بخشی از مقاله

چکیده

کثرت گرایی تنها یک مفهوم نیست؛ یک ارزش است، یک دستور و سفارش اخلاقی است و کثرت گرا بودن یعنی خود را به هیچ نحوی برتری نباید داد. به طور بسیار خاص تر، آدمی به صِرف داشتن یک عقیده یا تعلق به یک جامعه یا فرهنگ خاص، از آدمی متفاوت با او ممتاز نمی شود. کثرت گرایی یعنی دست کشیدن از داوری در باره ی سعادت و شقاوت آدمیان. یعنی هر انسانی را هم تراز همه ی هم نوعانش دانستن.

از دیدگاه کثرت گرایانه، همهی ادیان، دین اسلام خواهند بود و پیروانشان را میتوان مسلمان خواند؛ مسیحیِ مسلمان کسی است که به ارکان دیانت خود که همآهنگ با فطرت اوست تسلیم شده است و همچنین یهودی مسلمان و زردشتی مسلمان خواهیم داشت و مسیحی غیر مسلمان کسی است که تسلیم مسیحیت نیست و راه حق را پس از شناختن، نادیده گرفتهاست.

عارفان جهان این تسلیم و اسلام را همان دین عشق میدانند و از این رو هیچ دینی غیر از عشق را مایهی رستگاری نمیشناسد و به بیانِ ایشان تنها دو دیانت وجود دارد یکی دین عشق که عشق ورزی به حقیقت و جمال و خیر است و یکی دین کفر که دین غرور و خودپسندی و ظلم و بیعدالتی است که در هیچ دادگاهی امید بخشایش ندارد.

مقدمه

کثرتگرایی یا چند اندیشی از موضوعات مهمی است که محور بسیاری از فعالیتهایی محسوب میشود که به تناسب زمان و چالشهای موجود در هر دورهای بهترین روش زندگی را به ما ارایه میدهد. و این موضوع پرسشهایی را در خصوص دلایل اهمیت آن و تعریف این مقوله در اذهان افراد بر انگیخته است. در این مقاله برآنیم تا تنها با ارایهی چشم انداز مختصری در این باره، علاقهمندان به این مبحث را به سمت پاسخی در خور سوق دهیم.

مقولهی کثرتگرایی و چند اندیشی دینی نیز از جملهی همین مباحث است. شاید بسیاری از ما از خود بپرسیم چرا از نظر مولانا این موضوع با حفظ ارزشهای هویتی مذهب تناسب دارد؟

در کثرتگرایی اسلامی سخن بر سر این نیست که پیروان مذاهب مختلف بیجهت از آنچه بدان معتقدند دست بردارند و همه شبیه به هم شوند چرا که پیروان هر مذهبی وقتی آن مذهب را پذیرفتند نمی توانند به اصول و سنت های آن مذهب پایبند نباشند از چشم انداز دینی انسان برای زندگی در این دنیا نیازمند افق و قبله گاه مشخصی است که مسیر زندگی را به او بنمایاند و در عین حال یک تکیه گاه روحانی برای او باشد. از طرف دیگر سنت های هر مذهبی هویت آن مذهب و پیروانش را بیان می کند و آن ها را از دیگران متمایز می سازد . بلکه سخن بر سر این است که این تنوع را به چشم دیگری ببینند.

شیعه و اهل سنت و همه ی فرقه های زیر مجموعه ی آن ها می توانند ضمن این که هویت خود را حفظ می کنند، ضمن این که به تفسیر و استنباط خود از اسلام وفادار هستند با در نظر گرفتن دید گاه ها و منابع فکری مشترک با هم کار و زندگی کنند چون آن ها مسلمان هستند.

کثرت گرایی بدین معناست که مردمی با پیشینه ها و علایق متنوع در ساز مان هایی با انواع و اهداف متفاوت، برای اَشکال و صُوَرِ گوناگون، و بیان خلاقانه، گرد هم می آیند که همه ارزشمند هستند و شایستگی حمایت دولت ها و به طور کلی جامعه را دارند. مولانا در پاسخ اشکال بد اندیشان و قاصر فهمان به مثنوی و کتاب االله و تفسیر خبر مصطفی - ص - که قرآن را ظاهری و باطنی است تا هفت بطن این گونه آورده است:

چون کتاب االله بیامد هم بر آن  //  این چنین طعنه زدند آن کافران

که اساطیر است و افسانه ی نژند //   نیست تعمیقی و تحقیقی بلند

کودکان خُرد فهمش میکنند //   نیست جز امر پسند و ناپسند

ذکر یوسف ذکر زلف پر خمش  //   ذکر یعقوب و زلیخا و غمش

واقعیت، یک زاویه و یک پهلو ندارد و نه تنها چند وجهی بودن واقعیت، که چند منظر بودن ناظران واقعیت هم در تنوع تفاسیر دخیل است. مولوی در اشاره به آدمی میگوید:

تو یکی نیستی ای خوش رفیق //   بلکه گردونی و دریای عمیق

همهی ما مولوی را میشناسیم. او قصه را برای قصهگویی نمیگوید. از داستان استفاده های کثرت گرایانه می کند. مثلاً در قصه ی موسی و شبان، شبان را یک مشبه میداند که تجربه ی خود از خدا را به یک انسان تفسیر کرده بود و فکر میکرد خدا هم مثل ما همین گونه نیازها را دارد.

مولوی سپس توضیح میدهد که هر کدام از ما در هر مرتبهای از تنزیه که باشیم، باز هم مبتلا به تشبیه هستیم. مشکل از نظر مولوی این نیست که گروهها حقیقت را نیافته و گمراه ماندهاند، بلکه این است که حقایق یافته شده و مکشوفات بسیار است و حیران ماندن در این حقایق و مجذوب گوشهها و پارهای از آنها شدن، تعدد و تکثر را پدید آورده است.

بنابراین کثرت گرایی امروز نه تنها پیش نیازی برای توسعه، بلکه عاملی حیاتی برای بقای ما می باشد و ما و دیگران باید برای درک شباهت های مربوط به اصول، باورها و عقاید خودمان با یکدیگر گفت و گو و تبادل نظر داشته باشیم و با درک اشتراکات و افتراقات یکدیگر، به طور مشترک اقدام موثری انجام دهیم.

ستیزه های دینی ناشی از فقدان بینشی روشن است

ما چوکشتی ها به هم بر می زنیم  //  تیره چشمیم و در آبِ روشنیم

نمونهی دیگر روایت از زبان خداوند در قصهی موسی و شبان نمایان میشود. کلیم خدا اینبار بر خلاف سفر مجمع البحرین با شبانی ساده جان B و نه پیری راهدان B دیدار میکند. چوپان به شیوهای عاشقانه اما با اوصافی به شدت تشبیهی و البته از منظر موسی شرکآلود و توهینآمیز با خداوند سخن میگوید. در ذهن و زبان شبان خود میان بینی کودکانه نمایان است؛ چیزی که در دوران های اساطیری و کهن نیز به چشم میآید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید