاوه بر تجربه و حس، جایگاه شهود و مکاشفات عرفانی نیز مهم اند.
ابن عربی و بعدها مولوي در باب »علم« معتقد است، آن علمی که انسان به عنوان خلیفهاالله واجد آن است، صرف دانش و دانایی نیست، بلکه نوع خاصی از معرفت است که ابنعربی آن را » تحقیق« یا دارایی مینامد. که عبارت از متحقق شدن به حق و حقیقت است. و کسی که به مقام » تحقیق« میرسد حق همهي هستی اعم از حق خدا، انسان و حتّی حق نباتات و جمادات را بهجا میآورد. چون در همه آنها » حق« یعنی خدا جلوهگر است.در این نوع رهیافت و تلقّی به مقولات انسانی، تفاوت رویکرد عارفان وعلامه طباطبایی با رویکرد جهان مدرن در باب مقوله علم، انسان و جهان آشکار میگردد.
نگارنده بر این باور است که باید به نقش مکاشفات عرفانی در علوم انسانی توجه کرد، تا به عالم و آدم با نگاه
عمیقتري نگریست ودرنتیجه به علوم انسانی جامع تري دست یافت.
مقدمه
تعالیم عارفان به خصوص عارفان اسلامی میراث ارزشمندي است که در اختیار بشر قرار گرفته است. عارفان،انسان شناسی و جهان شناسی متمایزي ارائه دادهاند که متفاوت از دیگر دیدگاههاست.
مسأله این است که با توجه به اینکه علم جدید بر انسانشناسی و جهانشناسی خاصی مبتنی است. آیا با تعالیم عرفانی میتوان به علوم انسانی جامعتري دست یافت؟ و به عبارت عام تر آیا مکاشفات و شهود عرفانی در علوم انسانی نقشی دارد یا نه؟دیدگاه علامه طباطبایی دراین باره چیست؟ نگارنده بر این باور است که در علوم انسانی عموماً این تعالیم، مغفول واقع شده است، اما علامه طباطبایی کوشیده است این جنبه را مورد توجه قرار داده و براي بازسازي و تکمیل علوم انسانی از این دانش بهره ببرد.
مفهوم علوم انسانی
توجه ما بیشتر متمرکز بر علومی است ،که به نحوي مربوط به بعد انسانی وجود انسان است یعنی انسان از آن جهت که موجودي با شعور و احساس است، در این جا مورد توجه است علومی مانند اقتصاد، روانشناسی، تاریخ، سیاست، جامعهشناسی، حقوق و... نه علوم طبیعی ،که صرفاً به بعد مادي یا جنبه زیستی انسان توجه دارد.
در این جا در صددیم تا با توجه به موضوع مقاله به تبیین و تحلیل آن پرداخته و جنبههایی از آن را مورد کاوش قرار دهیم.
.1واژه شناسی
قبل از هر چیز لازم است به تبیین مفاهیم کلیدي بپردازیم که علی الاصول مرادمان از شهود و مکاشفات عرفانی، نیز علوم انسانی چیست؟ توضیح و تبیین مفاهیم کلیدي میتواند ما را در فهم بهتر کاربرد شهود عرفانی در علوم انسانی یاري بخشد و زوایاي پنهان بحث را آشکار نماید.
.1-1 مفهوم عرفان
مقصود از عرفان در این نوشته عبارت است از دیدگاه عارفان درباره خدا و تجلیات و صفات او.
به تعبیر قیصري »هوالعلم باالله سبحانه من حیث اسمائه و صفاته و مظاهره و بحقایق العالم....
عرفان عبارت است ازعلم به اسما وصفات ومظاهر وتجلیات الهی یا به قول استاد مطهري: عرفان در مقام تفهیم و توضیح هستی است.
البته همچنان که مطهري مینویسد، عرفان تفاوتی با فلسفه دارد و آن این است که فلسفه در استدلالهاي خود تنها به مبادي و اصول عقلی تکیه میکند، اما عرفان مبادي و اصول به اصطلاح کشفی را مایه استدلال قرار میدهد و آنگاه آنها را به زبان عقلی توضیح میدهد.
میتوان گفت، فیلسوف در استدلالهاي خود بر عقل و استدلال تکیه میکند ولی در عرفان، عارف بر شهود و مکاشفه هاي خویش تکیه میکند و آن را به زبان استدلال بیان میکند.