بخشی از مقاله

چکیده

هدف از پژوهش حاضر بررسی کیفیت زندگی زناشویی و عوامل موثر بر آن بوده است. اگر فرد از کیفیت زندگی در درون خانواده خود رضایت داشته باشد این رضایت به بقیه ابعاد زندگی وی نیز انتشار مییابد. افراد رضایتمند در جامعه نیز رفتاری مناسب و شایسته خواهند داشت و مشکلات جامعه کاهش خواهد یافت. بهبود کیفیت زندگی زناشویی و ارائه راه کارهای عملی که بازتاب مشهود و محسوس در زندگی زناشویی داشته باشد، می تواند به ثبات بیشتر زندگی زوجین، تعامل بهتر آن ها با یکدیگر، شادی و شادکامی، لذت از زندگی، سلامت روانی، سلامت بدنی، زندگی مناسب خانوادگی، زندگی مناسب اجتماعی، آب و هوا و فضای مناسب، امنیت شغلی، دارا بودن آزادی، تساوی جنسی، امنیت و ثبات سیاسی، منجر شود.

از این رو پرداختن به مقوله کیفیت زندگی زناشویی و عوامل موثر بر آن از ضروریات انجام این پژوهش بوده است. روش مطالعه در این پژوهش از نوع توصیفی - مروری و روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای، مجلات و اینترنت بوده است. یافته های پژوهش نشان می دهد به طور کلی سه دسته عوامل هستند که در کیفیت زندگی زناشویی تأثیرگذار می باشند. این عوامل عبارتند از عوامل فردی - جنسیت، سلامتی، نحوه فرزندپروری، وضعیت اقتصادی و اجتماعی - ، عوامل ارتباطی - مدت ازدواج، تعاملات، روابط قبل از ازدواج، حضور کودکان، تقسیم وظایف و کیفیت زناشویی همسر - و عوامل خارجی - ویژگیهای والدین، افراد مهم دیگر و رویدادهای استرسآور - .

-1 مقدمه

با بستن پیمان ازدواج، ارتباطی شکل می گیرد که در مقایسه با دیگر ارتباطات انسانی، امنیتی بینظیر دارد؛ دیگر ارتباطات ممکن است یک بعد از ابعاد حیات را پوشش دهند ولی در ازدواج ابعاد جسمی، عاطفی، اجتماعی و ذهنی پوشش داده شده و رابطهای زیستی، اقتصادی، عاطفی، اجتماعی و معنوی بین زن و شوهر برقرار میشود

خانواده یک نظام اجتماعی و طبیعی با ساختار عاطفی پیچیده ای است که محبت، وفاداری و تداوم عضویت از ویژگی های مهم آن است .این کوچک ترین نهاد اجتماعی نقش مهمی در سایر ابعاد جامعه ایفا میکند. در بیشتر جوامع بررسی کیفیت زندگی زناشویی نقش اساسی در ارزیابی کیفیت کلی ارتباطات خانوادگی دارد.از آنجایی که زناشویی یک رخداد مقطعی نیست بلکه فرایندی بلندمدت و مهم به شمار میآید، لذا توجه به کیفیت و مطلوبیت ازدواج و خانواده میتواند پایداری و سازگاری را در روابط میان زوجین ایجاد کند.

با توجه به مدل ربانی و کیانپور و همچنین مطالعات مشابه، کیفیت زندگی زناشویی یکی از زیر مجموعه های ابعاد روانی کیفیت زندگی است که باید به آن توجه ویژه گردد؛ از جمله اندروز و ویتی - 1976 - 1 سطح رضایت از زندگی خانوادگی را به عنوان یکی از عوامل مهم بر رضایت از کل زندگی و در نتیجه کیفیت زندگی محسوب می کنند. پس آن را نباید تنها در مسایل اجتماعی و رفاه اقتصادی جستجو کرد؛ بلکه نهاد خانواده و رابطه ی اعضای آن به خصوص زن و شوهر، جایی است که بخشی از کیفیت زندگی را تأمین میکند.

مفاهیم بسیاری از قبیل سازگاری، رضایت، شادمانی، یکپارچگی و تعهد برای کیفیت زندگی زناشویی استفاده شده است. در مورد معنای هر یک از این مفاهیم توافق وجود ندارد؛ دلیل آن به نبود یک نظریهی واحد درمورد چیستی کیفیت زناشویی برمیگردد. کل و اسپانیر - 1976 - 2 کیفیت زناشویی را به عنوان موفقیت و عملکرد یک ازدواج توصیف کردهاند. لارسون و هولمان - 1994 - 3 بیان کرده اند کیفیت زندگی زناشویی یک مفهوم پویاست؛ زیرا ماهیت و کیفیت روابط میان افراد در خلال زمان تغییر می یابد که این مطلب امکان شناسایی عوامل تأثیرگذار بر کیفیت یک رابطه را فراهم مینماید. هر چند ممکن است این قبیل روابط پیچیده بوده و حاوی تعاملات میان متغییرهای بسیار باشند

جامعهشناسان، ابتداییترین مطالعات منظم در زمینهی کیفیت زندگی زناشویی را در دههی 1920 انجام دادهاند؛ آنها تحقیقاتی را در نمونهی بزرگ در زمینهی ارتباط رضایت زناشویی با متغییرهای جمعیت شناسی شخصیتی و خانوادگی بررسی کردند. جانسون - 1998 - 4 و همکارانش ادعا کردهاند که مقیاسهای گوناگون سنجش کیفیت زندگی زناشویی، صرفا به سنجش دو مؤلفه ی مجزا در خصوص کیفیت زندگی زناشویی میپردازند:

- 1 ابعاد مثبت و - 2 ابعاد منفی. این دو بعد اصلی در کل انعکاسدهندهی الگوهای مجزاتر، بسته به جنسیت و گذشت زمان هستند. ابعاد مثبت شامل دلبستگی زیاد، انگیزههای بسیار برای بودن در رابطه، رضایت بالا از حمایت اجتماعی و برآشفتگی روانی اندک میباشد؛ که همهی این موارد از پیش-بینیهای کیفیت زناشویی مثبت هستند. در مورد ابعاد منفی نیز میتوان گفت که مشاهدات مربوط به تعاملات زناشویی تعارضآمیز نشان میدهد که زوجین ناشاد در قیاس با زوجی شادمان، منفیگراتر هستند. بنابراین چنین به نظر میرسد که عوامل تعیینکنندهی عدم رضایت زناشویی با استفاده از وجود یا غیاب نسبی عوامل منفی و مثبت مشخص میشود

باید به این نکته توجه داشت حتی اگر در جامعهای آمار طلاق ناچیز باشد الزاما به معنای ازدواجهای موفق و رضایت زناشویی نیست. بسیاری از زوجها در خانوادهای زندگی میکنند که طلاق روانی در آن حکمفرماست. بدین معنا که هیچگونه رابطه عاطفی و جسمانی بین زن و شوهر وجود ندارد و زندگی به صورت اجباری یا حداقل تعامل به پیش میرود.

برخی از روانشناسان کیفیت زندگی زناشویی را به عنوان عامل موفقیت و عملکرد یک ازدواج توصیف کردهاند، و امروزه این بعد را یک پیشبینی کننده مهم تداوم، پایداری و ثبات زناشویی میدانند. خیلی از پژوهشگران خانواده، کیفیت زناشویی را با رضایت از آن همسان دانسته و اصطلاحات رضایت زناشویی و کیفیت زناشویی را به صورت مترادف استفاده میکنند؛ در صورتی که بین این دو اصطلاح تفاوت وجود دارد. محققان معتقدند کیفیت زناشویی فرآیندی است که به وسیله-ی درجه تعارض زناشویی، رضایت، نزدیکی و توافق در تصمیمگیری تعیین میشود. باید توجه داشت کیفیت زندگی زناشویی تصویر ثابتی از طبقات مجزا نیست - ازدواج با کیفیت بالا و ازدواج با کیفیت پایین - ؛ بلکه به صورت درجهبندی عناصر روی پیوستار از بالا تا پایین اندازهگیری میشود

سه رویکرد عمده برای مفهومسازی کیفیت روابط زناشویی وجود دارد.

رویکرد اول، مربوط به لیوایز و اسپینر5 است که کیفیت زندگی زناشویی را ترکیبی از سازگاری و شادمانی میداند.

رویکرد دوم، مربوط به فینجام و برادبوری1 است؛براساس این رویکرد، کیفیت زناشویی منعکسکنندهی ارزیابی کلی فرد از رابطه زناشویی است.

رویکرد سوم نظریهی مارکس2 است؛ این رویکرد تلفیقی از رویکرد لیوایز و اسپینر و رویکرد سیستمی بوئن است. مارکس نسبت به فرد، رابطهی فرد با همسرش و رابطهی فرد با دیگران نگرش سیستمی دارد. او چارچوب نظریهی خود را این گونه توضیح میدهد که فرد متأهل دارای سه زاویه درونی، همسری و ذینفوذ است. اولین زاویه خود درونی است که در برگیرنده بار درونی فرد با تلاش-ها، انگیزهها و انرژیهای گوناگون است و به وسیله پیشینهی طولانی از تمامی تجربیات زندگیاش شکل میگیرد.

زاویه دوم، رابطه با همسر است. آن بخش از خود که به طور مداوم به همسر توجه میکند، با او هماهنگ میشود و از او مراقبت میکند. در واقع پل استقلال- همبستگی است، به همین دلیل است که مردم همسر را به عنوان نیمهی دوم شخص میدانند. زاویه سوم هر نقطه خارج از خود به جز همسر را نشان میدهد به عقیده مارکس، موضوع مهم دیگر میتواند شغل، سرگرمی و غیره باشد. براساس تعریف مارکس کیفیت زناشویی نتیجه شیوههایی است که افراد متأهل به طور نظامند خود را در این سه زاویه سازماندهی میکنند.

-2 عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی

عواملی که در کیفیت زندگی زناشویی تأثیرگذار هستند را میتوان به سه دسته کلی الف - عوامل فردی ب - عوامل ارتباطی ج - عوامل خارجی تقسیم کرد.

الف - عوامل فردی:

- 1جنسیت: بین دیدگاه زنان و مردان نسبت به کیفیت زندگی زناشویی تفاوت هایی وجود دارد. هیتون و بلیک - 1999 - 3 معتقدند که به دلیل نقشهای متفاوت زن و مرد و داشتن دید متفاوت نسبت به ابعاد گوناگون رابطه، به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه زناشویی میپردازند. آنها همچنین معتقدند که ارزیابی زنان دقیق تر از ارزیابی مردان است؛ زیرا آنها بر رابطه تأکید بیشتری میورزند

- 2سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیت های مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار می گیرد.[9] همچنین ممکن است اثرات کیفیت زناشویی برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساس تر باشد. بررسی تحقیقات مختلف نشان می دهد که کیفیت پایین زندگی زناشوئی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روانشناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد می کند.

- 3نحوه فرزندپروری: فرزندپروری ضعیف می تواند از طریق میانجی گری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر گذارد. اثرات فرزندپروری ضعیف اهراًظ به جنسیت، شدت سوء استفاده و بعد خاص کیفیت زناشویی بستگی پیدا می کند.[10] به عنوان مثال کلی و کونلی - 1987 - گزارش کرده اند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیش بینی های قوی تری برای کیفیت زناشویی زنان محسوب می شوند.

- 4وضعیت اقتصادی اجتماعی: شرایط اقتصادی اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زناشویی برخوردارند تا انتظارات و ادراکات مربوطه. از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی اجتماعی می تواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید