بخشی از مقاله
زوایای تاریکی از تأسیس و تثبیت اسرائیل
چکیده: این مقاله به بررسی برخی از زوایای تاریک تأسیس و تثبیت و گسترش اندیشه صهیونیستی و دولت غاصب اسرائیل می پردازد. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی همزمان با برپایی كنفرانس بینالمللی قدس و حمایت از حقوق مردم فلسطین این مقاله را ضمن تشکر از آقای علیخانی نویسنده محترم آن تقدیم مخاطبان عزیز می نماید.
در قرن هیجدهم وقتی كه پذیرش یهودیان در كشورهای جدید ملی اروپا دچار اشكال شد، ناپلئون از یهودیان خواست زیر پرچم او جمع شوند و اورشلیم قدیم را بدست آورند. این بیان به اندیشه "بازگشت به فلسطین" فرصت تولد داد. در سال 1865 جوزف سالوادور گفت: «دولت جدید در سواحل شهرستان جلیل(1) و در كنعان قدیم تأسیس خواهد یافت. یهودیان در اثر تركیب كششهای خاطرات تاریخی، تعقیب شدن در كشورهای مختلف و احساس بوریتانیسم انجیلی انگلستان به فلسطین بر خواهند گشت»(2) .
در این راستا «تئودور هرتسل»(3) (1904-1860) بنیانگذار کنگره بال سوئیس می نویسد:
ما همچنین باید بخشی از یك دیوار دفاعی برای تمدن قدیمی اروپا در مقابل بربریت آسیا را تشكیل دهیم. ما باید در ارتباط نزدیك با تمام اروپا باشیم كه تداوم وجود ما را تضمین خواهد كرد. (4)
هرتسل بعد از كوششهای فراوان موفق شد در سال 1897 اولین كنگره صهیونیستها را با بیش از 200 عضو تشكیل دهد و این كنگره سازمان جهانی صهیونیستی را بوجود آورد و همه یهودیان را برای تشكیل یك كشور یهودینشین در فلسطین فراخواند.
هرتسل با پیروزمندی ادعا كرد: «اگر آنچه در كنگره بال روی داد جمعبندی شود، باید بگویم كه من دولت یهود را تأسیس كردم. این بیان امروز خنده همگان را برخواهد انگیخت؛ اما شاید در بیست و پنج و مطمئناً در پنجاه سال آینده این كشور تشكیل خواهد شد و همه جهان آن را خواهند دید.»(5)
در این راستا می توان گفت از همان ابتدای اندیشه صهیونیستی، اصطلاح «یهودی» بدل به «اشكنازی»(6) (یهودیان اروپائی) گردید و كلمه «سفاردی»(7) (یهودیان یمن، مراكش، حلب و غیره) حذف شد. به همین ترتیب تا استقرار دولت صهیونیستی در سال 1948 تمام كوششها برای به كار گرفتن فقط یهودیان اروپا به كار رفت تا متعهد رسالت گسترش تمدن اروپائی در خاورمیانه باشند. در سال 1896 هرتسل در نامه خود به «گراند دوك بادن» به او اطمینان داد كه وقتی یهودیان به سرزمین اجدادی خود برگشتند همانند نمایندگان تمدن غرب عمل خواهند كرد كه پاكی و نظم و عادات استقراریافته غرب را به این گوشه شرق طاعونشده و شیطانزده خواهند برد. (8)
گروههای كشاورزی یهودیان در فلسطین با مهاجرت مداوم از اروپای غربی كه تا سال 1914 به 58 هزار نفر رسید آغاز شد.
اعلامیه مشهور «بالفور»(9) در سال 1917 و تعهد آشكار برای تشكیل سرزمین یهودیان، مزایای چند جانبه داشت. سرزمین یهودینشین، نماینده بریتانیا در خاورمیانه و به نفع امپراطوری بود و باعث جلب حمایت آمریكا برای جنگ میشد .
بعد از جنگ جهانی دوم نیز تبلیغات زیاد بر روی كورههای آدمسوزی (هلوکاست) (10)، در استقرار دولت اسرائیل نقش بسزایی داشتند؛ سایه «داخائو»(11) «تربلینكا»(12) و «آشویتس» (13). احساس گناه در میان اروپائیان و آمریكای شمالی و آرزو و تمنای تأمین سرزمینی برای یهودیان و خلاص شدن از یهودیان ناخواسته و شكننده در اروپا میتواند به عنوان عواملی دیگر ذكر گردد. هیتلر میخواست یهودیان را از اروپا بیرون راند و اسرائیل راهی مطمئن برای سكونت یهودیان در خارج از اروپا بوجود آورد.
در ضمن جنگ 8- 1947 یهودیان و اعراب، هنگهای داوطلب اسرائیل و ایالات متحده نیز به آنها پیوستند و سلاحهای تهیه شده در اروپا را در اختیار آنها قراردادند و دولت بریتانیا نیز در فلسطین به آنها كمك میكرد و مهاجرت غیرقانونی آنها را نادیده گرفت.
در این زمان چرچیل به به وایزمن گفت كه او حامی صهیونیستها برای كسب تمام فلسطین است و در صورت ناكامی، با سرعت بخشیدن به مهاجرت یهودیان به فلسطین (100 تا 150 هزار نفر در سال و در ضمن ده سال 1.150.000 نفر توازن جمعیت را از 1.200.000 نفر عرب در مقابل 600 هزار یهودی تغییر خواهد داد) این امر عملی خواهد شد.
در 27 ژوئیه 1946 دولت جدید كارگر با نخستوزیری «كلمنت آتلی» (14)به قدرت رسید و موجب رضایت عمیق صهیونیستها گردید زیرا حزب كارگر از سال 1940 با مصوبات خود از صهیونیستها حمایت كرده بود.
وایزمن در ایجاد فشار بر اعراب اصرار داشت زیرا معتقد بود یهودیان هرگز در هیچ كشور لیبرال غربی زمینه جذب در اجتماع را پیدا نخواهند كرد و تا زمانی كه دروازههای فلسطین باز است فشارها به سوی آمریكا و بریتانیا منحرف خواهد شد و هر كدام از یهودیان اروپائی در این دو كشور دوستان یا منسوبینی دارند و این دو كشور خطر مسموم شدن در اثر مسئله یهودیان را -چون گذشته- خواهند پذیرفت.
نه بریتانیا و نه ایالات متحده خواهان مهاجرت وسیع یهودیان به كشورهای خود نبودند و ژنرال«اسموتس» (15) (قهرمان صهیونیسم در سرتاسر سالهای جنگ) گفت كه مهاجرت به آفریقای جنوبی راه حلی برای مسئله یهودیان نخواهد بود و افزایش تعداد یهودیان در آن كشور فقط احساس ضد یهود را ایجاد خواهد كرد. آفریقای جنوبی سهم خود را در كمك به یافتن راه حل كه به نظر او استقرار یك كشور ملی یهودیان در فلسطین بود، انجام خواهد داد. (16)
فلسطین و مناطق اطراف آن برای انگلستان یك نقطه اتصال را در نظام شرق دور وصل میكند. این منطقه انبار نفت برای امپراطوری بود. همچنین شامل كانال سوئز و پایگاههای اصلی نیروی دریایی در شرق مدیترانه و در اسكندریه به حساب میآمد.
در این راستا، ترومن بعد از انتخابات كنگره در نوامبر 1945 وقتی كه به سفرای كشورهای عربی در ایالات متحده گفت: «آقایان من متأسفم اما باید به صدها هزار نفر كه مشتاق موفقیت صهیونیست هستند، پاسخ دهم در حالی كه صدها هزار نفر عرب در حوزه قانونی خود ندارم»(17) بدواً توجه موارد سیاسی بود. بدین ترتیب ترومن از صهیونیسم حمایت كرد و «آتلی» را وادار ساخت كه فوراً هزار گواهی برای یهودیان جابجا شده جهت رفتن به فلسطین صادر نماید. (18)
از آن زمان به خاطر سهمیههای مهاجرت از قبل از جنگ، بریتانیا هر سال 18000 نفر و ایالات متحده تعداد انگشتشماری پناهنده میپذیرفتند.
در سال 1947 قدرتهای غربی به رهبری ایالات متحده- اتحاد شوروی نیز به آنها پیوست- دولت اسرائیل را از طریق مصوبهای در مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای خدمات به مقاصد سیاسی، امنیتی و فرهنگی غرب تشكیل دادند.
قانون اساسی اسرائیل
در هشتم جولای 1948 كابینه ی موقت اسراییل، به منظور تدوین پیش نویس قانون اساسی و ارایه آن به پارلمان جهت بررسی و توصیب، كمیته ای را تشكیل داد. اما اعضای این كمیته، نمایندگان نخستین پارلمان و احزاب اسراییل نتوانستند به دلیل اختلافات شدید در خصوص موضوعات مهمی همچون مذهب، قومیت، خطوط مرزی، حقوق اساسی شهروندان و حقوق و جایگاه اقلیت عرب زبان مقیم اسراییل به نتیجه برسند و این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. به همین دلیل تا به امروز اسراییل واجد قانون اساسی دایم و ثابتی نمی باشد. در سال های اخیر جنبش های سیاسی، به رهبری حقوقدانان و اساتید دانشگاه و با قصد مبارزه سیاسی جهت تدوین قانون اساسی پایدار برای دولت اسراییل، شكل گرفته است .
شایان توجه است كه منشور اعلام استقلال اسراییل دارای ارزشی حقوقی یا قضایی نبوده و در دادگاه های این دولت قابل استناد نمی باشد.
قوانین مبنا
علیرغم ناكامی دولت ها و احزاب گوناگون اسراییل در تدوین یك قانون اساسی دایم، آنها موفق شده اند قوانینی شبیه به قانون اساسی به نام قوانین مبنا وضع و تدوین كنند. از جمله ی این قوانین قانون پارلمان، قانون ریاست دولت، قانون شورای وزیران، قانون اراضی اسراییل، قانون اقتصاد دولت، قانون ارتش، قانون قضاوت، قانون ناظر دولت، قانون حفظ منزلت و آزادی انسان و قانون آزادی مشاغل می باشد.
تغییر یا لغو قوانین مبنا تنها از طریق پارلمان و بااكثریت ویژه و غیر عادی اعضا امكان پذیر است. با این حال این قوانین به مثابه قانون اساسی نبوده و در هیچ یك از آنها به طور صریح گفته نشده است كه قوانین دیگر نمی تواند ناقض آنها باشد. رهبران اسراییل با وضع قوانین مبنا در پی رسیدن به یك قانون اساسی ثابت برای دولت می باشند.
قانون اراضی
قانون اراضی اسراییل كه یكی از قوانین مبنا می باشد، تصریح می كند كه فروش یا تحویل مالكیت زمین های دولتی (شامل زمین هایی كه به نام دولت، اداره نوسازی و بازسازی یا صندوق دایمی اسراییل ثبت شده باشد) به هر شكلی كه باشد جز درچارچوب قانون ممنوع است . دولت اسراییل به محض تاسیس، اعلام كرد كه وارث دولت قیمومت انگلستان بوده و كلیه زمین ها و املاك، مالیات و حقوق این دولت متعلق به خود اوست ؛ ولی در عین حال خود را ملزم به بازپرداخت بدهی ها و ایفای تعهدات دولت نمی داند.
قوانین بازگشت تابعیت
در سال 1950 اسراییل قانون بازگشت یهودیان را به تصویب رساند. مطابق این قانون تمامی یهودیان جهان از حق مهاجرت به اسراییل، اقامت، اشتغال و مالكیت در این كشور برخوردار گردیدند. همچنین بر اساس این قانون تسهیلات تازه و امتیازات منحصر به فرد برای كمك به مهاجرین تازه وارد در جهت تسهیل اقامت، اشتغال به كار و عادت به محیط جدید در نظر گرفته شده است . با تصویب قانون تابعیت در سال 1952 به كلیه یهودیان به ترتیب زیر تابعیت اسراییلی داده شد:
1-كسانی كه پیش از اعلام استقلال وارد اسراییل یا در آن متولد شدند؛ از ابتدای روزی كه دولت اسراییل اعلام موجودیت كرد.
2-كسانی كه پس از اعلام استقلال به اسراییل وارد شدند؛ از بدو تاریخ ورود به اسراییل .
3-كسانی كه پس از استقلال در اسراییل متولد شدند ؛ از بدو تولد .
4-تازه واردان به اسراییل ؛ از تاریخ صدور گواهی مربوطه .
و در سال 1971، با اصلاح قانون تابعیت اسراییل، وزیر كشور اجازه یافت به تمام یهودیانی كه تمایل به اقامت در اسراییل داشته و گواهی ((تازه وارد)) برای آن ها، هرچند پیش از ورود به اسراییل صادر شده باشد یا واجد شرایط جهت دریافت چنین گواهی هستند، تابعیت اسراییلی بدهد. با این وصف به محض صدور شناسنامه، فرد یا افراد مذكور تبعه ی اسراییل محسوب می شوند. با این اصلاحیه، به بسیاری از یهودیان اتحاد جماهیر شوروی سابق حتی قبل از عزیمت به اسراییل تابعیت داده شد.
در مقابل این همه تسهیلات بی حد و حصر برای مهاجرت گسترده و دادن تابعیت به یهودیان، از بازگشت عرب های آواره ممانعت به عمل آمد و تابعیت بخشیدن به آنهایی كه در حوزه ی حاكمیت سیاسی اسراییل باقی ماندند با بیشترین محدودیت روبه رو شد. طبق قانون تابعیت، غیر یهودیان مقیم اسراییل به شرط اقامت دایم در فلسطین (پیش از تشكیل دولت اسراییل) تبعه ی اسراییل محسوب شده و برای آنان شناسنامه صادر می گردد. به غیر از شرط اقامت دایم، شرایط دیگری به شرح زیر وجود دارد:
1-در اول مارس 1952 در اسراییل اقامت داشته و نامشان در سرشماری نفوس سال 1949 ثبت شده باشد.
2-در روز 4/7/1952 (تاریخ تعیین شده برای اجرای قانون تابعیت) در اسراییل مقیم بوده باشند.
3-از روز اعلام موجودیت اسراییل تا روز اجرای قانون تابعیت، در اسراییل یا مناطقی كه بعدا به آن ملحق گشته است، ساكن بوده یا به صورت قانونی به آن وارد شده باشند.