بخشی از مقاله

چکیده

برخی از زنان شاهنامه سکوت را برگزیده اند و یا در نقش نمایشی آنها سکوت به مراتب برجسته تر از هر عمل دیگری است، این در حالی است که از آغاز تا پایان پادشاهی منوچهر چنین خصلتی در مردان شاهنامه دیده نمی شود . حتا پیک ها و کارگزاران پهلوانان که نقش های واسطه ای در کل داستان ها دارند، ساکت نیستند و سخنی میگویند هر چند اندک .

زنان ساکت شاهنامه گاهی فقط حضورشان موجد کنش می شود. آن ها درطرح داستانی گره می اندازند و در انتهای بحران نقش بازی می کنند، بدون اینکه کلامی از جانب آنها نقل شود. لال کردن بعضی از نقش ها ی زنانه ترفندی عمدی است که فرصت می دهد تا کنش نمایشی برجسته شود . سکوت زنان شاهنامه امری است که آنان را از سایر زنان جدا میکند و امکان تعمق در نقش و اثر بخشی نقشهای آنان را فراهم میآورد.

مقدمه

در شاهنامه فردوسی افرادی وجود دارند که از زبان خود استفاده نمی کنند اما نه به این جهت که ضمیر خود را پنهان کرده با شند بلکه نقش آنان است که سکوت را ایجاب می کند. این سکوت به بیعملی پیوند نخورده است بلکه سرآغاز مجموعه کنش هایی می شود که داستان را به پیش می برد.پیش از پرداختن به سکوت لازم است در خصوص خصلتهای کلام صحبت کنیم.

به طور کلی " گفتگوها کارکردهای مختلفی را در آثار نمایشی و داستانی ایفا می کنند

-1 اطلاعاتی درمورد شخصیت ها، مکان ها و موقعیت ها می دهند

-2 فضا سازی های مختلف برای زمان و مکان می کنند

-3 زمینه ساز درگیرهای حسی و فیزیکی است

-4 عامل اصلی فعل و انفعالات است.

وقتی گفتگویی در میان نیست و فقط حضور مطرح است تمامی این موارد از طریق سایر شخصیت ها و ماجراها اتفاق می افتد. به نحوی که اثر حضور شخصیت ساکت و یا به عبارتی لال شده در شکلی کاملا" نمایشی دیده شود. این نوع از حضور بدون هیچ کلامی، باساکت بودن صرف تفاوت های اساسی دارد، چرا که در گزینه ی نخست شخصیت علی رغم سکوت فعالانه در داستان شرکت می کند و یا اینکه موجد کنش می شود. مثال معاصری از این دست رمان ثریا در اغما نوشته ی اسماعیل فصیح است

همه ی کنش ها پیرامون ثریا وبه اغما رفتن او به وجود می آید. ثریا تنها حضور دارد و تا پایان داستان نیز از اغما خارج نمی شود، اما همینکه حضور دارد و چنین سرنوشتی پیدا کرده است ماجراهای بعدی را رقم میزند که هرگز فاصلهی خودشان را با ثریا و شرایطش کم نمیکنند، به نحوی که اگر هر لحظه ثریا از اغما خارج شود و یا به عبارتی سکوت او بشکند کلیتی که داستان بر مبنای آن بنا شده است فرو خواهد ریخت.
 
شاهنامه به عنوان یک اثر کلاسیک ازاین خصلت که صرف حضور یک شخص تا چه پایه می تواند گره افکند و یا گره گشایی کند بهر برده است و با ساکت گذاشتن او، اهرمی برای هدایت بقیه داستان به وجود آورده است.

سکوت یا لال بودگی فرآیند متوقف کردن گفتار سکوت نام دارد که به معنی تحمیل اراده یا خواسته به منظور مفهوم دادن یا معنای نمادین است

زنان ساکت شاهنامه در سکوت خود با این مفهوم از سکوت روبه رو هستند. به عبارتی آنها ساکت شده اند. نویسنده این شخصیت ها را بدون سخنانشان وارد داستان کرده است آنها بنا بر تشخیص سراینده ی داستان ها لال شده اند و باید در تمام طول داستان یا در بخشی از آن ساکت باشند تا حوادث دیگری برجسته شود.

دنیس کورزون درتعاریف مختلفی که از انواع سکوت دارد، آنها را به سکوت موقعیتی، متنی و دورن مایه ای و مکالمه ای تقسیم می کند و در تعریف سکوت مکالمه ای توضیح می دهد که " سکوت در مکالمه نوعی سکوت در تعامل اجتماعی است که از جانب یکی از دو طرف مکالمه رخ می دهد. در تحلیل مکالمه و تحلیل گفتمان به آن سکوت مکالمه ای می گویند، زیرا تنها به مکالمه ی میان دو طرف ارتباط مربوط نمی شود. پاسخ خاموش و یا عدم مشارکت در مکالمه حتا وقتی کسی از لحاظ فیزیکی حضور دارد موضوع این نوع سکوت است ."

زنان ساکت شاهنامه نیز با عدم مشارکت لفظی به ادامهی روند حوادث کمک میکنند.

نقشهای زنانه در ابتدای شاهنامه، پس از مدح و ثنا، پادشاهی کیومرث و سلسله ی پیشدادیان آغاز می شود وسپس پادشاهی هوشنگ وپادشاهی تهمورث پیش می آید که در همه ی روزگارانشان رد پای زنی پیدا نمی شود. به طور کلی بیان روند زندگی این پادشاهان نه برای این است که موجد داستانی شوند بلکه برای شجره نامه ی پادشاهان بعدی و روشن بودن ریشه های تاریخی هر سلسله است و بر همین اساس به مهمترین رویدادها ی هر دوره بسنده می شود مثل کشف آتش در دوران هوشنگ و یا نوشتن در دوران تهمورث.

اما از دوران جمشید است که زنان کم کم با نقش های اثرگذار وارد داستان ها می شوند. بدیهی است که در نامه ی شاهان و پهلوانان زنان نقش های دوم، سوم و یا حتا بسیار حاشیه ای داشته باشند." در ادبیات کهن، انسان از مفاهیمی چون طبیعت، سرنوشت، جامعه و حتا خدا عقبتر است و در ادبیات معاصر طبیعت و سرنوشت و جامعه را پشت سر میگذارد.

عموم زنان در جوامع گذشته از موقعیت ممتازی بهره نداشتند والبته این موقعیت در داستان ها و ادبیات هر دوره خود را نشان داده است. آلن گراهام معتقد است، "در جوامعی که در آن زن ها به طور سنتی از ادبیات جدی و حتا از آموزش رسمی محروماند، اضطراب نویسنده ی زن بیش و بیش از همه معطوف به انگاره های فرهنگی مسلطی از زنان است که امکان دستیابی آنان به دستآوردهای فکری و زیبایی شناسانه را منکر شده، زن را به عنوان فرشته یی در خانه یا به عنوان خطرناک دیگری - افسونگر، زن دیوانه، فاحشه - به حاشیه راننده است.

در شاهنامه نیز اگرچه با شخصیت های متفاوتی مثل گردآفرید روبه رو می شویم اما زنان به طور کلی از خصلت های عمومی که گراهام آلن برمی شمارد به دور نیستند به همین دلیل نقش نمایشی آن نیز با پی رنگی قابل حدس و از پیش تعریف شده در ذهن مخاطب ارزیابی میشود.

زنان شاهنامه - درمحدوده ی داستان های مورد بحث - ، چه آنها که سکوت اختیار می کنند و چه آنها که سخن میگویند سه خصلت کلی دارند:

-1 عواطف و احساسات

-2 باروری

-3 مطیع بودن آنها تابعی از احساسات و سرشت نرم زنانه هستند، احساساتشان باعث می شود تا عملی را انجام دهند و یا از رویدادی جلوگیری کنند. احساسات و سرشت زنانه پایه ای برای کنش های نمایشی آنان است. همین که آنها زن هستند باعث میشود عکس العملی نشان دهند که از مردان هرگز انتظار نمیرود.

باروری زنان شاهنامه تنها به عنوان یک خصلت طبیعی در جنس مونث درنظر گرفته نشده است، بلکه آنان یا حامل نسلی از پادشاهانند یا فرزندی را متولد می کنند که درآینده موجب تولد پادشاهی خواهد شد. جنین پادشاهی درهر بدنی به وجود نمی آید. از آنجا که پادشاه خود نیز یک فردی عادی نیست و با جهان مینوی گره خورده و دارای فره ایزدی است نمی تواند از طریق هر بدنی پا به جهان بگذارد به همین دلیل باروری برای حمل فره ی ایزدی برای زنانی خاص اتفاق می افتد و خاص شدن باروری خود به خود رازی آموزی در بردارد که نشان دهندهی رابطهی فیمابین جهان مادی و جهان مینویی است.

زنان شاهنامه مطیع و منقاد موقعیت پادشاهان و شاهزادگان هستند. آنها هرگزدر برابر تصمیمی که بزرگانشان برای آنها می گیرند رو برنمی گردانند ومخالفت علنی ابراز نمی کنند. حتا تغییراتی که در پی آن هستند از طریق چارهجویی و تدبر است نه چون مردان از طریق نیزه و سنان.

نکته ی قابل توجهی که در شاهنامه وجود دارد این است که فرودسی به نقش های زنانه آن هم در زمانی که زنان در هیچ کتاب مشابهی دارای جایگاه ویژه ی نمایشی نیستند و از حضور آنان در پی رنگ هیچ متن معاصری استفاده نشده است اهمیت داده و از اثر گذاری نقش های زنانه در اوج و فرودهای داستانی بهره جسته است.
این در حالی است که حتی "پایان کار زنان در رمانس قرن نوزدهمی یا ازدواج است و یا مرگ، و
این معیار ارزیابی موفقیت یا شکست قهرمان زن است. گره گشایی متضاد با پی رنگ ازدواج نظام رابطهی جنسی - جنسیتی را نقش میزند.

زنان ساکت درقصههای شاهنامه زنان ساکت یا به عبارتی آن ها که حضور منجر به کنش دارند، اما سخنی نمی گویند نخست در داستان ضحاک دیده می شوند. شهرناز و ارنواز دو دختر جمشید به محض پادشاهی ضحاک به تصاحب او درمی آیند. این دو دختر تا زمانی که فریدون به ضحاک می تازد و او را سرنگون می سازد لال هستند. این دو دختر بخشی از امال و آرزوهای پادشاهی هستند که بر اریکهی قدرت مینشیند.

دوپاکیزه از خانه جمشید //   برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر  //  سربانوان را چو افسربدند
ز پوشیده رویان یکی شهر  //  دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان  //  برآن اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی  //  بیآموختشان کژی و بد

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید