بخشی از مقاله

مروري جامع بر انواع مديريت سود و روش هاي اندازه گيري آن
چکيده :
مديريت سود، الزاماً عملکرد واقعي شرکت را منعکس نمي کند و ممکن است منجر به ارائه اطلاعات نادرستي در مورد شرکت شود و در نتيجه باعث قضاوت نادرست سهامداران و سرمايه گذاران در مورد عملکرد شرکت شود.
زمانيکه مديران با اهداف فرصت طلبانه سودها را مديريت مي کنند، سودهاي حسابداري اندازه اي از عملکرد مالي شرکت هستند که قابليت اتکاي کمي دارند هر چه سودها قابليت اتکاي کمتري داشته باشند، حاوي اطلاعات مفيد کمتري ميباشند اگر مديريت سود فرصت طلبانه با استفاده از سيستمهاي نظارتي کنترل شود، سودهاي حسابداري قابل اتکاتر و حاوي اطلاعات مفيدتري هستند . با توجه به اينکه صورتهاي مالي اطلاعات مربوط و با ارزشي را براي گروههاي برون سازماني فراهم ميکند، و گزارشهاي مالي مهمترين خروجي يک سيستم حسابداري است ، و هدف از گزارشگري مالي طبق مفاهيم نظري گزارشگري ايران "ارائه اطلاعاتي تلخيص و طبقه بندي شده درباره ي وضعيت مالي، عملکرد مالي و انعطاف پذيري مالي واحد تجاري است به گونه اي که براي طيف وسيعي از استفاده کنندگان اطلاعات حسابداري در اتخاذ تصميمات مالي مفيد واقع شود، اتکاي شديد بر اعداد حسابداري و بويژه سود، انگيزه هاي قدرتمندي را براي مديران ايجاد ميکند تا سود را به نفع خودشان دستکاري کنند .
در مقاله حاضر بر اساس روش تحقيق تحليلي توصيفي به تحليل و توصيف مديريت سود، انواع و انگيزه هاي آن و روش هاي اندازه گيري آن مي پردازيم .
کلمات کليدي : مديريت سود، انواع مديريت سود، انگيزه هاي مديريت سود، روش هاي اندازه گيري مديريت سود.
١- مقدمه
هدف صورتهاي مالي مطابق با بند ١-١ مفاهيم نظري استانداردهاي حسابداري ايران ، ارائه اطلاعاتي تلخيص و طبقه بندي شده درباره وضعيت ، عملکرد و انعطاف پذيري مالي است که براي طيفي وسيع از استفاده کنندگان صورتهاي مالي در اتخاذ تصميم هاي اقتصادي، مفيد واقع شود. بنابر اين مي توان گفت در صورت دستکاري در صورت هاي مالي ١، به هدف و فلسفه وجودي صورتهاي مالي خدشه وارد مي شود و اتکاي شديد بر اعداد حسابداري و بويژه سود، انگيزه هاي قدرتمندي را براي مديران ايجاد ميکند تا سود را به نفع خودشان دستکاري کنند (آگبدا و همکاران ٢، ٢٠١٣). به علاوه وجود بسترهايي چون تضاد منافع و عدم تقارن اطلاعاتي بين مالکيت و مديريت از يک طرف و بروز رسوايي هاي مالي از طرف ديگر، بر اهميت موضوع مديريت سود افزوده اند. برا جلوگيري و کنترل مديريت سود بايد شناختي عميق از انگيزه ها و اهداف اعمال مديريت سود کسب نمود (دستگير و حسيني،١٣٩٢).
٢- روش تحقيق
نوع روش تحقيق در اين مقاله ، روش تحقيق تحليلي توصيفي است ؛ که طبق اين روش تحقيق در اين مقاله قصد بر اين است به تحليل و توصيف مديريت سود، انگيزه هاي و انواع مديريت سود پرداخته شود.
٣- مديريت سود
مديريت سود شکلي از دستکاري سود است که احتمال دارد قابليت اتکاي سودها را کاهش دهد. هر چه سودها قابليت اتکاي کمتري داشته باشند، حاوي اطلاعات مفيد کمتري نيز هستند. از سوي ديگر، زمانيکه مديريت سود فرصت طلبانه با استفاده از سيستمهاي نظارتي کنترل شود، سودهاي حسابداري قابل اتکاتر بوده و حاوي اطلاعات مفيدتري هستند (ديچو، اسلون و سوئيني ١٩٩٦،٣؛ ويلد١٩٩٦،٤).
بيتي٥ (١٩٩٤)، مديريت سود را فرآيند تصميم گيري آگاهانه با رعايت اصول پذيرفته شده حسابداري به منظور رساندن سود گزارش شده به سطح مورد نظر، تعريف کرده است .
اسکات ٦ (١٩٩٧)، مديريت سود را به عنوان انتخاب سياستهاي حسابداري به منظور دستيابي به برخي اهداف خاص تعريف کرده است .
دي جورج و همکاران ٧ (١٩٩٩)، مديريت سود را به عنوان نوعي دستکاري مصنوعي سود توسط مديريت ، براي حصول به سطح مورد انتظار سود براي بعضي تصميمات خاص تعريف مي کنند. در نظر آنها در واقع انگيزه اصلي مديريت سود، مديريت تصور سرمايه گذاران درمورد واحد تجاري است .
جونز و شارما٨ (٢٠٠١)، مديريت سود نوعي اقدام آگاهانه با هدف طبيعي نشان دادن سود شرکت به يک سطح مطلوب و مورد نظر مي باشد. به عقيده جونز و شارما مديريت سود زماني اتفاق ميافتد که مديران با استفاده از قضاوت در گزارشگري مالي و ساختار مبادلات جهت گمراه نمودن بعضي از ذي نفعان درباره ي عملکرد اقتصادي شرکت يا تحت تاثير قرار دادن نتايج قراردادي که به ارقام حسابداري گزارش شده وابسته است ، در گزارشگري مالي تغيير ايجاد مي کند.
سالمون ٩ (٢٠٠٥)، مديريت سود يک دستکاري آگاهانه و فعال در نتايج حسابداري به منظور ايجاد تغيير در نشان دادن وضعيت تجاري واحد اقتصادي مي باشد.
مديريت سود طبق گفته ي ديويدسون و همکاران ١٠ (١٩٨٧)، عبارت است از انجام گام هاي عمدي در چارچوب اصول پذيرفته شده ي حسابداري، که مديران را قادر سازد تا سود را به سطح مطلوب خودشان برسانند و گزارش نمايند. (عربصالحي و عابديني،١٣٩٠). و طبق گقته ي شيپر١١ (١٩٨٩) مديريت سود يعني مداخله هدفمند در فرآيند گزارشگري مالي خارجي به منظور کسب منافع شخصي
(شيپر،١٩٨٩). و همچنين هيلي و والن تعريف زير را از مديريت سود ارائه مي دهند:
مديريت سود زماني اتفاق مي افتد که مديران از قضاوت هاي شخصي خود براي گزارشگري مالي استفاده مي کنند. و در نتيجه در ساختار مالي تغييراتي بوجود مي آيد. اين تغييرات در گزارشگري مالي موجب گمراهي افراد ذي نفع درباره عملکرد بنگاه اقتصادي مي گردد. و يا روي پيامدهاي ناشي از قراردادهاي واحد تجاري که به ارقام حسابداري گزارش شده ، وابسته است ، اثر مي گذارد.
(ديچو١٩٩٥،١٢).
فلسفه مديريت سود، بهره گيري از انعطاف پذيري روش هاي استاندارد و اصول پذيرفته شده حسابداري مي باشد. البته تفسيرهاي گوناگوني که مي توان از روش هاي اجرايي يک استاندارد حسابداري برداشت کرد، از ديگر دلايل وجود مديريت سود مي باشد. اين انعطاف پذيري دليل اصلي تنوع موجود در روش هاي حسابداري است . در زماني که تفسير يک استاندارد بسيار انعطاف پذير است ، يکپارچگي داده ها ارائه شده در صور تهاي مالي کمتر مي شود. اصول تطابق ومحافظه کاري نيز مي تواند باعث مديريت سود شود (نوروش و همکاران ،١٣٨٤).
در مديريت سود مديران در گزارشگري مالي و در سازماندهي معاملات از قضاوت استفاده کرده و اقدام به تغيير گزارشهاي مالي مي نمايند. لازم به ذکر است مديريت سود بر خلاف تقلب ، مستلزم انتخاب رويه هاي حسابداري و برآوردهايي است که مطابق اصول پذيرفته شده حسابداري هستند. بدون وجود انگيزه خاصي، مديران قضاوت هاي حسابداري و تصميمات را صرفاً با هدف گزارش منصفانه عملکرد انجام مي دهند. بهرحال در مواقع متعددي، وجود انگيزه هاي اقتصادي الزام آوري براي مديران باعث مي شود آن ها دست به مديريت سود بزنند، زيرا ارزش شرکت و ثروت مالکان و مديران آن به سود گزارش شده وابسته است .

٣-٢ انواع مديريت سود
٣-٢-١ مديريت سود بد يا مديريت سود فرصت طلبانه
در مديريت سود بد که در اصل ، همان مديريت سود نامناسب است ، تلاش مي شود عملکرد عملياتي واقعي شرکت با استفاده از ايجاد ثبت هاي حسابداري مصنوعي يا تغيير برآوردها از ميزان معقول ، مخفي بماند. يا به عبارت ديگر مديريت به منظور حداکثر کردن مطلوبيت خويش ، سود را به گونه اي فرصت طلبانه گزارش کند (ابراهيمي و ابراهيمي،١٣٩١). براي مثال ، هيأت اجرائي يک شرکت ممکن است تأثيرات يک حاشيه سود کم را با ثبت درآمدهاي دوره بعد در اين دوره يا کاهش هزينه هاي مطالبات سوخت شده ، افزايش دهند. پنهان کردن روند عمليات واقعي با استفاده از تهاترهاي حسابداري مصنوعي و افشا نشده از مصاديق مديريت سود بد مي باشد. که اغلب نيز امري غير قانوني مي باشد. به اين دليل وجود ذخاير مخفي، شناخت نادرست درآمد، قضاو تهاي محافظه کارانه ، بيش از حد يا کمتر از حد مي باشد. در بدترين حالت ، اينها به تقلب منجر مي شود (نوروش و همکاران ،١٣٨٤).
٣-٢-٢ مديريت سود خوب يا مديريت سود کارا
در مقابل ، مديريت سود خوب نيز وجود دارد. يک فعاليت عاقلانه و مناسب که بخشي از فرآيند مديريت مالي و اعاده ارزش سهامداران مي باشد، از موارد مديريت خوب سود به شمار مي رود. مديريت سود خوب از فرآيند روزمره اداره يک شرکت با مديريت عالي، محسوب مي شود، که در طي آن مديريت ، بودجه معقول تعيين مي نمايد، نتيجه ها و شرايط بازار را بررسي مي کند، در برابر تمامي تهديدات و فرص تهاي غير منتظره واکنش مثبت نشان مي دهد و تعهدات را در بيشتر يا تمامي موارد به انجام مي رساند. يک شرکت نياز به بودجه ريزي، داشتن هدف ، سازماندهي عمليات داخلي و ايجاد انگيزه در کارکنانش در کنار ايجاد يک سيستم بازخورد، جهت آگاهي سرمايه گذارانش دارد. رسيدن به نتيجه هاي با ثبات و قابل پيش بيني و رسيدن به روند مثبت سود با استفاده از محرک هاي طرح ريزي و عملياتي خوب ، نه غير قانوني است و نه غير اخلاقي. نشانه اي از مهارت ها و پيشرفت است که بازار در پي آن است و به آن پاداش مي دهد. گاهي اوقات به اين مديريت سود خوب ، مديريت سود عملياتي گفته مي شود اقداماتي را در جهت تلاش براي ايجاد عملکرد مالي باثبات با استفاده از تصميمات قابل قبول و داوطلبانه انجام مي دهد. براي مثال ، مديريت ممکن است فعاليت روزانه کارخانه را چند ساعت زودتر تعطيل کند و به کارگران بعد از ظهر مرخصي دهد. اين تصميم به خاطر آن است که آنان به اهداف توليد به خوبي برسند يا به خاطر آن است که سطح موجودي توليد شده به اندازه کافي بالا مي باشد و نيازي به موجودي بيشتر نيست .يا اين که به عکس کارگران را به دليل نرسيدن به اهداف توليد، تنبيه نمايد. تمامي اين موارد اتفاق ميافتد، تجارت چيزي جز تلاش در رسيدن به اهداف و رسيدن به رشد با ثبات و قابل اتکا، در کنار عکس العمل در مقابل رقبا و توسعه بازار نيست .
يک مديريت سود خوب ، ممکن است تصميم گيري کند که به اختيار در دور هاي که درآمد عملياتي پايين است ، تعدادي از دارايي ها به فروش رود، شايد شرکت در حال بستن يک قرارداد خوب باشد که در دوره بعد درآمدزايي دارد و نشان دادن اين سود در جهت لطمه وارد نکردن به اعتبار شرکت ، مورد نياز باشد در صورت بيان مناسب ، روند ايجاد شده ، گمراه کننده نخواهد بود. برخي افراد باور دارند که چنين عملي، تصميم گيري را خدشه دار مي نمايد و کيفيت سود را کاهش مي دهد ولي تصميم گيري بر اين پايه استوار است که آيا نتيجه هاي به دست آمده قابل اتکاء است و آيا مبادله ها به گونه اي مناسب بيان شده است يا خير. از اين رو مي توان نتيجه گرفت که مديريت سود، بد نيست . در حقيقت مقوله اي مورد پذيرش و مورد نياز در درون و برون شرکت توسط تمامي صاحبان سود بازار سرمايه مي باشد (نوروش و همکاران ،١٣٨٤).
٣-٣-١ فرضيه مکانيکي
فرضيه مکانيکي که در ادبيات حسابداري دهه ١٩٦٠رايج بوده ، بيانگر اين موضوع است که استفاده کنندگان صورتهاي مالي، منابع اطلاعاتي غير از گزارشهاي مالي شرکتها را مورد استفاده قرار نمي دهند و سرمايه گذارن صرفاً بر اساس ارزشهاي ظاهري منعکس در اطلاعات مالي گزارش شده توسط شرکتها، تصميم هاي خود را اتخاذ مي نمايند. رقيب فرضيه مکانيکي، اصطلاحاً فرضيه بازار کارآ ناميده مي شود (لنگرلوئي و همکاران ،١٣٨٩).
14
٣-٣-٢ فرضيه بازار کارا
طبق نظريه سرمايه گذاري (کارايي بازار) که از سوي اويگنه فاما در سال ١٩٧٠ مطرح شد، در هر زمان ، قيمتها تحت تأثير اطلاعات موجود درباره سهام و بازار است . به اين ترتيب طبق اين نظريه هيچ سرمايه گذاري از لحاظ پيش بيني سود سهام نسبت به سرمايه گذار ديگر مزيتي ندارد. زيرا هيچ سرمايه گذاري به اطلاعاتي بيش از ديگر سرمايه گذارها دسترسي ندارد. در اين باره مي توان گفت از مهمترين تئوري هايي که در زمينه ي سرمايه گذاري مطرح شده است ، فرضيه بازار کارا است . مفهومي که از کارايي در اينجا مدنظر قرار مي گيرد، اشاره به اين مسئله دارد که تا چه ميزان بازار در تعيين قيمت اوراق بهادار موفق عمل کرده است . نشانه ي موفقيت بازار به اين معني است که قيمتها به طور پيوسته منعکس کننده اطلاعات جديد باشند. بنابراين بازار را هنگامي مي توان کارا دانست که توان لازم براي پردازش اطلاعات را داشته باشد. در يک بازار کارا قيمتها در هر زمان نشان دهنده ي ارزيابي صحيحي از اطلاعات موجود است ، در نتيجه قيمتها منعکس کننده ي کامل اطلاعات موجود خواهند بود. کارايي به دو جنبه ي مهم در تعيين قيمتها توجه دارد که عبارت اند از سرعت و کيفيت تعيين قيمتها، اگر قيمتهاي جاري منعکس کننده اطلاعات با ارزش باشند بسيار مشکل خواهد بود که اوراق بهادار ارزاني را يافت که بازده بالايي ايجاد کند و يا در اوراق بهاداري سرمايه گذاري نمود که قيمت آن بالا و بازده آن پايين باشد. تنها در صورتي مي توان سرمايه گذاري خوبي داشت که بتوان آينده را به خوبي پيش بيني نمود (عظيمي و همکاران ،١٣٩١).
٣-٣-٣ نظريه اثباتي
تئوري اثباتي حسابداري به روابط ميان اشخاص مختلفي که منابع واحد تجاري را تأمين مي کنند، توجه دارد و چگونگي کمک حسابداري در انجام اين وظيفه را توضيح مي دهد. نمونه هايي از اين روابط شامل رابطه ي ميان مالکان (تأمين کنندگان سرمايه ) و مديران (عرضه کنندگان کار مديريت ) يا رابطه ي بين اعتباردهندگان و مديران شرکت . روابط مزبور، مستلزم تفويض تصميم گيري از يک طرف (موکل ) به طرف ديگر (وکيل يا نماينده ) است که از آن به عنوان رابطه ي نمايندگي ياد ميشود .تئوري اثباتي حسابداري بر اين فرض اقتصادي مبتني است که اعمال اشخاص براي نفع شخصي انجام مي شود و اشخاص اين اعمال را براي افزايش ثروت خود و به طريقي فرصت طلبانه انجام مي دهند (جان جاني و خدادادي ،١٣٩١).


3-٤ انگيزه هاي مديريت سود
اغلب مديران براي تاثير گذاري بر موارد زير اقدام به مديريت سود مي کنند:

٣-٤-١ انگيزه هاي بازار سرمايه
٣-٤-١-١ اندازه شرکت
موزز (١٩٨٧)، معتقد است که هرچه اندازه شرکت بزرگتر باشد مديران شرکت انگيزه و تمايل قويتري جهت دستکاري سود خواهند داشت . به عقيده او با بزرگتر شدن شرکتها مسئوليت پاسخگويي آنها بيشتر مي شود و مديران شرکت در معرض پاسخگويي به طيف وسيعي از مدعيان قرار مي گيرند.
٣-٤-١-٢ اجتناب از گزارش کاهش سود
قوش و اولسون (٢٠٠٩)، به اين نتيجه رسيدند که مديران بطور راهبردي از انعطاف و اختيارات نسبت به اقلام تعهدي حسابداري که محيط حسابداري به آنها مي دهد در جهت هموارسازي سود استفاده مي کنند.
٣-٤-١-٣ انحراف در فعاليت هاي عملياتي
اميد پورحيدري و عباس افلاطوني (١٣٨٥)، زماني که فعاليت هاي عملياتي واقعي از فعاليتهاي عملياتي مورد انتظار فاصله مي گيرد، انگيزه هموارسازي سود افزايش مي يابد. هر چه فعاليتهاي عملياتي واقعي از انتظارات استفاده کنندگان انحراف بيشتري داشته باشد، انگيزه بيشتري براي هموار نمودن سود گزارش شده وجود خواهد داشت . نتايج پژوهش حاکي از آن است که مديران شرکتهاي ايراني که فعاليت هاي عملياتي آنها از نوسان قابل توجهي برخوردار مي باشد در راستاي اطمينان بخشي به سهامداران وکاهش ريسک اقدام به مديريت سود مي نمايند.
16
٣-٤-١-٤ جريان هاي نقدي آزاد
جريان نقدي آزاد معيار مناسبي از عملکرد است ؛ زيرا سودآوري عمليات يک شرکت را نشان مي دهد. وجود جريان هاي نقدي آزاد مديريت واحد تجاري را به مديريت سود ترغيب مي کند. تئوري جريان نقدي آزاد در سال ١٩٨٦ توسط مايکل جنسن ١٧ معرفي گرديد. به اعتقاد جونز و شارما١٨ (٢٠٠١)، جريان نقد آزاد، وجوه نقد مازاد ناشي از اجراي تمامي پروژه هاي با خالص ارزش فعلي مثبت است که توسط شرکت طي يک دوره اجرا مي شود. جريان نقدي آزاد معيار مناسبي از عملکرد است ؛ زيرا سودآوري عمليات يک شرکت را نشان مي دهد. اگرچه جريان نقدي آزاد معياري کامل نيست ، دستکاري کردن آن در مقايسه با سود و سود هر سهم بسيار مشکل است و به همين دليل است که آن را نسبت به سود خالص ترجيح مي دهند. سود يک شرکت ممکن است رقمي بالا و در حال رشد باشد، اما تا زماني که جريان نقد آزاد مورد توجه قرار نگيرد نميتوان به اين نکته پي برد که آيا سود، برابر نقدينگي حاصل شده براي يک شرکت در يک سال معين است يا خير؟ (فخاري و عديلي ،١٣٩١).
در زماني که مدير جريان نقد آزاد نسبتاً زيادي در دست دارد و از سوي ديگر فرصتهاي رشد و سرمايه گذاري زيادي براي شرکت موجود باشد، مدير مي تواند اين وجوه نقد را در فعاليتهايي در راستاي رشد شرکت استفاده کند. در چنين موقعيتي با توجه به اينکه اين سرمايه گذاريها در جهت رشد شرکت و در ادامۀ روند فعلي آن است ، خطرپذيري کمتر و بازدهي تقريباً مشابه بازده فعلي شرکت دارد و بنابراين سود دچار نوسانات زيادي نخواهد شد. در مقابل ، هنگامي که فرصتهاي رشد و سرمايه گذاري محدود باشد، مديران به سرمايه گذاري هايي دست خواهند زد که داراي خطر پذيري بيشتر بالاتر و بازده متفاوتي از جريان عمليات فعلي شرکت است . در چنين موقعيتي سود شرکت دستخوش نوسان ميشود و مدير براي مهارکردن اينگونه نوسانات ، که ناشي از ( سرمايه گذاري پر خطر است به هموارسازي سود اقدام خواهد کرد ميتوان چنين نتيجه گيري کرد که جريان نقد آزاد و رشد شرکت عواملي تأثيرگذار در ميزان رفتارهاي فرصت طلبانه مديران است که با توجه به نقش اينگونه رفتارها در مديريت سود مي تواند در ميزان مديريت سود تأثيرگذار باشد. ميزان زياد جريان نقد آزاد و همچنين وجود فرصتهاي رشد و سرمايه گذاري کم ، مديران را به سمت سرمايه گذاريهاي پرخطري رهنمون ميکند که سود را دچار نوسان ميکند و بنابراين با استفاده از شيوه هاي مديريت سود آن را هموار مي کنند ولي هنگامي که اين شرکتها بتدريج درگير افزايش اهرم مالي مي شوند، بدهيها عاملي محدودکننده در رفتارهاي فرصت طلبانه مديران است و ميزان آن را کاهش ميدهد که باعث کاهش نوسانات سود ناشي از اين رفتارها شده و به کاهش مديريت سود مي انجامد (مشايخ و همکاران ،١٣٩١).
٣-٤-١-٥ عملکرد شرکت
مديران اغلب به منظور گمراه ساختن سهامداران نسبت به عملکرد اقتصادي واقعي شرکت ، سود را مديريت مي کنند، گاهي اوقات شرکتهايي با عملکرد خوب هم مايل به دستکاري سود براي کاهش آن هستند. اما طبعاً مي توان نتيجه گرفت که مديريت سود در شرکت هاي با عملکرد ضعيف نسبت به ساير شرکت ها بيشتر مي باشد.
٣-٤-١-٦ عرضه اوليه سهام
يکي از بحث برانگيزترين موضوعات در متون مالي، بازده بلندمدت منفي غيرعادي در سال هاي بعد از عرضه اوليه است . ريتر شواهد تجربي فراهم مي آورد که بازده سهام مشابه در شرکت هاي عرضه اوليه ٢٠ به ميزان قابل توجهي کمتر از بازده شرکت هاي غيردورة سه ساله بعد از عرضه مي باشد. توجيه احتمالي اين يافته که توجيه احتمالي براي عملکرد ضعيف قيمت سهام مي باشد اين است که سرمايه گذاران نسبت به پتانسيل سود شرکت هاي منتشرکننده بيش از اندازه خوش بين بودند، بنابراين هنگامي که اين انتظارات خوش بينانه در دورة بعد از عرضه اصلاح مي شوند، عملکرد ضعيف به وقوع مي پيوندد (ريتر١٩٩١،٢١؛ کردلر و آذر دارياني،١٣٨٥).
٣-٤-١-٧ افزايش قيمت شرکت
غالباً پيش بيني ميشود شرکت هايي که از رشد مداوم سود طي چند سال متوالي برخوردار هستند، در آينده نيز به اين روند ادامه دهند. بارث و ديگران ٢٢ (١٩٩٢) به اين نتيجه رسيدند سهام شرکت هايي که از رشد مداوم سود طي چند سالي متوالي برخوردار هستند، به مبلغي بيش از سهام شرکت هايي که داراي چنين رشدي نيستند، ارزش گذاري مي شوند. هنگامي که اين رشد متوقف ميشود، ارزش سهام شرکت هاي مزبور به شدت سقوط مي کند. اين موضوع انگيزه ي زيادي براي انجام مديريت سود ايجاد مي کند. در اين حالت ، هدف مديريت سود جلوگيري از کاهش سود و ارزش سهام اينگونه شرکت هاست .
اسکينر و اسلوان ٢٣ (٢٠٠١) معتقدند واکنش منفي بازار سرمايه به عدم دستيابي به شاخص از پيش تعيين شده سود شرکت هايي که از رشد مداوم برخوردار بوده اند، در مقايسه با شرکت هاي فاقد چنين رشدي، شديدتر و نامتقارن تر است . يعني شرکت هاي داراي رشد مداوم سود، در نتيجه ي عدم دستيابي به شاخص از پيش تعيين شده ي سود، کاهش شديدتر قميت سهام را تجربه خواهند کرد.
بنابراين ، مديران اينگونه شرکت ها انگيزه ي بيشتري براي انجام مديريت سود خواهند داشت .
لاکنيشک (١٩٩٤) معتقد است سرمايه گذاران در باره ي شرکت هاي داراي رشد مداوم سود آوري به شکل غير عادي خوشبين هستند. لذا، رشد قيمت سهام اينگونه شرکت ها نسبت به ديگر شرکت ها بيشتر است . زماني که خوش بيني سهامداران مزبور در نتيجه ي عدم دستيابي به رشد سودهاي آينده تعديل ميشود، قيمت سهام اين شرکت ها به شدت سقوط مي کند. لذا مديران شرکت هاي مزبور براي جلوگيري از سقوط قيمت سهام خود، انگيزه ي زيادي براي اجراي مديريت سود دارند.
کالينز و کنري (١٩٩٨) در تحقيق خود نشان دادند واکنش بازار به اعلام سود شرکت هاي داراي رشد مداوم سود در مقايسه با شرکت هاي فاقد اين رشد، شديدتر است . لذا، همين عامل مديران شرکت ها را وارد ميسازد تا با مديريت سود، واکنش بازار را تعديل کنند.
مک نيکولز٢٤ (٢٠٠٠) معتقد است عامل پيش بيني رشد سودآوري آينده شرکت در مدل جونز (١٩٩١) ناديده گرفته شده است و بايد به عنوان يک متغير تأثير گذار بر مديريت سود در نظر گرفته شود.
کي ٢٥ (٢٠٠١)، بارتون و سيمکو٢٦ (٢٠٠٢)، فرانکل و ديگران ٢٧ (٢٠٠٢) و ماتسوموتو٢٨ (٢٠٠٢) معتقدند پيش بيني رشد سودهاي آينده ي شرکت بر مديريت سود موثر است . آنان به اين نتيجه رسيدند که با افزايش احتمال رشد سود، احتمال استفاده از مديريت سود نيز افزايش مي يابد. زيرا، در صورت عدم انجام مديريت سود، انتظارات مثبت سرمايه گذاران نسبت به آينده ي شرکت کاهش مي يابد (سجادي و همکاران ،١٣٨٧).


٣-٤-١-٨ ساختار مالکيت شرکت
بلک ٣٠ (١٩٩٢) معتقد است مديران شرکت هايي که مالکان متعدد دارند و از سهامداران عمده برخوردار نيستند، انگيزه ي بيشتري براي مديريت سود دارند. زيرا، هزينه ي پردازش اطلاعات براي سهامداران جزء توجيه اقتصادي ندارد. در نتيجه ، آنان مجبورند به اطلاعات سود و زيان گزارش شده توسط مديريت شرکت ها اتکا کنند.
برگستاهلر و ديچو٣١ (١٩٩٧)، نتيجه گرفتند سرمايه گذاران شرکت هاي داراي مالکان متعدد و فاقد سهامداران عمده به جاي پردازش دقيق اطلاعات مورد نياز خود، بر معيارهاي کم هزينه يي مانند شاخص هاي مبتني بر سود اتکا مي کنند. آنان معتقدند هر چه تعداد سهامداران جزء يک شرکت بيشتر باشند، احتمال اتکا بر شاخص هاي ساده ي سود افزايش مي يابد. در نتيجه ، در اين حالت اتکا بر شاخص هاي سود باعث افزايش احتمال مديريت سود مي شود. در پايان ، برگستاهلر و ديچو به اين نتيجه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید