بخشی از مقاله
چکیده:
کشورهای منطقه خاورمیانه با وجود موقعیت ژئوپولتیک و در اختیار داشتن منابع طبیعی درآمدزا،نتوانسته اند از این مهم بهره برده و به توسعه اقتصادی و سیاسی دست یازند.از آن جایی که در سرمایه داری تنها یک چیز جهانشمول وجود دارد وآن بازار است،جهت گیری های اقتصادی همسو در راستای مدیریت بهینه این منابع طبیعی می تواند زمینه ساز دست یابی به توسعه سیاسی باشد.سوال اصلی این نوشتار،نقش سرمایه اجتماعی در توسعه اقتصادی که زمینه ساز توسعه سیاسی است،می باشد.
در پاسخ به این سوال،با تقسیم بندی علل کاهش سرمایه اجتماعی به داخلی - مذهبی و قومی - و خارجی - قدرت های فرامنطقه ای - ،نقش هر کدام به صورت مجزا بررسی می شود.بررسی این نوشتار نشان می دهد که تفاوت های دینی و قومی در خاورمیانه به خودی خود نمی تواند عامل کاهش سرمایه اجتماعی تلقی شود و از نقش قدرت های فرامنطقه ای به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به عنوان عامل شتابزا در افت محسوس سرمایه اجتماعی در این منطقه یاد می شود.این پژوهش از تئوری بوردیو و جیمز کلمن درباره سرمایه اجتماعی که به ترتیب از مارکسیسم و اینکه طبقات بالا چگونه موقعیت خود را حفظ می کنند و از نظریه انتخاب عقلانی بهره می برند،استفاده می کند و روش توصیفی-تحلیلی را به عنوان روش تحقیق برمی گزیند.
مقدمه
منطقه خاورمیانه با وجود دارا بودن 64,5 درصد از ذخایر نفتی دنیا - پروژه آموزش و پرورش جهانی - ،که در حال حاضر اصلی ترین منبع سوخت محسوب می شود،"نسبت به دیگر مناطق از جمله،اروپا،آمریکای لاتین و آسیای شرقی در حوزه های مختلفی چون آموزش و پرورش،محیط زیست،سلامتی و مهم تر از همه اقتصاد و رشد اقتصادی ضعیف تر عمل کرده است"
این امر از آن جهت اهمیت پیدا می کند که در عصر سرمایه داری تنها یک چیز جهانشمول وجود دارد و آن هم بازار است - دلوز، - 24 :1386،به عبارتی کشورهای منطقه خاورمیانه با وجود منابع طبیعی درآمدزا که موقعیت ژئوپولتیک آن نیز بر ارزش و اهمیت آن می افزاید،با تسلط بر بازار انرژی می توانستند به رشد و توسعه اقتصادی که در عصر سرمایه داری،زیربنایی الزامی و مکفی شناخته می شود،دست یابند.بنابراین با توجه به اهمیت و نقش اقتصاد در عصر سرمایه داری،در صورت عدم دست یابی به توسعه اقتصادی1،توسعه در سایر حوزه های ذکر شده و سیاسی نیز ناممکن خواهد بود و این در شرایطی است که عدم توسعه اقتصادی می تواند،علاوه بر عدم توسعه یافتگی،باعث شکل گیری و یا فعال شدن کانون های بحران دینی و قومی شود.با این مقدمه می توانیم،عدم توسعه اقتصادی در عصر سرمایه داری را مادر بحران ها بنامیم.
عوامل متعددی می توانند در شکل گیری این بحران نقش داشته باشند،اما هدف از این نوشتار،بررسی نقش سرمایه اجتماعی2در توسعه اقتصادی که منجر به توسعه سیاسی 3می شود،است.در این راستا،نخست با تعریف سرمایه اجتماعی و بررسی ادبیات موجود درآن،کاهش سرمایه اجتماعی را در این منطقه واکاوی خواهیم کرد،سپس به عوامل اصلی که می توانند در کاهش سرمایه اجتماعی نقش داشته باشند خواهیم پرداخت.برای این منظور با تقسیم بندی علل کاهش سرمایه اجتماعی به داخلی - شکاف4های قومی و دینی - و خارجی - قدرت های فرامنطقه ای - ، نقش هر کدام را به صورت مجزاء بررسی خواهیم کرد.
در ادامه با استفاده از نظریه ترکیبی اقتصادی و جامعه شناختی جیمز کلمن5در رابطه با سرمایه اجتماعی،نشان خواهیم داد که چگونه کشورهای منطقه خاورمیانه نمی توانند به یکدیگر اعتماد"6 - اعتماد به عنوان اصلی ترین شاخصه سرمایه اجتماعی در دنیای مدرن - " - نصری، - 18 :1384 کنند و به همین جهت به طور انفرادی در راستای کسب منافع اقتصادی و در نهایت توسعه اقتصادی گام بر می دارند که در نهایت عدم توسعه اقتصادی منطقه را در بر دارد و به همین جهت توسعه اقتصادی انفرادی آن ها نیز به نتیجه مطلوب نمی رسد.در ادامه نیز از نقش قدرت های بزرگ و فرامنطقه ای و رقابت های آن ها در این منطقه به عنوان عاملی شتابزا یاد می شود که توانستند شکاف های خاموش و در مواقعی نیمه فعال را به شکاف هایی نیمه فعال و فعال تبدیل کنند که مانع اعتماد و انسجام و به طور کلی به عدم توسعه یافتگی منطقه انجامیده است،خواهیم پرداخت.
سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی در دهه های اخیر مورد توجه بسیاری از اندیشمندان حوزه های علوم انسانی و سیاستگذاران قرار گرفته است و از حوزه های نوظهور و بحث برانگیز در مطالعات میان رشته ای جامعه شناسی و اقتصاد می باشد که در اواخر قرن بیستم و بویژه از سال 1980 در مباحث علم سیاست به کار گرفته شدگفته شد. به همین جهت تعاریف مختلفی از سرمایه اجتماعی از سوی اقتصاددانان،جامعه شناسان و دانشمندان علوم سیاسی صورت گرفته است.
فوکویاما1سرمایه اجتماعی را مجموعه هنجارهای موجود در سیستم های اجتماعی می داند که موجب ارتقای سطح همکاری اعضای آن جامعه شده و موجب پایین آمدن سطح هزینه های تبادلات و ارتباطات می گردد. گروتاردسرمایه2 اجتماعی را به سیستم هایی که منجر به یا ناشی از سازمان های اقتصادی و اجتماعی است، تعریف می کند.مانند اعتماد،جهان بینی،روابط متقابل،تبادل اطلاعاتی و اقتصادی و انجمن ها و گروه های رسمی و غیررسمی،به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی در نقش یک خرد جمعی و مسئولیت مدنی ظاهر شده وجامعه را به چیزی بیشتر از مجموع افراد تبدیل می کند.
درتعریف شمالی - - 1990 و اولسون - 1982 - از سرمایه اجتماعی نیز نه تنها سطح های خرد مانند اعتماد،هنجارها و شبکه بلکه محیط اجتماعی و سیاسی که هنجارها و ساختارهای اجتماعی را شکل می دهند نیز مورد توجه قرار گرفته است.این دیدگاه شامل ساختارها و روابط نهادی شده مانند حکومت،رژیم سیاسی،بازار،حاکمیت قانون،سیستم قضایی و آزادی های مدنی و سیاسی است. اگرچه تعاریف سرمایه اجتماعی گسترده است اما دو رویکرد اصلی اقتصادی و جامعه شناسانه در رابطه با سرمایه اجتماعی وجود دارند.
در این راستا در دو یا سه دهه گذشته دانشمندان به طور خاص به سه دیدگاه مرتبط با سرمایه اجتماعی علاقه نشان داده اند.این سه دیدگاه،ایده های پیر بوردیو3،جیمز کلمن و رابرت پوتنام می باشند
پیر بوردیو - 2002؛ - 1930،جامعه شناس فرانسوی به دو حوزه راه های تکثیر جامعه و اینکه طبقات مسلط چگونه موقعیت خود را حفظ می کنند،علاقه داشت. از نظر پیر بوردیو اقتصاد علمی عمومی است که خود را به شیوه های ساختگی که از لحاظ اجتماعی به رسمیت شاخته شده اند محدود نمی کند.وی اعتقاد دارد باید تلاش کرد تا سرمایه"انرژی فیزیک اجتماعی"در تمامی اشکال آن درک شود.او نشان داد که سه گونه اصلی سرمایه که هر کدام زیر گروه های خاص خود را دارند وجود دارد،سرمایه فرهنگی،سرمایه اقتصادی و سرمایه اجتماعی
وی سرمایه اجتماعی را مجموع منابع واقعی یا بالقوه که از طریق شبکه های بادوام روابط کم و بیش نهادینه شده "آشنایی" و "شناخت متقابل" تشکیل شده است،می داند. شبکه ای که هر یک از اعضای خود را از پشتیبانی جمعی برخوردار می کند و آنان را مستحق اعتبار می سازد،تعریف می کند