بخشی از مقاله
سيره به معناي سنت و روش است كه در سيره نبوي دنبال ميشود. قديميترين سيره بجا مانده، سيره نبوي ابن اسحاق شيعي است كه ابن هشام بعدها آنرا به زبان اهل تسنن برگرداند و به خلفاي سني مذهب زمانش تقديم نمود. در هر حال، سيره نبوي از كتابها و آثار مربوط و نزديك به زمان ايشان قابل جمعآوري است اما چون اكثر وقايع نگاران زمان ايشان روحيه جنگ محوري و رفتار سياسي موثر را داشتند كمتر در سيره فرهنگي، علمي، اقتصادي و ... ايشان اثري بجا گذاشتند.
آنها در تقسيمبندي سيره پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم نيز اين تاريخهاي كمابيش موثر را به عنوان سرفصلهاي كار در نظر گرفتند كه همچنان اين نگاه در جامعه وجود دارد و به صورت الگو دنبال ميشود. از اين رو، در اين مقاله سعي در ساختار شكني شده، و با توجه به روند قدرت در دوران نبوي به تبيين مناسبات سياسي زمان ايشان پرداخته شده است و به قبل از آن اشاره نگرديده است.
الف- دوران مكّي:
پيامبر گرامي اسلام در سن 40 سالگي در مكه به پيامبري مبعوث گرديد. در حالي كه رفتارش سرآمد همگان بود و از شدت صداقت و امانتداري به امين معروف شده بود. پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در شرايطي به رسالت مبعوث گرديد كه جهل در سراسر عربستان بيداد ميكرد، علم در پايينترين حد خود بود با توجه به روايات از شرايط بعثت انبياء نبودن علم در جامعه و وجود گمراهي در آن دانسته شده از اين رو پيامبر اكرم صليالله عليه و آْله و سلم كه درياي علم و
حكمت ومعرفت بود براي مردمي كه به لحاظ علم و حكمت تهي و نزديك به تهي بودند، بايد تعليم رسالت مينمود.
در ابتدا با سطح فردي دعوت آغاز به كار نمود. بسياري سعي كردند اين دوره را دوران مخفي رسالت ايشان بدانند در حالي كه پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم و علي عليهالسلام و حضرت خديجه (س) در كعبه نماز ميگزاردند البته تا كمي پيش از آن براي عبادت همواره به خارج شهر ميرفتند نبايد فراموش كرد كه در جامعه مكه هنوز موحدين حنيف زندگي ميكردند كه از نسل حضرت ابراهيم عليهالسلام و متصديان امور كعبه محسوب ميشد و اينان نبودند مگر قبيله قريش كه نسب ايشان را به حضرت ابراهيم عليهالسلام ميرساندند .
تا سه سال شرايط به همين منوال ميگذشت تا اينكه پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در جريان عشيره اقربين با دعوت از خويشان هاشمياش با ملايمت و مهرباني آنها را به اسلام فرا خواند . نتيجه اين ميهماني مسلمان شدن عده زيادي بود كه جعفربن ابيطالب و عبيده بن حارث از اين شمار هستند . خلاف آنچه كه برخي منابع اشاره كردهاند به اين ترتيب شمار مسلمانان به خود نظم گرفت و پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در اين نظام به لزوم مساعدت و همراهي كسي
براي شكل دادن يك نظام كارآمد توجه داشتند كه علي عليهالسلام به اين دعوت پاسخ همكاري داد و برخي بخاطر مشاغل فراوان، تجارت و .. كمتر از علي عليهالسلام نوجوان ميتوانستند در راستاي اين اهداف از خود تلاش بروز دهند. مسئوليتپذيري علي عليهالسلام قبلاً در همراهيهايش در حراء با پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم جاي شبهه براي اين انتخاب باقي
نگذاشت و به لحاظ فكري هم 3 سال بود كه با باورهاي اسلامي خو گرفته بود و با تربيت در دامان پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم با نفس معارف الهي آشنا بود. با اين حال، الگوهاي موجود در نظام قبيله اي باعث خرده گرفتن قوم به ابيطالب شد به اينكه « تو بايد از پسرت اطاعت كني» اما اين الگوهاي رايج باعث ايجاد هيچ تغييري در تصميم پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم نداشت و با باور شايسته محور وبدون توجه به الگوهاي سنت شده ناكارآمد، آنها را عملي مينمود.
كمكم پس از بيان هستها و بايدها، سخن از نيستها و نبايدها به ميان آمد و انتقاد از خ
دايان و بتها باعث جبهه گرفتن بخشي از قريش و اهل مكه عليه ايشان شد . در راس اين مخالفان ابوجهل – از اشراف بني مخزوم- و بني اميه بودند ابولهب – عموي پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم – نيز به تدريج با تحريكات همسرش و ديگران به جناح مخالف و پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم پيوست.
با بالا گرفتن تعاليم پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم، كم كم شدت مخالفت مخالفان افزوده شد از اين رو در گامهاي نخستين با وساطت و ريش سفيدي، سعي در حل بحران نمودند. آنها نزد ابوطالب رفتند كه بزرگ قومش بود اما ابوطالب از پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم حمايت كرد و قريش از اين جبهه ناكام گشت . گام بعد استهزاء و تمسخر به ساحت مقدس ايشان بود. اگر چه پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم با سكوت و احترام در مقابل اين بياحتراميها برخورد مينمود، با اين حال در اين ساحت، ابوجهل كار را به گستاخي ميكشاند كه با عكسالعمل حمزه، در تنبيه او و ظاهر شدن اسلام حمزه، جان تازهاي به دعوت بخشيده شد .
اين بار قريش كه در مقابل شخص پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم خلع سلاح شده بود، طرفداران ايشان و مسلماناني كه از ساختار قبيلهاي قدرتمندي برخوردار نبودند را تحت فشار و ستم قرار داده سميه و همسرش ياسر در اين مرحله به شهادت رسيدند. عده ديگري هم كه در شرايط مشابه به سر ميبردند طبق سفارش پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم به حبشه هجرت نمودند.
اين جريان در سال 5 بعثت رخ داد . پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم، جعفربن ابيطالب را كه همانند او از جايگاه قبيلهاي خوبي برخوردار بود، با اين گروه و به عنوان امير آنها و جانشين خودش انتخاب نمود. مناظره جعفر با هيئت مسيحي حبشه و نجاشي بيانگر درايت و فهم او در علوم ديني است. مسلماً در جامعه مذهبي و مسيحي حبشه حضور چنين فردي ضروري بود مسيحي شدن يكي از اين مسلمانان بيانگر اهميت جعفر و تدبير خوب پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در انجام اين مهم بود. قريش سعي در استرداد اين عده نمود كه با حمايت نجاشي از اهداف آنها كه توسط جعفر
تبيين گرديد بينتيجه و ناكام ماند!!
پس از اين جريان، نزول سوره نجم بود. اين آيه سجده واجبه دارد وقتي اين سوره نازل شد و پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم آن را در مكه قرائت نمودند و اين باعث شد تا مسلمانان سر به سجده بگذارند كه در كمال ناباوري، گويي همه اهل مكه سر به سجده گذاشته بودند اين جريان شاهد است به بروز ننمودن اسلام عدهاي از مسلمانان، كه تاثير زيادي در مكه به همراه داشت و خبر آن به حبشه هم رسيد كه بيانگر در ارتباط بودن اين ده مركز و درايت پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در تسهيل ارتباط با مسلمانان حبشه بود.
رفتن مسلمانان به حبشه باعث كمتر شدن مسلمانان در مكه و بالا گرفتن فشارقريش بر اين عده بود. در اين شرايط بود كه طرح محاصره اقتصادي- فرهنگي بنيهاشم به اجرا درآمد، 3 سال در بدترين وضعيت گذشت بدون كسب و كار تجارتي حضرت خديجه (س)، با درك واقعي رسالت نبوي صليالله عليه و آْله و سلم همه ثروتش را هزينه نموده و خرج تسهيل سختيهاي شعب ابيطالب نمود. ابوطالب مسلمانان را كه بنيهاشم و بنيمطلب بودند جمع كرد تا در اين شمار كم مسلمين بتواند پايگاهي ايجاد نموده و جان پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم را حفظ نمايد . مسلماً قدرت كم مسلمانان باعث اجتماع آنها در شعب بود و ممانعت از خطرات احتمالي و پشتيباني از هم و تسهيل شرايط محاصره اقتصادي در داخل شهر.
پايان محاصره اقتصادي با مرگ بزرگ بنيهاشم- ابوطالب- همراه شد. ستون محكمي در حمايت از او محسوب ميشد. طي سالهاي شعب كه كارهاي سياسي را كاملاً مخفيانه و با حضور شماري از هاشميان با حفظ شرايط استتار انجام ميداد در سالهاي سخت شعب، موسم حج موقع خوبي براي تبليغ اسلام و پيدا نمودن جايگاه و پايگاه خوبي در اين دعوت بوده با اعلان حمايت مردم يثرب، دعوت به آنجا كشيده شد. پس از پايان محاصره و وفات ابوطالب و سختتر شدن شرايط مسلمانان، اين هجرت آغاز شد .
در ابتدا مسلمانان به تدريج خارج شدند تا آنجا كه مكه از جوان خالي شد اين امر بيانگر نو و پاسخگو بودن حرفهاي پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم و پاسخگو نبودن انديشههاي كهن جاهلي بود. با خالي شدن اين عده نقشه ترور شبانه پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم پايهريزي ميشود كه با ياري علي عليهالسلام اين نقشه قريش نيز نقش برآب ميشود .
پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم علي عليهالسلام را براي انجام باقيمانده امور ميگمارد و عباس عليهالسلام را با حفظ ظاهر براي انجام امور خاصي ميگمارد و حكم چشم و گوش پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم را مييابد و اين نبود مگر بخاطر اعتماد به او و اطمينان از دقت و تدبير او. طايفه بنيغفار نيز در اين راستا به او كمك زيادي رساندند.
ب- دوران مدني
پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم منتظر همراهي علي عليهالسلام شد و سپس با او راهي يثرب گرديد. او با رعايت احترام به همگان و نگاه برابر به همه كارش را شروع كرد و سپس با ايجاد عقد اخوت مهاجر و انصار را با هم برابر و برادر ناميد و شروط ارزشياي را براي ارجعيت و ارجحيت افراد تعريف كرد. كار فرهنگي بزرگي با كار كلان سياسي به عنوان يك حكومت اسلامي آغاز گشت. تشكيل سپاه در اين مرحله از قدرت جا ميگرفت در اولين برخورد خبر كاروان تجاري قريش به سركردگي ابوجهل به همراه 300 تن به گوش رسيد. اين تعداد فراوان عجيب به نظر ميرسيد از اين رو پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم حضرت حمزه عليهالسلام را كه در شجاعت و جنگاوري معروف بود و سابقه شركت در جنگهايي را داشت به فرماندهي سپاهي 30 نفره در مقابل كاروان تجاري قريش فرستاد تا امكان هرگونه تجاوزي را از آنها سلب نمايد. (15)
پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم يكبار ديگر عبيده بن حارص را به فرماندهي سپاهي را همان اهداف پيشين عليه قريش فرستاد. (16) اين عكسالعملهاي به موقع و پيشگيرانه و دشمن شناسانه پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم بسيار تحسين برانگيز ميباشد.
پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم كم كم دومين سال هجرت را سپري ميكردند كه قريش با سپاهي راهي حمله به مدينه شد. آنها بنيهاشم مكه را كه خاندان پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم بودند، به زور و اكراه مجبور به شركت در جنگ نمودند. (17) تا با اين كار، اعتماد به نفس مسلمانان را از آنجا گرفته و پايگاه آنها را در مدينه به خطر بيندازد. انصار با شركت در جنگ اين
هدف قريش را به اسارت مسلمانان درآوردند تا در جنگ شركت نكرده باشند. (18) به اين ترتيب قريش به هيچ يك از اهدافش نرسيد و عليرغم آن بسياري از بزرگان قومش را از دست داده، شكست سختي خورد. پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم با حفظ ظاهر، عباس عليهالسلام و ساير اسرا را با گرفتن جزيه در انظار مردم، دوباره به مكه محل رسالتشان بازگرداند. (19) اين جنگ حيثيت قريش را به بازي گرفت و در همانجا وعده جنگ بعدي را در سال آينده آن گذاشت تا براي
تلافي بازگردد. سال بعد، قريش در بدرالموعد حاضر نشد اما پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم براي اطمينان علي عليهالسلام را با سپاهي به بدر فرستاد تا از وقوع احتمالي آن جلوگيري نمايد.
جنگ احد تصميم بعدي قريش بود. آنها، حبشيان، بني كنانه، اهل تهامه و زنان قوم ايشان را با خود همراه ساختند تا هم برخورد حيثيتي با جنگ داشته باشندو هم مردانشان را تهييج به جنگ نمايند. (20) در جنگ عليرغم موفقيت آغازين مسلمانان و فرار قريش در اثر بيتدبيري عدهاي از مسلمانان نتيجه به عكس گرديد و سپاه اسلام شكست خورد حضرت حمزه عليهالسلام در اين نبرد كشته شد. پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم نيز مجروح گشت.
توطئه اقوام يهودي در حين تك تك جنگهاي پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم با قريش بيانگر ارتباط مخفيانه اين دو با هم است و پس از هر جنگ با قريشيان پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم به سركوب يكي از اين طوايف يهودي ميپرداخت. (21) يهوديان تمكن مالي داشتند و در قلاع محكمي ساكن بودند كه حتي احتمال نفوذ هيچ مسلماني در آن نميرفت. همين امر آنها را در خيانت به پيمان هاي پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم گستاخ تر مي نمود. پيامبر صليالله عليه و آْله و سلم در ابتدا آنها را از مدينه اخراج نمود اما در خيانتهاي بعدي آنها، حتي دستور كشتار آنها را پس از چند بار توطئه و خيانت صادر نمود. اين وضعيت آرامشي را در مدينه با خودهمراه ساخت.