بخشی از مقاله

نهضت مشروطه
نهضت مشروطه, از سويى, آغاز حركت اجتماعى نوينِ ملت ايران, براى رهايى از استبداد حاكم; و از سويى, از جمله حركتهاى اجتماعى است كه به خوبى كُنش رو در روى دين و سياست و نقش دين در جامعه ايرانى را نشان مى دهد.


اين نهضت, با داعيه دينى و با توجه به چگونگى و حالت اجتماعى جديد حاكم بر دنياى آن روز, بويژه دگرديسيهاى غرب, آغاز شد و در سرانجام خويش, به دليل چيرگى ديدگاه غير دينى به شكست و كژى كشيد.

گرچه تاكنون درباره نهضت مشروطه بسيار نوشته شده است, اما هنوز زواياى گوناگون اين حركت اجتماعى, به خوبى كاويده نشده است و راه براى پژوهشهاى جديد باز است. در اين نوشتار, بيش تر بر بنيادهاى نظرى حركت مشروطه تأكيد شده است و با استفاده از رسائل مشروطه خواهان و مشروعه طلبان, دو گروه عرصه دار و نقش آفرين آن روزگار,

نقش اصول دينى در حركت رهبران مشروطه مورد پژوهش قرار گرفته است. اين گزارش كه در دو بخش, رويكرد مشروطه خواهان و مشروعه طلبان را, كه ناسازگار با مشروطه و خواستار مشروطه مشروعه بودند, به بوته بررسى قرار مى دهد, به خوبى نشان مى دهد هر دو گروه, با داعيه دينى صف كشيده بودند و باورهاى دينى آنان را خرسند ساخته بود كه در راهى كه پيش گرفته اند, استوار بايستند.
رويكرد روشنفكران نيز كه جزء حلقه رهبران مشروطه بودند, به اشارت آمده است كه خود حاكى از نقش دين در عرصه اجتماعى است كه آنان را وادار به پشتيبانى از دين كرده است. اينها, همه, با شاهدها و نمونه هايى از حركت نهضت مشروطيت همراه گرديده است.


الف. نسبت نظام فكرى شيعى با مشروطيت
گرچه نبايد دگرگونيهاى گسترده و شگفت انگيز غرب را در شروع نهضت مشروطيت, ناديده انگاشت; اما آن چه سبب شد, با وجود رويكرد به تمدن غرب, ايرانيان توان نگهدارى فرهنگ و زبان اصيل و ارزشهاى دينى خود را بيابند, عنصر ارزش مند اجتهاد در تفكر شيعه است كه انگيزه همراهى مجتهدان با پديده هاى نوظهور و بررسى نوآوريها براساس اصول مذهبى فكر شيعى گرديده است.

 

حميد عنايت در اين زمينه مى نگارد:
(هر روشنفكر حقيقت جويى كه در پى شناخت ماهيت فكرى انقلاب مشروطه است, اگر در جست و جوهايش فقط به ايران قناعت نكند, بلكه نظرش را به كشورهاى دور و بر ايران بياندازد, بايد اين سؤال برايش پيش بيايد كه چگونه از ميان آن همه جنبشهايى كه كمابيش, همزمان در ميان ملتهاى ترك و مصر و هند در راه برقرارى حكومت ملى جريان داشت, فقط در ايران بود كه علماى دينى, نه تنها با آزادى خواهان همراهى كردند, بلكه رهبرى بخش اعظم جنبش ملى را به عهده گرفتند….


پاسخ اين سؤال در ماهيت فكر سياسى شيعه و نيز در نبوغ اجتماعى برخى علماى آن زمان و توانايى ايشان در استخراج اصول حكومت ملى, از منابع فقه و شريعت اسلامى, نهفته است.)1
اصل اجتهاد, زمينه را براى بررسى و نقد فضاى به وجود آمده در اثر دگرديسيهاى غرب, فراهم آورد و با امداد از بحثهاى اصول و در پرتو توجه به اثربخشى نيازهاى زمان در حوزه فرعهاى فقه, راه را بر از حالى به حالى شدن و دگرگونيهاى بنيادين جامعه اسلامى, از استبداد به قانون طلبى و عدالت خواهى گشود.


آخوند خراسانى, يكى از سه عالم بزرگ نجف,2 كه پشتوانه اصلى نهضت مشروطه و اثرگذارترين كانون مشروطه خواهى به شمار رفته است, بر اين اساس, به روشن گرى حضور عالمان در نهضت مشروطه پرداخته است:
(زمان و عصر ما در آستانه تحول است, دير يا زود تحولات سياسى و اجتماعى رخ خواهد داد اگر عالمان دين كه مدعى رهبريت جامعه اسلامى را دارند, يا بايد خود زمام فكرى نهضت را به دست گيرند و يا از ادعاى خود, صرف نظر نمايند وگرنه, ديگران (و بيش تر انديشه وران لائيك) اين مهم را انجام خواهند داد.)3

نويسندگان رسائل مشروطه, با به كار بردن مقوله ها و جُستارهاى اصولى, بسان: تلازم حكم عقل و شرع, مقدمه واجب و اصالةالاباحه از جهت عقلانيت نظام مشروطه, مقدمه بودن آن براى به حقيقت پيوستن اسلام و اصل مباح بودن حكومت مشروطه, به ثابت و استوار كردن مشروعيت و بايستگى برپا داشتن نظام مشروطه پرداختند

.
مسأله امور حسبيه و نقش فقيه در اداره جامعه, از فقه اسلامى و حتى بحثها و جُستارهاى كلامى, بسان: پيوند اراده و خواست الهى با خيزش و دگرگونى در جامعه و بايستگى حركت اجتماع در راه به حقيقت پيوستن هدفها و ردّ جبرگرايى, حتى در شب نامه هاى آن روزها, مورد استفاده قرار گرفته است.4


حتى عرفا و صوفيان نيز, به پشتيبانى از مشروطه و بررسى مشروطه اى كه خواستار آن بودند, رسائلى نگاشته اند.5 از اين روى, شمارى از تحليل گران, سه انگيزه: سنت عقلى, اجتهاد شيعى و عرفان را انگيزه ها و سببهاى اصلى پيدايش حركت مشروطيت شمرده اند.6
شهيد مطهرى (تنبيه الامه) را تفسير درست توحيد اسلامى دانسته است:
(انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملى, اجتهادى و سياسى اسلام را, هيچ كس, به خوبى علامه بزرگ و مجتهد سترگ, مرحوم ميرزا محمدحسين نايينى, قدس سره, توام با استدلالها و استشهادهاى متقن از قرآن و نهج البلاغه در كتاب ذى قيمت (تنبيه الامه و تنزيه المله) بيان نكرده است.)7


ب. اثرگذارى مذهب در قيام مشروطيت
روند عملى حركت مشروطه, حكايت از نقش مستقيم, ژرف و بى نظير دين در حيات اجتماعى آن زمان دارد. در محرم, صفر و رمضان, نهضت اوج مى گرفت8 و عنصر وعظ و خطابه, به حدى اثرگذار بود كه براى حفظ شور انقلابى مردم, مجلسهاى هفتگى برگزار مى شد9 حتى در سفارت انگليس, تحصن كنندگان مجلس وعظ داشتند.10 مسجدها و محفلهاى مذهبى, كانون مشروطه خواهى بود و شعارهاى برگرفته از آموزه هاى اسلامى يا به ظاهر اسلامى در بين جمعيت بلند بود. روحانيت, با جايگاهى والا و پايگاهى مستقل, با احساس وظيفه ناشى از توجه به مبانى اسلامى و اجتهاد شيعى, رهبرى قيام را به عهده گرفت و مردم دنباله رو آنان گرديدند و به همين روى با كناره گيرى روحانيت, نهضت و قيام عمومى فروكش كرد.


بالاتر از همه اين سببها, نقش بى مانند فتواهاى روشنگر و بيدارگر علماى نجف بود كه تمام تاريخ نگاران مشروطه, حتى سكولارترين آنان, پيروزى نهضت را بدون اين فتواها, ناممكن و همراهى و همداستانى عالمان را سبب جايگاه يابى و راهيابى روشنفكران در جامعه مى دانستند.11 حتى پس از پيروزى مشروطه خواهان, برخلاف اثرگذارى روشنفكرانى همچون تقى زاده, حركت ستارخان و باقرخان از فتواهاى عالمان نجف اثر پذيرفته بود.12


عالمان شيعه, در پى حاكميت اسلام ناب بودند و جز به حاكميت قانونها و آيينهاى اسلامى نمى انديشيدند:
(علما در پى مشروطه اى بودند كه قانونها و آيينهاى اسلام را پاس دارد و از حدود قانونهاى گذارده شده برابر مذهب رسمى مملكت سرپيچى نكند و با نارواييها مبارزه شود و حفظ اسلام و حوزه مسلمانان هدف اصلى باشد.

در نظر علماى دين قانون هايى كه برخلاف مذهب جعفرى تدوين شود و راه زندقه و بدعت پويد برخلاف مشروطيت بوده و به استبداد منتهى خواهد شد.)
ادوارد براون, محقق انگليسى نيز, بر نقش اصلى مذهب در نهضت مشروطيت تأكيد مى ورزد و عامل اصلى حركت توده را توهين حكومت به باورهاى مذهبى و دينى مردم مى داند.13
نقش روحانيت بود كه حركت مشروطه خواهى را از افتادن در دام غرب, فرهنگ و آداب آن ديار, كه روشنفكران آن روزگار را سخت شيفته خود كرده بود, نگهداشت و مبارزه با استعمار را همگام با مبارزه با استبداد پيش برد.

از اين روى, با كناره گيرى روحانيت, زمينه چيرگى سياست غرب بر حكومت مشروطه فراهم آمد و راه بر نفوذ فرهنگ غرب در ايران باز شد. بر اين اساس است كه جلال آل احمد روحانيت را تنها سدّ در برابر هجوم غرب زدگى مى داند14 و كنار گذاشتن اين نهاد را, با اعدام شيخ فضل الله نورى, آغاز استيلاى غرب مى انگارد و نقش شيخ شهيد را نشانه استيلاى غرب زدگى مى شناساند.15


1. مبانى دينى نظريه مشروطيت
علماى مشروطه خواه, خواستار مشروطه اى سازگار با آموزه هاى اسلامى بودند و خاستگاه مشروطه را آموزه هاى دينى مى دانستند; از اين روى, در تعريف مشروطه, به پيوند آن با نظريه حكومتى اسلام اشاره كرده و از مشروطه, تعريفى سازگار با آموزه هاى اسلامى ارائه مى دادند و از آن به نام وسيله اجراى احكام اسلامى ياد مى كردند.


در اين بخش, ما ابتدا به تعريف علماى مشروطه خواه از نظام مشروطه و فرق و ناسانى آن با رويكرد روشنفكران و سپس به اصول آموزه هاى اسلامى كه در رويكرد اين انديشه وران, مشروعيت نظام مشروطه را روشن مى كند, آن گاه به راهكارهاى تشكيل نظام مشروطه اسلامى, كه از سوى اين گروه ارائه گرديده است, اشاره خواهيم كرد.


پيش از اين كه اين نكته ها را به بوته بحث بگذاريم, يادآور مى شويم: مراد از دخالت دادن دين در شناساندن مشروطه, اصل نقش عنصر دين است و در اين قسمت برداشت آنان از دين مورد توجه نيست; بلكه پاى بندى آنان به ارائه تعريف دينى از مشروطه, كه نشانگر نگاه دينى آنان به مشروطه است, مورد نظر است.


تعريف مشروطه: آخوند خراسانى در لايحه اى, مشروطيت را چنين مى شناساند:
(مشروطيت هر مملكت, عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتى و دواير دولتى است به عدم تخطى از حدود و قوانين موضوعه بر طبق مذاهب رسمى آن مملكت… و چون مذهب رسمى ايران, همان دين قويم اسلام و طريقه حقه اثنا عشريه, صلوات الله عليهم اجمعين است, پس حقيقتاً مشروطيت و آزادى در ايران, عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه بر احكام خاصه و عامه مستفاد از مذهب [است].)16


نويسنده رساله مكالمات مقيم و مسافر, سلطنت مشروطه را لزوم اطاعت اوامر قانونى پادشاه تعريف مى كند و قانون مملكت اسلامى را كتاب الهى و سنت پيغمبر(ص) مى داند.
در اين ديدگاه, تنها امرى مطاع است كه مطابق اين قانون باشد.17
شيخ محمداسماعيل محلاتى نيز, سلطنت مشروطه را (منضبط كردن خيالات شاه و حواشى وى براساس قانون) تعريف مى كند. و بر اين نظر است كه: در مملكت اسلامى, انضباط كار دولتمردان, برابر قانونها و آيينهاى اسلام و احكام قرآن بايد باشد.18


ارائه چنين تعريفى از مشروطه, بيانگر رويكرد هواداران و علاقه مندان اين نظريه در پيوند دين و حكومت است. براساس برداشت و نگاه اين گروه, سياست و دين از هم گسسته نيست و تشكيل دولت بر مبناى قواعد دينى و نقش آفرينى دين در حوزه حكومت بى چون و چرا و بى گمان است.
رويكرد مخالف اين ديدگاه, از سوى روشنفكران مشروطه خواه ارائه گرديده است. اينان بر جدايى حوزه دين و حكومت تأكيد ورزيده و در تعريف مشروطه و بنياد آن, ناسازگارى با سنتها و ارزشهاى مذهبى را در كانون توجه خود قرار داده اند.


برخلافِ ناسانى ديدگاه روشنفكران در رويارويى با دين, كه نمايان گر ناسازگارى اساسى شمارى با اساس دين و آموزه هاى دينى و جدايى دين از سياست, با حرمت نهادن به آن و انكار نقش دين در حيات اجتماعى از سوى گروهى ديگر است; بازداشتن دين از دخالت در حوزه حكومت و پيوندها و بستگيهاى اجتماعى مورد اتفاق روشنفكران غرب زده است.

به گفته ملك الشعراى بهار:
(انديشه اصلى روشنفكران مشروطه خواه, كه در عمل برابر آن حركت مى كردند, جدايى دين از سياست بوده است.)19


از رهبران فكرى جناح روشنفكرى نهضت مشروطه, فتحعلى آخوندزاده, در ناسازگارى با دين, روشن و بى هيچ پرده پوشى سخن مى گفت. او, بهشت و جهنم را لغو و تعزيه را كم خردى مى دانست. دين را در رديف عقايد باطله كه ذلت امت را در پى دارد, ياد مى كرد. براى دين, نقشى فراتر از حوزه اخلاق باور نداشت كه با جايگزينى فرهنگ جديد غرب, جامعه از آن هم بى نياز خواهد بود.
آخوندزاده درباره پيوند دين و اجتماع مى نويسد:


(صلاح مى بينم كه امر مدافعه را در هر صفحه اى از صفحات ايران بالكليه از دست علماى روحانيه باز گرفته,جميع محكمه هاى امور مدافعه را وابسته به وزارت عدليه نموده باشيد كه بعد از اين علماى روحانيه, هرگز در امور مرافعه مداخله نكنند. تنها امور دينيه از قبيل نماز و روزه و وعظ و پيشنمازى و نكاح و طلاق و دفن اموات و امثال ذلك, در دست علماى روحانيه بماند مانند روحانيت دول يوروپا.)20
ملكم خان, رهبر ديگر روشنفكرى, كه تقى زاده خود را مريد آثار او و كتابهاى او را اثرگذارترين سببها و انگيزه هاى بيدارى ملت دانسته است,21هدف خود را سازگارى دين و علم مى دانست و مانند علماى مشروطه, از اصل مشورت, در بيان و روشنگرى دينى بودن نظام مشروطه ياد كرده است.22و بر جدايى دين و سياست تاٌكيد ورزيده است; از اين روى, كم و بيش, تمام پژوهش گران زندگى و آثار وى, نگاه او را به دين ابزارانگارانه و همراه با نفاق و عوام فريبى دانسته اند.23هر چند خود مى نويسد:


( چون بدى شيوه فرمانروايى و تهى دستى مردمان را ديدم, به فكر اصلاح كارها افتادم, سپس به اروپا رفتم و در آن جا نظامهاى دينى و اجتماعى باخترزمين را بررسيدم, جوهر فرقه هاى متعدد مسيحيت و سازمانهاى مخفى و فراماسونرى را دريافتم و طرحى در نظر گرفتم كه خرد سياسى اروپا را با حكمت دينى سازش دهم.)24

 

اما توجه به آثار و كاركرد وى, نشان مى دهد اين سازش جز تاويل دين به سود فرهنگ غرب و دين زدايى به قصد باز كردن راه نفوذ غرب نبوده است و نام دين تنها ابزارى براى فريب مردم بوده است:
( ميرزا ملكم خان تصريح داشت كه دريافتم كه سعى و تلاش براى انتظام امور ايران, به شيوه ممالك اروپايى, كارى بيهوده خواهد بود و از اين جهت, نقشه عملى خويش را در لفافه دين, كه با روحيات مردم ايران سازگارتر بود, پوشيدم.)25


اساس زندگى عملى وى نيز, بر دو اصل سودجويى و غرب زدگى استوار بود. امتيازهاى ننگين لاتارى و رويتر را به غربيان داد كه عالمان به رويارويى برخاستند و دست اندركاران, به ناگزير آنها را لغو كردند. و تلاش در جهت تشكيل انجمنهاى فراماسونرى و پديدآوردن زمينه براى رشد و دامن گسترى فرهنگ غرب, از برنامه هاى اساسى وى به شمار مى آمد, تا آن جا كه نام وى در فهرست سرسپردگان انگليس درج گرديده است.26ازدواج وى با هانريت ارمنى به رسم ارامنه, ناسازگارى وى با زبان عربى و خط فارسى را سرچشمه و منشأ مشكلات ايران دانستن,27نشانه هاى ديگرى است بر انديشه هاى ضد ملى و ضد دينى او.


طالبوف نيز, خواستار كوتاه كردن دست روحانيت از امور اجرايى كشور بوده است; يعنى جدايى دين از سياست.28چنان در بى حرمتى به شعائر اسلامى پيش رفته و گستاخى پيشه كرده كه شيخ فضل الله نورى آثار وى را حرام كرده است.29
با توجه به اين رويكرد است كه تاريخ نگاران سكولار مشروطه, مانند كسروى, ملك زاده و ناظم الاسلام كرمانى, مشروطه را با آموزه هاى دينى ناسازگارانگاشته اند و همراهى عالمان دين را با مشروطه, ناشى از بى خبرى و ناآگاهى آنان از حقيقت مشروطه دانسته اند.30
در روند عملى مشروطه خواهى نيز, صف روشنفكران مشروطه خواه از روحانيون جدا بود و هر چه نهضت مشروطيت به پيروزى نزديك تر مى شد, اين جدايى آشكارتر به نظر مى رسيد; به گونه اى كه كسروى و سفارت انگليس, دو نوع مشروطه قديم و جديد را در جريان دانسته اند.31
پيش از پيروزى مشروطه, انجمن سرّى باغ سليمان خان ميكده, كه روشنفكرانى مانند دولت آبادى, مساوات, مجدالاسلام كرمانى و… عضو آن بودند, از اين كه دين در بين مردم جايگاه دارد و عالمان بر روح و روان مردم اثر گذارند, نگرانى خود را ابراز مى كردند.32


و پس از پيروزى مشروطه, حزب دمكرات, كه بسيارى از هموندان انجمن ياد شده, به هموندى آن درآمدند, جدايى قواى سياسى و روحانى را يكى از دو هدف اصلى خويش اعلام و در اساسنامه حزب گنجانيدند.33

در روزنامه ها, از جمله: ملانصرالدين, صوراسرافيل, ايران نو و… مقاله هايى عليه اسلام و قانونها, حكمها و آيينهاى روشن و ضرورى دين نشر مى يافت و در اين روزنامه ها, به روحانيت و عالمان بزرگ دين, بى پروا و گستاخانه ناسزا گفته مى شد. در مجلس, سكولارها, پى گيرانه, براى گذراندن قانونهاى غربى و ضد اسلامى مى كوشيدند

. سكولارها و جناح روشنفكرى كه تقى زاده رهبرى آن را به عهده داشت, با نظارت علما مخالف بودند و پس از تصويب نيز, در عمل, مدتها از اجراى آن سرباز زدند.34 تا آن جا كه اين برخوردها, روياروييها و حركتهاى خائنانه و غير صادقانه, سبب سرخوردگى عالمان مشروطه خواه و تشكيل دو جناح اقليت و اكثريت در مجلس گرديد.


بهبهانى به دستور تقى زاده و به دست افراد حيدرعمو اوغلى به قتل رسيد.35 آخوند خراسانى و مازندرانى فتواى فساد مسلك سياسى تقى زاده را, كه همان مسلك عموم روشنفكران بود, صادر كردند و تقى زاده بر اساس اين حكم, اخراج گرديد.36

الف. سازوارى آموزه هاى دين با مشروطه: مشروطه خواهان در بيان و روشنگرى مشروعيت نظام مشروطه, به آيات, روايات و سيره معصومان(ع) استناد جسته و اصل نظام مشروطه را به حكومت شورايى عصر سليمان نبى مربوط دانسته37 و مشروطگى را همان شكل حكومت علوى و نبوى انگاشته اند.38 نگاهى گذرا به رسائل: تنبيه الامه نايينى, احياء المله اهرى, رساله انصافيه كاشانى و… نشان دهنده توجه آنان به آيه هاى قرآنى و روايتها و سخنان معصومان, در بيان سازگارى آموزه هاى دينى با قانونها و آيينهاى مشروطه است.


كاشانى در اين زمينه پس از يادكرد از آيه هاى گوناگون, در بيان مشروعيت قانونهاى مشروطه مى نويسد:
( اگر وقت و همت باشد, براى هر يك از اصول و قواعد مشروطيت و فروع آن, يك كتاب مفصلى مى توان نوشت كه جز از قواعد شريعت ما برنداشته اند كه امروز, ترويج آن, ترويج قوانين شرع است… پس بايد بزرگان دين و علماى روحانيين, هر چه زودتر نشر قوانين مقدسه خود را به اسم شارعش بفرمايند و اگر نه, بيم انقلاب[اصول] است و اول تدبير در اين باب تقرير اعمال خود اين طايفه است با قوانين قويمه قديمه شرع.)39

گذشته از يادكرد آيات و احاديث, در بيان و روشنگرى برابرى اصول مشروطه با آموزه هاى اسلامى, توجه به آموزشها و دستورهاى بنيادين نظريه مشروطيت, اساسى ترين روش روشن كردن و بيان مشروعيت نظام مشروطه در اين رويكرد است كه به آن اشاره خواهيم كرد. پيش از يادكرد اصلها و شالوده هاى دينى, يادآورى اين نكته بايسته است كه در اين رويكرد, تمامى عنصرهاى سامان دهنده مشروطه, برابر اصلها و بنيادهاى اسلامى نيست و هواداران اين نظريه, از دو گزينه استبداد و مشروطيت, گزينه دوم را برتر دانسته اند.ميرزاى نايينى پس از روشن كردن بنيادهاى دينى اصول مشروطه, همچون:آزادى,مساوات و… حكومت مشروطه را از باب قاعده(ما لا يدرك كله لا يترك كله) حكومت دينى دانسته و نوشته است:


(در اين زمينه كه دستمان, نه تنها از دامان عصمت بلكه از ملكه تقوى و عدالت و علم متصديان هم كوتاه و به ضد حقيقى و نقطه مقابل آن گرفتاريم[=استبداد] همچنان كه بالضروره معلوم است, حفظ همان درجه مسلمه از محدوديت سلطنت اسلاميه كه دانستى متفق عليه امت و از ضروريّات دين اسلام است.)40
آخوند خراسانى نيز با ردّ روشن و آشكار استبداد, به روشنى نظام مشروطه را (دفع افسد به فاسد) دانسته و نوشته است:


(البته به حكم عقل و به فصيح منصوصات شرع, غير مشروعه عادله, [=مشروطه] مقدم است بر غير مشروعه جابره [=استبداد] و به تجربه و تدقيقات صحيحه و غوررسيهاى شافيه, مبرهن شده است كه نُه عشر تعديات دوره استبداد در دوره مشروطيت كم تر مى شود و دفع افسد و اقبح به فاسد و قبيح واجب است)41


ييكم. اصل مشورت در اسلام: با توجه به آيات كريمه (وشاورهم فى الامر)42 و (وامرهم شورى بينهم)43 اصل مشورت مورد توجه دين است. عالمان مشروطه, اين اصل را مبناى تشكيل مجلس دانسته و با تمسك به سيره نبوى و علوى, به لازم و ناگزير بودنِ به كار بستن آن در حكومتِ دينى اشاره كرده اند:


(دلالت آيه مباركه (وشاورهم فى الامر), كه عقل كل و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلاء امت مكلف فرموده اند, بر اين مطلب در كمالِ بداهت و ظهور است; چه بالضروره معلوم است مرجع ضمير جميع نوع است و قاطبه مهاجرين و انصار است, نه اشخاص خاصه و تخصيص آن به خصوص عقلا و ارباب حل و عقد از روى مناسبت حكميه و قرينه مقاميه خواهد بود, نه از باب صراحت لفظيه. و دلالت كلمه مباركه: (فى الامر) كه مفرد محلى و مفيد عموم اطلاقى است بر اين كه متعلق مشورت مقرره در شريعت مطهره, كليه امور سياسيه است هم, در غايت وضوح و خروج احكام الهيه, عزّ اسمه, از اين عموم, از باب تخصص است نه تخصيص.)44


نويسنده رساله مكالمات مقيم و مسافر نيز, با چنگ زدن به آيه 36 سوره احزاب به امور روشن در شرع, چون احكام ميراث و نكاح و امور ناروشن در شريعت همچون حفظ ثغور و حفظ انتظام و… تقسيم و جايگاه مشورت را قسم دوم دانسته و بر اين اساس, مشروطه را همان اسلام معرفى كرده است.45


نويسنده رساله آفتاب و زمين براساس همين اصل, مشروعيت ركنها و عنصرهاى سامان دهنده مشروطيت را توجيه كرده و آن را ناشى از روح مشروطيت دانسته است.46


دوم. بايستگى حكومت اسلامى و نظم اجتماعى: دليل ديگر بايستگى مشروطيت, اصل بايستگى حكومت اسلامى است. سيد نصرالله تقوى چهار راه براى حاكميت بيان مى كند: واگذارى اداره امور به بيگانگان يا فاسدان, رها كردن افسار حكومت و استقرار مشروطيت, راه نخست با شرافت انسانى و دومى با اصول مذهبى ناسازگار است و بدون حكومت هم كشورى برپاى نمى ماند. پس تنها راه, حفظ نظام, حكومت مشروطه, با نگهداشت اصول مذهب است و اثر آن, نگهدارى جامعه از رخنه گرى بيگانگان و دخالت ناشايستگان است.47


نايينى, به دليل دسترسى نداشتن به معصوم, مشروطه را تنها حكومت ممكن اسلامى مى داند و كاشانى با چنگ زدن به آيه 25 سوره حديد, انتخاب را تنها راه كوتاه كردن دست نااهلان از حكومت و برقرارى و استوارى قانون و نظم مى انگارد:


(و اما در زمان غيبت امام, عليه السلام, قانون پاك به دست آوردن و به عدل رفتار كردن به توسط آن حضرت ممكن نيست و غير از دست به دامان انتخاب شدن چاره اى نيست, تا بلكه به اين حيلتها دست افراد را از قانون تراشى و حكومت كوتاه نماييم و قانون صحيح خود را به دست آورده, تا حاكم ما باشد.)48

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید