بخشی از مقاله
چکیده
مخالفت با اسرائیل و موجودیت آن یکی از دقائق هویتی انقلاب اسلامی ایران بود که بعد از پیروزي به مهمترین مؤلفه هویتی جمهوري اسلامی و سیاست خارجی اش تبدیل شد.از طرف دیگر اسرائیل با تلاش بی وقفه سیاسی درصدد متحد ساختن تمامی کشورهاي جهان علیه جمهوري اسلامی ایران است همچنین در طول این سالها ساختار نظام بین الملل همسو با سیاست هاي اسرائیل علیه ایران عمل کرده است. فرضیه مقاله به صورت ذیل می باشد: سیاستگزاري و جهت گیري سیاست خارجی ایران در قبال رژیم صیهونیستی ریشه در نحوه شکل گیري و تکوین هویت آن دارد.
مقدمه
در این مقاله سعی بر این است مناسبات ایران و اسرائیل را با توجه رویکرد تکوین گرایی و با تاکید بر انگاره هویت مورد بررسی قرار گیرد.به نظر می رسد با توجه به رویکرد سازه انگاري ونت، ارتباط ایران و اسرائیل در دوره پهلوي دوم با تمرکز بر فرهنگ کانتی و مناسبات ایران و اسرائیل در عصر جمهوري اسلامی ایران در چارچوب فرهنگ هابزي قابل بررسی باشد بنابراین نویسنده بطور مختصر و در حد ضرورت به مباحث نظري سازه گرایی و هویت پرداخته و سپس به بررسی سیاست خارجی ایران و اسرائیل درقبال یکدیگر می پردازیم. فرضیه مقاله به صورت ذیل می باشد: سیاستگزاري و جهت گیري سیاست خارجی ایران در قبال رژیم صیهونیستی ریشه در نحوه شکل گیري و تکوین هویت آن دارد.
چارچوب نظري
سازه انگاري رویکردي است که پیش از طرح در روابط بین الملل در جامعه شناسی معرفت و مباحث فرانظري در کل علوم اجتماعی مطرح بوده است. ریشه هاي آن در جامعه شناسی حداقل به مکتب شیکاگو و پدیدارشناسی برمی گردد. در این نگرش بر ساخت اجتماعی واقعیت تاکید می شود جهان چیزي تلقی می شود که ساخته و ابداع شده و نه چیزي که بتوان آن را طبیعی، مسلم ویا موجودي از قبل داده شده فرض کرد. از طرف دیگر»سازه انگاري به صورت یکی از رویکردهاي مطالعه سیاست بین الملل که خود از ترکیب سایر رویکردها تشکیل می شود، در تلاش است به نحوي نواقص،نارسائیها و کاستی هاي نظریه هاي گوناگون را با بهره گیري از گزاره هاي خود آنها برطرف کرده و به اصطلاح تصویر واقعی تري از الگوهاي رفتاري سیاست بین الملل به دست دهد از لحاظ آرمانگرایی فلسفی این رویکرد صرفا بر شرایط ونیروهاي مادي تکیه نکرده بلکه برانگاره ها واندیشه ها تاکید می ورزد.
به عبارت دیگر براساس این تحلیل دولت ها وسیاست گذاران هستند که به عوامل فیزیکی نظیر سرزمین،تسلیحات،وجزء اینها معنی می بخشند. درحالی که سازه انگاران تمرکز خویش را روي اعتقادات بین الاذهانی که در سطحی گسترده میان مردمان جهان مشترك می باشند، قرار می دهند و براي نمونه هویت هاي ملی را به صورت ساخت بندیهاي اجتماعی در نظر می گیرند، براین تصورند که منافع هویت هاي انسان ها بصورتی که آنها خویشتن را در روابط با سایرین درك می کنند،ازطریق همان اعتقادات مشترك شکل گرفته وتبین می شوند.تحت این شرایط ابزارهایی چون نهادهاي اجتماعی جمعی مانند حاکمیت دولت یا وضعیت آشوب زدگی - آنارکی - بر اساس برداشت بازیگران تشکل یافته و می توانند ساخته و پرداخته ذهن آنها باشند.
سازه انگاران با تأسی از الگوي بازي هاي زبانی ویتگنشتاین بر فهم و تفسیر زبانی تاکید دارند و معتقدند که بازیگران بر اساس معانی ذهنی ، زبان و تلقی ها ، برداشت ها و ادراك هاي خود که برآمده از محیط آنهاست، دست به کنش می زنند و بر اساس آن جهان را می سازند و سپس در مقام بازیگران صحنه بین المللی تفسیر می کنند، تصمیم می گیرند ، اعلام می کنند و در نهایت اجرا می کنند.در نتیجه تصویر ذهنی که یک کشور از خود و جایگاه خود در منطقه و نظام بین الملل دارد ، باعث ساختن سیاست خارجی آن کشور می شود.
نکته دیگر در این نظریه ، تاکید بر قوام متقابل ساختار و کارگزار است. آنها از اینکه نئورئالیست ها تقدم را به ساختار می دهند انتقاد می کنند و آنان را متهم به تقلیل گرایی می کنند و اعتقاد دارند که چنین بینشی مانع فهم کامل سیاست بین الملل می شود. بر این اساس آنها بر این نکته تاکید می کنند که ساختار و کارگزار به طور متقابل ساخته می شوند و تعاملات بازیگران ساختارهاي بین الملل را شکل می دهند . بازیگران بر اساس هویت هاي متمایز خود که برآمده از محیط داخلی آنها است . دست به کنش می زنند و به نحو متقابل ساختار نیز به شیوه هاي گوناگون این هویت و منافع آنها را تحت تاثیر و به آن شکل می دهند . - متقی و کاظمی ، ،1386، - 217: سازه انگاري در مورد آنارشی و توازن قوا، روابط میان هویت دولت و منافع، پیچیدگی قدرت و ... درك متفاوت و جایگزین ارائه می دهد.
آنچه سازه انگاران برآن تاکید دارند، سرشت اجتماعی کنشگران است یعنی در واقع انسان ها را در روابط اجتماعی خود می بینند.دولت ها در روابط بین الملل و هر کنشگرانسانی که ما می شناسیم در واقع یک هویت اجتماعی دارند یعنی ما از قبل یا کنشگر ما قبل اجتماعی را نمی توانیم تصور کنیم و در واقع هویت کنشگران از تعامل بین خودشان حاصل شده است و نکته اي که بر آن تاکید می شود »:ساختارهاي معنایی« است... این ساختارهاي معنایی هستند که » قلمرو ممکنات را تعریف می کنند ؛ یعنی اینکه در واقع هر کنشگري فکر می کند که چگونه باید عمل کند چه کار می تواند بکند و اگر می خواهد کاري انجام دهد با چه محدودیت هایی مواجه است.
هویت مفهوم مرکزي در تئوري هاي کنونی روابط بین الملل به خصوص در انواع سازه انگاري است که عمل سیاسی معمولا با ارجاع به هویت کشور توضیح داده می شود.