بخشی از مقاله
چکیده
هدف پژوهش توجه به رابطه برنامه ریزی آموزشی دانشگاه با توسعه اقتصادی است. جامعه آماری مدرسین دانشگاه بودند که به سوالات پرسشنامه پاسخ دادند جهت بررسی شرایط افزایش نقش برنامه ریزی آموزشی دانشگاه در توسعه اقتصادی از دیدگاه اساتید، با استفاده از پنج شرط تاثیرگذار آموزش عالی در اقتصاد که توسط مرکز پژوهش مجلس 1393 بیان شده بود، پرسشنامه ای طراحی شد.
پرسشنامه ها به وسیله روشهای آماری تحلیل عاملی،آزمون تی گروههای مستقل و میانگین تحلیل شد نتایج نشان داد که دستیابی به شغل بهتر و درآمد بالاتر متناسب با میزان تحصیلات، مهمترین عامل اثرگذار در نقش برنامه ریزی آموزشی دانشگاه در توسعه اقتصادی به حساب می آید همچنین بین نظر مدرسین زن و مرد، درباره عوامل موثر بر افزایش نقش برنامه ریزی آموزشی دانشگاه در توسعه اقتصادی تفاوت معنی داری وجود ندارد و در نهایت بین وضعیت استخدام مدرسین - هیات علمی و مدعو - و نظر آنها درباره عوامل موثر بر افزایش نقش برنامه ریزی آموزشی دانشگاه در توسعه اقتصادی تفاوت معنی داری وجود ندارد و هر دو گروه معتقدند باید به جایگاه برنامه ریزی آموزشی دانشگاه در توسعه اقتصادی توجه کرد.
مقدمه
شرط لازم برای اثربخشی آموزش عالی در توسعه اقتصادی، اشتغال پایدار و کارآفرینی موثر دانشآموختگان در نظام اقتصادی، توجه به برنامه ریزی آموزشی دانشگاه است بر همین اساس مطالعات بینالمللی نشان داده است که بین رشد اقتصادی و برنامه ریزی توسعه آموزش عالی رابطه مستقیمی وجود دارد لذا همواره این سوال مطرح می شود که آیا بالا بودن سطح آموزش موجب رشد و توسعه اقتصادی میشود یا رشد اقتصادی و استغنای مادی است که موجبات توسعه فرهنگ و آموزش عالی را فراهم میآورد؟
برای پاسخگویی به این سوال لازم است که به مراحل تکامل علم اقتصاد و نگرش آن نسبت به برنامه ریزی آموزش عالی به اختصار اشاره شود. علم اقتصاد در زمره علوم اجتماعی تجربی است و مانند بسیاری از علوم حاضر، مولود انقلاب صنعتی و پرورش یافته در دامان آن است که طی بیش از دو قرن گذشته در حال تکامل بوده و بر اساس مراحل تکاملی خود، در هر مرحله، نگرش خاصی نسبت به برنامه ریزی آموزش عالی داشته است:
مرحله اول: مرحله اول که دوره جنینی علم اقتصاد است، در دوره رنسانس 1700 - - 1400 آغاز شده و در آن دوره اساس کار بازسازی علمی و فرهنگی جامعه بوده است. مکاتب مختلفی مثل فیزیوکراسی و مرکانتیلیسم در علم اقتصاد شکل میگیرند. در این مرحله علم اقتصاد نگرش خاصی به برنامه ریزی آموزش عالی نداشت.
مرحله دوم: در این مرحله وارد انقلاب صنعتی میشویم 1800 - . - 1700 در این دوره، نظام سرمایهداری محض و علم اقتصاد مدرن پایهگذاری میشود. در این دوره است که با مکتب اقتصاد کلاسیک و آدام اسمیت به عنوان پدر علم اقتصاد مواجه هستیم؛ به طوریکه رابطه مثبت بین سرمایه انسانی به عنوان دانش، با رشد و توسعه اقتصادی از حمایت پایهگذار اقتصاد کلاسیک یعنی آدام اسمیت برخوردار بود. در این دوره، به آموزش به شکل تلویحی و دسته دوم برخورد می شد.
مرحله سوم: در مرحله سوم 1900 - - 1800 که به عنوان قرن اعتراض از آن نام میبرند، جامعه اروپایی در تب وتاب تحولات اجتماعی است و تکوین علم اقتصاد در مراحل اولیه خودش است. در این دوره، منتقدان اصلی نظام سرمایهداری محض مثل مارکس، پرودون و دیگران جلو میآیند و اندیشههای تازه را مطرح میکنند.
مرحله چهارم: مرحله چهارم 2000 - - 1900 قرن اصلاح و بازسازی است. این دوران، دوران بلوغ علم اقتصاد و طی این شاخههای اصلی علم اقتصاد مانند شاخه اقتصاد کلان، یا اقتصاد خرد شکل میگیرد و متفکرانی مثل »کینز«، ضرورت هدایت اقتصاد را مطرح میکنند به طور کلی و در چارچوب نظری موضوع، میتوان گفت که در مرحله اول، علم اقتصاد نگرش خاصی به آموزش عالی نداشت و بحث سرمایه انسانی مطرح نبود اما از مرحله دوم و با شروع به کار مکتب کلاسیک، علمای علم اقتصاد به نقش برنامه ریزی آموزش عالی در جریان توسعه اقتصادی، نه به شکل صریح و مستقیم بلکه به شکل تلویحی و دسته دوم توجه کردند.
بدین معنا که آموزشعالی نقش مستقیمی در هدایت جامعه به سوی توسعه ندارد و اگر آموزشعالی کمکی به توسعه میکند، این کمک به صورت تبعی و دسته دوم است. در مرحله سوم از طرف مارکس و اندیشمندان نزدیک به او بیشتر، به مباحث اجتماعی آموزش توجه کردند اما از مرحله چهارم که دوران بلوغ علم اقتصاد مطرح است و از زمان اقتصاددان »کینز« به نقش برنامه ریزی آموزشعالی در جریان توسعه اقتصادی توجه شایانی شده است
پس از بررسی سیر توسعه اقتصادی و نگرش آن به برنامه ریزی آموزش عالی به بررسی دانشگاه و رسالت آن پرداخته شود.
دانشگاه محلی است که درونداد های آن شامل سرمایه، ساختمان، تجهیزات، برنامه ، امکانات ، نیروی انسانی - استاد و دانشجو است - .فراگرد دانشگاه شامل آموزش ، پژوهش ، عرضه خدمات ، حفظ و انتقال میراث فرهنگی و تکنولوژی است و بروندادهای آن در بر گیرنده نیروی انسانی متخصص و خبره در زمینه نوآوری ، اختراع ، اکتشاف علمی و تولید وگسترش مرزهای دانش است
با توجه به نقش روزافزون و کلیدی عامل منابع انسانی در توسعه اقتصادی، اجتماعی در عصر حاضر و تحولات سیاسی، اجتماعی بنیادی دهههای پایانی قرن بیستم، رسالتهای دانشگاهها برای قرن آینده به طور مستمر در مجامع علمی و بینالمللی نظیر »یونسکو«، در دست بازنگری و تحول است لذا برخی ویژگیهای شرایط جدید بینالمللی که برنامه ریزی آموزشعالی را تحتالشعاع قرار میدهد، عبارتاند از:
1.تحول سریع علم و فنّاوری پیشرفته در جهان، که به حق عصر انفجار دانش لقب گرفته است؛
2. تحول فنّاوری مدرن از فنّاوری متکی بر نیروی کار - کاربر - و متکی بر سرمایه - سرمایهبر - در گذشته به متس فنّاوری متکی بر دانش - دانشبر - در قرن آینده؛
.3 تحولات عمیق در روابط بینالمللی از قبیل جهانی شدن اقتصاد و تجارب و ایجاد قطببندیهای جدید، همراه با افزایش روزافزون شکاف بین کشورهای صنعتی و پیشرفته و کشورهای عقب افتاده؛
4. به سر آمدن دوران رشد و تکاثر مادی و توجه جامعه فرامدرن به تعالی فکری و فرهنگی انسانها.
5. توجه جامعه جهانی به مسائل مشترک حفاظت محیط زیست، حقوق بشر، جمعیت، فقرزدایی، تغذیه، بهداشت، فرهنگ و ارزشهای انسانی بومی و جهانی که امروزه تحت عنوان»توسعه پایدار« در محافل بینالمللی مطرح است؛
6. دانشگاه باید، علاوه بر ارائه آموزشهای پیشرفته برای تربیت متخصصان و مدیران حرفهای، با ارائه آموزشهای مادامالعمر و تعمیم آموزش برای همه در ارتقاء دانش عمومی و توسعه انسانی نقش اساسی داشته باشد؛
7. رسالت دانشگاه در جامعه آینده، تربیت رهبران و شهروندانی است که قادر باشند با تحلیل و نقد کاربردهای علم و فنّاوری، بر مقدرات و سرنوشت خویش حاکم باشند؛
8. دانشگاه و جامعه علمی فرهنگی به عنوان آگاهترین قشر جامعه، باید با ارزیابی و تحلیل علمی و منطقی شرایط بینالمللی و وضعیت داخلی کشور، در طراحی و پیشنهاد مناسبترین فرایند توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی پیشگام باشد؛
9. دانشگاه باید در اشاعه آزادانه افکار، دموکراسی و حقوق بشر پیشگام و عامل وحدت ملی باشد؛
10. دانشگاه باید در شناسایی و حل مشکلات و معضلات اساسی جامعه نقش مؤثر داشته باشد؛
11. دانشگاه باید از طریق تربیت افراد با مهارتهای بینالمللی و جهانی جامعه را در برقراری ارتباط و تطبیق با شرایط بین المللی راهبری کند؛
12. دانشگاه باید نقش هدایت و رهبری جامعه را از طریق اشاعه فرهنگ و ارزشهای اساسی، نظم اجتماعی و پرورش روحیه تتبع، خلاقیت و ابتکار عهدهدار باشد