بخشی از مقاله
مقدمه
دوست داريم زندگىهايمان، سرشار از صميميت و خونگرمى و صفا باشد.
حريم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرتهايمان نشاتگرفته از «فرهنگ قرآنى» و تعاليم مكتب باشد.
و اين، يعنى «زندگى مكتبى».
پايدارى و استحكام رابطههاى مردمى، در سايه رعايت نكاتى است كهبرگرفته از «حقوق متقابل» افراد جامعه باشد.
در اينكه «چگونه بايد زيست» و چه سان با ديگران بايد رابطه داشت، نكتهاىاست كه در بحث «آداب معاشرت» مىگنجد.
بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دينى ما بر پايه «ارتباط»،«صميميت»، «تعاون»، «همدردى» و «عاطفه» استوار است. جلوههاى اين فرهنگبالنده نيز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام ديده مىشود.
«زندگى مكتبى»، در سايه شناخت اين رهنمودها و به كار بستن آنها درصحنههاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر ميزان كه معيشت ومعاشرت ما با اينگونه هدايتهاى دينى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به هماناندازه زندگيهايمان «مكتبى» است. مسلمان بايد بهگونهاى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دينى خودش زندگى كند كه با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دين»را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگيش «برچسب اسلام» داشته باشد و الگوىاسلامى را بر زندگى خويش در خانه و جامعه، سايهافكن سازد.
«آداب برخورد»، «ديد و بازديد»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى» و حد و حدود آن، مراعات«حقوق ديگران»، «ادب و سپاس و احترام»، از جلوههاى بارز اخلاق معاشرتاست. اينگونه رابطههاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرايط گوناگونانجام مىگيرد. گاهى به صورت «صلهرحم» است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عيادت» به خود مىگيرد; در مورد بيماران. گاهى نسبتبه برادران وخواهران دينى، عنوان «زيارت» مىيابد، گاهى با همسايگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شكل مسافرتهاى دور ونزديك و بردن هديه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شركت در مجلس عقدو عروسى يا مشاركت در مراسم سوگ و تسليتگويى است.
به هر حال، همه اينها نوعى «رابطه» و «معاشرت» است و نشاندهنده منشانسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نيز در اين بارهها بسيار سخن گفته و رهنمودداده است كه در اين كتاب، گوشهاى از معارف و آموزشهاى دين در اين زمينهها رامرور مىكنيم.
باشد كه «فرهنگ خودى» و «هويت دينى» را پاس بداريم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بيگانه و با تكيه بر رهاورد مكتب و وحى، زندگى وروابط خويش را بر پايه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بيت (عليهمالسلام)،سامان بخشيم و براى نسلهاى آينده هم «ادب و اخلاق» را ميراث بگذاريم.
آداب مهمانى و ضيافت
از برجستهترين خصلتهاى نيكمردان و آزادگان، كرم و سخاوتاست. و همين آزادگى از تعلقات و خوى بذل و بخشش است كهديگران را اسير محبت و احسان مىكند.
«ضيافت» و داشتن دستى باز و سفرهاى گشوده و عطايى پيوسته ومهماندارى و مهماننوازى، از نشانهها و جلوههاى اين روحيه فتوت وجوانمردى است.
معاشرتها، ديد و بازديدها و رفت و آمدها، گاهى به صورت«مهمانى» است. از اين رو آشنايى با آداب ضيافت و رسوم دينى مهمانى،در محدوده «اخلاق» معاشرت مىگنجد. اين موضوع، دو جنبه و دوطرف دارد: يكى كسى كه مهمان مىكند، ديگرى آن كه مهمان مىشود.و هر كدام را آداب و روش و حد و حدودى است، قابل بحث.
مهمان، بركتخانه
بعضى، از مهمان گريزانند. برخى هم مهماندوستند. هر كدام همنشاندهنده خصلت درونى افراد است. حضرت على(ع) را اندوهگينديدند. پرسيدند: يا على! سبب اندوه شما چيست؟ فرمود: «يك هفتهاست كه مهمانى برايم نيامده است!...» (1) .
اين كجا؟ و آن كه آمدن مهمان را نزول بلا مىشمارد و كوه غم بردلش مىافتد و عزا مىگيرد، كجا؟ بركتخانه، در آمد و شد مهماناست. مهمان رحمت الهى است و پذيرايى از مهمان، توفيقى ارجمنداست كه نصيب هر كس نمىشود. مهمان حبيب خداست. درضربالمثلهاى ايرانى است كه: «مهمان، روزى خود را مىآورد.» (2) البته اينضربالمثل، از احاديث اسلامى گرفته شده و ريشهاى دينى دارد. ازحضرت رسول(ص) روايت است كه: «الضيف ينزل برزقه ...»; (3) مهمان،روزى خود را نازل مىكند. البته اضافه بر اين، گناهان صاحبخانه وميزبان را هم مىزدايد و اين بركتى شگفت است. باز هم در اين زمينهحديثى از امام صادق(ع) بشنويم كه به يكى از يارانش به نام «حسين بننعيم» فرمود:
- آيا برادران دينىات را دوست دارى؟
- آرى.
- آيا به تهيدستان آنان سود مىرسانى؟
- آرى.
- سزاوار است كه دوستداران خدا را دوستبدارى. به خداسوگند، نفع تو به هيچ يك از آنان نمىرسد، مگر آنكه دوستشان بدارى.راستى، آيا آنان را به خانه خودت دعوت مىكنى؟
- آرى. هرگز غذا نمىخورم مگر آنكه پيش من دو سه نفر يا كمتر وبيشتر از برادران هستند.
حضرت فرمود:
- آگاه باش كه فضيلت آنان بر تو، بيش از برترى تو بر آنان است!
(راوى كه با شنيدن اين سخن به تعجب آمده بود، پرسيد
- فدايتشوم! من به آنان طعام مىدهم، مركب خويش را دراختيارشان مىگذارم، با اين حال آنان برتر از منند؟
- آرى! چون وقتى آنان به خانه تو وارد مىشوند، همراه خود،آمرزش تو و خانوادهات را همراه مىآورند و چون مىروند، گناهان توو خانوادهات را با خويش مىبرند. (4) .
كسى كه خانهاى وسيع، امكاناتى فراوان و دستى سخاوتمند دارد،شكرانه نعمتهاى الهى را گاهى بايد با انفاق و صدقه، گاهى با اطعام ومهمانى، هديه، دستگيرى از بينوايان، كمك به محرومان و ... ادا كند، وگرنه ش
در باره اينكه كى بايد سور و اطعام داد، و به چه كسانى و چگونه،در دستورهاى دينى، آداب و نكات فراوانى آمده است كه به بعضىاشاره مىشود.
موارد مهمانى
از توصيههاى حضرت رسول به اميرالمؤمنين(ع) يكى هم اينبود:
«يا على! لا وليمة الا فى خمس: فى عرس او خرس او عذار او وكار او ركاز»; (5) .
يا على! جز در اين پنج مورد، وليمهاى (اطعام و مهمانىدادن)نيست: ازدواج و عروسى، تولد نوزاد، ختنه كردن كودك، ساختن ياخريدن خانه، بازگشت از سفر حج.
در اين موارد، سزاوار است كه انسان به اين بهانه و مناسبت،سفرهاى بگسترد، ذبحى كند و مؤمنان را به مهمانى دعوت كند.
در حديث ديگرى از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: هر كسمسجدى ساخت، گوسفند چاقى را ذبح كند و از گوشت آن به محرومانبينوا اطعام كند و از خداوند بخواهد كه شر سركشان جن و انس وشيطانها را از او دور كند. (6) .
مهمانى براى هر يك از موارد ياد شده، سنتى اسلامى است كه دلهارا به هم مهربانتر و صفا و صميميت ميان جامعه را بيشتر مىكند و اقوامو دوستان، يكديگر را مىبينند و آشناتر مىشوند، روحها شادابتر وزندگيها بانشاطتر مىشود.
در زندگى اولياء دين و پيشوايان معصوم نيز، نمونههاى فراوانى ازاين گونه ضيافتها ديده مىشود. از جمله به اين نمونه دقت كنيد: امامهفتم، حضرت كاظم(ع) براى تولد يكى از فرزندانش وليمه و اطعامداد و به مدت سه روز در مسجدها و كوچهها، در ظرفهايى به مردم«فالوده» داده شد. برخى پشتسر، اين كار را بر حضرت عيب گرفتند.وقتى امام كاظم شنيد، در پاسخ آن عيبجويى، به سنت انبيا و روشپيامبر اكرم(ص) استناد نمود. (7) .
مهماننوازى
گرچه باديهنشينان عرب به مهماننوازى معروفند، همچنينعشاير خودمان در ايران، ولى در بسيارى از شهرها و مناطق، باجلوههاى زيباى مهماندوستى مواجه مىشويد. شايد شما هم نامبرخى از شهرها و مناطق را به عنوان مهماننواز و مهماندوستشنيدهايد كه در اين خصلت، مشهورند و زبانزد خاص و عام. اين نيزريشه در فرهنگ دينى و باورهاى مذهبى دارد و تعليمى است كه ازقرآن و دين فرا گرفتهاند. اساسا دين ما، يكى از مؤثرترين عواملشكلدهنده به «فرهنگ عمومى» در جامعه ايرانى و اسلامى است.
در روايات اسلامى، حتى فصلى به عنوان «باب اقراء الضيف واكرامه» (8) وجود دارد كه به تكريم و گرامى داشتن و احترام و پذيرايى ازمهمان سفارش مىكند و مهماندوستى را خوش مىدارد و خوشحالشدن از آمدن مهمان را بسيار نيكو مىشمارد و خانه بىمهمان را دور ازفرشتگان مىداند.
امام باقر(ع) به نقل از پدرانش از قول حضرت پيامبر(ص) فرمودهاست:
«اذا دخل الرجل بلدة فهو ضيف على من بها من اهل دينه، حتى يرحلعنهم ...»; (9) .
هرگاه كسى وارد شهرى شد، او مهمان همدينان خودش در آنشهر است، تا آنكه آنجا را ترك كند.
وقتى تازهواردى به يك شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود وآنان وظيفه اكرام و مهماننوازى دارند، ورود مهمان به خانه شخصىيك مسلمان، ضرورت اكرام و پذيرايى بيشترى را داراست. از همينجاست كه اگر شهرى پذيراى مهمانهاى خارجى، سيلزدگان، آوارگانجنگ، آسيبديدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از يك كشورهمسايه باشد، به حكم وظيفه انسانى و به دستور اخلاقى اسلام، وظيفهآن شهروندان است كه با آغوشى باز و گرم و برخوردى كريمانه وبزرگوارانه، مهماننوازى كنند. از پيامبر اكرم(ص) روايتشده است كهفرمود: «اكرموا الضيوف و اقروا الضيوف» (10) ، مهمانها را اكرام و پذيرايى كنيد.
پرهيز از اسراف و ريا
هر عمل خير و شايستهاى، گاهى دچار برخى آفتها مىشود. با همهستايشى كه از پذيرايى شايسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعايتنشود و به مرز اسراف و ولخرجيهايى برسد كه اغلب، روى چشم وهمچشمى است، يا ريشه در خودنمايى و تفاخر دارد، ناپسند است وهمين كار مقدس و خداپسند، از قداست و محبوبيت نزد خدا مىافتد.
اطعام، با همه ارزشى كه دارد، آنجاست كه «فىالله» و «لله» باشد و بهقصد سير كردن شكمى گرسنه يا شاد كردن برادرى مؤمن يا تقويترابطههاى خويشاوندى و صله رحم باشد.
درست است كه از نعمت الهى بايد بهره گرفت، اما با حفظ حد ومرز ارزشى آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن كار بهصورتى خردمندانه و شرع پسند و عرفپذير!
روزى حضرت امير(ع) به «علاء بن زياد» كه خانهاى وسيع و مجللبراى خود ساخته بود، فرمود: با اين خانه بزرگ، در اين دنيا مىخواهىچه كنى؟ تو در آخرت، به چنين منزل وسيعى بيش از دنيا نياز دارى;مگر آنكه بخواهى از همين خانه وسيع دنيوى، به آخرت برسى، مثلاينكه در اين خانه از مهمان پذيرايى كنى، صله رحم نمايى، به بستگانتبرسى، حقوقى را كه از اين خانه بر گردن دوست تو ادا كنى. در اينصورت، از همين خانه به آخرت مىرسى! ... (11) .
گاهى اصل مهمانىدادن، رياكارى است. گاهى نوع غذا و محلاطعام و كيفيتسفرهچيدن، تظاهر و خودنمايى است. گاهى مهمانهاىخاص و مدعوين، شايسته اطعام نيستند، يا با انگيزههاى رياكارانه وحسابگرانه و مصلحت انديشانه دعوت مىشوند.
همه اينها نارواست و هدر دادن نعمتهاى الهى. پيامبر خدا(ص)فرمود: هركس طعامى را از روى ريا و خودنمايى اطعام كند و مهمانىدهد، در روز قيامت، همانند آن را خداوند از طعامهاى دوزخى به اومىخوراند. (12) .
و امام باقر(ع) فرمود: «وليمه»، در حد يكى دو روز، كرامت وبزرگوارى است، بيشتر از آن، ريا و سمعه است:
«الوليمة يوم او يومين مكرمة و مازاد رياء و سمعة.» (13) .
البته اينها در سوردادنها و مهمانيهاى رايج و مرسوم به مناسبتهاىياد شده است. اما اصل مهماندوستى و كرم و اطعام به محرومان،سخاوتى است كه هرچه بيشتر و مستمرتر باشد، بهتر و زيبندهتر است.
«هاشم»، جد بزرگ رسول خدا، هميشه سفرهاى باز داشت و غذاىآماده او و خانه مهيايش براى عامه مردم، او را به سيادت و آقايى قريشرسانده بود.
«حاتم طايى»، سخاوتمند معروف عرب، خانهاى داشت كه ملجامردم و محل اميد بينوايان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبى(ع) مهمانخانهاى در منزل داشت كه به طورمعمول، از طبقات مختلف، بويژه افراد غريب و بىخانه و بينوا ومسافران و يتيمان و محرومان، پيوسته از آن بهرهمند مىشدند.
براى كريمان بلندهمت، «اطعام» لذتى بيش از طعام خوردن دارد وحظ روحى آنان از اين رهگذر است.
چه زيباست اين كلام مولا على(ع) كه فرمود:
«قوت الاجساد الطعام، و قوت الارواح الاطعام»; (14) .
قوت و غذاى جسم، غذا خوردن است، ولى غذاى روح، اطعام وغذا دادن.
كسى مىگفت: بزرگترين لذت روحى من وقتى است كه عدهاىنيازمند و تهيدست را به مهمانى دعوت كنم و آنها سر سفره نشسته ومشغول خوردن باشند و من از دور، اين صحنه را نگاه كنم و لذت ببرم!
در «قابوسنامه» چنين توصيه مىكند:
«چون ميهمان كنى، از خوبى و بدى خوردنيها عذر مخواه، كه اين طبعبازاريان باشد، هر ساعت مگوى كه فلان چيز بخور، خوب است! يا چرانمىخورى؟ يا من نتوانستم سزاى تو كنم، كه اينها سخن كسانى است كه يك بارميهمانى كنند.» (15) .
آداب مهمانى
ضيافت و مهمانى دو طرف دارد:
يكى مهمان مىشود، ديگرى ميزبان است.
يكى بر سر سفره ديگرى مىنشيند و طعام مىخورد، ديگرىسفره مىگسترد و اطعام مىكند. لذت يكى در غذا خوردن است، وديگرى در طعام دادن.
اصل مهمانى و ضيافت و مواردى را كه در اسلام، توصيه بهمهمانى دادن شده است، بحث كرديم و با ميزبانان سخن گفتيم. اينكسخن با مهمان است و آداب مهمانى رفتن.
مهمان يا دردسر؟
در فرهنگ دينى ما، مهمان حبيب خدا و مايه بركت است، هديهاىاز سوى پروردگار و عامل افزايش رزق و سبب آمرزش گناهانصاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهى است. اينها همه بجا و درست،چرا كه فرموده معصومين و تعاليم مكتب است. اما در همين جا «هزارنكته باريكتر ز مو» وجود دارد كه اگر مهمانى رفتن ما سبب زحمت ورنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بيندازد، آن وقت چه؟ باز همرحمت است؟!
البته همه يكسان نيستند و روحيهها متفاوت است. بعضيها آمادگىپذيرش مهمان ندارند. برخى از وضع مالى مناسبى براى مهماننوازى وخرج ضيافتبرخوردار نيستند. بعضى از نظر جا و منزل و امكاناتپذيرايى آبرومندانه از مهمان در مضيقه و فشارند. بعضيها اشتغالاتىدارند كه مهمانى مزاحم وقت و يا كارشان خواهد شد. اينجاست كهخود مهمان بايد مراعات حال طرف را بكند، انتظار بيش از حد نداشتهباشد، بىخبر و بىدعوت نرود، ديروقت و نابهنگام بر سر صاحبمنزل فرود نيايد و او را به تكلف و زحمت نيفكند (البته فرودهاىاضطرارى مستثنى است!...).
سفارش معاشرتى قرآن به مؤمنان در باره ادب مهمان شدن درخانه پيامبر(ص) چنين است:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد!
بدون اذن و اجازه و دعوت براى طعام، وارد خانه پيامبر نشويد،
و هر گاه دعوت شديد، داخل شويد،
و چون غذا خورديد، پخش شويد (و برويد) و براى حرف زدن (و گپ زدن)ننشينيد، اين كار شما سبب اذيت پيامبر است و از شما خجالت مىكشد، ولىخداوند از گفتن حق، حيا نمىكند!» (16) .
در مهمانى اگر آداب و سنن اسلامى مراعات شود، ديگر مهمان،اسباب زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلكه مايه بركت و سببخوشحالى خواهد بود و از همين جاست كه به مساله «تكلف»برمىخوريم كه پيامدهاى بدى دارد و مايه تلخكاميهايى در زندگىاست.
«تكلف» يا «ماحضر»؟
در مثلهاى زيباى فارسى است كه: «رسيده، رسيده خورد»،
يا اينكه: «مهمان، هر كه باشد، در خانه هر چه باشد». (17) .
چيزى به نام «حفظ آبرو» يا «حيثيت»، براى برخى چنان تكلفآور ومشقتبار است كه براى آن خود را به زحمتهاى بسيار دچار مىكنند وبه هر قيمتى شده از مهمان پذيرايى مىكنند، مبادا كه آبرويشان برود.البته توقعات نابجاى برخى مهمانان هم در اين مساله دخالت دارد.
اين گونه مهمان كه ميزبان را به «تكلف» و زحمت مىافكند، نه تنهارحمت نيست كه شوم است. اگر ميان مردم و خويشاوندان صفا وصداقت و صميميتباشد و مهمانى از راه برسد و ديروقتيا نابهنگامباشد، بايد به هر چه كه «هست» قناعت كرد. نه مهمان توقع زيادى داشتهباشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بيفكند. در اين صورت، دوستيهاو رفت و آمدها تداوم مىيابد.
اما رفت و آمدهاى هزينهساز و خرجتراش و تكلفآور، سببكاهش ديد و بازديدها و مهمانيها و موجب قطع رابطهها يا كاهش وسردى آن مىگردد. درسى از امير مؤمنان(ع) بياموزيم:
مردى حضرت على(ع) را به خانه دعوت كرد. حضرت فرمود: بهسه شرط مىآيم. آن مرد پرسيد: آن شرايط چيست؟ امام پاسخ داد:
يكى اينكه از بيرون خانه چيزى برايم تهيه نكنى.
دوم آنكه آنچه را در خانه دارى، پنهان و ذخيره نسازى (هر چهدارى بياورى).
سوم آنكه به خانوادهات اجحاف و فشار وارد نياورى.
مرد گفت: باشد، مىپذيرم.
حضرت قبول كرد و مهمان خانه او شد. (18) .
اين حديث، درسهاى عظيم و نكات ظريفى را بيان مىكند. بعضيهابه خانواده و همسر خويش زحمتبسيار مىدهند و تهيه بساط و مواديك سفره و پخت و پز را به او تحميل مىكنند تا يك مهمانى آبرومند برپا شود. زحمتش را خانم مىكشد، ولى پزش را آقا مىدهد. اين نوعىستم به خانواده است و روا نيست كه از سوى مرد انجام گيرد.
در مهمانى رفتن، هم مهمان نبايد متوقع باشد كه براى او چنين وچنان كنند و به «ماحضر» - هر چه كه موجود است - قانع باشد، و همصاحبخانه خرجى را بر خود و رنجى را بر عيال، تحميل نكند.
رسول خدا(ص) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اكرام و پذيرايىقرار مىگيرد. اگر شب سوم فرا رسيد، ديگر او از اهل خانه محسوبمىشود، هر چه كه بود، مىخورد. (19) .
نيز از آن حضرت روايت است:
به خانه ديگرى چنان وارد نشويد و مهمان نرويد كه چيزى نداشتهباشند تا خرج و انفاق كنند. (20) اين براى حفظ آبرو و عزت صاحبخانهاست كه نزد مهمان شرمنده و سرافكنده نشود. در ضربالمثلهاىفارسى است كه: «مهمان ديروقت (يا: ناخوانده) خرجش به پاى خودش است».
سلمان و مسلمانى
روش مسلمانى را بايد از حضرت «سلمان» آموخت كه اهل قناعتو سادهزيستى بود و پرهيز از تكلف و تجمل. از اينرو سلمان فارسىدر فضيلتها و ارزشها از «اهلبيت» به شمار مىآمد. (سلمان منااهلالبيت). بارى، نقل خاطرهاى از سلمان مناسب اين بحث است:
يكى از مسلمانان صدر اسلام به نام «ابووائل» مىگويد: من به اتفاقدوستم به خانه سلمان فارسى رفتيم و مدتى نشستيم. هنگام غذا فرارسيد. سلمان گفت: اگر نبود آنكه رسول خدا(ص) از تكلف وخويشتن را به زحمت افكندن نهى كرده است، برايتان غذاى خوبترىفراهم مىكردم. سپس برخاست و مقدارى نان معمولى و نمك آورد وجلوى مهمانان گذاشت. رفيقم گفت: كاش همراه اين نمك،
مقدارىسعتر (مرزه و آويشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خويش را «گرو»نهاد و كمى مرزه فراهم كرد و سر سفره نهاد. وقتى غذا خورديم،دوستم گفت: خدا را شكر كه به روزى خدا قانعيم! سلمان گفت: اگر بهرزق خدا قانع بودى، الآن ظرف آب من در گرو نبود!... (21) .
سلمان اهل تكلف نبود. ولى وقتى مهمان، خواستهاى را بر زبانآورد و تمناى غذا و طعامى داشت، سلمان ناچار شد كه براى رضاىخاطر مهمان آن را تامين كند، هر چند با «رهن» گذاشتن وسيله زندگى!
بسيارى اوقات، نه تنها در مهمانيها، بلكه در مجموعه رفت وآمدها و روابط، توقعات بيجاى افراد از يكديگر، بار سنگينى را بهدوش ديگران مىگذارد و اين هيچ پسنديده و اسلامى نيست! مهمانخوب كسى است كه وقتى به خانه كسى مىرود، بخصوص اگر بدوناطلاع دادن قبلى باشد،
همان جا كه كفشهايش را از پا در مىآورد، توقعو انتظار را هم از خود جدا كند و بيرون در بگذارد و وارد شود، تاجاىهيچ گلهاى نباشد. وقتى بارى بر دوش ميزبان سنگينى نكند، اين گونهمهمانى بىزحمت و رنج است و اگر خدا كمك كند و همراه مهمان،روزى او را هم بفرستد كه چه بهتر.
در حديث است: «لا تكلفوا للضيف» يا «لا يتكلفن احد لضيفه ما لايقدر»; (22) براى پذيرايى از مهمان، خود را بيش از حد توان به زحمت ومشقت نيندازيد.
مىبينيد كه مساله، ظريف است و مرزها گاهى آشفته مىشود. همدعوت به پذيرايى از مهمان كردهاند، هم نهى از تكلف! هم مهمان راموهبت الهى شمردهاند و مايه رزق و بركتخانه دانستهاند، هم ايجاداذيت و سختى براى ميزبان را نهى كردهاند. شناخت تكليف صحيح،هم براى مهمان هم ميزبان، دقت و ظرافت مىطلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودتآميز در جامعه اسلامى و ميان برادران دينى وخانوادهها، بايد در سطحى باشد كه رفت و آمدها گرم، و مهمانىدادنهاصميمى، مهمانىرفتنها بىتكلف، و پذيراييها خودمانى و بىگله باشد.اين مطلوب نهايى است، ولى رعايت آدابى خاص، بويژه آنجا كهمحبتها و صميميتها در حدى نيست كه «هيچ آدابى و القابى مجوى»، ضرورى است. يكى از اين نكات، بىدعوت به مهمانى نرفتن است،يكى هم همراه دعوت شده را با خود نبردن! گرچه ميزبانان معمولامىگويند: «خوب، چه مىشد مهمانتان را هم مىآوريد، غريبه كه نيستيد،مىآوريد و دور هم بوديم و ... .»
اما توصيه اسلام به پرهيز از اين مساله است. حتى همراه بردنكودكان به مهمانى، اگر دعوت نشدهاند، گاهى اشكال شرعى همپيدا مىكند، بويژه اگر در دعوتنامه قيد شده باشد كه: «لطفا از آوردنبچه ... .»
امام صادق(ع) از رسول خدا نقل مىكند كه فرمود: «هر گاه يكى ازشما به مهمانى و طعامى دعوت شديد، فرزند خود را همراه نبريد، اگر چنين كنيد،كارى ناروا و غاصبانه كردهايد.» (23) اين همان عادت ناپسند «طفيلى» و «قفيلى»بردن همراه است. و ... سومى را هم كه صاحبخانه مىشناسد!
در حديث ديگرى پيامبر اسلام به حضرت على(ع) در ضمنوصايايى فرمود:
«يا على! هشت گروهند كه اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنشكنند، نه ديگرى را. يكى از آنان كسى است كه به مهمانىاى كه دعوت نشده برود وبر سر سفره ناخوانده بنشيند:
«الذاهب الى مائدة لم يدع اليها ... .» (24) .
گله نداشتن
مشهور است كه: «سفره نينداخته يك عيب دارد. سفره ان
داخته هزارعيب!» اين مثل همان كلام ديگر است كه مىگويند: ديكته نوشته نشده،غلط ندارد!
وقتى كسانى مهمانى مىدهند، بخصوص به صورت دستهجمعىو عمومى، چيزى به نام «گلايه» مطرح مىشود. البته ما نبايد اهل گلهباشيم كه چرا مثلا ما را خبر نكردند، مگر غريبه بوديم كه دعوت نشديمو ... . از طرف ديگر هم ميزبان بايد خود را براى گلايههاى احتمالىآماده كند.
اما آنچه براى ديگران بسيار كارساز است، «عدم توقع» است. نتيجهاين روحيه، آرامش وجدان و آسايش درون است. اگر كسى از دوستان،بستگان، همسايگان و همكاران، سورى داد و ما جزو مدعوين نبوديم،چه جاى گلايه؟ . .. مگر به ما بدهكار بوده است؟ شايد دسترسىنداشته، شايد فراموش كرده كه بگويد و از قلم افتادهايم، شايد از نظر جاو غذا، امكانات و ظرفيت نبوده، و ... يا به هر دليل ديگرى به ما نگفتهاست.
چرا به ما بر بخورد و غبار كدورت بر آينه دوستيهايمان بنشيند؟!حيف است كه حريم و مرز دوستيها و خويشاونديها با اين گونهمسايل، آشفته گردد.
زبان به گلايه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجيدهمىكند، هم نشانه كمظرفيتى و دونهمتى و حقارت نفس گله كنندهاست.
مناعت طبع، گوهرى است كه نبايد آن را با سنگ «توقعهاى كوچك»شكست! اگر به مهمانى هم رفتيم و غذا و جا و شرايط بر طبق ميل وانتظارمان نبود، باز هم عيبجويى و شكوه، مناسب نيست; زيراگلايههاى بعدى، نه عيوب و كاستيهاى گذشته را اصلاح مىكند، نهچيزى عايد ما مىشود. تنها پايين بودن سطح انديشه و افق فرهنگخويش را با اين كار، نشان دادهايم.
ايثار و گذشت و بلندنظرى و والاهمتى، مخصوص همينجاهاست! پس همتبلند دار ... مبادا صفاى دوستى و خويشاوندى باچنين توقعهايى به كدورت مبدل شود. حيف است!
سلام و مصافحه
پيوندهاى اجتماعى، نيازمند «تحكيم» است.
استوارسازى اين رشتهها با كلىگويى به دست نمىآيد. بايدنمونههاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاىدوستى و پيوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پايدار بماند. «سلام» ودست دادن يكى از اين امور است.
سلام، چراغ سبز آشنايى است.
وقتى دو نفر به هم مىرسند، نگاهها كه به هم مىافتد، چهرهها كهرو در رو قرار مىگيرد، نخستين علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن» است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه».
دو نفر را تصور كنيد كه به يكديگر مىرسند، آشنا و دوست همهستند. در اين برخورد، بهتر است نخستين كلامشان چه باشد؟ آيامناسبتر از «سلام» چيزى سراغ داريد؟
مفهوم سلام
سلام، اطمينان دادن به ط
رف مقابل است كه: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، كهگزندى به تو نخواهد رسيد. من خيرخواه تو هستم، نه بدخواه وكينهورز و دشمن. نيز نوعى درود و تحيت اسلامى است كه دو مسلمانبه هم مىگويند. اين معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان ديگرىاز محبت و صميميت و خيرخواهى است. دلها را به هم نزديكتر ومحبتها را بيشتر مىسازد. تماس دو دست، قلبها را نيز به هم نزديكترمىكند، اگر منافقانه و دروغ و فريب نباشد!
«دست در دست، چو پيوند دو قلب.
گرمتر مىگردد،
دل آزرده دوست،
نرمتر مىگردد ...»
بارى ... سلام، نام خداست و تحيت الهى. سفارش پيامبر است وامامان. تا آنجا كه فرمودهاند: اگر كسى پيش از سلام، شروع به سخنكرد، جواب ندهيد:
«من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه.» (1) .
در حديث ديگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مىكند كه:بخيل، كسى است كه از سلام دادن به ديگرى بخل ورزد:
«البخيل من بخل بالسلام.» (2) .
راستى ... سلام دادن به ديگرى نه تنها چيزى از قدر و جايگاهانسان نمىكاهد و هيچ گونه ضرر و زيان مادى، پولى، آبرويىو ... ندارد، بلكه محبتآور و صفابخش است و خداپسند و سيرهرسول خدا(ص) و روش و منش اولياء الهى است. به علاوه، نشانهاى ازتواضع و فروتنى و نداشتن كبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زياننمىبينند، بلكه عزت و محبوبيت هم پيدا مىكنند. امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقيت»; (3) .
از نشانههاى فروتنى اين است كه به هر كس برخوردى، سلامدهى.
پيامبر اكرم(ص) نيز فرمود:
«اذا تلاقيتم، فتلاقوا بالتسليم و التصافح»; (4) .
هرگاه يكديگر را ديدار كرديد، با «سلام» و «دست دادن» با هم ديداركنيد.
ادب و آداب سلام
سيره رفتارى پيامبر خدا آن بود كه به هر كه مىرسيد - حتى كودكان- ابتدا به او سلام مىكرد، بخصوص در مورد سلام كردن به كودكانمىفرمود: پنج صفت است كه تا زندهام، آنها را رها نخواهم كرد، يكىهم سلام دادن به كودكان است، تا پس از من «سنت» گردد. (5) .
اين خصلتخجسته، از اخلاق حسنه و روحيه پاك و تواضع اوسرچشمه مىگرفت. اينها درست; ولى ادب اقتضا مىكند كهكوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حديث آمده است كه پيامبراكرم(ص) فرمود:
كوچك به بزرگ سلام كند
،
يك نفر به دو نفر،
و جمعيت كم به جمعيت فراوان،
و سواره بر پياده،
و رهگذر، بر كسى كه ايستاده است.
و ايستاده بر كسى كه نشسته است. (6) .
سلام را بايد آشكارا، بلند و با صداى رسا ادا كرد. احاديث فراوانىبا عنوان «الجهر بالسلام» و «افشاء سلام» آمده كه سفارش اكيد دارد كهسلامها، رسا و بلند باشد، نه زير لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جوابسلام نيز بايد همين گونه باشد، يعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با ديگران يا ورود به جلسه و جمعى، يا رسيدن بهخانه و محل كار، سلام بگوييد، ولى آهسته، شايد سلامتان را نشنوند. بااينكه شما سلام دادهايد، ولى به دليل سر و صدا يا جمع نبودن حواس ياهر عامل ديگر، سلامتان را نشنوند، شما را بىادب و بىاعتنا خواهندشمرد و متكبر خواهند پنداشت.
يا اگر سلام ديگرى را جواب دهيد; اما آهسته و زير لب، به گونهاىكه نفهمد و نشنود، شايد پيش خود فكر كند مسالهاى، خصومتى و ...پيش آمده، يا شما سرسنگين و متكبر شدهايد كه حتى جواب سلامشرا هم نمىدهيد يا با دشوارى و بىعلاقگى جواب مىدهيد.
راه جلوگيرى از اين سوءتفاهمها و بدگمانيها، رعايت هماندستور دينى در معاشرتها است، يعنى آشكارا سلام كردن.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
«هرگاه يكى از شما سلام مىدهد، سلامش را آشكارا بگويد. نگويد كه «سلامدادم، ولى جوابم ندادند»، شايد سلام داده ولى آنان نشنيده باشند! و هرگاه يكى ازشما جواب سلام مىدهد، جواب را آشكارا و بلند بگويد، تا آن مسلمان ديگرنگويد كه «سلام كردم ولى جوابم را ندادند!» (7) .
اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بيشترينثواب نيز از آن كسى است كه شروع به سلام كند.
آن كه سلام مىدهد، پاسخش را بايد گرمتر و بيشتر داد، چرا كهسلام نوعى تحيت و هديه از سوى يك مؤمن است و هديه را بايدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و اين تعليم قرآن كريماست كه تحيت ديگران را به گونهاى بهتر پاسخ دهيد: «... فحيوا باحسنمنها» (8) ، يا مثل همان را بازگردانيد.
دست دادن
گفتيم كه «مصافحه» هم، «دوستىآور»، «كدورتزدا» و «محبتآفرين»است. ما علاقه خود و صميميت را با دست دادن ابراز مىكنيم.برعكس، اگر با كسى كدورت و دشمنى داشته باشيم، از دست دادن با اوپرهيز مىكنيم. به همين خاطر، اين دستور مقدس و پربركت اسلامى،در تحكيم رابطههاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.
امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى كه با هم دستبدهند، دستخدا ميان دست آنان است و دست محبت الهى بيشتر با كسى است كهطرف مقابل را بيشتر دوستبدارد. (9) .
و نيز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه دو برادر دينى به هم مىرسند و با هم دست مىدهند،خداوند با نظر رحمتبه آنان مىنگردد و گناهانشان، آن سان كه برگدرختان مىريزد، فرو مىريزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شيوه مصافحه
دست دادن نيز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. يكى از آنهاپيوستگى و تكرار است. در يك سفر و همراهى و ديدار، حتى چند باردست دادن نيز مطلوب است.
ابوعبيده نقل مىكند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمىشدم، سپس آن حضرت. چون بر مركب خويش استوار مىشديم،سلام مىداد و احوالپرسى مىكرد، چنان كه گويى قبلا يكديگر رانديدهايم. آنگاه مصافحه مىكرد. هرگاه هم از مركب فرود مىآمديم وروى زمين قرار مىگرفتيم، باز هم به همان صورت، سلام مىكرد ودست مىداد و احوالپرسى مىكرد و مىفرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مىريزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از همجدا شوند.» (11) .
از آداب ديگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقهاست، اما نه در حدى كه سبب رنجش و درد گردد. (12) .
جابر بنعبدالله مىگويد: در ديدار با رسول خدا(ص) بر آنحضرت سلام كردم. آنحضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دستفشردن، همچون بوسيدن برادر دينى است. (13) .
همچنين هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نكشيدناز آداب ديگر اين سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش كسى بيشتراست كه دستش را بيشتر نگه دارد. (14) .
پيامبر اسلام(ص) نيز اين سنت نيكو را داشت كه چون با كسىدست مىداد، آن قدر دستخود را نگه مىداشت، تا طرف مقابل دستخود را سست كند و عقب بكشد. (15) .
بارى ... محبت قلبى را بايد آشكار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است كه بايد آن را استخراج و آشكاركرد، تا از بركاتش بهره برد. روشنترين خير و بركتش، تقويت دوستيهاو تحكيم آشناييها و رابطهها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مىكنيد، مصافحه كنيد، خوشرويى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهيد. (16) .
از آثار ديگر مصافحه، «كينهزدايى» است. پيامبر خدا(ص) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح يذهب السخيمة» (17) و «تصافحوا فانه يذهب بالغل». (18) مصافحه كنيد و دست دهيد، چرا كه آن، كينه و كدورت را مىزدايد.
دست دادن با زنان.
بر اساس «مكتبى» بودن مرز دوستيها و رابطهها و معاشرتها، دستدادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنايى وهمكار بودن يا ملاحظات سياسى و ديپلماسى در سفرهاى خارجى وديدارهاى رسمى، دليل نمىشود كه كسى با نامحرم و اجنبى، مصافحهكند. روشنفكر مآبى در اين مساله جايى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمىدهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حديث نبوى ديگرىآمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دستبدهد (كه نبايد دست دهد) و ناچارباشد، يا بخواهد با او «بيعت» كند، از پشت لباس (و با وجود حايل و پوشش دست،دستكش) مانعى ندارد.» (20) .
البته معيار عمل، فتواى مجتهدى است كه از او تقليد مىكنيد و هرمسلمان متعهد، بايد براى عمل خود ملاك و حجتشرعى داشته باشد.
ادب
از قيمتىترين سرمايهها و ميراثهاى حيات آدمى «ادب» است،حتى بالاتر از ثروت و سرمايه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در برخوردها چيزى به زيبايى و جذابيت ادب نمىرسد. بايد آنرا آموخت، به كار بست تا روابطى سالم و احترامآميز و پايدار ميانافراد، حاكم شود. اما همين واژه متداول و مشهور، گاهى تعريفىناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از اينرو مناسب است كه بر مفهوم وجايگاه و شرايط آن، تاملى مجدد داشته باشيم و بدانيم كه براستى «ادبچيست؟».
ادب چيست؟
اين صفت كه سرمايه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى استبر چه پايههايى استوار است؟ آيا يك خصلت درونىاست؟ آيا رفتارى اجتماعى استيا حالتى روحى؟ رمز اينكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مىآيد چيست؟
وقتى سخن از «ادب» به ميان مىآيد، نوعى رفتار خاص و سنجيدهبا افراد پيرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بيگانه) در نظر مىآيد. اينرفتار كه از تربيتشايسته نشات مىگيرد، به نحوه سخن گفتن، راهرفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مىشود.
ادب، هنرى آموختنى است. مىتوان گفت: «ادب، تربيتشايستهاست»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، يا استاد و مربى.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد ... فرمود: هركس با رفيق بد همنشينى كند، سالم نمىماند و هر كس كه مراقب و مقيدبه گفتارش نباشد پشيمان مىگردد و هر كس به جاهاى بد، رفت و آمدكند، متهم مىشود: «ادبنى ابى بثلاث ... قال لى: يا بنى! من يصحب صاحبالسوء لا يسلم و من لا يقيد الفاظه يندم و من يدخل مداخل السوء يتهم.» (1) .
آنچه در اين حديث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى» و «گفتار»و «معاشرت» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار كنند؟ مگر نه اينكهمىخواهى تو را با احترام ياد كنند؟ خوبيهايت را بگويند؟ نام و لقبزشتبر تو نگذارند؟ مگر نه اينكه از توهين و تحقير و استهزاىديگران نسبتبه خودت ناراحت و
رنجيده مىشوى؟ مگر نه اينكهدوست دارى در جمع مردم، مورد تكريم و تشويق و توجه قرار گيرى؟
يكى از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را در بارهخود نمىپسندى، در باره ديگران هم روا ندانى و آنچه نسبتبهخويش دوست مىدارى، براى ديگران هم بخواهى و آنچه را در كارديگران زشت مىشمارى، براى خود نيز زشتبدانى. اگر از كارهاىناپسند ديگران انتقاد مىكنى، همان كارها و صفات در تو نباشد. ايننوعى «خود ادب كردن» است و كسى به اين موهبت دست مىيابد كه ازفرزانگى و هوشيارى و عقلانيتى تيز و بصير برخوردار باشد. بهفرموده حضرت امير(ع):
«كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك»; (2) .
در ادب كردن تو نسبتبه خويشتن، همين تو را بس كه آنچه را ازديگرى ناپسند مىبينى از آن پرهيز كنى.
هر كس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادباست. بىادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پايمال كردن حد و حريمدر برخوردهاست. اين سخن بلند علوى را هم در اين زمينه بخوانيم كهفرمود:
«افضل الادب ان يقف الانسان على حده و لا يتعدى قدره»; (3) .
برترين ادب، آن است كه انسان بر سر حد و مرز و اندازه خويشبايستد و از قدر خود فراتر نرود.
ادب، به خودى خود يك ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزشآفرين، هم براى فرزندان، هم براى اولياء كه تربيتكننده آنانند.ادب در هر كه و هر كجا باشد، هالهاى از محبت و مجذوبيت را بر گردخود پديد مىآورد و انسان باادب را عزيز و دوستداشتنى مىكند.ادب، خودش يك سرمايه است و هر سرمايهاى بدون آن بىبهاست. مدالى استبر سينه صاحبش كه چشمها و دلها را خيره و فريفتهمىسازد.
آراستگى هر چيزى به چيزى است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته مىگردد،
و شجاعت، با گذشت و عفو زينت مىيابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پيدا مىكند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج مىيابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرايشى سطحىبر چهرهاى زشت است. اين سخن حضرت على(ع) است كه:
«لا شرف مع سوء الادب»; (4) .
با بىادبى، هيچ شرافتى نيست.
كسى كه بىاصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشتهباشد، شرافت مىيابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هممىپوشاند. كلام اميرالمؤمنين(ع) چنين است:
«حسن الادب يستر قبيح النسب.» (5) .