بخشی از مقاله

چکیده

در میان الگوهاي متعددي که براي حکومت ترسیم شده است، الگوي قرآن کریم متفاوت بوده و بر محوري متمایز از سایر دیدگاه ها استوار است.

بررسی آیات و روایات مربوط به مبناي توحید که مبنی المبانی است و نیز هدف غایی قرب الهی گویاي آن است که حکومت دینی لازم است بر محور تربیت استوار باشد. البته این تربیت جامع بوده و با تربیت اعتقادي و اخلاقی و عملی حتی به روابط اقتصادي و سیاسی و اجتماعی و طبیعی انسان ها نیز جهت می دهد. اگر محوریت تربیت در حکومت رعایت نشود جانب مبانی و اهداف قرآنی رعایت نخواهد شد و حکومت اسلامی نخواهد بود.

هدف از تحقیق، بررسی نظري و نظریه پردازي در خصوص مسألهاي است که تحقق آن، کارایی چشمگیري در نظام حکومتداري اسلامی دارد و میتواند بسیاري از ساختارهایی که به تقلید از نظامهاي حکومتی دنیامحور غربی تنظیم شده است را متحول سازد و اساس و بنیان حکومت را بر تعلیم و تربیت توحیدي بنا نهد.

این پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و مباحث تحلیلی آن به روش تفسیر موضوعی آیات و روایات نگاشته شده است و با بررسی آیات و روایات مربوط، لزوم تربیت محور بودن حکومت را تبیین می نماید.

یافته اساسی این پژوهش نیز تولید نظریه جدید در عرصه حکومتداري است که بر اساس آن رویکرد اصلی همه اجزاي حکومت از صدر تا ذیل، در برنامهریزيها و وضع قوانین و اجرا و همچنین در نظارت و مجازات و یا تشویق ها، مطابق با نظام جامع تربیتی اسلام است. در این صورت در هنگام تزاحمات نیز نظام تربیتی اولویتها و مرجحات را تعیین میکند و هیچ نهاد اقتصادي، سیاسی، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و ... از این امر مستثنی نیست.

نتیجه اینکه در صورت پیاده سازي چنین دیدگاهی در حکومت، حاکم یک مربی تمام عیار اسلامی خواهد بود و مردم به مثابه متربیانی هستند که حکومت وظیفه دارد شرایط لازم براي تربیت آنان را فراهم کنم و موانع آن را برطرف نماید. در این صورت ایجاد امنیت، رونق بخشی به اقتصاد، تأمین بهداشت و ... همه و همه در جایگاه شرایط تربیت جزء اهداف غیري حکومت خواهد بود.

بیان مسأله:

در شرایط کنونی الگوهاي متعددي براي حکومت و نظام سیاسی مطرح شده است، که هر یک بر ستون و محور خاصی استوار هستند. محور اصلی هر یک از این الگوها را مبانی و اهداف تعیین شده براي آن مشخص میکند.

در قرآن کریم که »توحید« محور همه مبانی و قرب الهی هدف غایی است، محور اساسیاي که حکومت بر آن استوار است، با سایر الگوها متفاوت است.

نگارنده با مراجعه به آیات مربوط به اهداف و مبانی حکومت در قرآن، به این نظریه دست یافته است که، تنها چیزي که میتواند محور حکومت باشد، تا جانب مبانی و اهداف تعیین شده براي حکومت در قرآن رعایت شود، »تربیت« است؛ به طوري که اگر محوریت آن رعایت نشود، حکومت بر اساس مبانی اسلامی اداره نشده و بسیاري از اهداف مغفول خواهد ماند.

در حقیقت از دیدگاه قرآن کریم، تشکیل حکومت اسلامی، مبتنی بر یک »فلسفه تربیتی« است و غایات دیگر حکومت اسلامی، از آثار و نتایج این غایتند.

حکومت با تربیت جامع انسانها؛ با لحاظ نیازها و ظرفیت هاي جسم و روح آنها و مبدأ و معادشان و با محتواي غنی اسلام؛ مشتمل بر اعتقادات، احکام و اخلاق، جامعه را در همه عرصه هاي فردي و اجتماعی و طبیعی و در همه ساحت هاي سیاسی و اقتصادي و فرهنگی و ... هدایت کرده و زمینه سعادت و پیشرفت دنیوي و اخروي را براي آنان فراهم می سازد.

نوآوري و جنبه تولید علمی این پژوهش در آن است که بر خلاف دیدگاه هاي رایج در دو علم سیاست و تربیت، اولا تربیت را تنها یک وظیفه در ردیف وظایف حکومت تلقی نمیکند؛ بلکه بسیاري از وظایف اقتصادي و امنیتی و

... را در خدمت تربیت و زمینه ساز تربیت معرفی می نماید و ثانیا به تربیت نگاه جامعی دارد و صرف تربیت مادي مقصود آن نیست؛ بلکه با نگاه به انسانی که داراي مبدأ و معاد است و دو بعد جسم و روح دارد؛ تربیت را در نظر میگیرد و هیچ یک از دو بعد مادي و معنوي و نیازهاي جسمی و روحی او مغفول نمی ماند.

پیشینه:

آنچه در آثار گذشتگان یافت میشود، بررسی رابطه حکومت با اخلاق است و البته بیشتر با رویکرد فلسفی است.

این تحقیق در پی بررسی رابطه حکومت و تربیت است و این تفاوت اساسی بین تربیت و اخلاق وجود دارد که تربیت تنها عهدهدار رشد و کمال اخلاقی انسان نیست؛ بلکه به دیگر ابعاد انسان؛ مانند بعد علمی، عقلانی، حرفه اي و دینی نیز نظر دارد و سعی میکند انسان را در این زمینهها نیز به کمال برساند.

گذشته از سقراط، افلاطون نیز غایت و هدف دولتمرد سیاسی را علاوه بر تأمین خوشبختی، نیکوپروري آدمیان از طریق فضیلت مندي افراد جامعه می داند؛ فضیلتی که منطبق بر عدالت و مبتنی بر قانون باشد. در همین راستا، ارسطو براي رسیدن جامعه به فضایل اخلاقی، تعلیم و تربیت را وظیفه دولت می داند و نظام سیاسی را به استفاده از قدرت سیاسی براي تربیت شهروندان و دستیابی به خیر و نیک بختی توصیه می کند.وي وضع قوانین مناسب را عاملی جهت شکلگیري عادت که زمینهساز فضایل اخلاقی در مردم است، معرفی میکند.

نظریههاي مسیحی نسبت سیاست و حکومت نیز در قالب دو دیدگاه اگوستین و آکوئیناس بدین قرار بود که با توجه به آنکه در تعالیم مسیحی ضایع ساختن و تباه کردن روح اخلاقی دیگران از بزرگ ترین گناهان قلمداد می شود، وظیفه دولت تأمین و نهادینه سازي اخلاق در جامعه است و حکومتها مادام که منافع و اهداف اخلاقی افراد را تأمین می کنند، از مشروعیت برخوردارند. اکوئیناس نیز یکی از وظایف سیاستمداران را قانونگذاري قوانینی میداند که مردم را به سوي فضیلت، البته نه یکباره، بلکه تدریجاً سوق میدهد.

در عصر نوزایش غرب نیز کسانی چون ماکیاولی به رغم مخالفت با ورود اخلاق در حکومت و سیاست و انحصار وظیفه شهریاران در حفظ حاکمیت از طریق ممکن، براي جامعه با فضیلت و اخلاقی، اهمیت ویژه اي قائل است؛ از این باب که اصول اخلاقی در جامعه موجب دوام آزادي و در نهایت، ثبات و پایداري نظام سیاسی می گردد. بر همین اساس، وي نهادینه کردن اخلاق، آزادي و فضیلت را وظیفه حاکمان می داند.

یکی از متفکران مهم اسلامی در حوزه اخلاق، غزالی است. غزالی اخلاق را تنها فضیلت هاي فردي نمی داند؛ بلکه به بعد اجتماعی که رابطه فرد با جامعه و حکومت و رفتار او با مردم در اجتماع است، نیز نظر دارد.

غزالی سیاست را هدایت و ارشاد مردم به راهی که مایه نجات آنان در دنیا و آخرت باشد، می داند و سیاست انبیا را کامل ترین سیاست معرفی می کند که طالب سعادت کامل و اخروي مردم است که بدون سعادت دنیوي محقق نمی گردد.

فارابی، دیگر متفکر اسلامی، با استفاده از فلاسفه سیاسی یونان، شالوده نوینی در تفکر ایرانی-اسلامی بنا نهاد که مبناي الهام به ابن سینا، سهروردي و ملاصدرا گردید. فارابی بدون حل سیاست مدینه در اخلاق فردي، سیاست را وسیله اي براي دستیابی به کمال می داند و لذا پیوند میان اخلاق و سیاست را همانند افلاطون و ارسطو باز می شناسد.

در اندیشه فارابی، سیاست از یک سو محتواي اخلاقی دارد و شاهراه تأمین سعادت انسان در جامعه است و از سوي دیگر، سیاست بر اخلاق اشراف دارد، نتیجه پیوند دوسویه اخلاق و سیاست در فلسفه مدنی فارابی است.

تکمیل فلسفه مدنی فارابی سال ها بعد توسط مسکویه به انجام رسید. اخلاق مسکویه رفتار مجرد فرد را مد نظر نداشت؛ بلکه کوشش اجتماعی می دانست که اخلاق را از دیدگاه سیاست مورد توجه قرار می داد و تصریح می کرد که »یجب علی المدبر المدن «... حاکم مدینه موظف است انسان ها را به سوي فضیلت هایی که موجب سعادت او می شود هدایت کند.

وي با تقسیم بندي سعادتمندان به 4 گروه، آنها را که خود به سراغ سعادت نمی روند، به عنوان گروه سوم معرفی کرده و می گوید: باید آنان را با اجبار و یا از راه تأدیب و اجراي سیاست هاي درست و آموزش هاي حکیمانه، فضیلتمند کرد و این، وظیفهي حکومت است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید