بخشی از مقاله
چکیده:
پیوندهای اجتماعمحور، به پیوندی اطلاق میشود که جمعگرایی را در دنیای مدرنیته در بین شبکههای فردی و اجتماعی برقرار میسازد. پیوند اجتماعمحور، در اندیشه جامعهشناسی به صورتهای مختلفی انعکاس یافته و اما امیل دورکیم، بهعنوان بنیانگذار مدرن جامعهشناسی، آن را صورتیکاملاً جامعهشناسی بخشیده و در کالبد جامعه شناسی، دمیده است.
دورکیم بهعنوان بنیانگذار جامعهشناسی که گاهی به اسم جامعهشناس مقدس نیز شناخته میشود. وی اولین شخصی است که ذهن مقایسهای داشت، با رویکرد تطبیقی، و استفاده از روش چندگانه ترکیبی - مردم شناختی، انسانشناسی، پیمایش و تجربه - به علم جامعه شناسی هویت ببخشد و با نگرش تطبیقی، امر اجتماعی را از امر روانشناختی متمایز نمود.
دورکیم با مفهوم مقایسه، به دنبال چرایی بیهنجاری نوین اجتماعات بشری بود و علت آن را در گذار توسعهای جامعه از دنیای سنت به پسا سنت، میدانست که به دلایل فقدان جایگیری نهادهای نوین و گسستن افراد از هویتهای سنتی قبلی، در حالتی از سرگشتگی بسر میبرند، به این خاطر، تنها راه حل این مشکل را برقراری پیوندهای اجتماعمحور، با استفاده از تقویت نظام خانواده، شکلگیری گروههای دوستی و مرجع نوین، بازآرایی گروه حرفهای در محل کار، پیوند تقسیمکار با دین، اخلاق و معنویت، میدانست . چگونگی شکلگیری اجتماعمحور را با محوریت حقوق مطرح میکند، به این معنی که حقوق ترمیمی در مقایسه با حقوق جزایی، به مفهوم نهادینه سازی، پیوندهای اجتماعمحور برای مقابله با بزه نوین، آشفتگی اجتماعی و جرائم خشن بکار میرود.
در ادامه، میتوان گفت که در اندیشه اجتماع محور دورکیم، در آرا هابرماس - حوزه عمومی و ارتباط تفاهمآمیز - ، گیدنز - عاملیت و ساختار - ، پیربوردیو - ذائقه، عادتواره - و دیگر جامعهشناس، با مفاهیمی نوین، بازتاب یافته است و آنچه مهم است این هست که دورکیم، سازه پیوندهای اجتماعمحور را باهدف تقویت نظام همسایگی، محله محوری، شکلگیری سمنها، ایجاد نظامهای غیردولتی، برقراری سنتهای غیررسمی در عصر مدرن بکار گرفته است.
مقدمه و بیان مسئله
شاخصترین فردی که در حوزه اجتماعی به مبحث ارتباطات انسانی و همبستگی پرداخته است، پنج قرن از ابن خلدون، جامعهشناس فرانسوی بنام امیل دورکیم در قرن 19 و 20 میلادی است. وی در دو کتاب معروف خود بنامهای تقسیمکار اجتماعی و خودکشی در زمینه همبستگی اجتماعی سخن گفته است - نقی زاده و محتشم امیری، . - 1394 دورکیم از میان متفکران کلاسیک جامعهشناسی، جامعهشناختیترین آنها بود به این مفهوم که او مشکلات سیاسی، اجتماعی و فلسفی را تابع تحلیل و راهحل جامعهشناختی میدانست.
میراث فکری دورکیم در جامعهشناسی نشان دهنده گستره اثرگذاری است گسترده ای که از کارکردگرایانی جون پارسونز شروع به نظریهپردازان نظریه تضاد ماند کالینز ختم میشود
دورکیم، اولین جامعهشناسی است که شکل جامعهشناسی خودبسنده را مطرح کرد و مسئله واقعیت اجتماعی را طرحریزی کرد
هدف دورکیم در استفاده از واقعیت اجتماعی، تمایز بین امر اجتماعی از نگاه فلسفه و روانشناسی با جامعهشناس بود. وی جامعهشناسی با علم تاریخ و اقتصاد همزاد و در تضاد با علم فلسفه و روانشناسی میداند
موضوع مرکزی اندیشهی دورکیم، مناسبات افراد با اجتماع است. چگونه مجموعهای از افراد میتواند جامعه ای را تشکیل دهد؟ چگونه افراد تشکیل دهندهی جامعه می توانند شرط لازم برای هستی اجتماعی، یعنی اجماع اجتماعی را تحقق بخشند؟ دورکیم برای پاسخ دادن به این پرسش بنیادی، مسئلهی همبستگی اجتماعی را مطرح میکند
تقسیم کار، ریشه اقتصادی و اما بینش جامعهشناختی دارد. دورکیم در جهت تحقق هدفش برای تأسیس یک جامعهشناسی علمی و مفید، مطالعاتی را درباره همبستگی اجتماعی انجام داد. دورکیم در اولین کتاب مهم خود یعنی تقسیمکار در جامعه با استفاده از کارکردگرایی تکاملی شالودههای متحول شده همبستگی اجتماعی را موردمطالعه قرار میدهد. جوامع ابتدایی بهواسطه تشابهات نهفته در همبستگی مکانیکی بهصورت یکپارچه درمیآیند و سپس این جوامع به جوامع پیشرفته تکامل پیدا میکند، در جوامع پیشرفته تمایزات نهفته در همبستگی ارگانیکی باعث یکپارچگی آنها میشود
اندیشه همبستگی در اندیشه دورکیم، برگرفته از تقسیم کاری است که قبل از وی آدام اسمیت آن را طرح کرده بود. امیل دورکیم، نگاه جامعه شناختی به امر همبستگی اجتماعی است و آن را با اخلاق، وجدان جمعی، کنترل بزهکاری و اصلاح قانونگریزی تحلیل میکرد و در قاموس همبستگی اجتماعی به دنبال تحول اجتماعی و توسعه دموکراتیک و بازگرداندن فردگرایی به بدنه اجتماعی ضمن حفظ فردیتش بود
تقسیم کار اجتماعی که با اندیشه دورکیم به رویکردی اخلاقی در جامعه مدرن ارگانیک تعبیر میشود، منشأ اصلی توسعه به سمت مدرنیته تلقی میشود. وی در عصر ارگانیکی خواهان الزامات اخلاقی، تعهد، ایثار و ازخودگذشتگی است
دروکیم در ادامه رشد تقسیمکار، نگران آینده جوامع مدرنیته به خاطر فردگرایی ناشی از عصر ارگانیک است. در ادامه تأکید میکند که خانواده در تاریخ تمامیت هستی خود را در برابر یکدیگر به اشتراک می گذارند، همین حس عاطفی به همراه خصیصه اقتدار اخلاقی، منجر به حفظ شیرازههای انسجام اجتماعی و همبستگی شده است. عینیترین تأثیر آن در مسئله نابهنجاری یا خودکشی است به این معنی از کارکردهای ایجابی خانواده این است که با تقویت فرهنگ زناشویی، زمینه خودکشی و ازخودبیگانگی را کاهش میدهد و فرد را به بدنه اجتماع بازمیگرداند
همچنان وی به همبستگی، انسجام و تقویت آرمان اخلاقی در عصر ارگانیک توجه دارد - آزاد ارمکی، . - 123 :13922 نمود بحران در همبستگی، در کتاب خودکشیکاملاً نمایان است که رابطه آن با خودکشی در ابعاد چارگانه مورد تحلیل قرارگرفته است
به نظر دورکیم تنها از طریق فشار اجتماعی است که میتوان میل قوی انسان را در جهت کسب منفعت فردی و زندگی بدون اخلاق مهار کرد. این فشار و تحمیل اجتماعی در نظامی ساختاری از همبستگی اجتماعی رخ میدهد، بدین روال سلامت جامعه را منوط به میزان درجه همبستگی اجتماعی آنها دانسته و بررسی این میزان را از وظایف علم جامعهشناسی می داند. همبستگی اجتماعی، می تواند وحدت، سلامت و یکپارچگی گروه را تعیین کند. هر جا که این همبستگی نیرومندتر باشد افراد را بهسوی هم متمایلتر کرده و بر میزان روابط متقابل آنان میافزاید و برعکس هر چه میزان همبستگی کمتر باشد از تنوع روابط و برخوردهای میان افراد جامعه کاسته خواهد شد.
آنچه دورکیم را به بحث همبستگی اجتماعی وادار کرده، یافتن پاسخی برای این سؤال است که: چه نیرویی جامعه را متحد و یکپارچه نگه میدارد؟ وی در پاسخ به این پرسش تقسیمکار را مدنظر قرار میدهد
از دیدگاه وی تقسیمکار موجب ایجاد چنین همبستگی بین افراد در بین افراد یک اجتماع زیستی میشود و آن را مبتنی بر دو عامل وجدان جمعی و تقسیمکار اجتماعی میداند که هرکدام به ترتیب پدیدآورنده همبستگی مکانیکی و ارگانیکی است بر این اساس با توجه مباحث فوق هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی و نقد همبستگی اجتماعی در اندیشه دورکیم میباشد.
مباحث نظری پژوهش
مسئله بنیادی جامعهشناسی دورکیم، نحوه مناسبات اجتماعی افراد با جامعه است که در قالب همبستگی اجتماعی به آن پرداخته است. همبستگی اجتماعی بهعنوان نماد حس دلبستگی و تعلق افراد به اجتماعی عامل نیرومندی در نزدیک کردن افراد به همدیگر و تشدید تماسهای آنان است
همبستگی در لغت به معنای وحدت، وفاداری است که ناشی از علایق، احساسات، همدلی و کنشهای مشترک است. این واژه با انسجام و یکپارچگی مترادف است و با واژه دیگری هم چون همگرایی، وحدت، وفاق اجتماعی و نظم اجتماعی همخانواده است. هایس از همبستگی همدلانه برای بیان انسجام اجتماعی بهره میگیرد و اعاده عواملی نظیر احساسات و عواطف است
همبستگی همان، احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه است که از آگاهی و اراده برخوردار باشند و حائز یک معنای اخلاقی است که متضمن وجود اندیشه یک وظیفه یا الزام متقابل است و نیز یک معنای مثبت از آن برمیآید که وابستگی متقابل کارکردها، اجزا و یا موجودات در یک کل ساختیافته را میرساند.
از دیدگاه جامعهشناختی، همبستگی پدیدهای است که بر اساس آن در سطح یک گروه یا یک جامعه، اعضا به یکدیگر وابسته و بهطور متقابل نیازمند یکدیگر هستند. این امر مستلزم طرد آگاهی و نفی اخلاقی مبتنی بر تقابل و مسئولیت نیست، بلکه دعوت به احراز و کسب این ارزشها و احساس الزام متقابل است
همبستگی دلالت بر توافق جمعی میان اعضای یک جامعه دارد
در تعریف دیگر همبستگی اجتماعی دلالت بر توافق جمعی میان اعضای یک جامعه دارد
دروکیم، مفهوم همبستگی اجتماعی را بهصورت شفاف در بستر تحلیلی تقسیمکار اجتماعی بکار برد. برای رسیدن به دستگاه تحلیلی موردنظر خود، از مفهوم صنف آغاز و سیر تغییر و دگرگونی اصناف را در پی گرفت. وی با نقد شرایط احزاب و اصناف به همبستگی اجتماعی دستیافت و در این مسیر، اندیشه آدام اسمیت را سرآغاز مطالعات خود قرارداد. وی در تحلیل خود، همبستگی اجتماعی را مبتنی بر روابط اقتصادی می داند که همواره در جوامع بشری وجود داشته است. براین اساس، همبستگی مکانیکی مبتنی بر مشترکات و روح جمعی و ارگانیکی بر تمایز و تخصص متکی است. در ادامه برای درک عینی و تجربی همبستگی اجتماعی به حقوق بهعنوان بعد عینی و ملموس همبستگی اشاره میکند
سنخ شناسی همبستگی دورکیمی
دورکیم برای تحلیل نظریه خود، دو نوع تیپ همبستگی شناسایی نموده است که بر حسب نوع جامعه نیز تمایز و تفاوت می پذیرند و در حالت کلی به عنوان قواعدی عام در نظر می گیرد که حالتهای سلبی و ایجابی دارند. به نظر دورکیم، در هر جامعه ای در شرایطی که نظم حاکم باشد می توان دو نوع همبستگی را تشخیص داد: همبستگی خود به خودی یا مکانیکی و همبستگی اندامی یا ارگانیکی
الف - -همبستگی مکانیکی: بهنظر دورکیم همبستگی مکانیکی در جامعهای رواج دارد که افکار و گرایشهای مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدّت از افکار و گرایشهای شخصی اعضای آن بیشتر باشند. این همبستگی تنها میتواند به نسبت معکوس رشد فردیت، پرورش یابد.
به عبارتی همبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوتهای فردی وجود داشته باشند و اعضای جامعه از نظر دلبستگی بهخیر همگانی، بسیار همسان یکدیگر باشند. همبستگی ناشی از همانندی، زمانی به اوج خود میرسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از آن نظر با آن یکی شود. برعکس، همبستگی ارگانیک نه از همانندیهای افراد جامعه؛ بلکه از تفاوتهایشان پرورش مییابد. اینگونه همبستگی فرآوردهی تقسیمکار است.
هرچه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابند، تفاوت میان اعضای آن نیز فزونتر خواهد شد. بهعبارت دیگر همبستگی مکانیکی، همبستگی از راه همانندی است. وقتی این شکل از همبستگی بر جامعه مسلط باشد، افراد جامعه چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند. آنان که اعضاء یک اجتماع واحد هستند، همانند هم و دارای احساسات واحدند؛ زیرا به ارزشهای واحدی وابسته بوده و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. جامعه از آن رو منسجم است که افراد آن هنوز تمایز اجتماعی پیدا نکردهاند.
ب - -همبستگی ارگانیکی: صورت متضاد با این نوع همبستگی، همبستگی موسوم به ارگانیکی یا اندامی است؛ که اجماع اجتماعی، یعنی وحدت انسجام یافتهی اجتماعی در آن، نشاندهندهی نتیجهی تمایز اجتماعی افراد بایکدیگر است. افراد، دیگر همانند نیستند؛ بلکه متفاوتند؛ لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه وجود همین تمایزها و تفاوتهاست. دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد را به قیاس با اندامهای موجود زنده، همبستگی اندامی مینامد؛ زیرا اندامها، گرچه هرکدام وظیفه خاصّی دارند و همانند نیستند، اما همگی آنها برای حیات موجود زنده لازماند.
-تفاوتها و شباهت های ارگانیکی و مکانیکی: دورکیم، جوامع ابتدایی - بدوی - ، اولیه - سنتی - ، دیرین - بیخط - و قطاعی - تیرهای - را دارای همبستگی مکانیکی یا ساختگی میداند؛ بهعبارتی افراد کلان سر و ته یک کرباسند و هرکس همانست که دیگران هستند. وی جوامع مدرن و جدید - غیرسنتی - را دارای همبستگی ارگانیکی و اندامی میداند. بهبیانی سادهتر، دورکیم به مسأله کیفیّت و تقسیم کار اجتماعی از کار تخصصی پرداخته است. در نظر او کار تخصص مولود و نتیجه کار اجتماعی است.
او اجتماعات ابتدایی را دارای همبستگی مکانیکی میداند؛ که چنین همبستگیای، آنها را اداره میکند. همبستگی مکانیکی مقابل عناصر مشابه و اجزای همگن در یک کلّ اجتماعی فاقد تمایزات داخلی است؛ ولی ارگانیکی از تقسیمکار اجتماعی و فرآیندهای آن منبعث میشود. دورکیم معتقد است با دستهبندیشدن فعالیتهای مختلف فردی در نهادهای مختلفی که در کار خود تخصص دارند، جامعه بهلحاظ ساختاری و کارکردی دستخوش دگرگونی و تفکیک میشود. افراد و نهادها بر اساس تمایزها و ناهمسانیمکمّل - که آنان را به شکلی متقابل به یکدیگر وابسته میکند - ، بههم مرتبط میشوند.