بخشی از مقاله
چکیده
آنچه در بحث زمینه گرایی مهم مینماید توجه به کل به جای جزء است که اصلی مهم در طراحی و توسعه شهرسازی می باشد. در حال حاضر، بی توجهی به بستر در معماری امروز رایج است. این مقاله به مطالعه تأثیر توجه به بستر و زمینه معماری زمینه گرا و نقش آن در توسعه معماری پایدار پرداخته است و برآن است که زمینه گرایی را به عنوان یکی از اصول طراحی و معماری پایدار در حیطه پایداری محیطی معرفی کند. پژوهش حاضر با مطالعه کیفی و روش تحقیق توصیفی صورت پذیرفته .
مقدمه
طرح معماری در هر دوره تاریخی و در هر نقطه جغرافیایی که ساخته شود، بیانگر وجوه مختلفی از زندگی انسان های آن دوره و کاربران آن می باشد. به تعریف سوزان لنگر: " معماری یعنی عاملی که سیمای تمام محیط زندگی آدمیان را قابل رویت و آشکار گرداند."
اینکه در دوره های مختلف تاریخی سبک های مختلف معماری ایجاد شود و هریک ویژگی های متفاوتی با سبک های دیگر داشته باشد اجتناب ناپذیر است. همین امر ممکن است موجب ناهمگونی بافت شهری شود که دوره های مختلفی را از سر گذرانده است. معماری زمینه گرا تالش می کند که بین بناهای مختلف با سبک های متفاوت که در یک بافت قرار می گیرند هماهنگی ایجاد کند. " طی نیم قرن اخیر موضوع توفیق در ایجاد چنین هماهنگی از توجه معماران به دور مانده است."
زمینه گرایی دیدگاهی کل نگر است که در شهرسازی تعریف می شود اما کامال با معماری ارتباط مستقیم پیدا می کند. چراکه معماری در بستر شهر ایجاد می شود. پس در زمینه گرایی شهر به عنوان زمینه و بافت برای معماری اهمیت می یابد. ابعاد این اهمیت کالبدی، تاریخی و اجتماعی- فرهنگی می باشد. در این دیدگاه هدف اصلی ایجاد منظر شهری مطلوب و هماهنگ، در یک چارچوب وسیع تر فلسفی و نه الزاما با سبکی یکسان است.
طراحان معمار در هر سبکی باید نتیجه ی کار خود را در یک زمینه ی کلی تر تصور کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند. زمینه گرایی در معماری به معنی تقلید صرف از آثار موجود و مانعی برای خالقیت طراح نیست. اما تاکید دارد که توجه به زمینه در طرح هم برای معماری و هم برای بستر عاملی مثبت و تقویت کننده است. - برنت، - 25: 2004 یک طراحی زمینه گرا لزوما به یکنواختی منجر نمی شود و منظری کسالت بار ایجاد نمی کند. بلکه مسئله ای که اهمیت دارد توجه به روح مکان است خواه با ارزش نهادن به عناصر بصری خواه یا حفظ سنتی قدیمی باشد.
در دراز مدت طراحی پایدار یک گزینه نیست یک اجبار است زیرا ما به نابود کردن منابع، آب و خاکمان پرداخته ایم؛ زمین را آلوده ساخته ایم و آینده و نتایج فاجعه آمیز این روند را نادیده گرفته ایم. بر همین اساس یکی از مباحث اخیر مطرح درمعماری، پایداری و به تبع آن طراحی مطابق با محیط است. اصطلاح معماری پایدار یا معماری محیط زیستی به معماری حساس به مسائل پیچیده همزیستی طبیعت ، انسان و مصنوعات اطلاق می شود .
امروزهدف معماری محیط زیستی ایجاد تعادلی پایدار و سازمان یافته بین طبیعت ، موجودات زنده و محیط مصنوع است. بر اساس طرح OECD ، بناهای پایدار بناهایی تلقی می شوند که کمترین تاثیرات مخرب را بر محیط های ساخته شده - مصنوع - و طبیعی مجاور ، ناحیه اطرافشان و همچنین متن و زمینه کلی خود داشته باشند.لذا رسیدن به معماری پایدار میسر نمی گردد مگر با تاکید بر زمینه گرایی .
معماری زمینه گرا بر زمین مداری و پیوند محیط با فضا تاکید دارد و با درک پیام بستر خود شکل می گیرد و در واقع پیامی را که بستر معماری به او انتقال داده به عینیت رسانده و طراحی می کند ، در نتیجه ساختمان جزئی کوچک از طبیعت پیرامونی خواهد بود. در این نوع معماری هر بنایی بر اساس زمینه های فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی و کالبدی ، اقلیمی و شرایط خاص آن سایت و ساختمان طراحی و اجرا می گردد وساختمان عضو همخوان با اکولوژی و عنصری هماهنگ در بستر خود و در نهایت در بستر محیط زیست خواهدبود .
-2مبانی نظری
-1-2 زمینه گرایی:
زمینه گرایی - contextualism - و منطقه گرایی - regionalism - هردو واژه هایی هستند که برای نخستین بار در غرب جعل و تفسیر شده اند. بنابراین باید ریشه ی آنها را در زبان ِ آنجا جست. به تعبیر دیگر، باید در آغاز به زبان گوش فراداد تا دانست این واژه ها از خود چه می گویند، چه چیزی را نشان می دهند، و از چه حکایت می کنند. کانتکست - context - از واژه ی لاتین contextus ریشه گرفته که اشاره به ارتباط میان کلمات و انسجام میان آنها دارد. فعل آن contexere است که به معنای درهم بافتن و در هم تافتن است. بنابراین، context در اصل به هم تافتن و مرتبط ساختن کلمات و جملات به منظور ساختن یک سخن یا گفته است.
از این رو، context مشار به ارتباط، اتصال، هم نشینی و هم بافی میان اجزاست. در بستر شهر، به گونه ای قیاسی، می توان context را اتصال و هم نشینی میان بناها خواند. با توجه به این ریشه شناسی، شاید برگردان درست تر context بافت یا همبافت باشد، اگر چه بافت را اغلب در مقابل fabric قرار می دهیم. بنابراین، contextual به تعبیر درست تر "هم بافت" است و نه زمینه.
بدین سان، بهتر است تاcontextualism را "همبافت گرایی" بخوانیم و نه زمینه گرایی. زمینه بیشتر دلالتی دوبعدی و سطحی دارد و اشاره به بستر میکند، در حالی که بافت و بافتن کنشی سه بعدی و فضایی است. با این وجود، فعلا از این جدل می گذریم و همان زمینه گرایی را در برابر contextualism می پذیریم، در همان حال که مفهوم اصیل آن را همواره مد نظر نگه می داریم. اما region در اصل و ریشه ی خود به معنای خط، جهت و نیز ناحیه و بخش است، و فعل آن regre به معنای جهت دادن و جهت بخشیدن بوده است.
از دیگر سو این واژه با regere مرتبط است که به معنای حکم راندن و اداره کردن بوده است. این واژه اساسا مفهومی جغرافیایی به خود گرفته و به معنای یک منطقه ی اداری، بخش مشخصی از جهان، قلمرو پادشاهی، کشور و قلمرو بوده است. اما آنچه مشخصه ی region است داشتن خصلت و خصوصیتی است مبتنی بر مکان که آن را ویژه و مستحق region بودن می کند، و در مقابل دیگر region ها متمایز می سازد. بنا براین regionalهر آنچیزی است که خصلت ِ ویژه ی منطقه را داراست.
-1-1-2 معماری زمینه گرا
برای بحث درمورد معماری زمینه گرا بهتر است که ابتدا به تعریف زمینه و عناصر شکل دهنده آن پرداخته شود. زمینه را معمولاً در مقیاسهای متفاوت با توجه به وسعت و حجم و میزان پوشش دهی بنای معماری به افراد یک حوزه تعریف مینمایند . مثلاً زمینه ای که بنایی همچون یک بیمارستان در آن واقع شده است با زمینه ای که بنایی همچون کودکستان در آن واقع است با یکدیگر تفاوت می نمایند ، گرچه شاید هر دو در یک سایت واقع شده باشند. زمینه را می توان شامل توپوگرافی محل ، وضعیت پوشش گیاهی ، بافت شهری شامل میزان تراکم بناها ، خیابان ها و پیاده روها و نسبت آنها با یکدیگر، جنس مصالح ، ترکیب بندی مصالح ، همجواری بناها با یکدیگر ، جغرافیای منطقه ، میزان ترافیک شهری ، حضور حیوانات و موجودات زیستی دیگر ، میزان جمعیت انسانی و غیره دانست.
ممکن است تصور شود که زمینه را اقلیم منطقه و یا خرد اقلیمها تعریف مینمایند ، مثلاً عنوان فکر شود . بنایی که بایستی در اقلیم گرم و خشک واقع شود باید متفاوت از بنایی باشد که در اقلیم معتدل و مرطوب طراحی می شود . ممکن است رنگ و جنس مصالح را تعریف کننده زمینه دانست که باز هم در اقلیمهای مختلف با هم متفاوت است. حال با فرض این که در اقلیم گرم و خشک با مصالح به کار رفته در همان اقلیم - مثلاً آجر و خشت و کاهگل و غیره - نمای بنایی را احداث کرده باشند، اما در درون بنا و کیفیت روابط فضایی درون بنا را بر اساس اقلیم دیگری همچون اقلیم گرم و مرطوب طراحی و اجرا نمایند.
روابط فرهنگی و اجتماعی و سیستم اقتصادی یک شهر تا حدود زیادی میتواند در تعریف زمینه موثر باشد . به عنوان مثال در فرهنگهایی که ارتفاع سقف را برای حس حضور و آرامش بلند می گیرند ، تفاوت بسیار زیادی با فرهنگهایی که برای همان حس و احترام و آرامش ارتفاع کوتاه فضا مناسبتر و قابل قبول تر است ، وجود دارد . تفاوت کالبدی این دو گونه بناخودتعریف کننده بخشی از زمینه می باشد . گذشته از این عناصر بایستی به زمینه به عنوان نوعی از تاریخ نیز نگاه کرد . زمینه را نه به عنوان عاملی ایستا در زمان ، بلکه بایستی به عنوان عاملی پویا و متغیر و سیال در نظر گرفت . به نوعی زمینه معماری زمینه گرا خود متغیر و متحرک است .
و بدین جهت نمی توان بنای معماری را که متن نام دارد را در زمینه ای متغیر و سیال و در حال تحرک ، به صورت ایستا طراحی نمود ، زمینه ای که خود گذشته از چهره طبیعی و بکر زمین که در اکثر مناطق انسان نشین - مثلاً شهرها - که بطور مدام در حال بازسازی و تغییر است .
هر بنایی که ساخته می شود خود به عنوان بخشی از زمینه مطرح می گردد وبه عنوان بخشی از زمینه برای بنای بعد از خود زمینه سازی می کند. ارتباط یک بنا به همان شکل که با کف و زمین دارای تعریف و مشخصات تعریف کننده خاص خود می باشد در پیوند وارتباط با آسمان نیز ویژگیهای خاص خود را دارا می باشد . ترکیب وتلفیق بنا با آسمان یا به عبارتی بهتر عجین شدن بنا با آسمان به همان میزان مهم و جذاب می باشد که ترکیب بنا با زمین . نوع و شکل ارتباط بنا با زمین و آسمان بیانگر میزان توجه و اهمیت بنا به حداقل بخشهایی از بوم می باشد