بخشی از مقاله
چکیده:
موضوع شناسی و نقش آن در دستگاه اجتهاد و فقاهت موضوعی است که در این چند دهه بیش از پیش مورد توجه اصحاب اندیشه و کسانی که دغدغه کارآمدتر کردن فقه را دارند قرار گرفته است.
نگارنده گمان می کند کم توجهی به موضوع شناسی فقهی و تقلیل جایگاه آن در عملیات استنباط علل متعددی دارد که یکی از آن ها حاکمیت رویکرد افتراضی به فقه است.
فقه افتراضی که با کمی تسامح می توان آن را فقه در خلاء نیز نام نهاد محصول فاصله گرفتن فقه و فقیهان از واقعیت های اجتماعی و چالش های عینی مکلفان است. این فقه که به تعبیر برخی صاحب نظران محصول طرد فقیهان از حکومت و حاشیه نشینی ایشان است در طول حیات خویش حضوری فعال در متد فهم فقیهان پیدا کرد.
فقه افتراضی فقیه چون از یک سو و به عنوان یک امر عینی و واقعی واقف است که نمی تواند به فهم و تحلیل همه موضوعات مبتلا به انسانی بپردازد چرا که از نهادهای اجتماعی که ابزاری برای فهم درست اند فاصله گرفته است و از دیگر سو خود را اخلاقاً موظف به تبیین رفتاری مکلفان میداند لذا وجه الجمع را در وانهادن امر مهمی هم چون موضوع شناسی دیده است و به این نکته تن داده است که اولاً: موضوع شناسی ماهیتی غیر فقهی دارد و ثانیاً: دخالت مهمی هم در استنباط ندارد.
درآمد
فقه به عنوان یکی از دانش های محوری در منظومه دانش های دینی؛ گونه ها و رویکردهای مختلفی داشته است که از آن جمله می توان به فقه واقعی؛ فقه افتراضی؛ فقه مقاصدی؛ فقه تنزیلی؛ فقه اجتماعی؛ ... اشاره کرد.
این رویکردها و گونه های مختلف فقه از یک سو محصول روش های مختلف فقهی است و از دیگر سو پیامد مبانی و منابع متفاوت است. این دانش سترگ که نه تنها حضوری حداکثری در زندگی انسان ها داشته و دارد بلکه طرفداران رویکرد فقه محوری مدعی ظرفیت های فراوانی هستند که هنوز ناپیموده باقی مانده اند با توجه به موقعیت های جدیدی که در جهان معاصر پیدا کرده است2 از زوایای مختلفی نیازمند بحث و بررسی است.
فقه افتراضی گونه ای از فقه است که حضوری دراز و پر هیمنه در دستگاه فقاهت داشته ودارد و لذا لازم است هم مبانی و منابع آن و هم آسیب ها و تبعات آن مورد توجه قرار گیرد که در این نوشتار فرصت پرداختن به همه آن ها نیست و تنها نسبت آن با بحث مهم موضوع شناسی مورد توجه قرار گرفته است.
.1 مفهوم شناسی فقه افتراضی
اصطلاح »فقه افتراضی« از دو واژه »فقه« و »افتراضی« تشکیل شده است که به اجمال به آن ها اشاره می شود.
1-1 معانی فقه
فقه معانی مختلفی دارد که از آن جمله می توان به چند معنای مشهور اشاره کرد:
الف - فقه به معنای بینائی
یکی از معانی فقه بینائی است. - ربانی؛ سیدمحمد علی ؛الاجتهاد و التقلید و الاحتیاط - تقریرات درس آیت االله سیستانی - ؛ ص - .19 که معنایی عام تر و فربه تر از دانائی است. چرا که دانائی اصطلاح و پیامد خاصی است که می تواند یکی از فرجام های بینائی باشد. ضمن آن که بینائی کارکردی فربه تر از دانائی دارد. برخی معتقدند فقه چیزی جز بینائی نیست و آن چه در صدر اول اسلام از فقه اراده می شده است همین بوده است نه آن که علم و یا حتی فهم اراده شده باشد. یکی از مقرران این تقریر می نویسد:
» لیس المراد بالفقه الفهم و لاالعلم بالاحکام الشرعیه العملیه عن ادلتها التفصیلیه یعنی مراد از فقه نه فهم است و نه علم به احکام شرعیه است چرا که فانه معنیٌ مستحدث بل المراد به البصیره فی امر الدین ... یعنی: فقه در این جا به معنای فهم و علم نیست چرا که فهم و علم معانی نوپیدایی هستند. بلکه مراد از فقه آگاهی در امر دین است.
وی آن گاه به تبیین بصیرت پرداخته و می گوید:
. 2 همانند حضور در قدرت سیاسی و نقش مهم یافتن در ساختار اجتماعی که چند دهه است بدان دست یافته است.
هذه» البصیره إما موهبیّه و هی الّتیبها دعاالنبیّ صلّی اللّه علیه و آله لأمیر المؤمنین علیه السّلام حین أرسله إلی الیمن بقوله اللّهم» فقّهه فی الدّینأوکسبیّه« و هی الّتی أشار إلیها أمیر المؤمنین علیه السّلام حیث قال لولده الحسن علیه السّلام: و» تفقّه یا بنیّ فی الدّین ...یعنی: این آگاهی دینی یا موهبتی الهی است و این همان است که پیامبر هنگامی که علی - علیه السلام - را به یمن می فرستاد از درگاه خداوند درخواست کرد تا به علی - علیه السلام - داده شود و یا این آگاهی اکتسابی است که باید آن را به دست آورد. آن سخنی که از علی - علیه السلام - وارد شده که خطاب به فرزندش امام حسن - علیه السلام - فرموده که تفقه کن در دین به همین معنای بصیرت اکتسابی است - .
در این سخن شارح نهج البلاغه اشاره شده که بصیره یا الهی است و یا اکتسابی که صورت الهی آن همان است که در دعای پیامبر برای علی - علیه السلام - آمده است و صورت اکتسابی آن همان است که در توصیه علی علیه السلام - به فرزندش امام حسن علیه السلام - آمده است.
وی آن گاه با اشاره به پاره ای روایات از جمله روایت نبوی: »لا یفقه العبد کلّالفقه حتّی یمقت الناس فی ذات اللّه و یری للقرآن وجوها کثیره ....یعنی: کسی به ماهیت و نهایت فقه نرسیده مگر این که مردم را محو در ذات خداوند کند و وجوه و لایه های فراوان قرآن را در یابد -
ب - فقه به معنای فهم
این تقریر فقه را از جنس فهم می داند و نه علم؛ و تفقه را فهمیدن می داند و معتقد است این فهم نیز تنها به گزاره های تکلیفی تعلق نمی گیرد بلکه مطلق آموزه های دینی را شامل می شود. در برخی منابع در تعریف فهم آمده است:
- الْفَهم - حسن تصور الْمَعْنی و جوده استعداد الذﱢهْن للاستنباط. - « إبراهیم مصطفی و همکاران؛ المعجم الوسیط؛ باب الفاء. - فهم درستی تصور معناست و ذکاوت ذهن در مقام استنباط است.
ج - فقه به معنای علم
از قرن دوم به بعد که دوران تخصصی شدن دانش هاست فقه نیز با معنایی ویژه گره خورد که آغازگر علمی ویژه شد. علمی که تنها وظیفه اش تنظیم و مدیریت رفتارهای بیرونی مکلفان بود. اوج این تحول معنایی و تفکیک در عصر امام صادق - ع - است
چون در این عصر است که دانشهایی نظیر دانش توحید یا کلام، دانش اخلاق /معرفه النفس و دانش تفسیر/فهم متن، از بدنه فقه جدا شدند و فقه محدود شد به دانشی که به صورت ویژه به احکام فرعی دین می پردازد و تقریباً در همین تاریخ اصطلاح جدیدی از حیث محدوده تطبیق - نه در اصل معنا که ادراک دقیق باشد - در نزد فقها و متشرعه به وجود آمد.
در این عصر بود که در لسان امامان شیعی و مکتوبات عالمانی چون شافعی، فقه به »علم به احکام شرعیه عملیهای که از طریق ادله تفصیلیه به دست میآید«تعریف شد و تقریباً عین همین تعبیر در کلمات فقها و اصولیان فریقین رسوخ پیدا کرد و در آثار ایشان به چشم میخورد. تنها تفاوت در پاره ای از این آثار افرودن تعبیر »فرعیه« است که در کلمات فقهای شیعه، چون شیخ طوسی، صاحب معالم - زین الدین العاملی؛ جمال الدین الحسن ؛ معالم الدین وملاذ المجتهدین ؛ ص - .140 و بسیاری دیگر از فقیهان و نویسندگان شیعی به جای »عملیه« نشسته است.