بخشی از مقاله

نقش موسسات فرهنگي هنري در ارتقاي فرهنگ عمومي شهروندان
چکيده
فرهنگ عمومي عرصه اي از فرهنگ است که توليدکننده و نيز مصرف کننده آن ، آحاد جامعه هستند و مجموعه نيازهاي فرهنگي است که عموم جامعه با آن رو به رو بوده و مبتلا به آن مي باشند، نهادهاي تربيتي فعال و پويا و کارآمد در يک کشور مي توانند نيروي انساني تربيت يافته ، ماهر ، متخصص و با فرهنگ مساعد براي دستيابي به تحول در جهت ارتقاي فرهنگ عمومي آحاد جامعه را پرورش مي دهند. در اين ميان موسسات فرهنگي و هنري به منظور تحقق اهداف و اجراي وظايف مي توانند با شيوه هاي آموزشي وبرنامه هاي خود در ارتقاي فرهنگي عمومي شهروندان همچون ديگر نهادها وسازمانهاي فرهنگي نقش داشته باشند. در نوشتار حاضر ضمن تعريف و مفهوم فرهنگ عمومي ، ضرورت توجه به آن در کشور ايران از طريق نهادها و سازمانهاي فرهنگي با تاکيد بر موسسات فرهنگي وهنري مورد بررسي قرار مي گيرد.
واژگان کليدي
فرهنگ عمومي ، موسسات فرهنگي و هنري ، امورفرهنگي ، برنامه ريزي فرهنگي .

1-مقدمه
حضرت امام (ره ) مي فرمايند "بي شک بالاترين و والاترين عنصري که در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد فرهنگ آن جامعه است . اساسا فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشکيل مي دهد. فرهنگ اساس ملت است ، اساس مليت يک ملت است ، اساس استقلال يک ملت است ، مي توان گفت فرهنگ مبدأ همه خوشبختي ها و بدبختي هاي يک ملت است .
بنابراين رأس همه اصلاحات ، اصلاح فرهنگ است ." تعليم و تربيت به عنوان بارزترين نمود سرمايه گذاري انساني نقش اصلي را در اين زمينه ايفا مي کند .آموزش از يک طرف بر بازدهي و توانايي نيروي کار اضافه نموده و استعداد و توانايي را شکوفا مي نمايد و از سوي ديگر زمينه استفاده از فناوري پيشرفته را فراهم مي سازد .اين مهم بويژه با تشابه و کارکرد مشترکي که سيستم هاي اطلاعاتي و ارتباطات با مفاهيم ، آموزش و تحقيق دارند بهتر قابل استفاده و تعميم مي باشد.(شيرواني ، شفيعه ، ١٣٨٩: ٨٥)توسعه فرهنگ متناسب با پيشرفت ساير امور، امري ضروري و غير قابل اجتناب است . بي توجهي به مقوله فرهنگ ، نارسايي در ساير حوزه ها را به دنبال دارد. از اين روست که توسعه فرهنگ در کنار توسعه سياسي ، توسعه اجتماعي و توسعه اقتصادي به عنوان يکي از وظايف حکومت ها به شمار مي رود. کيفيت فرهنگ تابعي از کيفيت نهاد تربيت در آن جامعه است . نهادهاي تربيتي فعال و پويا و کارآمد در يک کشور نيروي انساني تربيت يافته ، ماهر ، متخصص و با فرهنگ مساعد براي دستيابي به تحول را پرروش مي دهند . و علاوه بر اينکه به تقويت و رشد فرهنگ مساعد براي تحول مدد ميرساند به پرورش نيروهاي متخصص و کارآمد جامعه نيز همت مي گمارند . از سوي ديگر نهاد تربيتي غير فعال ، فاقد توانايي فرهنگ سازي و نيروهاي انساني تربيت يافته تحول آفرين ، مي باشند.
٢-اهميت وضرورت موضوع
دارايي هاي شهري چون رفاه ، آسايش شهري ، اوقات فراغت و... از مواردي است که به صورت عمومي در اختيار تمام شهروندان قرار دارد و يک نوع کالاي عمومي است که منافعي را براي عموم شهروندان توليد مي کند. در واقع در تمام ساختارهاي اجتماعي که هنجارهاي اجتماعي و ضمانت هاي اجرايي وجود دارد، اين عناصر به تمام افرادي که جزء آن ساختار هستند سودرساني مي کند. بر اين اساس «جنبه منفعت عمومي به اين معناست که دارايي اجتماعي از جهت کنش هدفمند، در موقعيتي اساسا متفاوت با بيشتر اشکال ديگر دارايي است . دارايي اجتماعي ، منبع مهمي براي افراد است و مي تواند بر توانايي کنش آنها و کيفيت مشهود زندگيشان بسيار تأثير گذارد» (کلمن ، ١٣٧٧: ٤٨٤-٤٨٣). همچنين اين مراکز درحوزه فرهنگ شهروندي ، يک جامعه را براي اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري زندگي شهروندي آماده کنند. . در دنياي معاصر، شهرها مهم ترين مراکز توليد ثروت ، علم و فناوري ، آموزش ، فعاليت هاي اقتصادي و فرهنگي و مهم ترين خاستگاه تمدن نوين بشري هستند و هويت شهري از جمله مهم ترين ابزارهاي گروه حاکم براي هدايت جامعه به سمت وسوي دلخواه است . بنابراين اهميت شناخت و بررسي فرهنگ عمومي براي ارتقا و تحول آن در مسير رشد و توسعه ، در موسسات ونهادهاي فرهنگي بيشترآشکار مي شود.

3- بيان مسئله
مراحل مقدماتي و اساسي هدايت فرهنگ عمومي ، شناخت وضعيت موجود فرهنگ عمومي جامعه است .
دسته بندي رفتارهاي اجتماعي و فردي که احتياج به هدايت دارند در طبقات بالا، باعث مي شود که با همه آنها برخورد يکسان نشود و از هدر رفتن زمان و سرمايه انساني و مالي جلوگير کردشخصيت اجتماعي مردم يک جامعه در فرهنگ عمومي آن خلاصه مي شود و اهداف و کيفيت و مسير حرکت به سوي تعالي با زوال و عقب افتادگي آن تحت تاثير فرهنگ عمومي است . لذا اهميت شناخت و بررسي فرهنگ عمومي براي ارتقا و تحول آن در مسير رشد و توسعه ، آشکار مي شود.
يکي از دغدغه هاي بشر امروز و حتي دولت ها مسأله فرهنگ و امور فرهنگي است . پرداختن به امور فرهنگي نظام آموزشي يک کشور زماني موفق به شمار مي رود که بتواند در تکوين شخصيت شهروندان با تأکيد بر ارزش هاي فرهنگي و اجتماعي مؤثر باشد.
اين خلائي است که امروز موجب شده است تا انواع آسيب هاي اجتماعي سر بر آورند و انتشار خبر روزانه ده ها حادثه و رخداد، وجدان جمعي را جريحه دار کند. علاوه بر اين ناهماهنگي نهادهاي متولي آموزش شهروندي ، تأثيرپذيري آموزش ها را به شدت کاهش داده است . در صورت ايجاد همگرايي و همپوشاني مي توان از همه ظرفيت هاي موجود براي ارتقاي سطح آموزش استفاده کرد.
مراکز فرهنگي شهر مناسب ترين موسسه براي تمرين پذيرش فرهنگ شهروندي و ايجاد هويت و ديانت مدني است . زيرا عضويت شهروندان اختياري و داوطلبانه است و اجبار دروني و بيروني وجود ندارد و در اين مراکز منافع و علايق فردي منجر به اين شده که شهروندان به اين مراکز بپيونند و حوزه فرهنگ شهروندي خود را تکميل کنند.
4-تعاريف ومفاهيم کليدي
4-1موسسه فرهنگي وهنري
موسسه فرهنگي وهنري عبارت از هر تشکيلاتي که از سوي افراد واجد شرايط براي فعاليت در يک يا چند زمينه فرهنگي و هنري تاسيس مي شود. به منظور تحقق اهداف و اجراي وظايف قانوني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و به استناد مصوب ٧٥.٨.٨ شوراي عالي انقلاب فرهنگي مؤسسات فرهنگي و هنري تشکيلاتي است که با اهداف و مقاصد فرهنگي و هنري اعم از انتفاعي يا غير انتفاعي (بر طبق ماده ٥٨٤ قانون تجارت و آئين نامه اصلاحي ثبت تشکيلات و مؤسسات غير تجاري مصوب
١٣٣٧) به مسئوليت اشخاص حقيقي يا حقوقي اعم از دولتي ، عمومي و خصوصي ، افراد واجد شرايط براي فعاليت در يک يا چند قلمرو فرهنگي ، هنري سينمايي و مطبوعاتي با سرمايه ايراني تشکيل مي دهند و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز تأسيس ، نظارت بر فعاليت ها و انحلال آنها را صادر مي کند. موضوعات پيشنهادي فعاليت هاي فرهنگي و هنري به دوبخش فعاليت هاي عمومي (فعاليتهاي هنري ، مذهبي ، همايش ها ونشست ها و...) و فعاليتهاي خاص (فعاليتهاي فرهنگي ، سينمايي وسمعي بصري ، مطبوعاتي وتبليغاتي ) تقسيم مي شود.
٢-٤-سازمان هاي فرهنگي
سازمان هاي متولي امور فرهنگي در کشور را سازمان فرهنگي گويند.اين دستگاه ها با قشر وسيعي از مردم در ارتباط بوده ، فرهنگ عمومي را به نحو گسترده اي تحت تأثير قرار مي دهند و نوع فعاليت و گستردگي آنها امکان انطباق با هر يک از اصول سياست فرهنگي را فراهم ساخته است . بنابراين هفت وزارتخانه و سازمان و سي دستگاه و مرکز فرهنگي مکلف به همکاري و ارائه تسهيلات جهت تحقق سياست هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران را مي توان سازمان فرهنگي دانست (صالحي اميري ، کاوسي ، ١٣٨٥) .
٣-٤-فعاليتهاي فرهنگي
هر يک از ما در حاليکه متعلق به يک جامعه بزرگ هستيم واز فرهنگ مسلط ان متاثريم ممکن است در عين حال عضو يک يا چند گروه کوچکتر نيز باشيم که آنها نيز به نوبه خود ما را از فرهنگ خود متأثر مي سازند . اين گروهها ممکن است ايدئولوژيک يا سياسي ، ورزشي و تفريحي ، هنري و ادبي ، علمي و فني و يا چيزهاي ديگر باشند. هر يک از اين گروهها اهداف و مقاصد، آداب و رسوم ، عقايد و انديشه هاي ويژه خودرا دارند و در جهت رفع نيازهاي خاصي فعاليت مي کنند.
براي آنکه فعاليتي را فرهنگي بناميم ، بايد سه شرط اساسي براي آن قائل شويم :
١. فعاليت هاي مورد نظر شامل نوعي خلاقيت در توليد خود باشند؛
٢. فعاليت هاي مورد نظر به آفرينش و انتقال معناي نمادين بپردازند؛
٣. ستادنده (محصول ) آنها، حداقل به طور بالقوه ، واجد نوعي ويژگي عقلاني باشد(صالحي اميري ، عظيمي دولت آبادي ،١٣٨٧:
(28
٤-٤-شهروندي
شهروند . شهروندي موقعيتي است که شامل مجموعه اي از حقوق ،وظايف و تعهدات است و بر برابري ،عدالت و استقلال دلالت دارد.(فالکس ،١٣٨١، ٢٤) شهروندي پايگاهي است که با ظهور سرمايه داري و رشد مدرنيته در جوامع به افراد تعلق گرفت . آنطور که پارسونز بيان مي دارد شهروندي پديده اي است مدرن که حاصل گسترش ارزشها و هنجارهاي عام مي باشد و با ظهور مدرنيته و سرمايه داريي يا پديد آمدن تغييرات در جامعه سنتي نظير شهري شدن ، صنعتي شدن ، سکولار شدن و عقلانيت رشد يافته است و همچنين مي توان آن را توسعه مدرنيته يعني انتقال اعضا جامعه از وضعيت مبتني بر منزلت به وضعيت مبتني بر قرارداد تلقي کرد. (شياني ، ١٣٨١) «در اين روند» شهروند و فرهنگ شهروندي "از پوياترين مفاهيم اجتماعي و فرهنگي دنياي مدرن تلقي شده است ؛ يا به عبارت ديگر بايد گفت که اساس جامعه مدني برمحور نهادهاي اجتماعي نظام شهروندي و فرهنگ حاکم بر آن شکل گرفته است . از اين رو شالوده هاي اصلي جامعه مدني به مثابه نظام سياسي و اجتماعي را نهادهاي شهروندي مثل نهاد قانون گذاري ، نهاد نظام حاکميت سياسي مردم بر مردم در قالب نظام هاي دموکراسي مي سازند» (عاملي ، ١٣٨٠: ١٦٨) از نظر ارسطو شهروندان کساني هستندکه به طور چرخشي در زندگي مدني و شهري در حکم راندن سهيم هستند. در اين نظام حکومتي شهروندان قادر به آگاه شدن از ويژگي هاي يکديگرند. نکته قابل توجه در بحث ارسطو اين است که شهروند صاحب حقوق ، حق دارد براي کسب حاکميت تلاش کند و بپذيرد که ديگران نيز صاحب حق هستند تا براي تصرف حاکميت و جانشيني او بکوشند (اسماعيلي ، ١٣٨٠: ١٠٧)
برخي از هنجارهاي مطالعه شده در حوزه شهروندي را مي توان به شرح زير خلاصه کرد:
صداقت ، رعايت نظم اجتماعي ، احترام متقابل ، امانت داري ، اعتماد متقابل ، توانايي انتقاد، پذيرش ديگران ، شجاعت خيرخواهي ، بصيرت اجتماعي ، حفظ محيط زيست ، پايبندي به تعهدات ، رقابت مسالمت ، دوست - يابي (آشتياني و همکاران ،١٣٨٥)
مراکز فرهنگي شهر مناسب ترين موسسه براي تمرين پذيرش فرهنگ شهروندي و ايجاد هويت و ديانت مدني است . زيرا عضويت شهروندان اختياري و داوطلبانه است و اجبار دروني و بيروني وجود ندارد و در اين مراکز منافع و علايق فردي منجر به اين شده که شهروندان به اين مراکز بپيونند و حوزه فرهنگ شهروندي خود را تکميل کنند. همچنين اين مراکز درحوزه فرهنگ شهروندي ، يک جامعه را براي اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري زندگي شهروندي آماده کنند. همچنين اين مراکز کارکردهاي جنسيتي پيدا کرده و به صورت تجمعي از شهروندان با گرايش و فعاليت خاص را مشغول به مشارکت اجتماعي مي نمايد؛ و تا حدي گامي موثر در ايجاد حساسيت به مشکلات شهري و اجتماعي و ارائه الگوهاي تازه براي حل اختلاف پيدا کرده و شهروندان را در حيطه جامعه مدني بر اساس ويژگي هاي جماعتي به فعالت وادار کرده که اين امر کمک شاياني به برخي از کارکردهاي دولت چون تقويت هويت شهروندي و ملي مي نمايد(رحيمي ، ١٣٨٦: ٤٠ -٣٨)
٥-٤ -فرهنگ
اصطلاح فرهنگ ، در ادبيات فارسي با مفاهيم مختلف مثل دانش ، حرفه ، علم به کار رفته است . در زبان عربي ، الثقافه به معني پيروزي ، تيز هوشي و مهارت بوده ، سپس به معني استعداد فراگيري علوم و صنايع و ادبيات به کار رفته است .
در فرانسه (culture) کالتور از کلمه لاتين "کالتورا" گرفته شده است و به معني بارور کردن ( زمين ) کاري در جهت توليد؛ حاصل خيز کردن ؛ و عمل کاشتن (گياه ) است . در آلمان به معني پرورش باکتري ها و موجودات زنده بر روي زمينه ي مواد غذايي تهيه شده ؛ کاشتن و رسيدگي کردن زمين و سرانجام در روسيه براي تعيين تأثير انسان بر طبيعت ، مشخص کردن دستاوردها و نيروهاي عامل اين دستاوردها به کار رفته است . (جعفري ، ١٣٧٩ : ٢٠)
فرهنگ عبارت است از کيفيت يا شيوه بايسته و يا شايسته براي آن دسته از فعاليت هاي حيات مادي و معنوي انسانها که مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شده آنان در حيات معقول تکاملي باشد." (جعفري ، ١٣٧٩: ١٠).
"پيدايش مفهوم فرهنگ به اين معني است که هر جماعت يا جامعه انساني داراي فرهنگ است . "(آشوري ، ١٣٧٩: ١٣١) فرهنگ نيز مانند امور ديگري از عناصر مختلفي تشکيل شده است .عناصر فرهنگ به دو بخش ثابت يا متغيرهاي کند يا عوامل تداوم و عناصر متغير، متغيرهاي تند يا عوامل تغيير تقسيم مي شود. در بخش عناصر ثابت مي توان به سنت ها، باورها، نظامهاي ارزشي و هنجارهاي اجتماعي ، خانوادگي ، قانوني ، اخلاقي ، معنوي ، شيوه هاي زندگي ... که تغيير در آنها خيلي کند صورت مي گيرد و ثابت به نظر مي رسند، اشاره کرد.
در بخش عناصر متغير يا عوامل تغيير مي توان نيازها و اميال مردم ، دانش (علم ) و مهارتها (تکنولوژي )، خلاقيت ، تواناييهاي نوآوري ، زبان محاوره و غيره اشاره کرد که تغيير در اين عناصر سريع صورت مي گيرد. " علامه محمد تقي جعفري فرهنگ را داراي دو عنصر ثابت و متغير مي داند. اصول متغير مستند به نيازهاي بشري در بستر زمان مي باشد که متناسب با شرايط مختلف متفاوت مي گردد و عناصر ثابت فرهنگي آنهايي هستند که مستند به نيازهاي فطري و ذاتي بشري بوده و گذشت زمان تأثيري در ماهيت آنها نمي گذارد مثل کمال جويي و نوع دوستي "( جعفري ، ١٣٧٣: ٣٣)
٦-٤-فرهنگ عمومي
در واقع «فرهنگ عمومي . عبارت است از مجموعه منسجم و نظام يافته اي از اهداف ، ارزشها ، عقايد ، باورها، رسوم و هنجارهاي مردم متعلق به يک جامعه بزرگ ، قوم يا ملت . اما آنچه در واقع تجلي گر همه اينهاست و در يک جامعه ظهور عمومي و قابل مشاهده دارد رفتار ،منش و عرف جامعه يا همان معيارها اجتماعي است که به سادگي مي تواند به وصف در آيد (گيدنز،١٣٧٤،٨٣). فرهنگ عمومي به معناي مجموعه نيازهاي فرهنگي است که عموم جامعه با آن رو به رو بوده و مبتلا به آن مي باشند. مسايل فرهنگي که آحاد جامعه به عنوان ارتباطات اجتماعي و زندگي روزمره خود با آن رو به رو بوده و بايد روش و منش خاصي را در آن اتخاذ کنند, در دايره فرهنگ عمومي قرار مي گيرد. (پيروزمند، ١٣٨٤: ١٩١)
فرهنگ عمومي عرصه اي از فرهنگ است که توليدکننده و نيز مصرف کننده آن ، آحاد جامعه هستند و اين صرف نظر از وابستگي آن ها به طبقه اجتماعي خاص و يا سطح تحصيلات و يا حرفه آن ها است . آداب و معاشرت , مراعات حقوق ديگران , نظم , وجدان کاري , انضباط اجتماعي و مسايلي از اين قبيل ، در اين مجموعه مي گنجد. (شالچيان ، ١٣٧٣) فرهنگ عمومي از سه حوزه اصلي ارزشها، عقايد، باورها و هنجارها تشکيل يافته است . در کشور ايران به دليل اهميت خاصي که به اين موضوع داده مي شود روز ١٤آبان به نام روز فرهنگ عمومي نام گذاري شده است و اين امز ضرورت توجه و بررسي به اين مفهوم را بيان مي کند. در نوشتار حاضر ضمن تعريف و مفهوم فرهنگ عمومي ، ضرورت توجه به آن در کشور ايران از طريق نهادها وسازمانهاي فرهنگي با تاکيد بر موسسات فرهنگي وهنري مورد بررسي قرار مي گيرد.(افروغ ، ١٣٧٩، ١٠-١٢) وجوه و عناصر فرهنگي مشترک بين عامه مردم جامعه ، فرهنگ عمومي است . مانند زبان ، دين ، عدادات و رسوم و ...به عبارتي در ميان يک قوم ، ملت يا جامعه بزرگ ، بسياري از ارزش ها، باورها، هنجارها، معيارها و الگوي رفتاري وجه مشترک و جنبه عام دارند، اکثريت جامعه آنها را پذيرفته اند و در زندگي و مناسبات اجتماعي از آنها پيروي مي کنند و رفتار اجتماعيشان تحت تاثير آنهاست . در واقع فرهنگ عمومي ، مولفه
ها و ابعادي از فرهنگ به شرح زير است :
 شامل عمومي مردم مي شود و همگان با آن سرو کار دارند.
 عموم مردم نسبت به آن حساسيت و شناخت دارند.
 زندگي عمومي مردم را مستقيما تحت تاثير قرار دهد.
فرهنگ عمومي داراي دو جهت «عيني » و «اعتباري » است که مي بايست هر دو را مدنظر داشت . از نظر مقام معظم رهبري ، فرهنگ عمومي دو بخش دارد: يک بخش آن ظاهري و بارز مثل : شکل لباس و شکل معماري است که تاثير خاصي بر روي ذهنيات و خلقات و منش و تربيت افراد دارد و بخش ديگر مربوط به امور نا محسوس مثل اخلاقيات فردي و اجتماعي مردم ، وقت شناسي ، وجدان کاري ، مهمان دوستي و احترام به بزرگترها است .
فرهنگ عمومي مانند کل نظام فرهنگي و فرهنگ ، در چهار وجه ظاهر مي شود :دروني ، رواني ، نمادي ، نهادي و آثار. از اين رو مي توان رگه هاي فرهنگ عمومي را در همه اين جلوه ها يافت . فرهنگ عمومي ، در کنار فرهنگ رسمي ، در همه حوزه هاي زندگي اجتماعي ، خانواده ، حکومت ، اقتصاد و آموزش و پرورش و ... حضور دارد. از اين رو نمي توان آن را به حوزه مشخصي محدود ساخت .
١-٦-٤-فرهنگ عمومي داراي چهار ويژگي مي باشد:
. هرگاه در جامعه مساله همگاني باشدمثل کار کردن که در فرهنگ ژاپني يک فرهنگ عمومي محسوب مي شود.
. امري که در آن حساسيت عمومي وجود داشته باشد.
. استمرار وتداوم پذيري داشته باشد
. با زندگي اجتماعي مردم مستقيما"سروکار داشته باشد. (پهلوان ،١٣٧٨، ١٠١ –١٠٢ )
براي اجراي قوانين اسلامي در فرهنگ عمومي کشور و بازسازي و اصلاح فرهنگ عمومي ، دولت بايد بيش از آنکه خود را متولي فرهنگ مردم و هدايت فرهنگي آنان بداند، خود را متولي تهيه امکانات و زير ساختها، به ويژه ساختها و ابزار لازم براي توليد و ابداع و اجراي اصول و ارزشهاي اسلامي در فرهنگ عمومي و اشاعه آن در ميان مردم بداند. (عضدانلو، ١٣٨٦، ٤٤٦- (.447
از جمله عوامل اساسي شکل گيري فرهنگ عمومي مي توان سه عامل حکومت ، اقتصاد و ارتباطات را به نهادي ترين ارکان تشکيل جوامع نام برد. فرهنگ عمومي مقوله اي است شامل تمامي فعاليتهاي مبني بر انديشه و عادت که در جهت برآوردن نيازهاي بشري ، بسته به انواع جوامع از نظر تاريخي ، سياسي ، اقتصادي ، مذهبي ، رفتارهاي عموم مردمي را شکل مي دهند.
رفتارهايي که گاه ويژگي خاص يک جامعه مي گردد و در بعد خاص خود به عنوان ويژگي فرهنگي ، سياسي ، مذهبي . اقتصادي ...
اجتماع مورد توجه قرار مي گيرد. از همين رو در شناسايي فرهنگ عمومي يک جامعه بايد به شناسايي کليه نهادهاي تشکيل دهندة فرهنگ از جهات مذکور اهتمام داشت و با ديدي وسيع ، و با صبر و حوصله اي در خور تحقيقات ميداني دراز مدت ، به جستجوي شاخصهايي که اين ويژگيها را شکل مي دهند، پرداخت . بنابراين شناسايي فرهنگ عمومي توسط يک فرد فاقد ارزش علمي و صحت و دقتي در خور کاربرد، در برنامه ريزي هايي که هدف آنها رعايت مباني واقعي مسائل موجود در جهت دسترسي به اهداف ملموس و عيني و نه کلي گوئيهاي خيالپردازانه عملي نيست . همين جنبه هاي عام فرهنگ در ميان يک جامعه بزرگ يا ملت را مي توان به فرهنگ عمومي آن جامعه مورد مشاهده ومطالعه قرار داد. فرهنگ عمومي زيربنا ي اجتماعي فراگير وتعيين کننده کيفيت رابطه و برخورد آحاد يک اجتماع با مسائل و واقعيتهاي موجود در زندگي اجتماعي است . شخصيت اجتماعي مردم يک جامعه در فرهنگ عمومي است ."جهان امروز با سرعت تغيير و تحول در ساختارهاي مختلف اجتماعي را پشت سر مي گذارد. بر اثر توسعه ارتباطات اجتماعي - تکنولوژيهاي واسط فرهنگ جوامع نيز دچار تغيير شده اند. واضح است که اگر ساختارهاي فرهنگي يک جامعه با تحولات آن هماهنگ نگردند، جامعه دچار نوعي تضاد و عقب ماندگي مي شود."(حبيبي ، ١٣٧٩: ٤٩)
٢-٦-٤-عوامل موثر بر فرهنگ عمومي
 خانواده
 شيوه هاي قومي و ملي
 صنعت فرهنگ
بنابراين آموزش هاي فرد در خانواده وجامعه و شيوه هاي فرهنگي وقومي مردم و توليد محصولات فرهنگي و هنري از قبيل فيلم , سينما, موسيقي , نقاشي , کارتون , داستان و رمان تأثير شگرفي در شکل گيري اخلاق , روحيات ، شيوه هاي معاشرت , سطح توقعات از زندگي و امثال آن بر جاي مي گذارد. ساختار و محتواي فرهنگ عمومي جامعه در واقع تنظيم کننده نحوه احساس ، انديشه و رفتار مردم بوده و به عنوان مقوله اي خطير و سرنوشت ساز مي تواند توسط مراکز و انديشمندان فرهنگي مورد بررسي ،
شناخت ، تغيير و يا اصلاح و توسعه قرار گيرد. بنابراين فرهنگ عمومي جامعه نقش تعيين کننده در معرفي کنش ها و واکنش ها، نگرش ها و گرايش ها، منش ها و رفتارها و شخصيت عمومي جامعه دارد. چنان چه در روند آن کوچک ترين خلل و انحرافي پديد آيد. بخش وسيعي از رفتارهاي عمومي افراد را تحت الشعاع قرار خواهد داد. (شالچيان ، ١٣٧٣)
از آن جا که هدايت و توسعه فرهنگ عمومي در جامعه بايستي بر مبناي ارزش ها و اعتقادات آن جامعه صورت پذيرد لذا مي توان در جمهوري اسلامي ايران نيز راه اصلاح و توسعه فرهنگ عمومي را ترويج ارزش هاي اخلاق اسلامي در جامعه دانست .
انجام اين مهم به ترتيب اولويت و ضريب تأثير در سه سطح توسعه ، کلان و خرد قابل انجام است . تقويت فرهنگ عمومي در حوزه قوانين و ضوابط منحصر به امور اخلاقي و معنوي نيست و در ابعاد سخت افزاري هم با اهميت است ؛ به عنوان مثال معماري و همينطور ابزار حمل و نقل و يا محيط هاي عمومي که افراد با آن هر روز سر و کار دارند، بايد بر اساس اصول اسلامي طراحي گردند. در حوزه اجراي قوانين نيز بايد همه افراد از اصول سياستهاي فرهنگي نظام و امور شرعي و ملي به عنوان ملاک هاي اساسي ، توجه و عنايت کافي داشته باشند. اساسي ترين نکته آن است که براي اجراي قوانين اسلامي در فرهنگ عمومي کشور و بازسازي و اصلاح فرهنگ عمومي ، دولت بايد بيش از آنکه خود را متولي فرهنگ مردم و هدايت فرهنگي آنان بداند، خود را متولي تهيه امکانات و زير ساختها، به ويژه ساختها و ابزار لازم براي توليد و ابداع و اجراي اصول و ارزشهاي اسلامي در فرهنگ عمومي و اشاعه آن در ميان مردم بداند.( عضدانلو،١٣٨٦، ٤٤٦ – ٤٤٧)
صنعتي شدن جوامع و سپس ورود به عصر پساصنعتي و عصر اطلاعات و تقسيم فزاينده کار و گسترش بر شتاب شهرنشيني ، موجب پديد آمدن اوقات معيني در روز و در خلال سال تحت عنوان وقت آزاد يا وقت فراغت بوده است . اوقات فراغت زماني است که افراد مي توانند به ميل و دلخواه خود نسبت به گذران آن تصميم گيري نمايند، و البته با توجه به حجم فعاليت هاي روزمره ، اوقات فراغت زمان ارزشمند و غنيمتي است که بايد به بهترين نحو از آن استفاده نمود. فعاليتي که افراد جامعه در اوقات فراغت انجام مي دهند، عموما فعاليتي فرهنگي است اعم از اينکه ديد و بازديد باشد، يا صرف وقت در مقابل تلويزيون و يا حضور در يک کلاس آموزش هنري ، يا کتابخواني يا پياده وري در بوستان . فعاليت هاي فرهنگي برحسب نسبت ارتباط با فرهنگ به سه دسته قابل تفکيک هستند (ژيرار، ١٣٧٢)اين سه دسته فعاليت فرهنگي مورد نظر عبارتند از:
الف ) بخش هاي هنرهاي زيبا : اين بخش با رشته هاي هنري رسمي ـ حفظ ميراث ملي ، موزه ها، تئاترهاي سيار تا کمک به آفرينشهاي در حال انجام ـ سر و کار دارد.
ب ) بخش هاي سنتي : بخش هايي که به طور سنتي مرتبط با فرهنگ در نظر گرفته مي شوند. مانند آموزش و پرورش ، آموزشهاي بزرگسالان ، بخش اطلاعات شامل ارتباطات ، راديو و تلويزيون .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید