بخشی از مقاله
چکیده
در این مقاله سعی شده گزارش بسیار فشردهای از تطورات مفهوم شهروندی ارائه شود.عمدتا دو سنت حق محور و فضیلتگرا برای توصیف شهروندی بازنمایی گردیده تا فضایی فراهم شود که پنج مولفهی اصلی شهروندی - یعنی حقوق، تعهدات، مشارکت،خودمحتاری و هویت - و ارتباط چندسویه و تاثیرات متقابل آنها در یکدیگر فهم گردد.
مولفههای پیشگفته اکثرا در طرح حقوقی مارشال به صورتبندی دقیق نسلهای حقوق شهروندی، یعنی حقوق مدنی، حقوق سیاسی و حقوق رفاهی منجر گردیده که در این مقاله، کند وکاو انتقادی در این طرح حقوقی، نسلهای تازهتری از حقوق فرهنگی و حقوق اجتماعی را نیز در تکمیل و تتمیم ابعاد شهروندی کاربردپذیر نموده است.
همچنین سعی شده هر یک از ایده های ذیحق بودن شهروندان،مخاطب تکلیف بودن ،امکان مشارکت و نحوه ی تحقق خودمختاری و شکل گیری هویت آنها ارزیابی شود تا با نشان دادن چالش های پیش روی هر یک ازین مولفه ها و افق های تازه قابل طرح به توزین و تدقیق مفهوم شهروندی پرداخته شود. به ویژه استلزامات و نتایج حقوقی ناشی از مفهوم شهروندی و ساختارها،عناصر،کارکردها،تنش ها و تناقض های مستتر در آن و نیز نسل بندی های حقوقی بازنمایی شده است تا مسیر تحول نظام های حقوقی شهروندی ارزیابی گردد.
مقدمه
بیان یک گزارش فلسفی و روایت منسجم و فراگیر از ایدهی "شهروندی" بسیار دشوار مینماید؛ چنین روایتی باید به نحوی باشد که بتواند هم چشماندازهای گوناگون و افقهای رو به گسترش شهروندی و مفاهیم مختلف و بعضاً متعارضی 1 را که در ذیل این واژگان بیان شده است پوشش دهد و هم به طرز روشمندی مسیر تطور مفهومی و تحول سنتهای شهروندی را در بستر فرهنگ-های مختلف و تجربهای تاریخی نمایش دهد. لذا احتمالاً با خوشهای درهم تنیده و پر ثمر از معانی حقوقی و سازوکارها و نهادها برای تحقق شهروندی روبهرو خواهیم بود که صورتبندی کلی و جای دادن همهی تکههای آن در یک تصویر چندان آسان نخواهد بود.
مطالعات شهروندی دست کم دو وجه اساسی را شامل میشود؛ ایدهی شهروندی از یکسو یک جوهرهی انتزاعی و مبنای نظری دارد که تا حدود زیادی وجهی هنجارین و تجویزی - نرماتیو - پیدا میکند و با مباحثی از فلسفه سیاسی و فلسفه حق و نظریههای جامعهشناسی2 پیوند میخورد و از سوی دیگر ایدهی شهروندی متضمن درکی از یک سلسله وقایع تاریخی و مطالعات تحلیلی مربوط به نحوهی شکلگیری جوامع انسانی و مسیر تحول و دگرگونی آن میباشد که وجهی توصیفی و غیر هنجاری3 پیدا میکند و همین چشمانداز دوگانه، دشواری صورتبندی کلی بحث را نمایانتر میسازد.
نکتهی مهم این است که هر رویکرد روششناسانه و معرفتشناسانهای را اتخاذ کنیم باز هم یک واقعیت تاریخی، ناگزیرانه راهگشا و تعیین کنندهاست؛ عمدهی چالشپذیریها و نظریهورزیها پیرامون ایده شهروندی در درون سنت تاریخی غرب و در پیوند با مدرنیته صورت پذیرفته است و با ارجاع به دستهای از مفاهیم آشنا برای سنت فلسفی و سیاسی مدرن معنا یافته است.4 این بستر خود به اندازهی کافی دشواری بحث را عمیقتر میکند. اتخاذ یک نظرگاه فکری قابلاطمینان و پذیرفتنی نسبت به مدرنیته5 خود چالشی سختتر را فراروی طرح مباحث شهروندی بروز میدهد.
لذا نخست باید تاکید شود که لزوماً روایت مدرن از شهروندی یکدست و همگن نیست و یک تنش ذاتی و شکاف و کشش متقابل در عناصر شکل دهندهی مفهوم شهروندی وجود دارد که اولویتبندیها، فرمولبندیها و چشماندازهای نسبتاً گوناگون و حتی متعارضی6 را ذیل حقوق شهروندی پدیدار نموده است. لذا این نظریات گوناگون یکدیگر را نو به نو و مداوم به چالش کشیده و بدیل یکدیگر بودهاند و بر هم تاثیر گذاشته و از هم تاثیر گرفتهاند و نهایتاً خوشهی پربار و ثمربخشی را فراهم نمودهاند که صورتبندی کلی آن، از خطر سادهانگاری و سادهسازی نیز دور نیست.
در این مقاله ابتدائا گزارشی از بنیادهای نظری مدرن درخصوص صورت بندی مفهوم شهروندی ارائه می شود - گفتار اول - و سپس به ارزیابی هر یک از خصلت های اساسی مرتبط با مفهوم شهروندی پرداخته می شود. - گفتار دوم -
گفتار اول- گزارشی از بنیادهای نظری مدرن درخصوص تعریف شهروندی
یک پرسش ساده برای ورود به مباحث شهروندی از زاویه موضوع این مقاله میتواند چنین باشد که به لحاظ نظری افراد درون چه سازوکاری و با توسل به کدام دسته از نهادهای حقوقی و قواعد مربوط به فلسفه حقوق به عنوان یک شهروند جذب در نظام حقوق شهروندی میشوند یا اینکه هر یک از افراد یک جامعه چگونه خود را با استانداردها و روالهای موجود در منظومهی حقوق شهروندی، سازگار میکنند و برای بهدست آوردن چه منافعی جذب یک نظام شهروندی میشوند.
در تاریخ مدرنیته صورت بندی های مختلفی از این سوال، البته با عبارتبندیهای گوناگون و در چشم اندازهای مختلف انجام گرفته است. معمای مدرنیته این بود که فرد اصولاً چگونه - با چه اهداف و با چه سازوکارهایی - جذب در جامعه میشود7 و یا از سوی دیگر، جامعه چگونه از طریق افراد شکل میگیرد؟
.3 این نوع نگاه را به طور ویژه می توان در اثار ویل کمیلکا مشاهده نمود
.4البته این دیدگاه درباره شهروندی به منزله یک نهاد مدرن که عمدتاً در مطالعات دانشگاهی فراگیر شده است دست کم ایرادهایی نظری و تجربی را در دل خود پنهان دارد؛ نخست این تفسیر را میتوان به مثابه تفسیری قومدارانه فهم کرد، بدین معنا که چنین تفسیری احتمالاً این امکان را انکار میکند که جوامع غیرغربی میتوانستهاند یا عملاً توانستهاند در پدیداری جهانی شهروندی سهیم باشند.
به طور ضمنی چنین نتیجه میشود که شهروندی فقط در غرب میتواند پدیدار شود و به بیانی روشنتر این نظریه فروضی را در عدم امکان مشارکت دیگران و عدم امکان بهرهمندی دیگران - دیگری تمدن غربی - در شکلدهی و صورتبندی ایدهی شهروندی پدیدار میسازد که البته ادعایی قابل چالش است. همچنین این ایده که شهروندی تحولی مدرن است، آشکارا با بعضی واقعیتهای تجربی و پیشفرضهای متداول نیز در تضاد قرار میگیرد؛ پیشفرضهایی دایر بر این ادعا که مفهومهای دموکراتیک شهروندی ریشه در دولت شهرهای یونانی دارد و تحول مفهوم شهروندی طی یک خط سیر طولانی تاریخی ظهور و بروز یافته است، هرچند که دیدگاههای مدرنیستی به شهروندی به سادگی آنها را انکار میکند
5 یک طرح بحث مناسب از این معما را،که آشکارا شیوهی چارچوببندی این پژوهش را تحت تاثیر قرار داده است می توان در اثر ذیل جستجو نمود
7 . برای دیدن یک تقریر ساده از چگونگی شکل گرفتن احساس شهروندی در فرد درون نهادهای اجتماعی
پاسخ ساده این بود که افراد با یک قرارداد اجتماعی جذب جامعه میشوند. یعنی دستکم با یک مبنای نظری نوعی قرارداد اجتماعی مفروض شد که به کمک ایده رضایت نهفته در آن میتوانست توضیح دهد که چگونه فرد جذب جامعه میشود، در برابر جامعه حفاظت میشود و نیز همبستهی جامعه و موجب بهبود آن میگردد.
پیوند مستحکمی که به طور سنتی همیشه در نظریات شهروندی میان تابعیت و برخورداری از حقوق وجود دارد، درک ادعای فوق را آسانتر میکند. فرد در یک قرارداد اجتماعی رضایت میدهد که تابع یک جامعه - یک دولت - شود و در مقابل آن، دستهای از منافع و امتیازات - در قالب حقوق - برای او تضمین میشود.
- 1عناصر و مولفه های مفهوم شهروندی
استقرای تقریباً همهی نظریات مدرن شهروندی این ادعا را امکانپذیر میسازد که دست کم هر نظریهی شهروندی شامل سه دسته از عناصر مربوط به حقوق، تکالیف و مشارکت میباشد؛ یعنی اینکه چه منافع و امتیازاتی برای فرد بعد از جذب به جامعه تضمین میشود یا مورد حمایت قرار میگیرد - حقوق - ، در مقابل چه تکالیف و تعهداتی از او در مقابل مواهب زندگی جمعی و حقوق تضمین شده مطالبه میگردد - تعهدات - و چگونه و از طریق چه سازوکاری امکان مشارکت و همبستگی واقعی فرد در متن زندگی اجتماعی فراهم می شود - مشارکت -
همچنین همیشه ایجاد یک نظریه شهروندی با تثبیت اصول اساسی مربوط به حاکمیت قانون نیز همراه بوده است که توازن و تقریر حقوق، تعهدات و مشارکت را در سیاق نهادهای اجتماعی مدرن معنادار سازد11 تا این مساله توضیح دادهشود که چگونه خودمختاری هر فرد در حریم خصوصی خود و مشارکت اختیاری همهی افراد در حوزهی عمومی با الزامات و بایستههای زندگی اجتماعی پیوند میخورد و آشتیپذیر میشود و نهایتاً کفهی سود زندگی اجتماعی نسبت به تضییقات و تحدیدات آن بر آزادیهای اولیه سنگینی میکند و شاهین ترازو به سمت پذیرش تعهدات در مقابل تضمین حقوق مایل میشود.
بدینسان با یک تحلیل حقوقی کارکرد نهاد شهروندی و حقوق و تعهدات ناشی از آن - و نیز شکل دهندهی آن - و نهایتاً ارتباط آن با نهادهای اصلی حقوقی - مانند حاکمیت قانون، قانون اساسی، حقوق بشر، دولت و حریم خصوصی - 12 در قرائتهای مختلف به نحوی صورتبندی گردید که با جامعهی مدرن - دوگانه ی فرد و اجتماع - انطباق یابد و پاسخهایی را برای حل آن فراهم کند.
- 2 کارکرد های مفهوم شهروندی
نکتهی مهم این است که ایدهی شهروندی به طور تکمیلی برای درک نحوهی ورود فرد به اجتماع و توضیح شکلگیری ساختار اجتماعی، به طور نظری مورد توجه قرار گرفت. توضیحاً باید گفت گرانیگاه بحث چنین بود که صرفنظر از اینکه وضع اولیه انسان، قبل از ورود به اجتماع چه بوده و صرفنظر از اینکه این وضعیت اولیه مطابق با فرمول هابزی یک وضعیت جنگی و وحشی تمام
. 8 به ویژه برای دیدن ایده رضایت در قرارداد
.9 دربارهی توازن نسبی و تناظر حقوق و تکالیف در نظریههای شهروندی
.10 برای دیدن یک گزارش بسیار فشرده از تطور و تحول سه عنصر حقوق، تعهدات و مشارکت در متن زندگی اجتماعی مدرن
.11 برای درک سنتهای نظری پیرامون حاکمیت قانون در نظامهای حقوق شهروندی
. 12 تاکید بر یک چشم انداز کارکردگرایانه برای تحلیل عناصر شهروندی، به بهترین نحو در آثار برایان ترنر مشاهده می شود